7-اسفند-1396, 02:21
(6-اسفند-1396, 22:47)محمد 68 نوشته: حضرت استاد در تاریخ 96/11/16 فرمودند یکی از استدلالاتی که ممکن است برای اثبات وجوب کراهت نفسانی نسبت به منکر، به آن تمسک کرد روایاتی است که لفظ سخط در آنها اخذ شده باشد به عنوان مثال «قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع إِنَّمَا يَجْمَعُ النَّاسَ الرِّضَا وَ السَّخَطُ فَمَنْ رَضِيَ أَمْراً فَقَدْ دَخَلَ فِيهِ وَ مَنْ سَخِطَهُ فَقَدْ خَرَجَ مِنْهُ»این سخن عجیبیست اگر تقریر اشتباه نباشد.
و در رد استدلال چنین فرمودند: «وجه خروج ساخط معلوم نیست. خروج از شیء منوط بر این است که داخل بوده باشد تا خروج معنا پیدا کند. پس معلوم میشود این شخص ابتداء فاعل فعل بوده است و اکنون به خاطر سخط نازل منزلهی کسی است که خارج از فاعلین است؛ اکنون این شخصی که نسبت به فعل کراهت دارد از دو حال خارج نیست، یا این کراهت او به گونهای است که از آن فعل دست برنداشته بلکه هنوز فاعل آن است مثل معتادینی که از اعتیاد خود کراهت دارد و حتی خود را لعن میکند ولی همچنان فعل خود را انجام میدهد، که در این صورت این تنزیل خلاف ضرورت است و اگر کراهت او به گونهای است که از آن فعل خارج شده و دیگر مرتکب آن نمیشود، پس تکوینا از آن خارج شده است و کراهت نقشی در آن ندارد تا بخواهد آن را واجب کند. پس مفاد خود این جمله خالی از اجمال و ابهام نیست.»
اکنون سؤال این است که آیا واقعا خروج مسبوق به دخول است؟؟
اولا که خروج لازم نیست مسبوق به دخول باشد و استعملات آن کاملا روشن است مانند زید خارج الدار، هیچ کس توهم نکرده در این جمله زید باید قبلا داخل باشد یا مثلا
َ الْبَلَدُ الطَّيِّبُ يَخْرُجُ نَباتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ وَ الَّذي خَبُثَ لا يَخْرُجُ إِلاَّ نَكِدا
ثانیا: این تشقیق که شخصی که نسبت به فعلی کراهت دارد از دو حال خارج نیست، روایت در هر دو شق بدون محذوری جاریست.
کسی که کاری را جبرا انجام می دهد -به مثال اعتیاد کاری نداریم- اما نسبت به آن قلبا راضی نیست؛ در اینجا صحیح است بگوییم بر آن فعل عقاب نمی شود. گرجه این شق ظاهرا مقصود امام علیه السلام نیست.
در شق دوم نیز کسی که منکری را انجام نمی دهد و رضایت هم به آن نداشته باشد عقابی متوجهش نیست. در واقع این جمله بیشتر نقش متمم نسبت به جمله اول را دارد، محصل روایت اینست که عقاب دائر مدار تفعّل قلبیست ولو فعل خارجی هم نباشد.
بله، در دلالت روایت بر وجوب سخط مناقشه هست اما این موجب نمی شود که بگوییم اصلا خود این جمله دارای اجمال و ابهام است.