امتیاز موضوع:
  • 0 رای - 0 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
نکته علمی: خلط علما بین "معلوم بالعرض" با "متعلق علم" و تکرار این خلط در حب و بغض
#1
در بحث اجتماع امر و نهی (در مثل صلّ و لا تغصب که عامین من وجه هستند) یک قول این است که تعدد عنوان، رافع تضاد حب و بغض است و با رفع این تضاد، ممکن است که حب و بغض مولا به امر واحد تعلق بگیرد. پس اجتماع امر و نهی در شیء واحد ممکن می‌شود. [در واقع بحث از امر و نهی به یک مرتبه قبل‌تر یعنی مرحله‌ی حب و بغض منتقل شده است]

تحلیل احساس و توضیح محسوس بالذات و محسوس بالعرض
[مقدمتاً باید محبوب و مبغوض را در حب و بغض تحلیل کرد. حب و بغض، شبیه علم و علم مشابه حس تحلیل شده است.] به نظر علمای ما در برخی ادراکات مثل ادراک حسی، سه امر وجود دارد:
1. احساس: وقتی به یک درخت نگاه می‌کنیم، آن درخت را می‌بینیم. این دیدن، یک ادراک حسی یا احساس است.
2. محسوس بالذات: تصویر درخت در ذهن مدرک بالذات یا محسوس بالذات است.
3. محسوس بالعرض: درختی که در خارج از ذهن ماست، محسوس بالعرض است. محسوس بالعرض واقعاً محسوس نیست (از قبیل آدم آهنی [اسب آبی] است). در واقع ما هیچ درکی از آن درخت بیرونی نداریم. مؤید آن این است که از مسلمات علمی جدید است که فاقد رنگ  است؛ اما تصویر ذهنی ما یک تصویر رنگی است، معلوم می‌شود که موجود خارجی را نمی‌بینیم و آن را درک نمی‌کنیم.
البته این که رابطه‌ی میان آن درخت خارجی با آن تصویر ذهنی چیست، بحث جداگانه‌ای است.

تسری دادن خصوصیات حس به علم
علما از ادراک حسی به سایر فعالیت‌های ذهنی بشر مانند علم تعدی کرده‌اند. گفته‌اند اعتقاد مطابق واقع، علم است و متعلق این اعتقاد، در ذهن است. مثلاً وقتی کسی به عدالت زید اعتقاد دارد، این اعتقاد، علم اوست و «مفهوم عدالت زید» متعلق علم اوست که معلوم بالذات است. این مفهوم در خارج مصداقی دارد که ملکه‌ی عدالتی است که  متقوم به ذات زید است. این مصداق خارجی را معلوم بالعرض دانسته‌اند. علم وصفی است که بر نفس عارض می‌شود؛ متعلق آن هم باید در نفس باشد و عدالت زید که ملکه‌ای است متقوم به نفس زید، خارج از ذهن ماست.

نقد تسری از حس به علم
ما تبیین علما در مورد ادراک و حس را قبول داریم؛ اما تعدی ذکر شده را صحیح نمی‌دانیم و به نظر ما علم مثل ادراک نیست. اگر منظور از معلوم بالذات متعلق علم است، قبول داریم که (طبق نظر اصولی‌ها) که متعلق علم مفهوم است [و لاجرم در عالم ذهن وجود دارد]؛ اما اگر مراد از معلوم بالذات، چیزی است که ما به آن علم داریم و از آن مطلع هستیم، نمی‌توان گفت که معلوم بالذات «مفهوم  عدالت زید» است. زیرا مفهوم عدالت زید نهایتاً یک تصور است در حالی هر آنچه ما می‌دانیم، از جنس تصدیق است.

در مثال علم به عدالت زید، اگر مراد از معلوم بالعرض بودن عدالت زید در خارج این است که عدالت زید در خارج، متعلق علم و اعتقاد نیست، این حرف درستی است؛ لکن به نظر ما در علم و اطلاع نسبت به عالم خارج، تعلق علم به آن خارج لازم نیست (یعنی برای اطلاع از وجود آب در یک ظرف خارجی لازم نیست علم ما به آن آبِ موجود در ظرف تعلق بگیرد)؛ 
اما اگر منظور این است که عالم به عدالت زید، نسبت به آن عدالت خارجی، اعتقادی ندارد و برای او مجهول است، این حرف صحیحی نیست. اتفاقاً معلوم ما دقیقاً همان ملکه‌ای است که در خارج وجود دارد و علما آن را معلوم بالعرض دانسته‌اند. همان ملکه معلوم ماست. پس معلوم بالعرض در کلام علما، واقعاً معلوم است و مجهول نیست.

این سخنان علما از مغالطه بین ادراک حسی و ادراک علمی ایجاد شده است. در احساس این تقسیم‌بندی درست است (درخت خارجی اصلاً مبصر نیست) اما در علم درست عکس است؛ آن چیزی که مورد علم و اعتقاد ماست، همان واقعه‌ی خارجی است. 

تکرار اشتباه علم در حب و بغض
نظیر همین اشتباهی که در علم مرتکب شده‌اند را درباره‌ی حب و بغض هم مرتکب شده‌اند. اگر کسی نسبت به زید حب داشته باشد یا بغضی نسبت به عمرو داشته باشد، گفته‌اند که حب در افق نفس وجود دارد و محبوب بالذات، عنوان (یا مفهوم) زید است و محبوب بالعرض خود زید خارجی است! به نظر ایشان در واقع زید خارجی محبوب بالذات ما نیست. 

ما این نظر را قبول نداریم. اتفاقاً در مورد حب، عنوان یا مفهوم زید اصلاً محبوب ما نیست هرچند که متعلق حب هست (و این را قبول داریم). مثلاً وقتی کسی حب به خداوند دارند، مفهوم خداوند محبوب او نیست، ‌بلکه ذات باری‌تعالی محبوب اوست.

پس به نظر ما هرچند متعلق حس، علم و حب، در عالم نفس هستند، اما نفس انسان این قدرت را دارد که به امور خارج از خودش توجه پیدا کند (به خود امور خارجی نه به تصویر ذهنی آنها) و به آنها علم یا حب پیدا کند. 

اشتباهی که در تحلیل آقایان واقع شده است، این است که متعلق حب (که همان مفهوم و صورت ذهنی است) را محبوب فرض کرده‌اند، در حالی که شوق ما به محبوب خارجی است نه مفهوم و تصور محبوب.

تنظیر حب و بغض به قطع 
پس حب و بغض مانند احساس نیست؛ بلکه نظیر قطع است. متعلق قطع مفهوم است؛ اما مقطوع غیر از متعلق قطع است. کسی که قطع به عدالت زید دارد، متعلق قطعش مفهوم عدالت زید است اما آن چیزی که واقعاً به آن قطع دارد، وجود عدالت خارجی در زید است. حب هم مانند قطع است. وقتی کسی به کتابی حب دارد، متعلق حب، مفهوم کتاب است اما محبوب، کتاب موجود در خارج است.



برگرفته از دروس خارج اصول فقه استاد سید محمود مددی، بحث اجتماع امر و نهی، جلسه‌ی 44 و 45، 24 و 26 آبان 1400.
پاسخ
#2
در واقع استاد فرموده‌اند که در علم ما سه امر داریم: علم، متعلق علم و معلوم. متعلق علم مفهوم عدالت زید است و معلوم خود عدالت زید. بر این اساس عدالت زید در خارج واقعاً معلوم است.

اما طبق نظر مشهور مفهوم عدالت زید معلوم بالذات است و خود عدالت زید، معلوم بالعرض و چون معلوم بالعرض حقیقتاً معلوم نیست (مثل محسوس بالعرض که حقیقتاً محسوس نبود و از قبیل اسب آبی بود) ما علمی به درخت بیرونی نداریم. با این که خود آقایان در مورد قطع خلاف این تحلیل را ارائه کرده‌اند و سخنی از مقطوع بالعرض به میان نیاورده‌اند. 

مرحوم شیخ در همان ابتدای رسائل فرموده‌اند: «فنقول لا إشكال في وجوب متابعة القطع و العمل عليه ما دام موجودا لأنه بنفسه طريق إلى الواقع و ليس طريقيته قابلة لجعل الشارع إثباتا أو نفيا.
و من هنا يعلم أن إطلاق الحجة عليه ليس كإطلاق الحجة على الأمارات المعتبرة شرعا لأن الحجة عبارة عن الوسط الذي به يحتج على ثبوت الأكبر للأصغر و يصير واسطة للقطع بثبوته له كالتغير لإثبات حدوث العالم.
فقولنا الظن حجة أو البينة حجة أو فتوى المفتي حجة يراد به كون هذه الأمور أوساطا لإثبات أحكام متعلقاتها فيقال هذا مظنون الخمرية و كل مظنون الخمرية يجب الاجتناب عنه و كذلك قولنا هذا الفعل مما أفتى المفتي بتحريمه أو قامت البينة على كونه محرما و كل ما كان كذلك فهو حرام.
و هذا بخلاف القطع لأنه إذا قطع بوجوب شي‏ء فيقال هذا واجب و كل واجب يحرم ضده أو يجب مقدمته.

و كذلك العلم‏ بالموضوعات‏ فإذا قطع بخمرية شي‏ء فيقال هذا خمر و كل خمر يجب الاجتناب عنه‏ و لا يقال إن هذا معلوم الخمرية و كل معلوم‏ الخمرية حكمه كذا لأن أحكام الخمر إنما تثبت للخمر لا لما علم أنه خمر.»

همانطور که دیده می‌شود مرحوم شیخ وساطت حالت نفسانی قطع برای درک واقع را رد کرده‌اند، با این که علم و قطع در اصول هم‌معنا هستند. Exclamation
پاسخ
#3
نکته‌ی دیگر این است که در تحلیل مشهور این پیشفرض وجود دارد که در همه‌ی حالات نفسانی انسان که ذات اضافه باشند (مثل علم، ترس، حب، درک و ...) باید طرف اضافه در نفس انسان موجود باشد. به همین دلیل گفته می‌شود که انسان از مار خارجی نمی‌ترسد، بلکه از تصویری که از مار در ذهنش ایجاد شده است می‌ترسد. به همین دلیل است که اگر واقعاً ماری نباشد اما انسان خیال کند که ماری هست، ترس او را برمی‌دارد.

استاد این پیشفرض را قبول نکرده‌اند و گفته‌اند که نفس انسان این قدرت را دارد که از موضوع خارجی بدون واسطه شدن صورتش متأثر شود؛ لذا در این موارد یک طرف اضافه نفس انسان است و طرف دیگر همان معلوم خارجی، محبوب خارجی، شیء ترسناک خارجی و ... است.

اما این که چرا این قدرت را برای نفس در ادراکات حسی قائل نشده‌اند، نمی‌دانم.


در هر حال روشن است که تحلیل دعوای مشهور و استاد به یک مسأله‌ی وجدانی برمی‌گردد که آیا نفس چنین قدرتی دارد که بتواند اضافه‌ای در خود به وجود آورد که طرفش خارج از عالم نفس باشد یا نمی‌تواند.
پاسخ
#4
این که نقل کردید که بین متعلق علم و معلوم فرق می گذارند و متعلق را صورت و معلوم را خارج می دانند، مراد از متعلق علم چیست؟
پاسخ


پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان