7-تير-1403, 13:22
(آخرین تغییر در ارسال: 7-تير-1403, 13:27 توسط مسعود عطار منش.)
جلسه 74 مورخ 4 بهمن 1402
اطلاق لفظی و اطلاق مقامی تفهیمی، هر دوشان به مناط اصالة الظهور حجّت هستند و ما در جای خودش گفتهایم که نکتۀ اصالة الظهور، به اصالة العرفیة بازگشت میکند. معنای ظاهر یعنی معنایی که توسط عرف متعارف از این لفظ اراده میشود. پس هر چند ممکن است در این مورد خاص یک ویژگی خاصی سبب شده باشد متکلم، معنایی غیر از معنای متعارف را از این لفظ اراده کرده باشد و این نکته مانع حصول یقین به مفاد کلام میشود، ولی چون عرف متعارف از این لفظ، برای تفهیم این معنای خاص استفاده میکند، با جریان اصالة العرفیة در مورد این گوینده، حکم به اتحاد او با سائر افراد نموده و همان معنای متعارف را از کلامش استفاده میکنیم.
به نظر میرسد نکتۀ حجیّت اطلاق لفظی و اطلاق مقامی تفهیمی _که هر دوشان مقصود متکلم هستند_ با نکتۀ اطلاق مقامی انفهامی _که مقصود متکلم نیست_ یکی است چون تمامی این اطلاقات به اصالة العرفیة بازگشت میکنند. البته اصالة العرفیة در اینها به دو گونۀ مختلف است و ممکن است شخصی یکی را بپذیرد و دیگری را نپذیرد؛ یعنی چنین نیست که اگر اصالة العرفیه در اطلاق لفظی و اطلاق مقامی تفهیمی پذیرفته شود، با پذیرش اصالة العرفیة در اطلاق مقامی انفهامی ملازمه داشته باشد.
اصالة العرفیة در اطلاق لفظی و اطلاق مقامی تفهیمی، به معنای آن است که «هر آنچه متکلم میگوید، با اسلوب عرفی میگوید»؛ یعنی آنچه متکلم با این کلام افهام میکند، همان چیزی است که عرف متعارف با این کلام افهام میکند. نکتۀ حجیّت این اصالة العرفیة آن است که اگر چنین اصلی حجّت نباشد باب تفهیم و تفاهم مسدود میشود. یعنی افزون بر اماریّت داشتن ظواهر، جنبۀ انسداد و اختلالی که در نظام تفهیم و تفاهم رخ میدهد نیز در جاری شدن اصالة العرفیة در ظواهر کلام، دخالت دارد چون اگر جاری نشود محاورات بشر با یکدیگر مختل میشود.
ولی در مورد انفهاماتی که متکلم قصد تفهیمش را ندارد، عرفیّت گوینده اقتضا میکند اگر مطلب به گونۀ خاصی باشد در مقام بیان و تفهیمش بر آید در نتیجه سکوتش منشأ انفهام نبود قید میگردد. در اینجا نیز اصالة العرفیة جاری میشود تا بگوید این شخص نسبت به آنچه در مقام بیانش بر نیامده، عرفی عمل کرده است.
کوتاه سخن آنکه، دو گونه اصالة العرفیة مطرح است؛ یک اصالة العرفیة در گفتههای متکلم جاری میشود ولی یک اصالة العرفیة در ناگفتههای متکلم جاری میشود که نکتهاش متفاوت بوده و ممکن است کسی آن را نپذیرد. هر دوی اینها مقتضای عرفی بودن متکلم هستند ولی نکاتشان متفاوت است.
با عنایت به نکات ذکر شده، باید دانست انصراف، شبیه اطلاق مقامی تفهیمی است که متکلم قصد افهام آن را دارد چون انصراف در ظهور کلام دخالت داشته و مقصود متکلم است لذا از دلالتهای سکوتی مقصود بالتفهیم، به شمار میرود.
به عقیدۀ ما تمام این ادراکات عرفی، اقتضای حجیّت را دارا هستند یعنی چنانچه ردعی از جانب شارع در موردشان وجود نداشته باشد، میتوان آنها مدار عمل قرار داد. بنای عقلاء اقتضا میکند اینگونه ادراکات حجّت باشند هر چند نکات برخی از اینها با برخی دیگر متفاوت است. پس هر چند به دلیل تفاوت نکاتی که بین ادراکات تفهیمی و انفهامی وجود دارد امکان قول به تفصیل بین این دو ادراک عرفی، وجود دارد، ولی به عقیدۀ ما بنای عقلاء در تمام این موارد جریان داشته و اقتضا میکند تمام این ادارکات حجّت باشند مگر آنکه شارع مقدس آن را ردع نموده است.
برخی از این دلالتهای سکوتی زیرمجموعۀ ظهورات هستند و برخی دیگر زیرمجموعۀ ظهورات نیستند ولی باید دانست دلالتشان عقلی نیست. آقای قائینی در مقالهای که پیرامون اطلاق مقامی نگاشتهاند، این نکته را متذکر شده بودند که اطلاق مقامی، یک دلالت عقلی به شمار میرود. به عقیدۀ ما اطلاق مقامی، دلالت عقلی نیست بلکه دلالت عرفی است.
به نظر میرسد نکتۀ حجیّت اطلاق لفظی و اطلاق مقامی تفهیمی _که هر دوشان مقصود متکلم هستند_ با نکتۀ اطلاق مقامی انفهامی _که مقصود متکلم نیست_ یکی است چون تمامی این اطلاقات به اصالة العرفیة بازگشت میکنند. البته اصالة العرفیة در اینها به دو گونۀ مختلف است و ممکن است شخصی یکی را بپذیرد و دیگری را نپذیرد؛ یعنی چنین نیست که اگر اصالة العرفیه در اطلاق لفظی و اطلاق مقامی تفهیمی پذیرفته شود، با پذیرش اصالة العرفیة در اطلاق مقامی انفهامی ملازمه داشته باشد.
اصالة العرفیة در اطلاق لفظی و اطلاق مقامی تفهیمی، به معنای آن است که «هر آنچه متکلم میگوید، با اسلوب عرفی میگوید»؛ یعنی آنچه متکلم با این کلام افهام میکند، همان چیزی است که عرف متعارف با این کلام افهام میکند. نکتۀ حجیّت این اصالة العرفیة آن است که اگر چنین اصلی حجّت نباشد باب تفهیم و تفاهم مسدود میشود. یعنی افزون بر اماریّت داشتن ظواهر، جنبۀ انسداد و اختلالی که در نظام تفهیم و تفاهم رخ میدهد نیز در جاری شدن اصالة العرفیة در ظواهر کلام، دخالت دارد چون اگر جاری نشود محاورات بشر با یکدیگر مختل میشود.
ولی در مورد انفهاماتی که متکلم قصد تفهیمش را ندارد، عرفیّت گوینده اقتضا میکند اگر مطلب به گونۀ خاصی باشد در مقام بیان و تفهیمش بر آید در نتیجه سکوتش منشأ انفهام نبود قید میگردد. در اینجا نیز اصالة العرفیة جاری میشود تا بگوید این شخص نسبت به آنچه در مقام بیانش بر نیامده، عرفی عمل کرده است.
کوتاه سخن آنکه، دو گونه اصالة العرفیة مطرح است؛ یک اصالة العرفیة در گفتههای متکلم جاری میشود ولی یک اصالة العرفیة در ناگفتههای متکلم جاری میشود که نکتهاش متفاوت بوده و ممکن است کسی آن را نپذیرد. هر دوی اینها مقتضای عرفی بودن متکلم هستند ولی نکاتشان متفاوت است.
با عنایت به نکات ذکر شده، باید دانست انصراف، شبیه اطلاق مقامی تفهیمی است که متکلم قصد افهام آن را دارد چون انصراف در ظهور کلام دخالت داشته و مقصود متکلم است لذا از دلالتهای سکوتی مقصود بالتفهیم، به شمار میرود.
به عقیدۀ ما تمام این ادراکات عرفی، اقتضای حجیّت را دارا هستند یعنی چنانچه ردعی از جانب شارع در موردشان وجود نداشته باشد، میتوان آنها مدار عمل قرار داد. بنای عقلاء اقتضا میکند اینگونه ادراکات حجّت باشند هر چند نکات برخی از اینها با برخی دیگر متفاوت است. پس هر چند به دلیل تفاوت نکاتی که بین ادراکات تفهیمی و انفهامی وجود دارد امکان قول به تفصیل بین این دو ادراک عرفی، وجود دارد، ولی به عقیدۀ ما بنای عقلاء در تمام این موارد جریان داشته و اقتضا میکند تمام این ادارکات حجّت باشند مگر آنکه شارع مقدس آن را ردع نموده است.
برخی از این دلالتهای سکوتی زیرمجموعۀ ظهورات هستند و برخی دیگر زیرمجموعۀ ظهورات نیستند ولی باید دانست دلالتشان عقلی نیست. آقای قائینی در مقالهای که پیرامون اطلاق مقامی نگاشتهاند، این نکته را متذکر شده بودند که اطلاق مقامی، یک دلالت عقلی به شمار میرود. به عقیدۀ ما اطلاق مقامی، دلالت عقلی نیست بلکه دلالت عرفی است.