26-دي-1395, 23:11
95/10/18
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: مطلق و مقید/مقدمات حکمت /خلاصه مباحث گذشته:
در جلسه گذشته بیان شد اسم جنس وضع شده برای ماهیت مهمله لذا وضعا دال بر اطلاق نمیباشد پس برای دلالت بر اطلاق احتیاج به قرینه است و برخی این قرینه را قرینه عامه دانسته و گفتهاند به واسطه مقدمات حکمت اطلاق ثابت میشود
اشکال دوم به مسلک اول
مسلک اول برای دلالت اسم جنس بر اطلاق خلاف وجدان است زیرا وقتی اسم جنس بدون قید ذکر میشود آنچه که به ذهن خطور میکند مطلق است مثلا وقتی گفته میشود «أحل الله البیع» از لفظ بیع مطلق بیع به ذهن خطور میکند پس اسم جنس دلالت تصوری به مطلق میکند و طبق مبنایی که مطلق را عدم لحاظ قید می دانست اسم جنس وضعا دال بر ذات ماهیت بدون لحاظ قید است
پاسخ اشکال دوم
خطور معنای مطلق و بدون قید به ذهن بعد از شنیدن اسم جنس امری انکار ناپذیر است اما این خطور ناشی از ذکر لفظ نیست یعنی خطور معنای مطلق در ذهن دو جزء دارد یک جزء آن ذات ماهیت است که بواسطه شنیدن اسم جنس به ذهن خطور میکند اما جزء دیگر آن که عدم القید است ناشی از شنیدن لفظ نیست بلکه لازمه تکوینی و اثر قهری عدم ذکر قید است و در واقع عدم الشیء معلول لعدم علته لذا این لازمه قهری و تکوینی را نمیتوان به مکلف نسبت داد زیرا ناشی از ذکر لفظ نیست در حالی که اگر این عدم القید ناشی از لفظ بود قابلیت نسبت دادن به متکلم را داشت
مسلک دوم: دلالت وضعی بر اطلاق
این مسلک در صدد تصحیح مبنای قدماء است به معنی که اسم جنس برای ماهیت مهمله وضع شده است لذا استعمال آن در ماهیت مقیده مجاز نیست اما در عین حال دلالت اسم جنس بر اطلاق وضعی است و احتیاجی به مقدمات حکمت نیست پس مسلک دوم قائل به این مطلب نیست که اسم جنس برای طبیعت مطلقه به اطلاق لحاظی وضع شده است که استعمال آن در ماهیت مقیده مجاز باشد اما در عین حال دلالت اسم جنس بر اطلاق وضعی است و برای مسلک دوم دو تقریب میتوان ذکر کرد
تقریب اول
گفته شود اسم جنس وضع شده است برای ماهیت مهمله و تجرد اسم جنس از قید نیز وضع شده است به نحو وضع جداگانه برای ماهیت مطلقه یعنی همانطور که در فرض تقیید به نحو تعدد دال و مدلول ذات ماهیت از اسم جنس به ذهن خطور میکند و قید آن از ذکر قید در ماهیت مطلقه نیز ذات ماهیت از اسم جنس و اطلاق از نفس تجرد به ذهن خطور میکند که در این صورت استعمال اسم جنس در مقید مجاز نمیباشد
یا میتوان به گونهای دیگر تصور کرد که یک وضع اسم جنس برای ذات ماهیت باشد و حصه دیگر اسم جنس وضع برای مطلق باشد ممکن است بر این تصویر ثانی اشکال شود که طبق این تصویر اسم جنس دو وضع دارد یک وضع برای ماهیت مهمله و حصه مجرد از قید نیز وضع شده است برای ماهیت مطلقه که در این صورت اسم جنس مشترک لفظی است و برای تعیین ماهیت مهمله یا مطلقه احتیاج به قرینه معینه دارد
این اشکال قابل پاسخ دادن است که مشترک لفظی زمانی احتیاج به قرینه معینه دارد که معانی لفظ مباین باشند به نحوی که اراده همه معانی توسط یک لفظ یا محال باشد یا غیر عرفی اما اگر دو معنای یک لفظ مشترک اقل و اکثر باشند به نحوی که بتوان یک معنی را ضمن معنای آخر تصور کرد و هیچ مانعی برای استعمال لفظ در همه معانی آن نباشد ظهور اولیه لفظ این است که در همه معانی خود استعمال شده است و در محل بحث متکلم اسم جنس را در هر دو معنی استعمال کرده است به این نحو که ماهیت مهمله را در ضمن ماهیت مطلقه اراده کرده است و چون این دو معنی اقل و اکثر هستند این اراده نه مستلزم محال است و نه غیر عرفی است حال اگر این پاسخ قبول شد دو شکل وضع برای اسم جنس قابل تصور شد که دلالت بر طبیعت مطلقه خواهد کرد اما اگر این پاسخ قبول نشد فقط یک نحو تصور وجود دارد اما درعین حال همان یک نحو تصور کافی است برای اینکه گفته شود اسم جنس برای ماهیت مهمله وضع شده است و استعمال آن در ماهیت مطلقه مجاز نیست اما در عین حال دلالت وضعی بر ماهیت مطلقه میکند که تصحیح مطلب قدماست
اشکال اول تقریب اول
این تصویر برای دلالت وضعی اسم جنس بر ماهیت مطلقه ثبوتا صحیح است اما خلاف ارتکاز عرفی است زیرا عرف در مواردی که ظهور حالی تصدیقی برای افاده اطلاق وجود نداشته باشد از لفظ استفاده مطلق نمیکند و همین عدم استظهار مطلق شاهدی است بر اینکه اسم جنس فقط وضع برای ماهیت مهمله است و برای استفاده اطلاق احتیاج به قرینهای دیگر است