امتیاز موضوع:
  • 0 رای - 0 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
دیدگاه استاد احمدی شاهرودی در مورد عالم واقع و نفس الأمر
#1
آقای صدر به جهت حل یک شبهه ای در باب معقولات ثانی فلسفی، یک عالمی را غیر از عالم خارج و ذهن به عنوان عالم واقع و نفس الأمر تصویر کرده و ادعاء کرده است که معقولات ثانی فلسفی در عالم واقع و نفس الأمر تحقق داشته و ثابتند و برای اثبات دعوای خویش نیز به وجدان استناد کرده؛ ما با صرف نظر از این اشکال که دعوای ایشان مطابق وجدان نیست، می پرسیم: مراد از تحقق این عالم واقع که غير از وجود ذهنی و خارجی است چیست؟ ضرورت پاسخ به این سوال از آن جهت است که تصدیق فرع بر تصور است و شما که عالمی به نام عالم واقع و نفس الأمر را تصویر کرده و آن را اوسع از عالم وجود می دانید باید یک تصوری از تحقق آن ارائه دهید تا آن را تصدیق کنید چرا که بدیهی است تصدیق بلاتصور محال است؛ بله تصدیق برخی از امور همچون امتناع اجتماع نقیضین یا احتیاج علت به معلول بدیهی بوده و احتیاج به برهان و استدلال  ندارد اما در عین حال همین احکامی که تصدیق آن بدیهی است را ما موضوعا و محمولا تصور کرده و بعد تصدیق می کنیم و لذا اگر کسی ادعاء می کند تحقق عالم واقع، بدیهی بوده و ارتکاز و وجدان پشتوانه آن است باید تصویری از تحقق آن ارائه دهد تا حکم به بداهت و وجدانی بودن آن کند؛ حال پس از تذکر این نکته به اصل سوال بر می گردیم و می پرسیم: مراد از تحقق عالم واقع و نفس الأمر چیست؟ چند چیز در اینجا قابل تصویر است:
اول: موهومات و اعتباریات که هیچ گونه تحققی ندارند (قطعا این مراد قائلین به عالم واقع نیست)
ثانی: مراد از تحقق یعنی وجود عینی خارجی
ثالث: مراد از تحقق یعنی وجود ذهنی
مراد قائلین به تحقق داشتن عالم واقع، موجود بودن خارجی یا ذهنی آن ها نیز نمی باشد چرا که آقای صدر معقولات ثانی را امور متقرره در لوح واقع که اوسع از عالم ذهن و خارج است دانسته و آن را ازلی می داند اما سوال ما این است که معنای واقعیت داشتن این امور چیست؟ در اینجا فلاسفه و هم چنین بزرگانی چون استاد احمدی شاهرودی بر این باورند که معقولات ثانی، احکام عقلیه بوده و اعتبار خلاف در آنها محال است و لذا تا عقل نباشد این امور نیز بی معنا بوده زیرا عقل حاکم به این امور است و بدیهی است که با نبود حاکم، حکم هم نخواهد بود اما شما چنین ادعایی ندارید بلکه یک عالم ازلی که اوسع از عالم وجود و ذهن است تصویر می کنید به نام عالم واقع و نفس الأمر و بر ثبوت آن ادعای بداهت و وجدان می کنید اما هیچ تصویری از تحقق این عالم ارائه نمی دهید و حال آنکه معنا ندارد نسبت به یک امری که هیچ چگونه تصوری از آن نداریم، تصدیق و اذعان داشته باشیم و عجیب است که در کلمات کسانی که ادعای وجدان بر عالم واقع می کنند، عین و اثری از تصویر عالم واقع نیست و حال آنکه ادعاء می کنند اموری همچون امتناع و امکان وجود عینی خارجی ندارند و صرفا حکم عقل نیز نبوده بلکه از ازل در واقع ثبوت و تقرر دارند؛ سوال اینجاست که این عالم واقع چیست و چرا هیچ تصویری از آن ارائه نداده بلکه صرفا ادعائی می کنید و برای اثبات آن وجدان را شاهد می آوردید؟! مگر در تصدیق ابده بدیهیات همچون امتناع اجتماع نقیضین تصور طرفین موضوع و محمول لازم نیست؟ عالم واقع و احکام متقرره در آن همچون امتناع و امکان چه چیزی هستند که نه وجود خارجی دارند و نه وجود ذهنی و نه اینکه موهومند؟! اگر گفته شود: این احکام یک حقائقی هستند از ازل، در این صورت می گوئیم: لازمه ی قول به اینکه این امور، حقائق ازلیه ای هستند که در موطن واقع تحقق داشته و غير از خداوند سبحان می باشند و قدیمند، قول به تعدد قدماء بوده و شرک است و لذا قابل التزام نیست.
پاسخ
 سپاس شده توسط نماینده استاد حسینی نسب
#2
به عقیده بنده فرمایش شهید صدر کاملا متین و وجدانی است.
اگر ذهن را از ضوابط کلاسیک خالی کنیم میبینیم برخی حقایق هستند که حتی اگر هیچ انسانی در عالم نباشد و هیچ ذهنی نباشد باز هم واقعیت دازند در عین حال این واقعیات لزوما در عالم خارج نیستند.
مثال روشن حقایق نفس الامری قضایایی است که در علم ریاضی مطرح است.
مثلا 2×2=4 از همین قبیل است. ما اولا بالوجدان میفهمیم این قضیه صادق است و مطابق واقع است. ثانیا بالوجدان میفهمیم اگر هیچ ذهنی در عالم نبود هم 2×2=4 صحیح بود هر چند چون ذهنی نبود این امر ولقعی درک نمیشد ولی در همینجا میگوییم اگر ذهنی نبود درک نمیشد نه اینکه اساسا حقیقی نداشت. ثالثا موطن صدق این قضیه ریاضی عالم خارج نیست چون حتی اگر فرض کنیم در عالم خارج هیچ موجودی وجود ندارد باز هم 2×2=4 صادق است.
لازم به ذکر است با این نگاه اعدام هم حقیقت نفس الامری دارند یعنی اگر هیچ ذهنی در عالم نباشد تا وجود ذهنی بسازد، نبودن برخی چیزها واقعیت دارد. فرض کنید هیچ چیز در عالم نبود حتی ذهن ما در اینصورت عدم مخض حقیقت دارد و واقعی است و موطن صدق این واقعیت نفس الامر است.
در مورد اشکال شرک هم به نظر میرسد تمام حقایق عالم وجود و نفس الامر در حقیقت جلوه ای از حق مطلق هستند و قدیم بودن زمانیشان به معنای استقلالشان نیست.
فافهم و اغتنم و تدبر جیدا.
پاسخ
#3
[quote pid='10043' dateline='1678728016']
مسعود عطار منشبه عقیده بنده فرمایش شهید صدر کاملا متین و وجدانی است.
اگر ذهن را از ضوابط کلاسیک خالی کنیم میبینیم برخی حقایق هستند که حتی اگر هیچ انسانی در عالم نباشد و هیچ ذهنی نباشد باز هم واقعیت دازند در عین حال این واقعیات لزوما در عالم خارج نیستند.
مثال روشن حقایق نفس الامری قضایایی است که در علم ریاضی مطرح است.
مثلا 2×2=4 از همین قبیل است. ما اولا بالوجدان میفهمیم این قضیه صادق است و مطابق واقع است. ثانیا بالوجدان میفهمیم اگر هیچ ذهنی در عالم نبود هم 2×2=4 صحیح بود هر چند چون ذهنی نبود این امر ولقعی درک نمیشد ولی در همینجا میگوییم اگر ذهنی نبود درک نمیشد نه اینکه اساسا حقیقی نداشت. ثالثا موطن صدق این قضیه ریاضی عالم خارج نیست چون حتی اگر فرض کنیم  در عالم خارج هیچ موجودی وجود ندارد باز هم 2×2=4 صادق است.
لازم به ذکر است با این نگاه اعدام هم حقیقت نفس الامری دارند یعنی اگر هیچ ذهنی در عالم نباشد تا وجود ذهنی بسازد، نبودن برخی چیزها واقعیت دارد. فرض کنید هیچ چیز در عالم نبود حتی ذهن ما در اینصورت عدم مخض حقیقت دارد و واقعی است و موطن صدق این واقعیت نفس الامر است.
در مورد اشکال شرک هم به نظر میرسد تمام حقایق عالم وجود و نفس الامر در حقیقت جلوه ای از حق مطلق هستند و قدیم بودن زمانیشان به معنای استقلالشان نیست.
فافهم و اغتنم و تدبر جیدا.
[/quote]

 بسم الله الرحمن الرحیم
شیوه رایج در بین قدماء در مساله اتصاف و عروض احکام
روال رایج در بین فقهاء و فلاسفه بر این اساس بوده است که اوامر و نواهی به دنبال حسن و قبح می آید که این مبنای کلامی شیعه(الفعل یکون حسنا فأمر به الشارع) است. حسن و قبح هم از مصلحت و مفسده می آید. این حسن و قبح که به دنبالش مطلوبیت و امر می آید، کجاست؟ در چه ظرفی است؟
روال فیلسوفان اسلامی و فقهاء بر این بوده است که حسن و قبح را معقول ثانی فلسفی می دانستند یعنی اتصاف و منشأ انتزاعش در خارج است. اما عروضش در ذهن است. وقتی ذهن بین آثار فعل با هدف مطلوب مقایسه می کند و می بیند این فعل ما را به آن هدف نزدیک یا دور می کند، می گوید هذا الفعل یصلح یا یقبح.
پس در حسن و قبح، عروضش در ظرف ذهن است به دلیل آن که مقایسه را ذهن انجام می دهد و تا ذهن مقایسه نکند، این مفهوم متولد نمی شود اما اتصافش در خارج است چون آن شیء خارجی باید آثاری در خارج داشته باشد که وقتی آن آثار خارجی را با هدف مطلوب مقایسه کنند، بگویند حسن یا قبیح است.
فیلسوفان در کل معقولات ثانی(مانند علت و معلول، حادث و قدیم) این را می گویند. اما ما چون در فقه واصول با حسن وقبح کار داریم، فقط در حسن و قبح این را می گوییم.
مثال: وقتی کلید را می زنید چراغ روشن می شود. علیت، وصف برای زدن کلید است که این زدن کلید یک واقعیت خارجی است. ولی عروضش(که به زدن کلید بگویی علت) در مقایسه پدید می آید و تا شما زدن کلید را با روشنایی چراغ مقایسه نکنید، نمی توانید به زدن کلید علت بگویید و به روشن شدن چراغ معلول بگویید.
و با این دو ویژگی، معقول ثانی فلسفی از معقول اولی و معقول ثانی منطقی جدا می شود.
با خارجی بودن اتصاف، از معقولات ثانی منطقی جدا می شود. چون معقول ثانی منطقی حتی اتصافش در ذهن است و وصف واقعیت خارجی نیست بلکه وصف مفاهیم است.
و با ذهنی شدن عروض، از معقولات اولی جدا می شود. معقولات اولی یا ماهوی برای فهمشان مقایسه لازم نیست. یعنی شما تا این استکان را می بینید، ماهیت آن را انتزاع می کنید چون این واقعیت خارجی یک حدودی دارد بعد این مفهوم می خواهد از حدود این واقعیت حکایت کند و این مقایسه و فعالیت ذهنی نمی خواهد بلکه ذهن منفعل عمل می کند.
استدلالی دیگر از بعض از فقهاء در مساله
تعداد کمی از فقهاء و فلاسفه، استدلال دیگری را هم اضافه بر نکات بیان شده، می گفتند: که اگر معقولات ثانی فلسفی، عروضشان ذهنی نباشد بلکه مثل مفاهیم ماهوی، عروضشان هم خارجی باشد و ما به إزاء خارجی داشتند، تسلسل پدید می آید. مثلا در الإنسان ممکن، إنسان یک واقعیت خارجی دارد و إمکان منشأ انتزاع خارجی دارد. اما ما به إزاء ندارد.اما اگر امکان هم ما به إزاء خارجی داشته باشد. برای حمل، شما به یک شئ سومی نیاز دارید که بین اینها رابطه برقرار کند. آن رابط دوباره خودش وجود است، چون وجود رابط است. دوباره آن وجود رابط، معقول ثانی فلسفی می شد و اگر می خواست خارجی باشد، باز رابط می خواهد. و این سبب تسلسل می شود و لذا هیچوقت نباید رابطه ای محقق می شد.
پس قطعا وجود رابط بین قضایا(مفاهیم) که یک معقول ثانی فلسفی است، عروضشان ذهنی است.
این استدلال فقط در وجود رابط بین مفاهیم است.
نکته: در تسلسل باید ادله استحاله آن مشخص بشود، اگر شما برهان وسط و طرف ابن سینا را قبول داشته باشید، این جا تسلسل محال است. یعنی اگر شما ربطی بین اجزاء قضیه می فهمید اما با برهان اسد و اخصر فارابی اینجا تسلسل نیست.
توضیح کلام شهید صدر در بحث اوسعیت واقع از وجود
مرحوم شهید صدر از همین استدلال که بیان شد، وارد می شود.
شهید صدر گفته: این حرف که عروض در ذهن است و اتصاف در خارج، یک امر نا معقولی است. هر جا ظرف عروض است باید ظرف اتصاف باشد.
در معقول اولی می گویید عروض و اتصاف هر دو خارجی است، این را قبول داریم.
در معقول ثانی منطقی می گویید عروض و اتصاف ذهنی است، این را هم قبول داریم.
 اما در معقول ثانی فلسفی که می گویید عروض در ذهن و اتصاف در خارج است، قابل قبول نیست.
چون اتصاف به تبع عروض است. ابتدا باید یک عروضی باشد تا بعد اتصاف بیاید. اما اینکه چرا اتصاف به تبع عروض است؟
ایشان می گوید: چون عروض همان حمل است و اتصاف مطابَق آن حمل است. پس ابتدا باید حملی صورت بگیرد تا بعد به تبع، آن حمل، مطابَقی پیدا کند. یعنی موضوع و محمولی پیدا کند.
در هر ظرفی که این حمل اتفاق بیفتد، در همان ظرف هم به تبعش اتصاف اتفاق می افتد.
مثلا اگر دو مفهوم را در ذهنتان تصور کنید و یکی را بر دیگری حمل کنید، به تبع این حملی که در ذهن انجام شد، طرفینش هم متصف به عنوان موضوع و محمول می شوند.
حالا اگر این اتصاف در خارج باشد و مثلا بگویید چایی یخ است، یک حملی در ذهن است که بین مفهوم چای و مفهوم سرد است که حاکی است و یک حمل هم در خارج است بین چای بیرونی و یخ بودن در بیرون که محکی همان حمل است.
حملی که در ذهن است، به تبع اتصافاتش در ذهن است و مفهوم چای موضوع می شود و مفهوم یخ محمول می شود.
این چای یخی که در خارج است، اتصاف هایی هم که به تبع یخ بودن چای می آیند، باید در خارج باشد.
بعد ایشان می گوید: می دانید چرا فلاسفه گرفتار شدند؟ چون یک چیزهایی را می دیدند که هست(مانند اجتماع نقیضین محال است یا تسلسل محال است ) از آن طرف نمی توانستند برای اینها در عالم وجود خارجی، محکی پیدا کنند. لذا معقول ثانی فلسفی را درست کردند. در حالی که راهکارش این نیست.
راه حل شهید صدر در مساله
  ایشان برای حل این مشکل می فرمایند:  شما یک واقعی را در نظر بگیرید که أوسع از وجود است. و بگوید اینها وجود ندارند اما واقعیت دارند. در نتیجه تسلسل و اجتماع نقیضین درست می شود بدون این که بخواهید ظرف عروض  را از ظرف اتصاف جدا کنید.
آثار کلام شهید صدر در فقه و اصول
بعدا در عدم ازلی ایشان از این نکته استفاده می کند در همان جایی که ما می گوییم متیقن سابق سالبه به انتفاء موضوع است و وجود نداشته و مشکوک لاحق سالبه به انتفاء محمول است و موضوعش وجود داشته و اتحاد ندارند. ایشان می گوید در ظرف وجود اتحاد ندارند اما در ظرف واقعیت اتحاد دارند لذا استصحاب عدم ازلی درست است.
نقد کلام شهید صدر در اوسعیت واقع از وجود
نکته مهم : محل بحث ما در مفاهیم است. یک اشتباه اساسی این است که اینها توجه نکردند که در معقولات، دارند چه چیزی را تقسم می کنند و مقسم را نگاه نکردند. از اول بحث در تصور و مفهوم است. بعد تصورات یا جزئی می شوند و یا کلی. و کلی ها یا حقیقی می شوند  یا اعتباری. و تصورات کلی حقیقی، به معقول اولی و معقول ثانی فلسفی و معقول ثانی منطقی تقسیم می شوند. بعد در توضیح این مفاهیم و تصورات از واژه عروض و اتصاف استفاده می شود.
اینها یکی از اقوالی که در حاشیه شرح منظومه بوده که میرزا محمد تقی آملی آورده را گرفته اند و بعد این حرف های اشتباه را زدند و بعد هم خواستند که آثار فقهی بار کنند.
اولا: ایشان گفتند: اتصاف به تبع عروض است. این کلام بنابر جمیع اقوال اشتباه است؛ چون اول اتصاف در خارج وجود دارد سپس عروض در ذهن می آید.
اشکال کار در این است که شهید صدر با همه دقتش یک اشکال بزرگ دارد که به جای آن که حرف ها را از منابع خود بیاورد، با فکر خودش آنها را تفسیر می کند.
در عروض و اتصاف، اختلاف است و تفسیر های مختلفی است اما اینکه اتصاف به تبع عروض باشد علی جمیع المبانی غلط است و عروض به تبع اتصاف است.
یعنی اول اتصاف این شئ در خارج هست اینکه شما کلید را در خارج می زنید و بعد چراغ روشن می شود، این واقعیت در خارج وجود دارد که این منشاء انتزاع می شود و بعد به واسطه این منشاء انتزاع عینی، آن عروض در ذهن شکل می گیرد و می گویید: زدن کلید علت است و روشن شدن چراغ معلول است. اصلا فرق اعتباری بودن معقولات ثانی(به یک اعتباری معقولات ثانی اعتباری هستند) با آن اعتباری که قسیم حقیقی در همین تقسیم است این است که اعتباری که قسیم حقیقی است، مجرد فرض است، لذا اگر خلافش را فرض کند استحاله ای ندارد. اما اینها مجرد فرض نیست و بر پایه آن منشاء انتزاع خارجی هستند لذا نمی شود خلاف این را فرض کرد. مثلا فوقیت معقول ثانی است و من نمی توانم بگویم: السقف تحتی. چون در واقعیت خارجی، یک رابطه ای بین من و با آن سقف وجود دارد که رابطه باعث می شود که من فوقیت را بر خودم حمل کنم. 
ثانیا: این که می گوید عروض همان حمل است و اتصاف مطابَق اوست. این یکی از تفاسیر عروض و حمل است که در حاشیه شرح منظومه عده ای همین معنا را کردند، لکن منظور این ها، آن چیزی نیست که شما می گویید.
