امتیاز موضوع:
  • 0 رای - 0 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
استدلال به وجدان در مباحث علمی، نکته‌ها و نقدها
#1
بسیار دیده می‌شود که در مباحث علمی به وجدان استدلال می‌شود. این نحوه از استدلال در مباحث اصول فقه به قدری زیاد است که می‌توان ادعا کرد در مباحث الفاظ اصول، عمده‌ی مسائل اصولی دلیلی جز وجدان ندارند. البته روشن است که در همه‌ی این مسائل، برای اثبات مدعا در ابتدا به وجدان رجوع نمی‌شود، بلکه مطالب دیگری به عنوان دلیل آورده می‌شود اما اگر دلیل آنها و دلیل دلیل آنها و .... را مطالبه کنید، در نهایت همه به یک جا ختم می‌شوند: وجدان!

در این صفحه برخی مطالبی که در درس خارج اصول فقه استاد سید محمود مددی در باره‌ی استدلال به وجدان و نقش آن در استدلال‌ها و نقد تمسک به وجدان مطرح شده است، را ارائه می‌کنیم تا ان شاء الله با دسته‌بندی و تفکر بر روی آنها به تدریج این لایه‌ی پنهان استدلال‌های علمی منضبط شود و اگر خدا خواست راهی باز شود تا این حجم از اختلافات فقها کاهش یابد.
پاسخ
#2
در بحث امکان ترتب سؤال این است که آیا مولا می‌تواند به یکی یا هر دو از ضدین امر ترتبی کند؟ مشهور متأخران این امر را ممکن دانسته‌اند، در مقابل برخی قائل به استحاله شده‌اند. یکی از ادله‌ای که برای امکان ترتب اقامه شده است، استدلال به وجدان است:
با مراجعه به وجدان معلوم می‌شود که مولا ممکن است دو تکلیف داشته باشد، تکلیف به انقاذ و تکلیف به نماز در صورت ترک انقاذ. وجدان این امکان را درک می‌کند و هیچ محذوری در آن نمی‌بیند.

نقد: در علوم رایج در حوزه بسیار متداول است که به وجدان استدلال می‌شود، چه در فقه، چه در اصول و چه در کلام و تفسیر و.... استدلال به وجدان از جهات مختلف اشکال دارد. برخی اشکالات در گذشته آمده و برخی در آینده خواهد آمد. در اینجا تنها به یک اشکال اشاره می‌کنیم:

در این که وجدان امر ترتبی را ممکن می‌داند، سه احتمال وجود دارد:

‌1.مراد از وجدان، وجدان شخص مستدل باشد: در این صورت وجدان یک نفر نمی‌تواند دلیل برای دیگری باشد. مثلاً اگر در بحث جبر و اختیار، اختیاری بگوید که من وجدان می‌کنم که فاعل مختار هستم، وجدان او دلیل برای دیگری نمی‌شود. (دلیل بر 5 قسم است: دلیل عقلی یا منطقی، دلیل علمی، دلیل عرفی، دلیل عقلایی، دلیل شرعی و وجدان هیچ یک از این 5 قسم دلیل نیست.)

اشکال: خوب دلیل وجدانی را هم به 5 قسم مذکور اضافه کنید!
پاسخ: وجدان را به همین اشکالات نمی‌توان دلیل حساب کرد.
[پاسخ پاسخ: وجدان دلیل قابل ارائه برای دو خصم نیست. اما دلیل منحصر بر این نیست مثلاً مقلد به مرجع می‌گوید که چرا این حکم را دادی؟ مرجع پاسخ می‌دهد، ظهور روایت را در این وجوب وجدان کردم یا مثلاً ربای به زوجه را هم ظلم می‌بینم و باقی استدلال را ذکر کند. در اینجا وجدان مرجع جزئی از دلیل است.]

‌2. مراد مستدلین استدلال نیست، بلکه قصد تنبیه و بیدار کردن وجدان در مخالفین را دارند. در این صورت اگر با این بیان، مخالفان متنبه نشدند و قبول نکردند، باز نزاع باقی خواهد ماند.

3. مراد از وجدان، وجدان همه باشد: یعنی هم من و هم خصم (چه کسانی که قائل به استحاله امر ترتبی هستند و چه کسانی که در این مسأله توقف کرده‌اند) این امر را وجدان می‌کنیم. در این صورت بحث از بحث علمی خارج شده است، زیرا بحث علمی، مقام تخطئه است نه مقام تکذیب. معنای تخطئه این است که وجه خطا بودن یک ادعا یا دلیل بیان شود اما تکذیب این است که مخاطب متهم به دروغگویی شود. مثلاً کسی بگوید که من شک دارم که انسان فاعل مختار است یا فاعل مضطر است؛ اگر به او گفته شود که تو دروغ می‌گویی و خودت هم شک نداری که فاعل مضطر هستی، بحث از بحث علمی خارج شده است.

پس هر کدام از این سه امر مقصود مستدل به وجدان باشد، صحیح نیست.

____________________________________
برگرفته از دروس خارج اصول فقه استاد سید محمود مددی، بحث ترتب در ذیل مباحث ضد، جلسه‌ی 9، 20 شهریور 1400.

مطالب داخل قلاب [] از نویسنده است.
پاسخ
#3
حقیقت‌ صحنه‌ی بحث‌های اصول فقه

در بحث اجتماع امر و نهی

بخش عمده‌ای از مباحث علم اصول به وجدان اصولی برمی‌گردد. [اصولی چیزی را وجدان می‌کند و آن را بیان می‌کند، مثلاً وجدان می‌کند که شرط مفهوم دارد یا وجدان می‌کند که معنای دو لفظ فی و ظرفیت یکی نیستند، یا وجدان می‌کند که واجب تخییری به واجب مشروط برمی‌گردد و...]

در اینجا (در این مسأله که تعدد عنوان رافع تضاد حب و بغض است یا تعدد معنون؟) هم یک طرف را وجدان می‌کنیم و سعی ما این است که وجدان خودمان را مدلل کنیم؛ اما غافل از آن هستیم که وجدانیات را نمی‌توان مدلل کرد. اما این بحث‌ها این فایده را دارد که هرچند برای اثبات مدعای خودمان حقیقتاً دلیل نمی‌آوریم [بلکه برای آن دلیل می‌تراشیم]، ولی می‌توانیم ادله خصم را مخدوش کنیم. یعنی می‌توان مقدمات استدلالات را پیدا کرد و آنهایی که اشکال دارند را بیان کرد. به این ترتیب دلیل خصم رد می‌شود اما ابطال دلیل خصم، مدعای او را ابطال نمی‌کند. (یعنی ممکن است ادعای درستی داشته باشد اما دلیل نادرستی بر آن اقامه کرده است، پس ابطال دلیل، دلیل بر ابطال مدعا نیست)‌ بعد از این که همه‌ی ادله مخدوش شد، به همان وجدانی مراجعه می‌شود که قبل از استدلال وجود داشت.

البته چون نمی‌پذیرند که بحث علمی به این صورت باشد که هر کسی وجدانیات خود را بیان نماید، این دلیل آوردن‌ها و رد کردن‌ها می‌شود بحث علمی!

____________________________________
برگرفته از دروس خارج اصول فقه استاد سید محمود مددی، بحث اجتماع امر و نهی، جلسه‌ی 42، 23 آبان 1400.

مطالب داخل قلاب [] از نویسنده است.
پاسخ
 سپاس شده توسط سید محمد صادق رضوی ، alikashfi70@gmail.com
#4
خطاپذیری وجدانیات

در بحث حجیت قطع

مرحوم آخوند حجیت قطع را به معنای وجوب عقلی متابعت تکلیف مقطوع گرفته‌اند. یکی از اشکالاتی که بر ایشان مطرح است این است که علت این که معنای حجیت قطع را وجوب عمل گرفته‌اند، جز این نیست که دیده‌اند اگر کسی مخالفت قطع نماید، مستحق عقوبت است؛ زیرا [دو مسأله می‌تواند منشأ عمل انسان شود:
  • داعی درونی در مثل دستورات اخلاقی یا صرف حسن عقلی:] واقعیت این است که انسان‌ها به خاطر دستورات اخلاقی کاری را انجام نمی‌دهند حتی جایی که به دیگران کمک می‌کنند.
  • [ترس از عقوبت:] انسان‌ها دائماً به این خاطر کاری را انجام می‌دهند که منفعت داشته باشد یا ترکش ضرر داشته باشد. این مطلب در فلسفه هم مطرح شده است. اگر کسی امانت را به صاحبش برمی‌گرداند، به این خاطر نیست که عقل حکم به وجوب رد امانت می‌کند، بلکه به این خاطر است که اگر امانت را رد نکنیم، آبرویمان از بین می‌رود یا زندان می‌رویم. البته مراد از ضرر لزوماً خصوص ضرر دنیوی قطعی نیست، بلکه ضرر احتمالی یا اخروی هم می‌تواند منشأ عمل انسان شود.

پس وجه کلام آخوند، این است که در مخالفت تکلیف مقطوع، استحقاق عقوبت هست. در حالی که در مباحث قبلی بیان شد که هیچ ملازمه‌ی عقلی بین وجوب متابعت مولا و استحقاق عقوبت از سوی آن مولا نیست. ممکن است اطاعت مولا واجب باشد؛ اما عقوبت او هم قبیح باشد.

اشکال: اگر کسی وجدان نماید که همه‌ی کارهایی که انجام می‌دهد برای ترس از عقوبت نیست و برخی از کارها را به خاطر حسنشان یا حکم عقل انجام می‌دهد، ولو عقوبتی در کار نباشد، اشکال شما صحیح نخواهد بود؛ زیرا دیگر نمی‌توان گفت که آخوند وجوب متابعت را مطرح کرده تا به استحقاق عقوبت برسد.

پاسخ: وجدانیات دو قسم است: خطاپذیر و خطاناپذیر و این درک وجدانی که شما گفتید داخل در خطاپذیرهاست. (مثال برای وجدانیات خطاپذیر: کسی احساس گرسنگی می‌کند، این که احساس گرسنگی می‌کنید، وجدانی است و خطاناپذیر است اما گرسنگی را هم وجدان می‌کنید اما خطاپذیر است وممکن است اصلاً گرسنه نباشید. به طور واضح برخی کسانی که پایشان قطع شده است، گاهی احساس می‌کنند که پایشان می‌خارد با این که اصلاً پایی ندارند. احساسشان واقعی است اما خارش پا خطاپذیر است) وقتی این وجدان خطاپذیر باشد، حتی اگر کسی چنین وجدانی نماید، نمی‌تواند آن را در استدلال علمی وارد نماید؛ زیرا وجدان شخصی اوست و بحث علمی شخص‌محور نیست.


برگرفته از دروس خارج اصول فقه استاد سید محمود مددی، بحث سایر معانی ذکر شده در حجیت در ذیل مباحث حجیت قطع،
جلسه‌ی 11، 11 مهر 1401.
پاسخ
#5
وجدان‌های مؤدب

در بحث حسن و قبح عقلی

یکی از مسائل کلامی که در بحث اصولی هم اثر دارد، حسن و قبح عقلی است. توضیح این که همه قائلند که افعال انسان (به طور دقیقتر: افعالی ارادیِ اختیاری انسان) به حسن و قبح متصف می‌شوند. نزاع در این است که این حسن و قبح از کجا می‌آید: آیا امری واقعی است یا امری اعتباری است؟ اگر اعتباری است، معتبر آن کیست؟ عرف است یا عقلا هستند یا شارع است؟

از حسن و قبح واقعی به حسن و قبح عقلی تعبیر می‌شود.
در این که هر عرفی برای خودش افعالی را حسن و افعالی را قبیح اعتبار می‌کند شکی نیست و کسی با وجود حسن و قبح اعتباریِ عرفی مخالفتی ن
نزاع در بین حسن و قبح عقلی و عقلایی است. فلاسفه منکر حسن و قبح عقلی (یعنی واقعی) هستند و متکلمین و فقها مثبت آن هستند. فلاسفه که منکر حسن و قبح واقعی هستند، معتقدند که آن چیزی که متکلمین و فقها حَسَن عقلی می‌دانند؛ در واقع حَسَن عقلایی است. 

بر این که حسن و قبح را عقلی یا عقلایی بدانیم، ثمراتی در فقه مترتب است که فعلا از بیان آن چشم پوشی می‌کنیم.

حال سؤال این است که آیا حسن و قبح عقلی (واقعی) داریم یا نداریم؟ (اگر نداشته باشیم، باید قائل به حسن و قبح عقلایی بشویم)
ادله‌ای برای واقعی بودن حسن و قبح مطرح شده است. از جمله شهید صدر به وجدان تمسک کرده است: ما وجدان می‌کنیم که آن چیزی که می‌بینیم یا لمس می‌کنیم، واقعیتی مستقل از ذهن ما دارند. در مورد مبصرات (مثل انسان‌ها، ماشین‌ها، ستاره‌ها، خیابان‌ها و...) وجدان ما می‌گوید آن چیزی که می‌بینیم تنها در ذهن ما نیست و در خارج واقعیت دارند. مبصرات ما، مثل آن چیزی نیست که در خواب می‌بینیم که تنها در ذهن ما باشد.  همانگونه که ما مبصرات را اینگونه وجدان می‌کنیم، حسن و قبح واقعی افعال را هم وجدان می‌کنیمِ مثلاً با همین وجدان درک می‌کنیم که رد امانت حَسَن است، سرقت، ظلم و خیانت در امانت قبیح است. اگر کسی یک بچۀ کوچک را در آتش یا روغن داغ بیندازد یا بچه‌ای را از بالای بام به پایین هل دهیم یا زیر آب نگه داریم تا خفه شود، قبح این امور را انسان وجدان می‌کند.

استاد در نقد این کلام شهید صدر فرموده‌اند: به وجدان نمی‌توان برای اثبات حسن و قبح واقعی استدلال کرد؛ زیرا وجدان ما بعد از تأدیب اجتماعی چنین چیزی را درک می‌کند. اگر انسان در زندگی اجتماعی چنین ادبی را دریافت نمی‌کرد، شاید حسن و قبح را هم وجدان نمی‌کرد. صرف احتمال دادن این که اگر در زندگی اجتماعی تأدیب نمی‌شدیم، چنین حسن و قبحی را وجدان نمی‌کردیم، استدلال شهید صدر را خراب می‌کند. در واقع آن وجدانی که برای درک عالم خارج داریم، دربارهٔ حسن و قبح نداریم. اشیائی که می‌بینیم را یقین داریم که خارج از ذهن ماست، اما دربارهٔ حسن و قبح چنین یقینی نداریم.

اشکال: انسانی که در جنگل زندگی می‌کند یا به هر شکلی دور از جامعه رشد کرده باشد (مثلاً فقط در خانواده بود و رشد اجتماعی نکرده است)، هم حسن و قبح این امور را درک می‌کند.

پاسخ: اولاً این ادعای محض است (کسی تاکنون این مسأله را تجربه نکرده است). ثانیاً مراد ما از تأدیب این نیست که در جامعه بزرگ شده باشد، بلکه انسان، نسل اندر نسل در جامعه بزرگ شده است و تعلیمات زندگی اجتماعی به صورت ژنتیکی به انسان منتقل می‌شود [حتی اگر خودش در جامعه بزرگ نشده باشد] در نتیجه به چنان انسانی، در اثر مواجهه با امر قبیح اشمئزاز و در مواجهه با امر حسن، انبساط دست می‌دهد. برهٔ گوسفندی را در نظر بگیرید که تنها چند روز داشته باشد. چنین بره‌ای تاکنون هیچ گرگی را ندیده است؛ ولی به محض مواجهه با گرگ پا به فرار می‌گذارد، اما همین بره وقتی که شتر یا فیل می‌بیند، فرار نمی‌کند با این که قیافهٔ شتر موحش‌تر از قیافهٔ گرگ است. این خاصیت از طریق ژنتیک به این بره منتقل شده است؛ به این صورت که وقتی در طول هزاران سال، گوسفندان نسل اندر نسل به گرگ مبتلا شده‌اند و از دست او جان سالم به در برده‌اند، خوف و ترس از گرگ به آنها از طریق ژن منتقل شده است.  لذا ممکن است کسی که حسن و قبحی را درک می‌کند، به خاطر آن باشد که نسل‌های قبلی چنین تأدبی را  پیدا کرده‌اند.[و آن تأدب نه ناشی از واقعیت داشتن حسن و قبح، بلکه به خاطر اعتباری بودن آن آموزه‌ها بوده است.] 

سؤال: آیا استدلال به وجدان در امور خارجی درست است؟

پاسخ: گویا شهید صدر می‌خواهند بگویند که همه چنین وجدانی دارند، کأن از امور بدیهی است. [در این صورت آن اشکالاتی که در پست‌های قبلی برای تمسک به وجدان کرده بودیم، اینجا نمی‌آید] تعداد افرادی که معتقد باشند آن چیزی که انسان می‌بیند یا حس می‌کند، در درون ذهن اوست، انگشت‌شمار است.

البته ما تردیدی در این نداریم که خارج از ذهن ما واقعیتی وجود دارد؛ کلام در این است که آیا این چیزی که در آن تردیدی نداریم، مدلل است یا تنها اعتقاد ما چنین است.


____________________________________
برگرفته از دروس خارج اصول استاد سید محمود مددی، مباحث قطع، جلسهٔ ۵۰، ۸ آذر ۱۴۰۱.
پاسخ


موضوعات مشابه ...
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
  ظاهر نهی از اتباع رأی، نهی از بی‌ضابطه بودن استدلال است مخبریان 2 215 16-اسفند-1401, 16:03
آخرین ارسال: مخبریان

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان