امتیاز موضوع:
  • 0 رای - 0 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
«تقریر» درس خارج اصول آیت الله هاشمی شاهرودی سال تحصیلی 96-1395
#10
95/10/25
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: مطلق و مقید/مقدمات حکمت /عدد مقدمات حکمت
خلاصه مباحث گذشته:
در جلسه گذشته نحوه دلالت مقدمات حکمت بر اطلاق بیان شد و در نهایت مرحوم شهید صدر نحوه دلالت مقدمات حکمت بر اطلاق را از باب دلالت تصدیقی سکوتی ناشی از ظاهر حال متکلم دانست
عدد مقدمات حکمت
مرحوم صاحب کفایه سه مقدمه بیان کرده است
1.متکلم در مقام بیان باشد
2.قرینه متصله بر تقیید بیان نشود
3.قدر متیقن در مقام تخاطب وجود نداشته باشد
مقدمه اول: اصل بودن متکلم در مقام بیان
گفته شده اگر قرینه‌ای بر خلاف وجود نداشت اصل این است که متکلم در مقام بیان است یعنی متکلم در مقام اجمال و اهمال نیست
اما نکته مهم این است که در میان عقلاء اصل تعبدی وجود ندارد یعنی گفته نمی‌شود هرگاه شک حاصل شد که متکلمی در مقام بیان است عقلاء تعبدا حکم می‌کنند که در مقام بیان است پس مراد از این اصل نمی‌تواند یک اصل تعبدی باشد بلکه مراد همان ظاهر حال متکلم است که یک دلالت تصدیقی و سکوتی است که ظاهر حال متکلم این است که در مقام بیان تمام مراد خود است و اگر قیدی دخیل در حکم او بود بیان می‌کرد همانطور که تمامی اصول عقلایی به أصالة الظهور و کاشف رجوع می‌کند مانند اصل عدم تخصیص که در واقع همان أصالة الظهور است و اصل تعبدی غیر از أصالة الظهور نیست لذا نمی‌توان این اصل را در مواردی که شک در قرینه متصل است جاری کرد زیرا با شک در قرینه متصل اصل ظهور مشکوک می‌شود پس محل جریان أصالة عدم قرینه شک در قرینه منفصل است و از همین کلام اشکال بیان علماء که أصالة ‌عدم قرینه را در موارد شک در قرینه متصل جاری می‌کردند واضح می‌شود زیرا این اصل تعبدی نبوده و استصحاب عدم قرینه نیز به عنوان یک اصل عقلائی در میان عقلاء حجت نمی‌باشد پس اصل أصالة عدم قرینه نیز باید به أصالة الظهور رجوع کند
البته اینکه گفته شد أصالة عدم قرینه در مورد شک در قرینه متصل جاری نیست مانع تمسک به اخبار نمی‌شود زیرا در اخبار و روایات خود سکوت راوی از ذکر قید یک نوع شهادت سلبی است بر عدم وجود قید زیرا اگر واقعا قید وجود داشته باشد راوی سکوت کرده باشد خلاف تعهد و وثاقت راوی است همانطور که اگر راوی قیدی را ذکر کند همین ذکر قید شهادت بر وجود قید است اگر راوی سکوت از قید کرد همین سکوت نوعی شهادت سلبی بر عدم ذکر قید است
ممکن است سؤالی به ذهن خطور کند که اگر اصل بودن متکلم در مقام بیان است پس چرا در لسان علماء فراوان این کلام وجود دارد که این دلیل از این جهت در مقام بیان نیست مانند آیه شریفه «کلوا مما امسکن علیکم» که گفته شده این آیه فقط در مقام بیان تذکیة است و از جهت طهارت صید در مقام بیان نیست
تحلیل کلام علماء و عدم تمسک آنها به اطلاق در همه جوانب مسأله در عین حال که قبول دارند اصل در مقام بیان بودن متکلم است از این جهت است که در واقع مقدمات حکمت و این اصل عقلایی در رتبه بعد از قرائن لفظی و اثباتی هستند یعنی ابتدا باید به واسطه قرائن لفظی و اثباتی مشخص شود متکلم در مقام بیان چه حکمی است و بعد از اینکه مشخص شد متکلم در مقام بیان کدام حکم است آنگاه نوبت به مقدمات حکمت و این اصل عقلائی می‌رسد که مشخص کند آیا متکلم همه مراد خود را در مورد حکمی که در مقام بیان آن بوده بیان کره است یا نه و یا به بیان آخر اطلاق و مقدمات حکمت نوع و سنخ حکم بیان شده را مشخص نمی‌کنند بلکه نوع حکم و اینکه متکلم چه می‌خواهد بگوید را باید از دوال لفظی کشف کرد و بعد از کشف این مطلب نوبت به مقدمات حکمت می‌رسد و در مثال مذکور نیز از قرائن لفظی کشف شده که متکلم فقط در مقام بیان حکم تذکیه است لذا در همین مقام سکوت متکلم از قید ثابت می‌کند که نوع کلب در حکم تذکیه دخالت ندارد و إلا باید ذکر می‌شد یا کیفیت صید دخالت ندارد اما حکم طهارت چون کلام در مقام بیان آن نیست و لفظ دال براین حکم نیست سکوت از غسل نمی‌تواند دال بر طهارت مذکی باشد
از مطالب بیان شده روشن شد که اصل عقلائی بر اینکه متکلم در مقام بیان است وجود دارد اما این اصل همان ظهور حالی متکلم است و یک اصل تعبدی نیست
مقدمه دوم: عدم ذکر قید در کلام
این مقدمه ظاهرا واضح است زیرا همانطور که گفته شد اطلاق دلالت سکوتی است پس اگر متکلم قیدی را ذکر کرد سکوت از قید نکرده است لذا موضوعی برای اطلاق شکل نمی‌گیرد
اما در عین واضح بودن ذیل این مقدمه بحثهایی وجود دارد که پرداختن به این مقدمه را لازم می‌کند
بحث اول این است که آیا فقط ذکر قید متصل مانع انعقاد اطلاق است یا ذکر قید منفصل نیز مانع از انعقاد اطلاق خواهد بود
ظاهر کلمات صاحب کفایه این است که فقط ذکر قید متصل مانع انعقاد اطلاق است و قید منفصل به اصل انعقاد اطلاق ضرر وارد نمی‌کند بلکه فقط مانع حجیت اطلاق خواهد بود
اما مرحوم نائینی ذکر قید منفصل را مانند قید متصل مانع انعقاد اصل اطلاق می‌داند
معنای قید متصل
از کلمات بالا روشن شد که هر دو مبنی قید متصل را مانع انعقاد اطلاق می‌دانند لذا باید دید مراد از قید متصل چیست یعنی قید باید به چه نحوی ذکر شود تا مانع انعقاد اطلاق باشد زیرا ممکن است گاهی بیان به شکلی باشد که مقدم بر مطلق نشود بلکه موجب تعارض یا تزاحم باشد یعنی مقتضی برای اطلاق موجود باشد اما از باب تزاحم نتوان به اطلاق عمل کرد لذا باید بررسی شود که معنای قید متصل چیست و در چه صورت است که قید مقدم بر اطلاق می‌شود
مرحوم شهید صدر سه احتمال برای معنای قید متصل بیان کرده است
احتمال اول: ذکر قرینه به صورت تقیید باشد به نحوی که اگر به جای مطلق عام ذکر شده بود باز هم قرینه مقدم باشد یعنی به صورت تصریح باشد مثل «اکرم العالم العادل» یا «أکرم العالم إلا الفاسق منه» یا در جمله جداگانه باشد متصل باشد به نحوی که صلاحیت برای قرینیت داشته باشد یعنی چون اخص است قرینه است مثل «أکرم العالم و لا تکرم فساق العلماء» یا اینکه ناظر به جمله ما قبل باشد مثل «أکرم العالم و لیکن العالم عادلا» اما اگر به نحوی بود که صرفا بیانی بود بر اینکه یک حصه از مطلق چنین حکمی را ندارد نمی‌تواند مقدم بر مطلق شود حتی اگر به صورت عموم ذکر شده باشد مثل «أکرم العالم و لا تکرم کل فاسق» که در این صورت مقتضی اطلاق وجود دارد اما از باب تزاحم ممکن است به اطلاق عمل نشود پس اطلاق مانند عام است و مقتضی برای آن وجود دارد مگر اینکه قید به صورت صریح ذکر شود
احتمال دوم: ذکر قرینه ضمن بیان عامی باشد که رابطه عام با مطلق عموم من وجه است اما بیان می‌کند که یک حصه از مطلق فاقد قید است لذا حکم مطلق بر آن حصه مترتب نیست مثل «أکرم العالم و لا تکرم أی الفاسق» که طبق این احتمال هر چند رابطه عموم من وجه است اما صرف بیان مقدم بر مطلق است و مانع از انعقاد مطلق می‌شود بر خلاف احتمال قبل که اگر قرینه به صورت صریح ذکر نمی‌شد مقتضی اطلاق وجود داشت اما از باب مانع به اطلاق عمل نمی‌شد پس احتمال دوم دائره مقتضی اطلاق را ضیق کرده است

پاسخ


پیام‌های این موضوع
RE: درس خارج اصول آیت الله هاشمی شاهرودی سال تحصیلی 96-1395 - توسط احمدرضا - 26-دي-1395, 23:13

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان