امتیاز موضوع:
  • 0 رای - 0 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
«تقریر» درس خارج اصول آیت الله هاشمی شاهرودی سال تحصیلی 96-1395
#2
95/10/04
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: مطلق و مقید/اعتبارات ماهیت /
خلاصه مباحث گذشته:
در جلسه گذشته بیان شد که ماهیت با لحاظ یک قید در خارج فقط به دو شکل وجود یا مقید به آن قید یا مقید به عدم قید اما در عالم ذهن به عنوان معقول اولی ماهیت به سه شکل در ذهن وجود دارد بشرط شیء ، بشرط لا و لا بشرط و گفته شد که به نحو معقول ثانوی همین سه لحاظ وجود دارد علاوه بر اینکه ذهن می‌تواند جامع بین این سه لحاظ را تصور کند که لا بشرط مقسمی است
 
در ادامه بحث اعتبارات ماهیت شهید صدر بیان فرمود که ذهن می‌تواند جامع بین بشرط شیء و بشرط لا و لا بشرط که به نحو معقول ثانوی لحاظ شدند را تصور کند که این جامع به لحاظ ملحوظ جامع بین این سه اعتبار است اما به لحاظ وجود ذهنی قسیم این سه اعتبار بوده لذا معقول ثانوی چهارم است همانطور که در سه معقول اول لا بشرط به لحاظ ملحوظ خود جامع بین دو اعتبار دیگر است اما به لحاظ وجود ذهنی قسیم برای دو اعتبار دیگر است
اصطلاح لا بشرط در منطق
اما از اعتبارات ماهیت در منطق نیز بحث به میان آمده است که منطقیین همان لا بشرط مقسمی را که گفته شد اعتبار چهارمی است در معقول ثانوی بشرط لا گفته‌اند و مراد آنها از بشرط لا این است که بشرط لا از جری بر خارج است یعنی بر خارج منطبق نیست
تقسیم بندی دیگری از اعتبارات ماهیت
1.ماهیت بشرط شیء یا مخلوطه و مقیده: مراد از این اعتبار ماهیت مقید است حال قید وجودی یا عدمی و اعتبار اولی یا ثانوی پس این قسم شامل دو قسم از اعتبارات ماهیت در معقول اولی می‌شود و دو قسم از معقول ثانوی
2. ماهیت بشرط لا: مراد ماهیتی است که بشرط لا از صدق بر خارج است که مصداق بالذات آن همان وجود ذهنی است و لا بشرط مقسمی در منطق است و شامل همه اعتبارات معقول ثانوی می‌شود
3. لا بشرط قسمی: مراد از این قسم همان لحاظ ذات ماهیت در معقول اولی است
4. لا بشرط مقسمی: مراد از این قسم همان لا بشرط مقسمی در معقول ثانوی است اگر آنرا یک قسم جداگانه بدانیم[1]
مطالب ذکر شده توضیح اصطلاحات ماهیت و اعتبار آن بود اما مباحث مهمی باقی مانده است که می‌توان در چهار عنوان خلاصه کرد
1.حقیقت لا بشرط قسمی؟
2. کلی طبیعی کدام یک از این اعتبارات است؟
3.ماهیت مهمله چیست و کدام یک از این اعتبرات است؟
4.اسماء مطلقه مثل اسم جنس برای کدام یک از این اقسام وضع شده است؟
ماهیت لا بشرط قسمی
این بحث ناشی از قول مرحوم خویی یا مرحوم اصفهانی است که قائل شده‌اند لا بشرط قسمی همان ماهیت مطلقه به قید تجرید و اطلاق است نه ذات ماهیت که جامع بین بشرط شیء و بشرط لا است و اگر گفته شود لا بشرط قسمی همان است که مرحوم آقای خویی فرمود پس علاوه بر آنچه آقای خویی تصور کرد یک الماهیة المطلقة وجود دارد که قید تجرد در آن لحاظ نشده است لذا معقولات اولی اعتبارات ماهیت چهار قسم خواهد شد یعنی در واقع خصوصیت نداشتن قید وجودی و عدمی نیز در ماهیت لحاظ شده باشد پس اطلاق یک امر وجودی است و تقابل آن با تقیید تضاد است
مرحوم صاحب کفایه به لحاظ قید اطلاق در لا بشرط قسمی اشکال می‌کند که لازمه آن عدم صدق این اعتبار بر خارج است زیرا لحاظ تجرد از قید یک لحاظ ذهنی است و مصداق خارجی آن فقط وجود ذهنی است مانند کلی و جزئی که وجود ذهنی است و لذا نمی‌توان گفت زید انسان و الأنسان کلی فزید کلی
مرحوم آقای خویی از اشکال صاحب کفایه پاسخ می‌دهد که این اطلاق و سعه در خود ماهیت ملحوظ دیده می‌شود یعنی در خود ملحوظ این سعه و تجرد وجود دارد لذا سرایت می‌کند به مرآتیت مطلق از آن ملحوظ پس صدق خارجی لا بشرط بلا اشکال است
اشکال شهید صدر به کلام مرحوم خویی
مقصود شما از لحاظ عدم قید و اطلاق در ملحوظ چیست
اگر مقصود لحاظ عدم دخل قید در حکم است اشکال این بیان واضح است زیرا بحث از وجود ذهنی ماهیت است با قطع نظر از حکم و جمله تامه یعنی اگر اعتبارات ماهیت در هیچ جمله و حکمی نیز واقع نشوند این بحث وجود دارد علاوه بر اینکه برای سریان حکم احتیاج به لحاظ عدم قید نیست بلکه عدم لحاظ قید کافی است
اگر مقصود شما لحاظ عدم قید در خود ماهیت است این لحاظ فقط در ذهن ممکن است زیرا وجود تصدیقی ماهیت فقط در ذهن وجود دارد و ذهن برای اینکه بر ماهیت حکمی را مترتب کند مثلا لحاظ عدم قید در ماهیت داشته باشد باید ماهیت را به نحو معقول ثانوی تصور کند و این لحاظ را داشته باشد پس با این لحاظ ماهیت قابل صدق بر خارج نخواهد بود
اگر مقصود اخذ مفهوم لحاظ عدم قید در ماهیت است واضح است که با ماهیت این مفاهیم انتزاعی لحاظ نشده‌اند علاوه بر اینکه این مفهوم انتزاعی نیز فقط بر خارج صادق است
اگر مقصود این است که تجرد از قید در ملحوظ ذات ماهیت وجود دارد و این تجرد از قید چون در خارج وجود دارد لذا تجرد از قید از خارج انتزاع می‌شود که اشکال آن واضح است و تجرد از قید امری ذهنی است زیرا مقصود، تجرد لحاظ ذهنی ماهیت است که لحاظ ذهنی ماهیت مسلم است امری ذهنی است و اخذ این تجرد باعث کلی و معقول ثانوی شدن اعتبارات ماهیت می‌شود پس چنین تجردی در خارج موجود نیست که معقول اولی باشد و همین که شما قبول دارید این تجرد از خارج انتزاع شده است امر انتزاعی نمی‌تواند در خارج موجود باشد و إلا به آن انتزاع گفته نمی‌شد
پس خلاصه کلام این است که نم‌توان تجرد از قید را قابل تطبیق بر خارج دانست
اما شهید صدر در دوره اول درس سعی در توجیه کلام مرحوم خویی دارد و فرموده همانطور که اگر در ماهیت یک قید لحاظ شد باعث تضییق تطبیق ماهیت بر خارج است پس اگر در معقول ثانوی عدم لحاظ قید لحاظ شد مؤثر در معقول اولی است و تطبیق آنرا موسع می‌کند پس مقصود سعه ملحوظ اولی به خاطر عدم لحاظ قید در معقول ثانوی است
این توجیه صحیح نیست زیرا در فرض لحاظ مسلم است که خود قید نیز وجود خارجی دارد پس ملحوظ خارجی دارد و همین ملحوظ خارجی قید ماهیت است و در واقع هم ماهیت و هم قید آن از خارج انتزاع می‌شوند و در واقع انتزاع مقید از خارج است اما در طرف عدم لحاظ قید از خارج عدم لحاظ قید انتزاع نمی‌شود بلکه فقط ذات ماهیت از خارج لحاظ می‌شود و عدم لحاظ قید امری ذهنی است لذا نمی‌تواند صدق خارجی ماهیت را مقید کند
خلاصه بحث این است که لا بشرط قسمی همان ماهیت مهمله است بخلاف مرحوم آقای خویی که از نظر ایشان لا بشرط قسمی ماهیت مهمله نیست زیرا لا بشرط قسمی سریان فعلی در خارج دارد[2]

[1] مرحوم ملا هادی سبزواری ماهیت را تقسیم کرده به لا بشرط(مطلقه) بشرط شیء(مخلوطه) و بشرط لا(مجرده) شرح منظومه (انتشارات نشر ناب) ج2ص339و در ادامه برای هر کدام از بشرط لا و لا بشرط دو معنی بیان می‌کندبشرط لا به معنای اول: مراد ماهیتی است که همه قیود از آن حذف شده است یعنی بما هی هی لحاظ می‌شود و حتی وجود ذهنی نیز ندارد چه رسد به وجود خارجیبشرط لا به معنای دوم: ماهیت بگونه‌ای لحاظ شود که اگر قیدی به همراه آن لحاظ شود اعتبار زائد بودن آن قید بر ماهیت می‌شود پس این معنی فقط بر ماهیت بما هی هی صادق است یعنی ذات ماهیتلا بشرط به معنای اول: به همراه ماهیت قید تجرد و اطلاق لحاظ شده باشدلا بشرط به معنای دوم: ماهیت مقید به هیچ قیدی نباشد حتی قید تجرد و کلی طبیعی در واقع ماهیت به همین معنی است.
[2] در مورد نظر شهید صدر و مرحوم خویی باید توضیح کامل داده شود فرق این دو نظریه بیان شود زیرا به نظر می‌رسد کلام مرحوم خویی در لا بشرط قسمی به طور صحیح نقل نشده استمرحوم خویی قید سریان را لحاظ در ماهیت نمی‌کند بلکه می‌فرماید از آنجا که ماهیت فانی در افراد دیده شده است لذا سریان از لوازم آن می‌باشد پس ایشان هر چند لا بشرط قسمی را قابل تطبیق فعلی در خارج می‌داند اما مراد او این نیست که قید سریان و تجرید در آن لحاظ شده است هر چند در صفحات قبل ظاهر کلام ایشان این توهم را ایجاد می‌کند اما سؤال این است که چرا ایشان تصور کرده اگر ماهیت بدون هیچ قیدی تصور شد باید سریان داشته باشد ظاهرا این تصور ناشی از همان لحاظ فانی بودن ماهیت در افراد است که فرموده وقتی ماهیت فانی در افراد لحاظ شود یک وجود مستقل در ذهن پیدا کرده و قسیم معقولات اولی می‌شود لذا سریان و تطبیق ماهیت بر خارج فعلی است بخلاف ماهیت مهمله که وجود ضمنی و اندکاکی دارد که در ضمن سه معقول اولی وجود دارد و چون فانی در افراد لحاظ نشده وجود آن اندکاکی است لذا سریان ندارد اما شهید صدر می‌فرماید وقتی ماهیت بدون هیچ قیدی لحاظ شده مهمله است و لحاظ فانی در افراد هیچ تأثیری در لحاظ ندارد که مستلزم اندکاکی شدن یا استقلالی شدن ماهیت شود بلکه ماهیت هر گاه بدون هیچ قیدی تصور شود مهلمه شده و قابل انطباق بر خارج است اما نه انطباق فعلی لذا فرقی بین ماهیت مهمله و لا بشرط قسمی وجود ندارد.

پاسخ


پیام‌های این موضوع
RE: درس خارج اصول آیت الله هاشمی شاهرودی سال تحصیلی 96-1395 - توسط احمدرضا - 26-دي-1395, 23:03

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان