امتیاز موضوع:
  • 0 رای - 0 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
تلازم داشتن حق و حکم و درست نبودن جواز اسقاط حق و صلح
#1
اشتباه بودن فرق بین حق و حکم به جواز اسقاط و صلح در حق
در بعضی از کتب این مساله وجود دارد که یکی از فرقهای حق با حکم این است که حق قابل اسقاط هست ولی حکم قابل اسقاط نیست. یا این که گفته میشود حق چیزی است که قابل صلح است، این مطلب درست نیست چرا که خیلی از حق ها وجود دارد که قابل اسقاط و صلح نیستند. مثلا امام سجاد میفرماید عبادات حق خدا است، اگر حق است باید جایز باشد که اسقاطشان کرد در حالی که نمیشود. یا نمیشود صلح کرد. عبادات هیچ کدام قابل معاوضه نیست. یا مثلا حدود از حقوق حساب میشود و باید قابل اسقاط باشند در حالی که حدود قابل اسقاط نیستند. در روایات آمده حدود حق الله است و شفاعت کردن در حدود حرام است. پیامبر میخواست حدی بزند به قدامه، ابوهریره و عمر آمدند شفاعت کنند حضرت فرمود که یهودی ها این شفاعت را انجام میدهد. بعد حضرت میفرماید و الله اگر فرزندم هم سرقت کن من دستش را قطع میکنم. در این حدیث میفرماید در حد که حق است اسقاط جایز نیست.
بلکه باید گفت حق و حکم با هم تلازم دارند و به تعبیری دو روی یک سکه هستند. مثلا قتل و سرقت و زنا تمام این چیزهایی که حدود شرعی هستند از یک طرف حق است و از یک طرف حکم است. یعنی این کارها حرام است. مثلا مریض حق دارد که بر دیگران که به دیدنش بروند و بر دیگران حکم مستحب است به دیدنش بروند. یا مثلا در روایت دارد که عبادت حق خداوند است. اگر عبادت حق خدا است بر ما یا واجب است یا مستحب است یا ....و این میشود تکلیف. تمام عبادات نماز روزه و... حق خدا است و بر ما تکلیف درست میکند. اطاعت والدین برای فرزند تکلیف است و برای والدین حق است. مثلا صدقه برای فقیر حق است و برای دیگران تکلیف است. نشوز برای زوجه تکلیف است و برای شوهر حق است که همسرش ناشزه نشود.
جلسه 52. 16 دی ماه 1402
پاسخ


پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان