امتیاز موضوع:
  • 0 رای - 0 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
زراره و اجتهاد
#1
تردیدی نیست که زراره رویکرد اجتهادی در مواجهه با نصوص داشته است و شواهد متعددی گویای این امر است (توجه به وجوه مختلف کلام امام، تمییز حدیث تقیه ای، نقد مضمونی و ...). اما برخی تصور کرده اند که زراره تحت تاثیر جریان اهل رای قرار گرفته و گاهی در استباط، به رای عمل می کرده است. با توجه به اهمیت این بحث و تاثیر آن در تحدید حدود اجتهاد مطلوب و اجتهاد نامطلوب و میزان قرینیت فتاوی قدماء در کشف حکم شرعی، لازم است شواهد این ادعا بررسی شود.
یکی از شواهد مطرح شده، این حدیث است:
عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ وَ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ يُونُسَ جَمِيعاً عَنْ عُمَرَ بْنِ أُذَيْنَةَ قَالَ: قُلْتُ لِزُرَارَةَ إِنَّ أُنَاساً حَدَّثُونِي عَنْهُ يَعْنِي أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع وَ عَنْ أَبِيهِ ع بِأَشْيَاءَ فِي الْفَرَائِضِ فَأَعْرِضُهَا عَلَيْكَ فَمَا كَانَ مِنْهَا بَاطِلًا فَقُلْ هَذَا بَاطِلٌ وَ مَا كَانَ مِنْهَا حَقّاً فَقُلْ هَذَا حَقٌّ وَ لَا تَرْوِهِ وَ اسْكُتْ‏ وَ قُلْتُ لَهُ حَدَّثَنِي رَجُلٌ عَنْ أَحَدِهِمَا ع فِي أَبَوَيْنِ وَ إِخْوَةٍ لِأُمٍّ أَنَّهُمْ يَحْجُبُونَ وَ لَا يَرِثُونَ فَقَالَ هَذَا وَ اللَّهِ هُوَ الْبَاطِلُ وَ لَكِنِّي‏ سَأُخْبِرُكَ‏ وَ لَا أَرْوِي لَكَ شَيْئاً وَ الَّذِي أَقُولُ لَكَ هُوَ وَ اللَّهِ الْحَق‏...(الکافی، 7، 91 و 92)
گفته شده است که طبق این حدیث، زراره حدیثی که برای او نقل شده را به بوته ی نقد کشیده و با این که در خصوص آن مورد، روایتی نکرده است، اقدام به اخبار از حکم شرعی کرده است.
اما این برداشت از روایت فوق، صحیح نیست. زراره صحیفۀ الفرائض را که به املاء پیامبر صلی الله علیه و آله و خط امیر المومنین علیه السلام بوده، دیده بوده است و به همان پشتوانه، روایاتی که در مورد میراث نقل می شده را تخطئه و یا تایید می کرده است. بنا بر این، نقد و ابطال روایت از ناحیه ی او در این مورد، به پشتوانه ی رای نبوده بلکه به پشتوانه ی نص قطعی در نظر او بوده است. این کلام او هم که چیزی روایت نمی کنم (لا اروی لک شیئا) به این معنی نیست که پشتوانه ی من، روایت نیست و رای است؛ بلکه یعنی من این مطالب را به عنوان حدیث از امام نقل نمی کنم و از نسبت دادن آن به امام علیه السلام خودداری می کنم. وجه این مطلب، احتمالا عهدی بوده که زراره به آن پایبند شده که تا امام صادق علیه السلام به او اذن ندهند به مفاد صحیفۀ الفرائض تحدیث نکند(ن ک الکافی، 7، 94، حدیث2و3؛ 96، حدیث1؛ 98، حدیث4 و نیز ن ک مرآۀ العقول، 23، 139 (ایشان دو وجه دیگر نیز در علت خودداری زراره از روایت کردن در این مورد مطرح کرده اند. به هر حال، وجه عمل زراره هر چه باشد، روشن است که تعبیر "لا اروی لک شیئا" به هیچ وجه نشان نمی دهد که زراره روایتی در این مورد نداشته و افتاء به رای کرده است)
پاسخ
 سپاس شده توسط میرزا محمد کاظم عسکری ، سید محمد صادق رضوی ، vahidabed ، سید محسن حائری
#2
شاهد دیگری که برای رای گرایی زراره آورده شده، روایتی است که در آن، زراره پس از مشاهده صحیفۀ الفرائض، آن را به جهت استغرابی که نسبت به مضامینش داشته باطل خوانده است (کافی، 7، 94). از این عملکرد زراره به "رویکرد انتقادی" در مواجهه با نصوص تعبیر شده است.
اما ارتباط این روایت نیز با رای گرایی ناتمام است. زراره به جهت این که مضامین آن صحیفۀ را "خلاف ما الناس علیه" یافته آن را باطل خوانده (در زمانی که انتساب این صحیفه به پیامبر صلی الله علیه و آله برایش روشن نبوده) و پس از این که به تذکر امام علیه السلام انتساب صحیفه برایش روشن شد، آن را پذیرفت و از این که آن را درست نخوانده نیز پشیمان شد.
گذشته از این جهت که این واقعه مربوط به بدو امر زراره بوده (مرآۀ العقول، 23، 145)، باید توجه داشت که شیعیان به طور کلی در ابتدای دوره امامت امام باقر علیه السلام در مسائل فقهی به آرای عامه مراجعه می کرده اند (الکافی، 2، 20) و طبیعی است که در چنین فضایی که هنوز آراء عامه، وجاهت خود را در نظر شیعیان از دست نداده، مخالفت با اجماع عامه برای آن ها موجب استغراب جدی روایت شود (و این هم ربطی به رای گرایی ندارد) و لذا عملکرد زراره در این حدیث را نمی توان شاهدی برای شناخت منهج فقهی او و عملکرد او در زمان فقیه بودنش قرار داد.
پاسخ
 سپاس شده توسط vahidabed ، سید محسن حائری
#3
شاهدی دیگر که نشان می دهد نمی توان دو روایت پیش گفته را در راستای رای گرایی دانست حدیثی است که در همین باب ارث و دقیقا با یکی از دو سندی که هر یک از دو روایت مذکور با آن سند نقل شده روایت شده است (الکافی، 7، 100و 101). در این حدیث، زراره مطالبی را در نقد عامه ذکر می کند. در انتهای این حدیث آمده است:
"فَقُلْتُ لِزُرَارَةَ تَقُولُ هَذَا بِرَأْيِكَ فَقَالَ أَنَا أَقُولُ هَذَا بِرَأْيِي إِنِّي‏ إِذاً لَفَاجِرٌ أَشْهَدُ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنَ اللَّهِ وَ مِنْ رَسُولِهِ ص"
مشاهده می شود که زراره صریحا افتاء به رای را موجب فاجر شدن دانسته است.
پاسخ
 سپاس شده توسط vahidabed ، سید محسن حائری
#4
چند نمونه به عنوان شواهد عینی برای رای گرایی زراره مطرح شده و تصور شده است که زراره در این موارد، به اتکاء رای و برخلاف روایات عمل کرده است. یکی از این موارد، التزام او به دیرخواندن نماز عصر است. مستند این ادعا، دو گزارش در رجال کشی است:
...عن ابن بكير، قال: دخل زرارة على أبي عبد اللّه عليه السّلام قال: انكم قلتم لنا في الظهر و العصر على ذراع و ذراعين، ثم قلتم أبردوا بها في الصيف، فكيف الابراد بها؟ و فتح ألواحه ليكتب ما يقول، فلم يجبه أبو عبد اللّه عليه السّلام بشى‏ء، فأطبق ألواحه فقال: انما علينا أن نسألكم و أنتم أعلم بما عليكم و خرج و دخل أبو بصير على أبي عبد اللّه عليه السّلام فقال ان زرارة سألني عن شي‏ء فلم أجبه و قد ضقت فاذهب أنت رسولي اليه، فقل صل الظهر في الصيف اذا كان ظلك مثلك و العصر اذا كان ظلك مثليك، و كان زرارة هكذا يصلي في الصيف، و لم أسمع أحدا من أصحابنا يفعل ذلك غيره و غير ابن بكير.
