19-آذر-1402, 00:28
(آخرین تغییر در ارسال: 19-آذر-1402, 00:29 توسط سید محمد صادق رضوی.)
۳. تفسیر امامت به حکومتداری
در این کتاب امامت به گونه ای تفسیر شده که تنها همراه حکومت معنا پیدا میکند. و بر همین اساس نتیجه گرفته است که هرجا ائمه علیهم السلام در مورد تبیین امامت صحبت میکنند، در واقع در حال مطرح کردن خود به عنوان تنها حاکم صالح و و مبارزه ی سیاسی با حکومتند.
البته عبارات کتاب در این زمینه خود دچار پراکندگی و نوعی تناقض است، چه اینکه گاه به دخالت شؤون غیر حکومتی در امامت اعتراف میکند، و گاه سیر بحث چنین نشان میدهد که آن شؤون نادیده گرفته شده اند. در هر صورت، سیر کلّی کتاب بر این منوال پیش رفته که اساسی ترین بُعد امامت را در زمامداری سیاسی جامعه منحصر کند. برای نمونه:
این تفسیر دو مشکل بنیادین دارد.
اولا: بر اساس مسلمات امامیه و احادیث متواتر، صحیح نیست.
ثانیا: حتی بر فرض صحّت، نتیجهی آن به ضرر مطلوب انقلابیون در زمینه لزوم تشکیل حکومت در عصر غیبت است.
اما در مورد مشکل اول:
هرچند شکّی در این نیست که از مهمترین کارکردهای نهاد امامت، برپایی حکومت در جامعه است؛ اما منحصر کردن آن در این جهت وجهی ندارد.
از دیگر شؤون اساسی و مقوّم امامت، هدایت است که در آیات و روایات فراوان به عنوان شاخصهی امامت معرفی شده:﴿ إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِكُلِّ قَوْمٍ هاد﴾؛ ﴿وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا﴾.
آشنایی اجمالی با میراث حدیثی شیعه کافیست تا بدانیم بسیاری از شؤون و جایگاه های امام، مربوط به ماورای عالم محسوس شده و کمترین ربطی به جایگاه اجتماعی آنان ندارد. مقاماتی که از پیش از خلقت انسان ها و در عالم ذرّ تثبیت شده و آنان را بر تمام مخلوقات، اعمّ از بشر و جنّ و فرشته و...، مهیمن و حجّت ساخته است.
مقاماتی که موجب شده امامت امام زمان علیه السلام در عصر غیبت، بدون این که کمترین تصرّف محسوسی در جامعه داشته باشند، استمرار داشته باشد.
از همین رو در برخی از احادیثی که در تبیین امامت رسیده، تنها به مقامات ملکوتی امام اشاره شده است.برای مثال:
عن أحمد بن إسحاق قال: دخلت على أبي محمد الحسن بن علي علیهما السلام و أنا أريد أن أسأله عن الخلف من بعده. فقال لي مبتدئا: «يا أحمد بن إسحاق إن الله تبارك و تعالى لم يخل الأرض منذ خلق آدم ع و لا يخليها إلى أن تقوم الساعة من حجة لله على خلقه به يدفع البلاء عن أهل الأرض و به ينزل الغيث و به يخرج بركات الأرض». (کمال الدین۳۸۴)
بلکه از مضامین همین احادیث استفاده می شود که جایگاه حکومتی آنان نیز در پرتو همین مقامات ملکوتی معنا پیدا می کند؛ و به همین جهت است که قابل سرایت دادن به هیچ کس دیگری نیست. برای نمونه:
سُلَيْمُ بْنُ قَيْسٍ قَالَ: سَمِعْتُ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ عَلَيْهِ السَّلَامُ يَقُولُ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ:
احْذَرُوا عَلَى دِينِكُمْ ثَلَاثَةَ رِجَالٍ...
..وَ رَجُلٍ آتَاهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ سُلْطَاناً فَزَعَمَ أَنَّ طَاعَتَهُ طَاعَةُ اللَّهِ وَ مَعْصِيَتَهُ مَعْصِيَةُ اللَّهِ، وَ كَذَبَ، لَا طَاعَةَ لِمَخْلُوقٍ فِي مَعْصِيَةِ الْخَالِقِ، لَا طَاعَةَ لِمَنْ عَصَى اللَّهَ؛ إِنَّمَا الطَّاعَةُ لِلَّهِ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِوُلَاةِ الْأَمْرِ الَّذِينَ قَرَنَهُمُ اللَّهُ بِنَفْسِهِ وَ نَبِيِّهِ فَقَالَ: ﴿أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ﴾؛ لِأَنَّ اللَّهَ إِنَّمَا أَمَرَ بِطَاعَةِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ لِأَنَّهُ مَعْصُومٌ مُطَهَّرٌ لَا يَأْمُرُ بِمَعْصِيَةِ اللَّهِ، وَ إِنَّمَا أَمَرَ بِطَاعَةِ أُولِي الْأَمْرِ لِأَنَّهُمْ مَعْصُومُونَ مُطَهَّرُونَ لَا يَأْمُرُونَ بِمَعْصِيَةِ اللَّهِ. (کتاب سلیم 2/ 884)
از این قبیل استدلالات در کتب کلامی متقدّم فراوان موجود است و نشان می دهد در تصور شیعیان متقدم، غیر معصوم صلاحیّت زمامداری جامعه را نداشته است. (برخی شواهد در این خصوص در کانال آثار کهن شیعه جمع آوری شده)
از همین مطلب اشکال دوم نیز روشن می شود. به این بیان که اگر به زعم صاحب انسان ۲۵۰ساله، فلسفهی امامت چیزی جز حکومت نیست؛ پس ادلّهی مسلّم انحصار امامت در دوازده امام (علیهم السلام) به خودی خود مانع از تصدّی حکومت برای غیر معصوم خواهند بود. چه اینکه بنابر این تفسیر مقصود از «امام» در روایات، چیزی بیشتر از زمامدار مشروع و رهبر کلّ جامعه نیست. پس هر دلیلی که امامان را منحصر در دوازده نور مقدّس (علیهم السلام) میکند، معنایش اینست که فرد دیگری صلاحیّت حکومت ندارد.
در این کتاب امامت به گونه ای تفسیر شده که تنها همراه حکومت معنا پیدا میکند. و بر همین اساس نتیجه گرفته است که هرجا ائمه علیهم السلام در مورد تبیین امامت صحبت میکنند، در واقع در حال مطرح کردن خود به عنوان تنها حاکم صالح و و مبارزه ی سیاسی با حکومتند.
البته عبارات کتاب در این زمینه خود دچار پراکندگی و نوعی تناقض است، چه اینکه گاه به دخالت شؤون غیر حکومتی در امامت اعتراف میکند، و گاه سیر بحث چنین نشان میدهد که آن شؤون نادیده گرفته شده اند. در هر صورت، سیر کلّی کتاب بر این منوال پیش رفته که اساسی ترین بُعد امامت را در زمامداری سیاسی جامعه منحصر کند. برای نمونه:
نقل قول:لذا شما میبینید در بین دعوتها و تبلیغات ائمه علیهم السلام روی کلمه امامت و مسئله امامت حساسیت بسیار بالایی است یعنی وقتی که امام صادق هم میخواهد ادعای حاکمیت اسلامی و قدرت سیاسی بکند در اجتماع مردم در عرفات ـ می ایستد در میان مردم می گوید: «إنّ رسولَ الله كان الإمام» امام جامعه، پیشوای جامعه، رهبر جامعه حاکم بر جامعه رسول خدا بود، «ثُمّ كَانَ عَليُّ بن أبي طالب ثُمّ الحسنُ ثُمَ الحُسَین » تا میرسد به خودش. یعنی تمام بحث ائمه با مخالفینشان و بحث اصحاب ائمه در مبارزاتشان همین مسئله حکومت و حاکمیت و ولایت مطلقه و عامه بر مسلمین و قدرت سیاسی بود. بر سر مقامات معنوی، آنها با ائمه دعوایی نداشتند. (ص۲۳)
نمیشود ما معنای امامت را آنچنان که در فرهنگ اسلام ـ نه فقط در فرهنگ تشيع ـ وجود دارد بدانیم و به آن معتقد باشیم و در عین حال قبول کنیم که مثلاً صدوپنجاه سال و یا بیشتر ائمه علیهم السلام و در خانه ها نشسته اند و دست روی دست گذاشته اند و فقط دل را به این خوش کرده اند که احکام قرآن و معارف اسلامی را بیان کنند و مبارزۀ سیاسی نداشته اند، چنین چیزی به هیچ وجه درست نیست. (ص۶۳)
این تفسیر دو مشکل بنیادین دارد.
اولا: بر اساس مسلمات امامیه و احادیث متواتر، صحیح نیست.
ثانیا: حتی بر فرض صحّت، نتیجهی آن به ضرر مطلوب انقلابیون در زمینه لزوم تشکیل حکومت در عصر غیبت است.
اما در مورد مشکل اول:
هرچند شکّی در این نیست که از مهمترین کارکردهای نهاد امامت، برپایی حکومت در جامعه است؛ اما منحصر کردن آن در این جهت وجهی ندارد.
از دیگر شؤون اساسی و مقوّم امامت، هدایت است که در آیات و روایات فراوان به عنوان شاخصهی امامت معرفی شده:﴿ إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِكُلِّ قَوْمٍ هاد﴾؛ ﴿وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا﴾.
آشنایی اجمالی با میراث حدیثی شیعه کافیست تا بدانیم بسیاری از شؤون و جایگاه های امام، مربوط به ماورای عالم محسوس شده و کمترین ربطی به جایگاه اجتماعی آنان ندارد. مقاماتی که از پیش از خلقت انسان ها و در عالم ذرّ تثبیت شده و آنان را بر تمام مخلوقات، اعمّ از بشر و جنّ و فرشته و...، مهیمن و حجّت ساخته است.
مقاماتی که موجب شده امامت امام زمان علیه السلام در عصر غیبت، بدون این که کمترین تصرّف محسوسی در جامعه داشته باشند، استمرار داشته باشد.
از همین رو در برخی از احادیثی که در تبیین امامت رسیده، تنها به مقامات ملکوتی امام اشاره شده است.برای مثال:
عن أحمد بن إسحاق قال: دخلت على أبي محمد الحسن بن علي علیهما السلام و أنا أريد أن أسأله عن الخلف من بعده. فقال لي مبتدئا: «يا أحمد بن إسحاق إن الله تبارك و تعالى لم يخل الأرض منذ خلق آدم ع و لا يخليها إلى أن تقوم الساعة من حجة لله على خلقه به يدفع البلاء عن أهل الأرض و به ينزل الغيث و به يخرج بركات الأرض». (کمال الدین۳۸۴)
بلکه از مضامین همین احادیث استفاده می شود که جایگاه حکومتی آنان نیز در پرتو همین مقامات ملکوتی معنا پیدا می کند؛ و به همین جهت است که قابل سرایت دادن به هیچ کس دیگری نیست. برای نمونه:
سُلَيْمُ بْنُ قَيْسٍ قَالَ: سَمِعْتُ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ عَلَيْهِ السَّلَامُ يَقُولُ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ:
احْذَرُوا عَلَى دِينِكُمْ ثَلَاثَةَ رِجَالٍ...
..وَ رَجُلٍ آتَاهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ سُلْطَاناً فَزَعَمَ أَنَّ طَاعَتَهُ طَاعَةُ اللَّهِ وَ مَعْصِيَتَهُ مَعْصِيَةُ اللَّهِ، وَ كَذَبَ، لَا طَاعَةَ لِمَخْلُوقٍ فِي مَعْصِيَةِ الْخَالِقِ، لَا طَاعَةَ لِمَنْ عَصَى اللَّهَ؛ إِنَّمَا الطَّاعَةُ لِلَّهِ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِوُلَاةِ الْأَمْرِ الَّذِينَ قَرَنَهُمُ اللَّهُ بِنَفْسِهِ وَ نَبِيِّهِ فَقَالَ: ﴿أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ﴾؛ لِأَنَّ اللَّهَ إِنَّمَا أَمَرَ بِطَاعَةِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ لِأَنَّهُ مَعْصُومٌ مُطَهَّرٌ لَا يَأْمُرُ بِمَعْصِيَةِ اللَّهِ، وَ إِنَّمَا أَمَرَ بِطَاعَةِ أُولِي الْأَمْرِ لِأَنَّهُمْ مَعْصُومُونَ مُطَهَّرُونَ لَا يَأْمُرُونَ بِمَعْصِيَةِ اللَّهِ. (کتاب سلیم 2/ 884)
از این قبیل استدلالات در کتب کلامی متقدّم فراوان موجود است و نشان می دهد در تصور شیعیان متقدم، غیر معصوم صلاحیّت زمامداری جامعه را نداشته است. (برخی شواهد در این خصوص در کانال آثار کهن شیعه جمع آوری شده)
از همین مطلب اشکال دوم نیز روشن می شود. به این بیان که اگر به زعم صاحب انسان ۲۵۰ساله، فلسفهی امامت چیزی جز حکومت نیست؛ پس ادلّهی مسلّم انحصار امامت در دوازده امام (علیهم السلام) به خودی خود مانع از تصدّی حکومت برای غیر معصوم خواهند بود. چه اینکه بنابر این تفسیر مقصود از «امام» در روایات، چیزی بیشتر از زمامدار مشروع و رهبر کلّ جامعه نیست. پس هر دلیلی که امامان را منحصر در دوازده نور مقدّس (علیهم السلام) میکند، معنایش اینست که فرد دیگری صلاحیّت حکومت ندارد.