امتیاز موضوع:
  • 0 رای - 0 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
نوآوری علمی: اسب آبی
#1
ترکیب‌ها و نام‌گذاری اشیا
نام‌گذاری اشیای مختلف در همه‌ی زبان‌های بشری وجود دارد و انسان در طول تاریخ برای اشیاء، رفتار، صفات و... نام انتخاب کرده است. اما تنوع نیازهای بشر و اشیاء پیرامونش -بلکه بی‌نهایت بودن آنها- مانع از آن می‌شود که برای هر شیئی نام خاص بگذارد؛ لذا برای نام بردن از اشیای پیرامونش به ترکیب اسامی روی‌آورده و سعی کرده است تا با ساخت اسم‌های ترکیبی، اشیای مورد نظرش را مشخص نماید. سه نوع ترکیب اصلی مورد استفاده قرار گرفته است:
ترکیب‌های اضافی: مانند اسب رستم.
ترکیب‌های وصفی: مانند اسب سفید.
ترکیب‌های تقییدی: مانند اسبِ داخل اصطبل. (برای این قسم اسم مناسبی به ذهن نرسید و ممکن است بتوان آن را به دو قسم قبل ملحق کرد.)
در همه‌ی این موارد مفهومی مانند اسب ضمن ترکیب با مفهوم دیگری، محدودتر شده تا نیاز گوینده را برطرف نماید. در واقع مفهومی که با ترکیب ساخته می‌شود، مصادیق محدودتری نسبت به مفهوم اولیه دارد و نسبت بین این دو مفهوم عام و خاص مطلق است. (مثلاً افراد مفهوم «اسبِ سفید»، همگی از افراد مفهوم «اسب» هستند)
با این حال این قاعده کلی نیست و ترکیب‌هایی وجود دارند که وضعیت متفاوتی دارند. مثلاً ترکیب «اسب آبی» اسم برای موجودی غیر از «اسب» است به گونه‌ای که مصادیقِ مفهوم «اسب آبی»، مصداق برای مفهوم «اسب» نیستند. به عبارت دیگر همواره افزودن قید و صفت و مضاف الیه به یک اسم، مفهوم را مقید و مصادیقش را محدودتر نمی‌کند؛ بلکه گاهی مفهوم مباینی می‌سازد.

نمونه‌های عرفی
ترکیب‌هایی مانند «اسب آبی» یا «فرس النهر» در زبان‌ها کم نیستند، در فارسی آدم برفی، آدم آهنی، پول تقلبی، ماشین پلاستیکی، موی مصنوعی، دلار استرالیا، جنگ نرم، دیوار صوتی، طلای سیاه، سال نوری، دشمن فرضی، خرد جمعی، کتاب دیجیتال، پیامبر دروغین و... در استعمالات رایج به کار می‌رود. در این موارد باید دقت کرد که مصادیق عنوان ترکیبی را تنها باید به شکل ترکیبی به کار برد؛ مثلاً مسیلمه، «پیامبر دروغین» هست ولی مسیلمه «پیامبر» (به قول مطلق) نیست.

نمونه‌های فقهی، اصولی و فلسفی
استفاده از این ترکیبات علاوه بر زندگی روزانه، در علوم هم امری رایج است:
1. در مسائل فقهی هم برخی از ترکیبات مورد توجه واقع شده و بر اساس آن مثلاً گفته شده است که حکم طلای سفید غیر از حکم طلا و حکم سگ دریایی غیر از حکم سگ است.

2. در «وضع تعینی» حقیقتاً وضعی در کار نیست (چون هیچ انشایی در کار نیست) لذا از اقسام وضع نیست.

3. «واجب ضمنی» از قبیل «اسب آبی» است. زیرا واجبات ضمنی مصداق واجب نیستند و این عقل است که وجوب فعل مرکب را به واجبات ضمنی تحلیل کرده است. در واقع یکی از واجبات در شریعت، رکوع و سجود نیست، بلکه تنها نماز و حج واجب هستند نه اجزای آنها.

4. «فرد مردد»حقیقتاً فرد نیست و از قبیل «اسب آبی» است. (همچنین «فرد فرضی»)

5. موجودات به حقیقی (مانند درخت، مورچه، سنگ) و اعتباری (مانند ماشین، خانه، کتاب، صندلی، فرش) تقسیم شده‌اند و گفته شده است ماهیت موجودات حقیقی، حقیقی است یعنی حقیقتاً ماهیت دارند؛ اما ماهیت موجودات اعتباری، اعتباری است؛ در حالی که «ماهیت اعتباری» از قبیل اسب آبی است.

6. احکام به وضعی و تکلیفی و احکام تکلیفی به وجوب، استحباب، اباحه، کراهت و حرمت تقسیم شده‌اند؛ در حالی که اباحه، استحباب و کراهت، تکلیف نیستند. (این مورد این خصوصیت را دارد که افراد «حکم تکلیفی»، افراد «حکم» هستند (طبق نظر مشهور که قائلند برای هر فعلی حکمی جعل شده است) ‌اما از افراد «تکلیف» نیستند.)

7. علم به علم تفصیلی و علم اجمالی تقسیم شده است، در حالی که علم اجمالی از قبیل «اسب آبی» است.

8. در فلسفه، علت به علت حقیقی و علت معد تقسیم شده است در حالی که که علت معد علت نیست و از قبیل «اسب آبی» است.

9. در بحث جامع در صحیح و اعم، از چهار نوع جامع سخن به میان آمده است: جامع ذاتی (ماهیت)، جامع عرضی (مثل جامع بین اشیای سفید)، جامع انتزاعی (مثل احدهما) و جامع عنوانی (این که اسمی بر همه‌ی افراد مورد نظر صدق کند اگرچه آن افراد، غیر از آن اسم هیچ حیثیت مشترکی نداشته باشند مثل زید که اسم برای صدها نفر است که غیر از این اسم هیچ حیثیت مشترکی ندارند). جامع عنوانی در حقیقت جامع نیست و از قبیل «اسب آبی» است.

10. وقتی چیزی (مانند یک درخت) را با یکی از حواس خود درک می‌کنیم، صورت ذهنی آن چیز (صورت ذعنی آن درخت) محسوس بالذات و خود آن چیز (درخت خارجی)، محسوس بالعرض است؛ اما «محسوس بالعرض»، واقعاً محسوس نیست و از قبیل اسب آبی است.

برخی مغالطات ناشی از ترکیب‌های اسامی
اما نکته‌ی مهمی که وجود دارد این است که این قبیل ترکیبات در علوم مختلف سبب بروز برخی مغالطات شده است:
1. در بحث صحیح و اعم، برخی گفته‌اند که همین که نماز را می‌توان به نماز صحیح و نماز فاسد تقسیم کرد، نشان می‌دهد که الفاظ عبادات برای اعم وضع شده‌اند؛ اما دقت نشده است که نماز فاسد، «نماز فاسد» است و «نماز» نیست.
نظیر همین مسأله در معاملات در خصوص بیع فاسد یا بیع فضولی وجود دارد و مثلاً «بیع فضولی» «بیع فضولی» است نه بیع.

2. در بحث جامع برای صحیح، گفته شده است که جامع نماز باید به گونه‌ای باشد که در همه‌ی افراد آن وجود داشته باشد، بر این اساس بر برخی جامع‌های ارائه شده، اشکال شده است که این جامع در نماز غرقی وجود ندارد؛ در حالی که نماز غرقی، «نماز غرقی» است نه «نماز»؛ همچنین نماز میت. لذا لزومی ندارد که جامع در آنها وجود داشته باشد و کافی جامع را در افعالی جستجو کرد که نماز به قول مطلق بر آنها صادق باشد.

3. در بحث معنای حرفی، در رد کسانی که معنای حرفی را جزئی دانسته‌اند، معنای حرفیِ موجود در جمله‌ی «سِر من البصرة» به عنوان نقض وارد شده است در حالی که از هر نقطه‌ی بصره که سیر شروع شود، مصداق این نسبت خواهد بود. در پاسخ برخی گفته‌اند که معنای حروف، جزئی اضافی است در حالی که «جزئی اضافی» از قبیل اسب آبی است.

4. در بحث اشتراط علو یا استعلا در صدق امر، برخی استعلا را به این دلیل کافی دانسته‌اند که اگر بچه به پدرش بگوید «به تو دستور می‌دهم برایم فلان چیز را بخری» صحیح است که گفته شود بچه امر کرده است، در حالی که بر این کار «امر بچه» صادق است و صدق «امر» به قول مطلق روشن نیست.

5. در امکان ثبوتی وجوب مشروط این اشکال مطرح شده است که قبل از تحقق شرط، مولا شوقی به مشروط ندارد، پس چطور وقتی شوقی وجود ندارد، وجوب را تشریع می‌کند با این که تشریع وجوب متفرع بر وجود شوق است؟ در خلال بحث، علما متوجه شده‌اند که برخی امور هست که از ما سر می‌زند در حالی که وجداناً به آن شوقی نداریم، مثل شرب دوای تلخ برای بهبود بیماری؛ سؤال جدیدی مطرح شده است که این افعال چطور بدون شوق از ما صادر شده است؟ مرحوم اصفهانی در توجیه این پدیده گفته‌اند که ما دو نوع شوق داریم: شوق نفسانی داریم و هم شوق عقلانی. در شرب دوای تلخ یا دادن پول به زورگیر، عقل می‌گوید که تو که دوست داری خوب شوی یا زنده بمانی، چنین کن. منشأ این شوق ارشاد عقل است. کلام محقق اصفهانی صحیح نیست و «شوق عقلانی» تنها یک اسم است. شوق، رغبت، کشش و تمایل ماست. بعد از ارشاد عقل، شوقی در ما ایجاد نمی‌شود. در واقع عقل سبک و سنگین می‌کند: یا باید مریض باشم یا باید دوای تلخ شرب کنم. می‌بیند که شرب دوای تلخ ضرر یا سختی کمتری دارد، در حالی که واقعاً شوقی وجود ندارد.

6. در تفاوت تعارض و تزاحم، ‌برخی گفته‌اند تزاحم ناشی از اطلاق دلیل است و دائماً به تعارض برمی‌گردد. در پاسخ به آنها، این نقض وارد شده است که گاهی متزاحمین، دو فرد از یک تکلیف هستند، مثلاً مولا فرموده است: «انقذ الغریق» و دو فرد در حال غرق شدن هستند و مکلف قدرت بر نجات هر دو ندارد. این جا که دیگر دو دلیل وجود ندارد که بتوان گفت با هم معارض هستند. در پاسخ به این نقض گفته شده است که همان دلیل، تعارض داخلی دارد؛ پس باز هم تعارض وجود دارد؛ در حالی که «تعارض داخلی» از قبیل اسب آبی است و از مصادیق واقعی تعارض نیست.

روشن نبودن وضعیت برخی ترکیبات
برخی ترکیبات وجود دارند که روشن نیست از قبیل ترکیبات عادی هستند یا از قبیل اسب آبی، مانند «وجود تعلیقی» یا «تعارض غیر مستقر» (یا تعارض بدوی) این موارد نیاز به بررسی بیشتری دارند.


برگرفته از مجموعه درسهای خارج اصول فقه استاد سید محمود مددی
پاسخ
#2
ممکن است در برخی از تطبیقات خدشه وارد باشد، اما اصل مطلب، مطلب مهمی است که باید مورد توجه قرار گیرد.
پاسخ
 سپاس شده توسط محمد خداپرست
#3
فرآیند تغییر معنا در ترکیب‌هایی مانند «اسب آبی»

سؤالی که باید بدان جواب داد این است کاربرد «اسب» در «اسب آبی» حقیقی است یا مجازی؟
می‌توان گفت که وضع «اسب آبی» برای معنایی که ما امروز آن را به کار می‌بریم، مراحلی داشته است:

در ابتدا کلمه‌ی «اسب» برای مفهوم اسب (همان حیوان شناخته شده) وضع شده بود. بعد شباهت اسب آبی با اسب مورد توجه قرار گرفته و به خاطر این شباهت، به آن «اسب» اطلاق شده است. این کاربرد، مجازی (مجاز به علاقه‌ی مشابهت) بود و لازم بود همراه با قرینه باشد. این قرینه، همان کلمه‌ی «آبی» است که به عنوان وصف بعد از «اسب»‌ می‌آید.

در مورد این ترکیبات بعد از این مرحله، دو اتفاق ممکن است رخ دهد:
  • گاهی اسم ترکیبیِ «اسب آبی» به عنوان یک اسم برای فرد جدید درمی‌آید. در این صورت، مجموع این ترکیب، برای آن حیوان به کار می‌رود و نمی‌توان بدون قید «آبی» کلمه‌ی اسب را در مورد اسب آبی تطبیق کرد. در این صورت کلمه‌ی «اسب» در نام «اسب آبی» شأن کلمه‌ی «عبد» در ترکیب «عبد الله» را پیدا می‌کند. یعنی باید گفت استعمال اسب در این ترکیب نه حقیقی است و نه مجازی.
  • گاهی در اثر کاربرد ترکیب‌های مثال زده شده، مفهوم و معنایی که کلمه اصلی برایش وضع شده بود، توسعه پیدا می‌کند تا به تدریج افراد مجازی، فرد حقیقی معنای جدید شوند. این اتفاق در مورد کلمه‌ای مانند «تلفن» رخ داده است؛ در ابتدا این کلمه برای دستگاه ارتباطی راه دور که با سیم سیگنال را منتقل می‌کرد، وضع شده بود. بعد از پیدایش تلفن‌های همراه، به خاطر شباهتی که این دو در کاربرد داشتند، به شکل «تلفن همراه» یا «تلفن بی‌سیم» به کار می‌رفت؛ اما به تدریج در مفهومی که کلمه‌ی «تلفن» برای آن وضع شده بود، نوعی تورم ایجاد شد و مصادیق جدید، فرد حقیقیِ آن مفهوم شدند؛ لذا به کار بردن لفظ «تلفن» برای موبایل، استعمال حقیقی خواهد بود.

در واقع در مورد اول، اهل زبان معنای «اسب» را توسعه نداده‌اند به گونه‌ای که «اسب آبی» فرد حقیقیِ آن مفهوم گردد؛ لذا باید همواره «اسب آبی» را به صورت ترکیب به کار برد؛ اما در مورد دوم مفهوم به تدریج توسعه پیدا کرده و مصادیق حقیقیِ جدیدی به آن اضافه شده‌اند.

مهم این است که بین این دو حالت مراتبی وجود دارد. مثلاً «نماز» را در نظر بگیرید. فرض کنید که نام «صلاة» در ابتدا نام برای نمازهای روزانه بوده است. این افراد جامعی انتزاعی بین خود داشته‌اند که لفظ «صلاة» برای آن جامع وضع شده بود. بعد، این عنوان در افراد دیگری مانند «نماز نافله» یا «نماز آیات» هم به کار برده شد. طبیعتاً در ابتدا در این افراد به صورت مجازی به کار برده می‌شد؛ اما به تدریج آن جامعی که در ابتدا تنها بین افراد نمازهای یومیه بود، تورم پیدا کرد و این افراد هم جزء افراد حقیقی آن شدند؛ یعنی استعمال «صلاة» بدون قرینه در مورد نمازهای نافله و... صحیح شد. چنین تغییری ناشی از تطور الفاظ در زبان‌هاست. تورم معنایی باعث می‌شود که آن جامع صاف و ساده‌ای که بین افراد سابق نماز وجود داشت، تبدیل به یک جامع پیچیده شود.
این تورم می‌تواند ادامه پیدا کند و افراد دورتر از معنای اولیه (مانند نماز آیات و نماز نشسته) هم داخل معنای نماز شوند یا ممکن است که این افراد داخل در معنا نشده و استعمال آنها به همان صورت ترکیبی صحیح باشد.
این فرآیند تمام نشده است و هنوز هم برخی ترکیبات در حاشیه‌ی مفهوم نماز قرار گرفته‌اند و هنوز باید به صورت ترکیبی به کار روند. (ترکیباتی مانند «نماز غرقی»، «نماز میت») و از اینها دورتر نسبت به معنای نماز، «نماز فاسد» است. قابل تصور است که کار به جایی برسد که برخی از افراد نماز فاسد، فرد حقیقی نماز بشوند.

ممکن است اهل زبان به تدریج تورم در معنای نماز را ادامه دهند و «نماز غرقی» از این حاشیه به داخل معنا وارد شود و ممکن است وضع به همین صورت بماند (که معلوم نیست که آیا نماز غرقی داخل در معنای نماز هست یا داخل نیست و باید به صورت ترکیبی به کار برده شود.) پس نسبت به برخی ترکیبات می‌دانیم که داخل معنای تورم‌یافته شده‌اند (مثل نماز نشسته و آیات و ...)؛ برخی را می‌دانیم که داخل معنا نیستند (مثل اسب آبی) و نسبت به برخی شک وجود دارد (مثل نماز غرقی) مهم است که متوجه تدریجی بودن این تغییرات در معنا باشیم. استمعال لفظ در معنا، مثل دوری و نزدیکی ما از یک فرد است. وقتی به آن فرد نزدیک هستیم، کاملاً روشن است که مرد است یا زن، چاق است یا لاغر و ... اما هرچقدر از او دور می‌شویم، این جزئیات کمتر و ابهام در تطبیق بیشتر می‌شود. معنا نیز اینچنین است؛ در ابتدا کاملاً معلوم است که در مورد فرد «الف»، استعمال حقیقی و در مورد فرد «ب» کاربرد آن مجازی است؛ اما با گذشت زمان، به تدریج روشنی آن از بین می‌رود و می‌تواند شامل برخی افرادی شود که تا به حال کاربرد لفظ در آن معنا مجازی بود. این تورم تدریجی است و حقیقی یا مجازی بودن برخی کاربردها مبهم است.
 
نکته‌ی دیگر این است که گاهی در معنا تورم (توسعه) رخ می‌دهد و گاهی انقباض (تضیّق) رخ می‌دهد. مثلاً کلمه‌ی «حجت» تا زمان شیخ در اصول معنای مبهمی داشت؛ اما بعد از ایشان معنای کاملاً روشنی پیدا کرده است: «حجت» یعنی «مؤمّن و معذّر» و این دو نیز کاملاً روشن شده است. در اینجا تضیق معنا رخ داده است. شاید بتوان به طور کلی گفت در اصطلاحات علوم به تدریج تضیق رخ می‌دهد و در الفاظ عمومی و عرفی به تدریج توسع رخ می‌دهد.

برگرفته از دروس خارج اصول فقه استاد سید محمود مددی، بحث صحیح و اعم، جلسه‌ی 57، 22 آذر 1399.
پاسخ


پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان