امتیاز موضوع:
  • 0 رای - 0 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
«تقریر» درس خارج اصول آیت الله هاشمی شاهرودی سال تحصیلی 96-1395
#1
95/09/29
بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: مطلق و مقید/تعریف مطلق
خلاصه مباحث گذشته:
در جلسه بحث از عام و خاص به پایان رسید و که تخصیص عام کتابی به خبر واحد موکول به بحث تعارض ادله شد
تعریف مطلق
قدما مطلق را تعریف کرده‌اند به «ما دل علی شائع من جنسه» یعنی مطلق لفظی است که دلالت می‌کند بر معنای جامع و شائع از عنوانی که لفظ برای آن وضع شده است
این تعریف قدما بنابر مبنای آنهاست که قائل به دلالت وضعی لفظ بر اطلاق بوده‌اند یعنی خود لفظ مطلق وضعا دال بر شیوع است و در این صورت فرق بین مطلق و عام طبق نظر قدماء این است که در مطلق افراد لحاظ نمی‌شوند خلاف عام که افراد در آن لحاظ می شوند
اما متأخیرین به این تعریف و مبنا اشکال دارند زیرا از نظر آنها لفظ مطلق وضع شده است برای دلالت بر کلی طبیعی و تطبیق آن بر افراد تطبیق عقلی و از باب سکوت از قید است پس طبق این مبنا تعریف قدما صحیح نیست لذا باید تعریف دیگری ارائه داد و اینکه گفته شود تعریف شرح الإسم است و لازم نیست حد و رسم داشته باشد قابل قبول نیست زیرا همان تعریف شرح الإسمی نیز باید جامع و مانع باشد هر چند حد و رسم فلسفی را بیان نمی‌کند و از طرفی برای عدم لزوم بیان تعریف گفته شده اصولیین یک اصطلاح جدید برای مطلق ندارند و همان معنای لغوی مراد آنهاست که این بیان هم صحیح نیست زیرا قدماء این لفظ را به عنوان یک اصطلاح در مقابل عام استعمال کرده‌اند
تعریف صحیح اطلاق این است که اطلاق دلالتی است سکوتی که مقرون به لفظی است دال بر جامع و طبیعت و همین دلالت سکوتی نفی قید می‌کند پس نفی قید در عالم ثبوت بواسطه سکوت در کنار یک لفظ دال بر جنس در عالم اثبات ثابت می‌شود که تطبیق آن بر تمام افراد عقلی است
نکته مهم در اطلاق این است که نفی قید همیشه موجب شیوع و سریان نیست هر چند غالبا اینگونه است بلکه گاهی نفی قید موجب تضییق است مثل امر که برای جامع طلب وضع شده است اما نفی قید زائد در آن یعنی ترخیص در ترک موجب می‌شود امر دال بر فردی باشد که قید زائد ندارد که آن فرد وجوب است یا لام برای جامع اختصاص که ملکیت و حق را شامل می‌شود که اطلاق آن اقتضای حق مطلق را دارد که ملکیت است
الفاظ مطلق
اسم جنس
برای اینکه مشخص شود آیا اسم جنس دلالت بر مطلق می‌کند یا خیر باید دید اسم جنس که برای ذات مفهوم و معنی وضع شده ـ خواه در عالم خارج مصداقی برای این مفهوم باشد یا نباشد ـ برای کدام یک از اعتبارات ماهیت وضع شده است و مقصود از اعتبارات ماهیت انحاء تصور ماهیت و وجود ذهنی ماهیت است
اعتبارات ماهیت
ماهیت به لحاظ قیودش در خارج به دو شکل وجود دارد یا مقید به قید است یا مقید به عدم قید است یعنی ماهیت انسان به لحاظ قید عالم یا مقید به عالم است یعنی واجد قید عالم است یا مقید به عدم عالم است یعنی فاقد عالم است اما در عالم ذهن ماهیت به لحاظ قیودش که تصور می‌شود بیش از دو قسم است و ذهن از خارج بیش از دو اعتبار از ماهیت انتزاع می‌کند
گاهی ذهن ماهیت بشرط شیء را انتزاع می‌کند و گاهی ماهیت بشرط لا را انزاع می‌کند و گاهی نیز ماهیت لا بشرط یعنی ماهیتی که نه مقید به قیدی است و نه غیر مقید که این نوع سوم فقط در عالم ذهن وجود دارد و در خارج محال است که ماهیت نه مقید به عالم باشد و نه غیر مقید زیرا مستلزم ارتفاع نقیضین است اما ذهن این قابلیت را دارد که در عرض ماهیت بشرط شیء و بشرط لا یک لا بشرط را انتزاع کند و تصور این قسم سوم را در مقابل تصور دو قسم قبل قرار دهد که منتزع آنها وجود استقلالی در خارج داشت بخلاف ماهیت لا بشرط که متصور و ملحوظ آن وجود استقلالی ندارد بلکه یک وجود ضمنی در خارج دارد و هیچ گاه مستقلا نمی‌تواند در خارج موجود باشد اما ذهن این قدرت را دارد که ماهیت را از قیودش جدا کند و خودش را به تنهایی تصور کرده و وجود ذهنی لا بشرط آنرا در عرض ماهیت بشرط شیء و بشرط لا قرار دهد که این سه قسم معقول اولی ذهن از ماهیت است
اما ذهن قدرت دیگری نیز دارد و می‌تواند همین سه معقول اولی خود را لحاظ کند و از این سه معقول اولی سه معقول دیگر را انتزاع کند که به آنها معقول ثانوی گفته می‌شود و می‌تواند بر آنها احکامی مانند کلیت و جزئیت را مترتب کند زیرا کلیت و جزئیت در خارج وجود ندارند بلکه ذهن بعد از تعقل اول لحاظ می‌کند که این تعقل اول من چه حکمی از حیث کلیت یا جزئیت دارد و بعد از لحاظ دوباره آن حکم می‌کند این معقول اول کلی است یا جزئی پس ذهن قابلیت انتزاع معقول دیگری از مقعول اولی خود دارد یعنی سه معقول ثانوی از معقولات اولی خود دارد و در همین معقول ثانوی می‌تواند اعتبارات ماهیت را لحاظ کند بدون اینکه بشرط شیء باشد یا بشرط لا باشد یا لا بشرط یعنی جامع بین سه معقول اولی را به نحو معقول ثانوی چهارم لحاظ کند که در عرض سه معقول ثانوی قرار می‌گیرد و فرق این معقول ثانوی چهارم با معقول ثانوی سوم این است که در تصور سوم تجرد و بدون قید بودن در خود ماهیت لحاظ شده بود بخلاف معقول چهارم که حتی همین قید با ماهیت لحاظ نشده است لذا به این معقول چهارم لا بشرط مقسمی گفته می‌شود
اما مشهور مثل مرحوم اصفهانی معقول چهارمی را تصور نکرده‌اند و فرموده‌اند فرق لا بشرط مقسمی با قسمی این است که لا بشرط مقسمی در ضمن همان وجودات ذهنی وجود دارد و جامع همان وجودات ذهنی است

پاسخ


پیام‌های این موضوع
درس خارج اصول آیت الله هاشمی شاهرودی سال تحصیلی 96-1395 - توسط احمدرضا - 16-دي-1395, 15:44

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان