1-بهمن-1395, 16:16
95/10/27
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: مطلق و مقید/عدد مقدمات حکمت /مقدمه دوم
خلاصه مباحث گذشته:
در جلسه گذشته بیان شد ذیل مقدمه دوم دو بحث وجود دارد بحث اول کیفیت و نحوه بیان قید متصل و بحث دوم اختلاف بین صاحب کفایة و مرحوم نائینی است که آیا قید منفصل مانع انعقاد اطلاق است همانطور که قید متصل مانع مقتضی اطلاق میباشد
همانطور که قبلا اشاره شد مرحوم نائینی قید منفصل را رافع مقتضی اطلاق میداند اما رافع از جهت همان قید هر چند از جهت قیود دیگر اطلاق باقی است و دخالت آن قیود در حکم را نفی میکند چه بسا وجه این بیان دلالت تصدیقی و کشفی بودن اطلاق است زیرا اطلاق کشف از عالم جد میکند پس با ذکر قید منفصل مشخص میشود در عالم جد اطلاق وجود نداشته است لذا مقتضی اطلاق رفع میشود
اما حق این است که ظاهر حال متکلم در مجلس خطاب شکل گرفته است و همین ظاهر حال کاشف تصدیقی از اطلاق است و قید منفصل نمیتواند ان ظاهر حال را منقلب کند همانطور که ظاهر حال متکلم نسبت به سایر قیود وجود دارد و تنها تفاوت بین سایر قیود و قیدی که به صور منفصل ذکر شده این است که ظاهر حال در سایر قیود تخلف نشده است بخلاف این قید که ظاهر حال در مورد آن تخلف شده است و تخلف ظاهر حال به معنای هدم و انقلاب آن نیست بلکه فقط حجیت اطلاق نسبت به آن قید از بین میرود
برای اثبات ادعای مرحوم نائینی دو فرضیه میتوان ذکر کرد که هر کدام دارای اشکالاتی است لذا کلام ایشان قابل اثبات نیست
فرضیه اول: گفته شود دلالت اطلاقی مشروط به عدم ذکر قید منفصل است یعنی از ابتدا اطلاق مشروط شده به عدم ذکر قید منفصل به نحو شرط متأخر به طوری که با ذکر قید منفصل کشف میشود اطلاق از ابتدا وجود نداشته است
ممکن است به این فرضیه اشکال شود که دلالت و ظهور امر تکوینی است و شرط متأخر در امور تکوینی محال است و مرحوم نائینی حتی شرط متأخر در اعتباریات و احکام را قبول نکرده است هر چند پذیرش شرط متأخر در اعتباریات اشکال ندارد
این اشکال قابل دفع است به این بیان که اگر متکلمی تصریح کند ظهور کلام من در یک مجلس خطاب منعقد نمیشود بلکه تمام مراد از مجموع کلمات فهمیده اعم از قید متصل و منفصل میشود در این صورت اصلا ظهور منعقد نمیشود بلکه بعد از اتمام دوره بیان و اتمام تمام مجالس خطاب و ذکر قیود منفصل تازه ظهور شکل میگیرد پس نتیجه شرط متأخر ثابت شد هر چند قیود منفصل شرط متأخر به معنای اصطلاحی آن نبستند زیرا شرط متأخر به این معنی است که ظهور از ابتدا منعقد شده باشد به شرط عدم ذکر قید در آینده اما طبق این بیان اصلا ظهور منعقد نشده است لذا نمیتوان گفت شرط متأخرِ انعقاد معنای اطلاق، عدم ذکر قید در آینده است
اشکال حلی فرضیه اول: غالبا چنین تصریح و قرینهای وجود ندارد و وجدان حکم میکند که ظهور کلام در مجلس خطاب شکل گرفته است لذا از همان ابتداء شکل گیری ظهور عقلاء به اطلاق اخذ کرده و قیود را نفی میکنند در حالی که لازمه این بیان این است که روات در ابتداء دوره ائمه نباید به ظهور کلام اخذ میکردند بلکه باید تا پایان دوره بیان احکام یعنی ابتداء دوره غیبت صغری صبر کرده و سپس به ظهورات عمل کنند
اشکال نقضی: لازمه این بیان این است که حتی احتمال ذکر قید در آینده مانع انعقاد ظهور میشود چه رسد به اینکه احتمال عدم وصول قید وجود داشته باشد یعنی میدانیم قید صادر شده است اما هنوز به ما واصل نشده است و در چنین فرضی اصل عدم قریه جاری نیست زیرا اگر مراد از اصل عدم قرینه همان اصل عقلایی باشد که عقلاء این اصل را در طول انعقاد ظهور جاری میکنند و فرض این است که احتمال صدور قرینه نافی ظهور است و اگر مراد استصحاب عدم قرینه است علاوه بر اینکه استصحاب یک اصل عقلایی نیست تمسک به استصحاب برای اثبات ظهور تمسک به مثبتات اصول عملیه است زیرا ظهور یک امر تکوینی است
فرضیه دوم: گفته شود ذکر قید منفصل رافع ظهور حالی و اطلاق از حین صدور قید است نه اینکه ذکر قید به صورت شرط متأخر باشد و کشف از عدم وجود اطلاق و ظهور از ابتداء کند
این بیان اشکال قبل را ندارد زیرا میتوان قبل از ذکر قید به اطلاق تمسک کرد و حتی احتمال صدور قید در آینده نیز ضرری به اطلاق نمیزند اما اشکال این بیان در صورتی است که صدور قید قطعی است اما هنوز به ما واصل نشده است[1]
ممکن است گفته شود واقع صدور قید رافع اطلاق است این کلام مستلزم آن است که صرف احتمال صدور قید و عدم وصول آن باعث اجمال شود و نمیتوان به اطلاق تمسک کرد چون ظهوری وجود ندارد و اصل عدم قرینه نیز جاری نیست به همان بیاناتی که گذشت
اما اگر گفته شود وصول قید رافع است یعنی واقع صدور قید رافع اطلاق نیست بلکه اگر قید واصل شود باعث ارتفاع اطلاق است
اشکال نقضی: لازمه این بیان ظاهری بودن اطلاق است زیرا اگر قید به شخصی واصل شد اطلاق در مورد او منهدم شده است اما اگر قید واصل نشد اطلاق وجود دارد و مسلم است اطلاق حکمی ظاهری نیست و اگر ظهور وجود داشته باشد در مورد همه حجت است و اگر وجود نداشته باشد هیچ کس نمیتواند به آن تمسک کند
اشکال حلی: ظاهر حال متکلم از دو حالت خارج نیست
حالت اول: ظاهر حال متکلم به گونهای است که تمام مراد خود را در مجلس خطاب بیان میکند که طبق این حالت در صورت عدم ذکر قید متصل دلالت اطلاقی شکل گرفته و حجت است و قید منفصل نمیتواند هادم این ظهور باشد
حالت دوم: ظاهر حال متکلم به گونهای است که تمام مراد خود را به وسیله مجموع کلمات خود در این مجلس خطاب و مجالس آینده بیان میکند و اشکال این حالت خلاف وجدان بودن آن است زیرا لازمه این بیان این است که حتی با احتمال صدور قید در آینده ظهور شکل نگرفته باشد و نتوان به اطلاق تمسک کرد در حالی که وجدان حکم میکند بر تمسک به اطلاق بعد از تمام شدن مجلس خطاب
اما اگر گفته شود وصول قید رافع ظهور است از حین وصول این بیان حالت سومی را برای متکلم تصور کرده است که نوعی نسبیت و تردد برای متکلم تصور شده است یعنی اگر قید واصل شد متکلم اراده اطلاق ندارد و ظهور حالی برای بیان اطلاق ندارد اما اگر قید واصل نشد ظهور حالی برای متکلم وجود دارد که نوعی تردد ثبوتی برای ظاهر حال است که امری محال است و نفس متکلم نمیتواند دائما مردد و دائر مدار وصول و عدم وصول قید نسبت به افراد متعدد باشد
[1] به نظر میرسد اگر علم به صدور قید باشد اما هنوز واصل نشده است طبق هیچ مبنایی نتوان به اطلاق تمسک کرد زیرا میدانیم که قیدی وجود دارد اما به ما واصل نشده است یعنی علم اجمالی داریم که مراد جدی مولی طبق این اطلاق شکل نگرفته است پس حتی طبق مبنای مرحوم آخوند نیز نمیتوان به اطلاق تمسک کرد و به نظر میرسد اگر فرضیه دوم گفته شود غیر از اشکال تردد ثبوتی در نفس متکلم اشکال دیگری نداشته باشد.