یعنی می گویند وقتی شما در ذهنت حمل می کنی و می گویی: هذا علتٌ. اتصافش آن مطابَق خارجیش است که خارج هذا به گونه ای است که وصف علیت از او انتزاع بشود.
ثالثا: در ضمن به نظر می رسد که این تفسیر از عروض درست نیست و تفسیر درست همان تفسیری است که آقای مصباح گفته است. که منظور از عروض، همان فعالیت ذهنی و مقایسه است نه خصوص حمل والا در عروض خارجی مشکل پیدا می کنید.
آقای مصباح می گوید: عروض در ذهن است یعنی به واسطه فعالیت های ذهنی است که این مفاهیم در ذهن پدید می آید. اتصاف در خارج است یعنی آن واقعیت خارجی متصف به وضعیتی است که باعث می شود ذهن این مفهوم را انتزاع کند.
از آن طرف چون با مقایسه می آید عروض در ذهن است و از آن طرف چون منشاء انتزاع در خارج است، اتصاف در خارج است.
رابعا: آقای قائنی می گوید که علامه طباطبایی همین کلام شهید صدر را قائل است؛ چون علامه می گوید واقع اوسع از وجود است.[1] 
در حالی که این نسبت به علامه طباطبائی صحیح نیست چون از نظر هر فیلسوفی، تشخص مساوق با وجود است. و چیزی که  موجود نباشد، اصلا نیست و هر چه که هست، مرتبه ای از وجود است، بنابراین وجود مساوق با واقعیت است و علامه می گوید واقعیت اوسع از وجود خارجی است. یعنی ممکن است که  چیزی در وجود خارجی نباشد ولی در واقع باشد که این واقع یعنی نفس الامر، چنانکه اجتماع نقیضین هم وجود نفس الأمری دارد.
این وجود نفس الامری چیزی خارج از وجود و عدم نیست بلکه بالحمل الأولی موجوداند و بالحمل الشائع معدوم اند. و محالات ذاتیة، محال بودنشان در حمل شایع است.
اشکال دیگر شهید صدر:
اگر حرف فلاسفه صحیح باشد و انسانی(ذهنی) در خارج نباشد، لازم می آید که حسن و قبح هم نباشد؟
رد این اشکال: بله اگر ذهنی در خارج نباشد، که اینها را مقایسه کند، مفاهیم معقول ثانی هم متولد نمی شود چون این مفاهیم همه در ذهن هستند. لذا مفهوم حسن و قبح هم نخواهد بود.اما واقعیتش یعنی آن منشاء انتزاعش در خارج وجود دارد و این هم هیچ اشکالی ندارد. 
 
[1] کلام آقای قائینی:جلسه 38-18/8/1401
پاسخ


موضوعات مشابه ...
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
  مستحق ثواب نبودن منقاد از منظر استاد احمدی شاهرودی خیشه 4 145 28-بهمن-1402, 17:00
آخرین ارسال: 105767
  پاسخ استاد احمدی شاهرودی از اشکال مرحوم آقای خوئی به اراده تشریعیه مهدی کاظمی 1 420 15-اسفند-1401, 22:58
آخرین ارسال: ali.m
  «اصول»  مختار استاد در موارد تزاحم در صورتی که أحد المتزاحمین محتمل الأهمية باشد alikolagar 2 496 10-اسفند-1401, 12:21
آخرین ارسال: alikolagar
  تبیین دیدگاه استاد احمدی شاهرودی در باب نفی قاعده ملازمه مهدی کاظمی 8 620 4-اسفند-1401, 03:27
آخرین ارسال: alikolagar
  اشکال:  بیان اشکال بر کلام نائینی در متعلق حکم و جواب استاد از آن مومن 0 193 4-شهريور-1401, 18:25
آخرین ارسال: مومن
  «تقریر»  تفاوت مبنای محقق عراقی با مرحوم نائينى و آخوند در مورد متعلقات احكام مومن 0 229 4-شهريور-1401, 18:19
آخرین ارسال: مومن

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان