ارسالها: 267
موضوعها: 120
تاریخ عضویت: آبان 1393
اعتبار:
10
سپاس ها 87
سپاس شده 82 بار در 66 ارسال
در اختیاری بودن افعال انسان، بیان شد که اختیار علت تامه افعال انسان در فرض قدرت است؛ اما اشکال شد که خود عزم و قصد هم حادث و نیازمند به علت است که با تحقق آن علت، عزم و قصد حتماً محقق میشود و با عدم آن، تحقق قصد و اراده محال است.
اصلیترین قسمت حل شبهه جبر و دفع تفویض در همین نقطه است.
ما گفتیم علت قصد و عزم خود نفس است اما تحقق اختیار یک طرف، منوط به داعی است؛ به عبارت دیگر آنچه انسان را به عزم و قصد وادار میکند دواعی است که در نفس انسان وجود دارند و تأثیر این دواعی در تحقق عزم و قصد به نحو حتم است اما این داعی اختیار را سلب نمیکند یعنی تأثیر این داعی به گونهای نیست که نفس تمکن از ترک آن نداشته باشد. این دواعی باعث میشوند انسان حتماً اراده و اختیار کند در عین اینکه میتواند نکند.
برای تقریب به ذهن این مثال را میزنیم که آمدن مهمان داعی بر این است که فرد حتماً اراده فراهم کردن وسایل پذیرایی داشته باشد و بر آن اقدام میکند در عین اینکه میتواند نکند.
بله در مواردی که داعی بر جامع وجود دارد ولی ترجیحی در هیچیک از اطراف نیست؛ نفس انسان می تواند اختیار یک طرف مشخص کند.
بنابر این بهشتی و جهنمی شودن انسان ها به اختیار خودشان است و نه جبر و نه ظلم، اما تمام علت موجب نحوه اختیار، داعی در ذهن او بوده که خدا آن داعی را فارغ از اختیار عبد، محقق کرده بوده.
ارسالها: 1,028
موضوعها: 429
تاریخ عضویت: دي 1396
اعتبار:
17
سپاس ها 498
سپاس شده 198 بار در 172 ارسال
این بیان، در عین اینکه دقیق و جالب است به نظر میرسد برخی از مشکلات را حل نمیکند :
1.در شرایطی که دواعی را بدون دخالت ما به ما میدهد دیگر این همه تحسین نسبت به خوبان و تقبیح نسبت به بدان جایگاه عقلایی ندارد یعنی اگر نجاست جلوی شخص عادی بگذاریم در عین اینکه قدرت خوردن دارد ولی به هیچ وجه داعی خوردن نداشته و آن را ترک میکند حال این داعی که او هیچ تلاشی برایش نکرده و از جای دیگر آمده دیگر جای تحسین ندارد که کسی بگوید آفرین که نجاست نخوردی این در حالیست که در شریعت سراسر تحسین و تقبیح وارد شده است مگر اینکه غالب موارد از قسم دوم بیان استاد باشد یعنی جاییکه دواعی به یک اندازه به طرفین دعوت میکند و اینجاست که خود شخص است اگر به سمت درست برود مستحق تحسین است.
2. مشکل دیگر اینست که در انتخاب حجت الهی توسط خداوند آنچه نقش اصلی را ایفا میکند دواعی ای است که خدا به پیامبران داده و به ما نداده که در واقع با در نظر گرفتن این مطلب انبیا و معصومین فضیلتشان در اصل در همان دواعی بوده که غیر اختیاری است نه در انتخاب نهایی خودشان چون انتخاب آنها اگر چه به اختیارشان است ولی زحمتی برای این انتخاب نمیکشند چون تماما دواعی را خدا داده اللهم الا ان یقال که از قسم دوم باشد یعنی مثلا در نوع موارد طرفین اختیار از جهت داعی یکسان اند.
با توجه به این مشکلات شاید بتوان گفت همانطور که از برخی روایات در ذهن دارم خداوند نگاه میکند اگر این شخص را اهل خیر دید به او ابراز یا همان دواعی گرایش به خبر میدهد که در واقع خداوند دواعی خیر و شر را بر اساس علمش به اهل خیر و شر بودن میدهد تا شخص با انتخاب خویش خوب یا بد را انتخاب کند و مراد از علم به خیر هم در شرایط مساوات دواعی باشد. در دعای ندبه هم دارد که خدا میدانست اهل بیت اهل وفای به عهد اند لذا این مقامات را به ایشان داد.
لذا این فرمایش استاد به ضمیمه نکته ای مه عرض کردم به نظر قابل دفاع است.
و الله العالم.
ارسالها: 10
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: اسفند 1396
اعتبار:
0
سپاس ها 2
سپاس شده 1 بار در 1 ارسال
این عبارت استاد:"تأثیر این دواعی در تحقق عزم و قصد به نحو حتم است اما این داعی اختیار را سلب نمیکند یعنی تأثیر این داعی به گونهای نیست که نفس تمکن از ترک آن نداشته باشد. این دواعی باعث میشوند انسان حتماً اراده و اختیار کند در عین اینکه میتواند نکند."متناقض نماست چرا که یا تاثیر دواعی در تحقق اراده به نحو حتم است کما ذهب الیه مشهور بل جمهور الفلاسفه و از آن به ضرورت علّی تعبیر میکنند(الشیء ما لم یجب لم یوجد)و یا دواعی تاثیر غیرحتمی دارند کما ذهب الیه مشهور متکلمی الامامیه و از آن به" صحه الفعل و الترک "در بحث قدرت یاد می کنند؛این در حالیست که استاد در عبارت مذکور بین این دو مبنای متناقض جمع کرده اند و از طرفی تاثیر دواعی در اراده را حتمی و از طرف دیگر بیان کرده اند مختار می تواند اراده نکند!
از آخرین تلاش های اصولی برای حل شبهه جبر، بیان شهید صدر است که در تکمیل مباحث محقق نایینی و سیّد خویی از نظریه سلطنت رونمایی میکند بدین بیان که علت تحقق فعل از فاعل مختار، اعمال سلطنت نفس است؛سلطنت با امکان در تساویِ نسبت به وجود و عدم مشترک است اما اختلافشان در این است که امکان برای تحقق فعل کافی نیست به خلاف سلطنت که بسان وجوب در تحقق فعل کافیست ولی به خلاف وجوب،صدور فعل را ضروری نمیکند؛ به نظر می رسد مفهوم سلطنت همان مفهوم فربه شده قدرت در لسان متکلمین امامیه است؛و اساسا کلید حل مشکل همین جاست یعنی به مساله جبر و اختیار باید از دریچه قدرت نگریست نه امکان و وجوب چرا که مفاهیم ممکن و واجب از اشیاء موجود انتزاع شده و برای تحلیل موجودات بکار گرفته می شوند اما این مفاهیم از تحلیل پیدایش ممکنات عاجزند و باید از مفهوم قدرت و سلطنت بهره جست.(کتاب جستارهایی در باب ضرورت علیت و اختیار تالیف دکتر برنجکار در تشریح بیان مذکور قابل استفاده به نظر می رسد).