10-بهمن-1395, 21:26
1395/11/9
بسم الله الرحمن الرحیم
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: مطلق و مقید/مقدمات حکمت /مقدمه سوم
خلاصه مباحث گذشته:
در جلسه گذشته یک جمع بندی از تمام مطالب گفته شده در مقدمه اول و دوم بیان شد و همچنین کلام صاحب کفایه در مقدمه سوم یعنی عدم وجود قدر متیقن در مقام تخاطب بیان شد و بهطور اجمالی گفته شد که قدر متیقن در مقام تخاطب نمیتواند مانع از انعقاد اطلاق باشد
اشکالات شهید صدر به کلام مرحوم صاحب کفایه
اشکال اول: مسلماً اطلاق ناظر به عالم جعل است و مقصود از مقدمه اول که مقام بیان بود این است که متکلم در مقام بیان موضوع حکم و قیود دخیل در موضوع است یعنی آنچه ثبوتا در موضوع حکم دخیل است توسط متکلم بیان میشود و این کلام ناظر به تطبیق خارجی موضوع نیست اما صاحب کفایه با شرط کردن قدر متیقن در مقام تخاطب گمان کرده است از آنجا که این حصه قطعاً داخل در حکم است و این قید در تخاطب مبین است پس همین قید مانع از اطلاق است در حالی که فقط ثبوت حکم نسبت به این حصه در عالم انطباق و مجعول مبین است یعنی در هر حال این حصه قطعاً تحت حکم خواهد بود اما مبین بودن در عالم خارج و انطباق به معنای این نیست که قید در عالم جعل نیز مبین است زیرا متکلم اصلاً ناظر به مقام انطباق و مجعول نیست و بین مقام جعل و مجعول فرق واضح است زیرا اطلاق در عالم جعل اقل است و لذا با نفی قید در عالم جعل اطلاق ثابت میشود اما اطلاق در عالم مجعول و تطبیق خارجی اکثر است به خلاف حصه و مقید که اقل است و همین فرق باعث میشود که نفی قید در عالم جعل اطلاق ثابت کند و إلا ثبوت حکم نسبت به اکثر افراد در عالم انطباق احتیاج به قرینهی زائد دارد[1]
اشکال دوم: اگر ملاک بیان تمام مراد به لحاظ مصادیق خارجی شد و مبین بودن قید مانع از انعقاد اطلاق باشد دیگر نباید فرقی بین قدر متیقن در مقام تخاطب و قدر متیقن در خارج باشد زیرا حتی در فرض قدر متیقن در خارج نیز قید مبین است و اگر همان مقید تمام المراد باشد متکلم مرتکب خلاف ظاهر نشده است به تعبیر دیگر شمول حکم نسبت به مقید مردد نیست اما نسبت به قیود دیگر که هم عرض هستند تمام المراد مبین نیست حتی واقعا یعنی واقعا نمیداند متکلم نسبت به قیود دیگر اطلاق را اراده کرده است یا نه لذا نمیتواند اطلاق جاری کند[2]
بله اگر قدر متیقن مطلقاً وجود نداشته باشد اطلاق منعقد میشود زیرا اراده هر کدام از قیود توسط متکلم نزد سامع مردد است هر چند هر قید فی نفسه مبین است اما همان تردید و احتمال اراده هر کدام از قیود و تعارض احتمال اراده هر قید با احتمال اراده قید دیگر باعث انعقاد اطلاق و نفی اراده قید میشود
اشکال سوم: اگر میزان مبین بودن در عالم خارج و انطباق است در این صورت حتی اگر متکلم در مقام بیان این باشد که کلام القاء شده تمام المراد نیز هست یعنی غیر آن مراد نیست در عین حال نمیتوان اطلاق ثابت کرد زیرا باوجود قدر متیقن در مقام تخاطب و ظهور حالی متکلم در این که واقعاً در مقام بیان تمام المراد است کافی است برای اثبات اینکه همین مقید أنه التمام است و غیر آن مراد نیست زیرا مطلق حتی واقعا هم مبین و روشن نیست در حالی که متیقن نزد مخاطب مبین و روشن است لذا ظهور حالی متکلم در اینکه در مقام بیان تمام المراد است ثابت میکند بیش از این مقید اراده نشده است[3]
اشکال چهارم: روح این اشکال برگرفته از همان اشکال اول است به این بیان که اصلاً این نحو بیان کردن مقدمات حکمت با اطلاق سازگار نیست زیرا اگر اطلاق را به لحاظ عالم مجعول و انطباق تصور کردید لازمه آن اکثر بودن اطلاق و احتیاج به مؤونه زائد داشتن آن است که با نفی قید نمیتوان اطلاق ثابت کرد و لفظ اسم جنس نسبت به عالم انطباق وافی به اطلاق نیست و احتیاج به دال اضافی بر طبیعت مهمله دارد زیرا اسم جنس دال بر افراد نیست و استفاده این دال اضافی از مقدمات حکمت دور است زیرا مقدمات حکمت در صورتی کاشف از اطلاق هستند که اسم جنس وافی به اطلاق باشد حال اگر وفاء را از مقدمات حکمت کشف شود این کشف متوقف بر وفاء در مرحله قبل است پس تنها در صورتی میتوان با نفی قید اطلاق ثابت کرد که اطلاق را ناظر به عالم جعل بدانیم که اطلاق در عالم جعل اقل است لذا با نفی قید اطلاق ثابت میشود
مقدمه چهارم : امکان ذکر قید
مرحوم نائینی این مقدمه را اضافه کردهاند و ذکر این مقدمه ناشی از مبنای ایشان در تقابل بین اطلاق و تقیید است که ایشان این تقابل را ملکه و عدم میدانستند لذا اطلاق در جایی معنی پیدا میکند که تقیید امکان داشته باشد اما اگر تقیید امکان نداشت از عدم ذکر قید نمیتوان کشف اطلاق کرد و ایشان مثال زدهاند به تقسیمات ثانویة که در خود خطاب امکان بیان این قیود و اخذ آنها وجود ندارد لذا از عدم ذکر این قیود نمیتوان اطلاق را کشف کرد پس ایشان برای اثبات اطلاق تمسک به متمم جعل کرده است
اما اصل این مقدمه صحیح است اگر ناظر به عالم اثبات باشد زیرا اگر در عالم اثبات امکان بیان قید وجود نداشت نمیتوان اطلاق را کشف کرد اما به نظر میرسد ایشان ناظر به عالم ثبوت است و در بحث تقابل بین اطلاق و تقیید گفته شد که تقابل بین این دو سلب و ایجاب است لذا در صورت استحاله تقیید ثبوتا اطلاق ضروری میشود ولی این اطلاق کاشف از اطلاق ملاک نیست زیرا فقط اطلاق در ناحیه جعل را ثابت میکند اما مرحوم نائینی فرموده در صورت استحاله تقیید ثبوتا کلام مهمل است لذا با متمم جعل ثابت میشود متلکم اراده اطلاق کرده است
[1] این اشکال به صاحب کفایه وارد نیست زیرا ایشان ناظر به مقام مجعول و تطبیق خارجی موضوع نیست بلکه قبول دارد که اطلاق اقل است و تقیید در عالم جعل احتیاج به مؤونه زائد دارد لذا میفرماید قدر متیقن در مقام تخاطب صلاحیت اعتماد متکلم بر آن برای اثبات مؤونه زائد را دارد و همین احتمال اعتماد باعث میشود کلام مجمل شود البته نه اینکه این احتمال به حد ما یصلح للقرینیه رسیده باشد بلکه از جهت اینکه مانع مقدمه اول است یعنی باوجود قدر متیقن در مقام تخاطب دیگر متکلم در مقام بیان اطلاق نیست بلکه میتواند ادعا کند من در مقام بیان تمام مراد خود بودم و اراده شیاع و اطلاق نداشتم و برای بیان مراد واقعی خود به همین قدر متیقن اعتماد کردم با این بیان اشکال چهارم نیز دفع میشود
[2] این اشکال وارد نیست زیرا متکلم نمیتواند ادعا کند که من اعتماد کردم بهقدر متیقن از خارج و همین را دال بر تقیید قرار دادم زیرا در حالی که ظاهر حال متکلم این است که تمام المراد واقعاً را بیان میکند باید برای بیان تمام المراد قرینهای در کلام قرار دهد زیرا لازمه ظاهر حال او چنین است که این لازمه در صورت وجود قدر متیقن در مقام تخاطب تأمین میشود به خلاف صورت قدر متیقن از خارج
[3] از این اشکال به صاحب کفایه به نظر میرسد برداشت مرحوم شهید صدر از کلام صاحب کفایه این است که ایشان میفرماید باوجود قدر متیقن در مقام تخاطب کلام ظاهر در مقید میشود و اگر کلام ظاهر در مقید باشد اثبات اینکه مقید أنه التمام است و غیر آن اراده نشده است از ظاهر حال صحیح است اما به نظر میرسد صاحب کفایة قائل بهاجمال کلام است یعنی قطعاً مقید اراده شده است اما نمیدانیم اطلاق اراده شده است یا نه و کلام هیچ ظهوری ندارد و تنها ظاهر حال متکلم این است که کلام القاء شده تمام المراد است اما أنه التمام بودن ثابت نمیشود زیرا متکلم ظاهر حال دیگری ندارد و کلام هم هیچ ظهوری ندارد اما اینکه گفته شده خود ظاهر حال متکلم در اینکه تمام المراد مقید است ثابت کند مقید أنه التمام است ناشی از ظهور کلام در مقید است در حالی که صاحب کفایه این بیان را نداد