...عن هشام بن سالم، عن محمد بن أبي عمير (عمر؟)، قال: دخلت على أبي عبد اللّه عليه السّلام فقال كيف تركت زرارة؟ قال: تركته لا يصلي العصر حتى تغيب الشمس، قال: فأنت رسولي اليه فقل له فليصل في مواقيت اصحابه فاني قد حرقت، قال: فأبلغته ذلك فقال: أنا و اللّه أعلم أنك لم يكذب عليه و لكني أمرني بشي‏ء فأكره أن أدعه.
پیش از بررسی این دو شاهد، مناسب است به بررسی سخنان یکی از شرق شناسان شهیر معاصر پیرامون این مساله بپردازیم. وی تصور کرده است که مراد از "لا یصلی العصر حتی تغیب الشمس" این است که واقعا زراره نماز عصر را پس از غروب می خوانده و ابوالخطاب را هم موید این نظر تلقی کرده و این مطلب را مربوط به زمان حضرت امیر علیه السلام دانسته است.
اما اولا تعبیر "لا یصلی العصر حتی تغیب الشمس" ظاهرا مبالغه در دیرخواندن نماز عصر است (چرا که زراره وقت (فضیلت؟) نماز عصر را وقتی می دانسته که سایه ی شخص، دوبرابر قامت او شود (چنانکه در گزارش اول نقل شده است) که تبعا فاصله ی زیادی تا ظهر دارد و نزدیک غروب می شود و محتمل نیست که زراره ملتزم به اداء نماز عصر پس از غروب باشد.
ثانیا عملکرد ابوالخطاب مربوط به تاخیر در اداء نماز مغرب بوده است (لا یصلون المغرب حتی یغیب الشفق، اوخر حتی تستبین النجوم) و هیچ ربطی به عملکرد زراره در مورد نماز عصر ندارد.
ثالثا ربط دادن این مطلب به مطلب مربوط به امیر المومنین علیه السلام نیز ناتمام است. مستندی که برای این ادعا ارائه شده، شعری است که ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه (5، 8) بدون ذکر شاعر نقل کرده و در ضمن آن آمده است:

إمام هدى ردت له الشمس جهرة   فصلى أداء عصره بعد مغرب‏
از این که وزن و قافیه ی این شعر با شعر منقول از زراره در کتاب الحیوان جاحظ (7، 72) تطابق دارد، نتیجه گرفته شده که این شعر نیز سروده ی زراره است.
انصاف این است که یافتن شعری از زراره در کتاب الحیوان جاحظ و یافتن شعری با همان وزن و قافیه در شرح ابن ابی الحدید جای تقدیر دارد؛ اما ربط دادن مضمون این بیت که ناظر به قضیه ی رد الشمس در مورد حضرت امیر علیه السلام است به عملکرد زراره در مورد تاخیر در اداء نماز عصر مایه ی شگفتی است و انسان را به یاد مثل معروف ماست و دروازه می اندازد.
به هر حال، چنانکه از مضمون همین دو گزارش مشخص است، ریشه عملکرد زراره در مورد زمان نماز عصر، دستور امام علیه السلام بوده است و نه اعمال رای. گزارش زیر نیز موید این مطلب است که خود امام علیه السلام می خواسته اند اصحاب در وقت نماز در آن دوره، اتفاق نداشته باشند:
مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِي هَاشِمٍ الْبَجَلِيِّ عَنْ سَالِمٍ أَبِي خَدِيجَةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: سَأَلَهُ إِنْسَانٌ وَ أَنَا حَاضِرٌ فَقَالَ رُبَّمَا دَخَلْتُ الْمَسْجِدَ وَ بَعْضُ أَصْحَابِنَا يُصَلُّونَ الْعَصْرَ وَ بَعْضُهُمْ يُصَلُّونَ الظُّهْرَ فَقَالَ أَنَا أَمَرْتُهُمْ بِهَذَا لَوْ صَلَّوْا عَلَى وَقْتٍ‏ وَاحِدٍ عُرِفُوا فَأُخِذَ بِرِقَابِهِمْ.
پاسخ
 سپاس شده توسط vahidabed ، مسعود عطار منش ، سید محسن حائری


موضوعات مشابه ...
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
  بررسی سندی صحیحه‌ی سوم زراره توسط استاد شب زنده دار مهدی کاظمی 0 373 17-بهمن-1401, 18:51
آخرین ارسال: مهدی کاظمی

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان