14-دي-1401, 08:56
نقل قول:۱۴۰۱-۰۹-۳۰
نظر محمدتقی اکبرنژاد در مورد نقش هدايتى امام عصر(عج)
هدايتگرى، از شؤون اصلى امامت است. ارتباط امام عصر (عج) با برخى علماى شيعه، قطعى است. پس اگر امام (ع) مشكل يا انحرافى در آنان يا در اوضاع عمومى يا در عملكرد علما مىديدند، قطعا اظهار نظر مىكردند؛ زيرا معنا ندارد كه حضرت ولىعصر با افرادى ملاقات كنند كه انحرافات فكرى يا عملى دارند ولى به آنان تذكر ندهند! و البته تذكر مىدادند و ايشان متذكر شده، به اشتباه خود پى مىبردند و از آن دست مىكشيدند. پس، از اينكه تغييرى در سلوك و افكارشان پديد نيامده است، تقرير حضرت ولىعصر (عج) فهميده مىشود! مثلا برخى از كسانى كه معروف به ديدار با آن حضرت هستند، انزواطلب و طرفدار افكار صوفيانۀ ابن عربى و امثال او بودند؛ يا در روش فقهى خود به مسائل اجتماعى نظر نداشتند؛ يا در درك برخى مسائل اخلاقى مانند توكل، خطاهاى فاحشى داشتند، يا… اگر واقعا حضرت اينگونه روشها را نمىپسنديدند، چرا به آنان تذكر ندادند؟
ممكن نيست كه دو جريان فكرى متضاد، مانند اخبارىگرى علامه امين استرآبادى(ره) و اصولىگرى شيخ انصارى(ره)، يا عرفان ابن عربى و عرفان امثال سيد بن طاوس و ابن فهد حلى، يا جريانهاى فلسفى و ضد فلسفى، هر دو حق باشند. با اين حال، در ميان همۀ اين گروهها، كسانى بودهاند كه به مقامات عاليۀ معنوى رسيده و توفيق تشرف يافتهاند. ... امروزه كسى ترديد ندارد كه اخبارىگرى، فقه شيعه را به انحطاط كشانده بود؛ همچنانكه برخى فقهاى شيعه، عرفان نظرى و تصوف را انحراف و گمراهى مىدانند و مدعيان وحدت وجود را تكفير مىكنند. با وجود اين، هم از فقهاى اخبارى كسانى را مىشناسيم كه مشهور است توفيق تشرف داشته اند هم از بزرگان عرفان نظرى. بنابراين ديدار با حضرت، به معناى تقرير يا تأييد سلوك نظرى يا علمى اشخاص نيست....
منبع:
اینجا کلیک کنید
قطع قلم به قیمت نان می کنی رفیق
این خط و این نشان که زیان می کنی رفیق
گیرم درین میانه به جایی رسیده ی
گیرم که زود دکه دکان می کنی رفیق
کفاره اش ز گندم عالم فزون تر است
از عمر آنچه خدمت خان می کنی رفیق
خود بستمش به سنگ لحد مرده توش نیست
قبری که گریه بر سر آن می کنی رفیق
گفتی گمان کنم که درست است راه من
داری گمان چو گمشدگان می کنی رفیق
این خط و این نشان که زیان می کنی رفیق
گیرم درین میانه به جایی رسیده ی
گیرم که زود دکه دکان می کنی رفیق
کفاره اش ز گندم عالم فزون تر است
از عمر آنچه خدمت خان می کنی رفیق
خود بستمش به سنگ لحد مرده توش نیست
قبری که گریه بر سر آن می کنی رفیق
گفتی گمان کنم که درست است راه من
داری گمان چو گمشدگان می کنی رفیق