اعتراض به شیوه دفن درگذشتگان کرونا توسط حجت الاسلام فاطمی صدر
++++++++++++++
"ما از همان تقارب آجال میترسیم"
نقل شده زمان آخوند خراسانی در نجف وبا آمده بود و عدهی فراوانی فوت نموده و طلاب هراسناک بودند، درسهای نجف نیز تعطیل شده بود ولی آخوند خراسانی درس خود را برقرار نگه داشته و همین مایهی قوت قلب عدهای شده بود. مرحوم آخوند مشاهده كردند عدهای هراس بسیاری از وبا دارند. لذا یك وقت قبل از شروع درس گفت:
آقایان! شما به آخرت عقیده دارید و این دنیا را ابدی نمیدانید، همچنین معتقدید که هرکسی اجل مشخصی دارد که نه دیر خواهد شد و نه زود؛ پس چرا از مرگ دیگران هراسناک شده و میترسید؟!
بله! یك مطلبی وجود دارد و آن اینكه اراده خدا فعلا بر تقارب آجال و مرگ دسته جمعی افراد تعلق گرفته است که در زمانی نزدیک به هم جمع زیادی بمیرند.
در این هنگام یك طلبه از پای منبر پا شده و میگوید: جناب استاد! ما از مرگ نمیترسیم از همان تقارب آجال میترسیم!
++++++++++++
حجت الاسلام و المسلمین حاج میرزا عبدالرضا کفایی، استاد محترم حوزه علمیه قم، نواده مرحوم آیت الله آخوند خراسانی (پیشوای مشروطیت):
از مرحوم شیخ عبدالحسین نقل کردند که میگفت: «قرار بود صبح سه شنبه 20 ذیحجه 1329 آقای آخوند با اصحابشان به مسجد سهله کوفه رفته، شب چهارشنبه در آنجا بیتوته و توسل به حضرت ولی عصر(عج) پیدا کنند. سپس روز چهارشنبه به کاظمین بروند و علمای عراق هم از کربلا و سامرا در آنجا به ایشان ملحق شوند و همگروه به سمت ایران حرکت کنند. میگفت: شب سه شنبه آخوند آخرین درسش را در مسجد طوسی به پایان رساند و عازم منزل شد. من پشت سر ایشان حرکت میکردم. بین راه پیرزنی جلو آمده سلام کرد و گفت: آقا، مریضی داریم، خواهش میکنم بر این جام آب، دعایی بخوانید تا به مریض بدهیم شفا یابد. آخوند جام آب را گرفته دعایی بر آن خواندند و به زن دادند. وی مجدداً گفت: لطفاً برای تأثیر بیشتر، کمی از آبش نیز صرف بفرمایید و مرحوم آخوند جرعهای از آن را نوشید و جام را به زن برگرداند».
این مشاهدات مرحوم شیخ عبدالحسین رشتی در شب تصمیم آخوند به حرکت بود. آنگاه در بین الطلوعین همان شب مرحوم آخوند بعد از ادای فریضه صبح در حالی که مشغول به اذکار تعقیب بعد از نماز صبح بود احساس درد شدیدی در دل کرده، و با اینکه اواخر پاییز و نزدیک زمستان بوده عرق شدیدی در بدن ایشان مینشیند که منجر به مرگشان میشود (فوت آخوند شب 20 آذر سال 1290 ش رخ داده است).
++++++++++++++
"ما از همان تقارب آجال میترسیم"
نقل شده زمان آخوند خراسانی در نجف وبا آمده بود و عدهی فراوانی فوت نموده و طلاب هراسناک بودند، درسهای نجف نیز تعطیل شده بود ولی آخوند خراسانی درس خود را برقرار نگه داشته و همین مایهی قوت قلب عدهای شده بود. مرحوم آخوند مشاهده كردند عدهای هراس بسیاری از وبا دارند. لذا یك وقت قبل از شروع درس گفت:
آقایان! شما به آخرت عقیده دارید و این دنیا را ابدی نمیدانید، همچنین معتقدید که هرکسی اجل مشخصی دارد که نه دیر خواهد شد و نه زود؛ پس چرا از مرگ دیگران هراسناک شده و میترسید؟!
بله! یك مطلبی وجود دارد و آن اینكه اراده خدا فعلا بر تقارب آجال و مرگ دسته جمعی افراد تعلق گرفته است که در زمانی نزدیک به هم جمع زیادی بمیرند.
در این هنگام یك طلبه از پای منبر پا شده و میگوید: جناب استاد! ما از مرگ نمیترسیم از همان تقارب آجال میترسیم!
++++++++++++
حجت الاسلام و المسلمین حاج میرزا عبدالرضا کفایی، استاد محترم حوزه علمیه قم، نواده مرحوم آیت الله آخوند خراسانی (پیشوای مشروطیت):
از مرحوم شیخ عبدالحسین نقل کردند که میگفت: «قرار بود صبح سه شنبه 20 ذیحجه 1329 آقای آخوند با اصحابشان به مسجد سهله کوفه رفته، شب چهارشنبه در آنجا بیتوته و توسل به حضرت ولی عصر(عج) پیدا کنند. سپس روز چهارشنبه به کاظمین بروند و علمای عراق هم از کربلا و سامرا در آنجا به ایشان ملحق شوند و همگروه به سمت ایران حرکت کنند. میگفت: شب سه شنبه آخوند آخرین درسش را در مسجد طوسی به پایان رساند و عازم منزل شد. من پشت سر ایشان حرکت میکردم. بین راه پیرزنی جلو آمده سلام کرد و گفت: آقا، مریضی داریم، خواهش میکنم بر این جام آب، دعایی بخوانید تا به مریض بدهیم شفا یابد. آخوند جام آب را گرفته دعایی بر آن خواندند و به زن دادند. وی مجدداً گفت: لطفاً برای تأثیر بیشتر، کمی از آبش نیز صرف بفرمایید و مرحوم آخوند جرعهای از آن را نوشید و جام را به زن برگرداند».
این مشاهدات مرحوم شیخ عبدالحسین رشتی در شب تصمیم آخوند به حرکت بود. آنگاه در بین الطلوعین همان شب مرحوم آخوند بعد از ادای فریضه صبح در حالی که مشغول به اذکار تعقیب بعد از نماز صبح بود احساس درد شدیدی در دل کرده، و با اینکه اواخر پاییز و نزدیک زمستان بوده عرق شدیدی در بدن ایشان مینشیند که منجر به مرگشان میشود (فوت آخوند شب 20 آذر سال 1290 ش رخ داده است).
قطع قلم به قیمت نان می کنی رفیق
این خط و این نشان که زیان می کنی رفیق
گیرم درین میانه به جایی رسیده ی
گیرم که زود دکه دکان می کنی رفیق
کفاره اش ز گندم عالم فزون تر است
از عمر آنچه خدمت خان می کنی رفیق
خود بستمش به سنگ لحد مرده توش نیست
قبری که گریه بر سر آن می کنی رفیق
گفتی گمان کنم که درست است راه من
داری گمان چو گمشدگان می کنی رفیق
این خط و این نشان که زیان می کنی رفیق
گیرم درین میانه به جایی رسیده ی
گیرم که زود دکه دکان می کنی رفیق
کفاره اش ز گندم عالم فزون تر است
از عمر آنچه خدمت خان می کنی رفیق
خود بستمش به سنگ لحد مرده توش نیست
قبری که گریه بر سر آن می کنی رفیق
گفتی گمان کنم که درست است راه من
داری گمان چو گمشدگان می کنی رفیق