بسم الله الرحمن الرحيم
نقد کتاب انسان 250 ساله
قبلا طی چند مطلب بیان شد که ورود به عرصه ی فقه سیاسی معمولا چه کمبودهایی را می تواند به همراه داشته باشد. به عنوان تطبیقی بر آنچه گذشت، ان شاء الله ضمن چند نوشته به بررسی کتاب انسان 250 ساله می پردازیم.
کتاب از سخنرانی های رهبر انقلاب جمع آوری شده، و همان طور که نامش نشان می دهد در پی اینست که سراسر 250 سال حضور ائمه علیهم السلام از منطق واحدی پیروی می کرده که در مبارزه سیاسی به هدف تشکیل حکومت خلاصه می شود.
نویسنده مدّعیست اسلام حقیقی تنها در سایه ی حکومتداری معنا پیدا می کند، و بنابراین باید تمام حرکات و اقدامات معصومین علیهم السلام را در چارچوب رسیدن به این هدف معنی کرد.در این راستا تلاش کرده سیره ی معصومین علیهم السلام را با دید مبارزاتی تفسیر نموده و در این راه از ذکر کوچکترین اشارات تاریخی هم دریغ نورزیده است.
قبل از ورود به ذکر شواهد نویسنده و ادلّه ی خلاف آن، اجمالا اساسی ترین نقد در همین ادّعای سنگین است. در این تردیدی نیست که در دست داشتن حکومت اسلامی، ائمه علیهم السلام را بر اجرای اسلام حقیقی و نشر آن قادر می ساخت؛ اما این هرگز به این معنا نیست که تمام اقدامات ایشان (علیهم السلام) هم به همین هدف بوده است. چه بسا آنان با توجه به علم الهی که به عدم تقدیر ظهور حکومت عدل تا قیام قائم (علیه السلام) داشتند؛ قدمی در این راستا برنداشته و به وظایف دیگر مشغول بودند.
به تعبیر دیگر؛ اولین نقطه ی ورود به این بحث، دچار خطای روشی است؛ زیرا تلاش ائمه علیهم السلام برای دستیابی به حکومت، بدون ذکر برهان روشنی، مسلّم گرفته شده، و آنگاه در لابلای کتب تاریخ به دنبال شواهد آن رفته است.این فرض مسلّم موجب شده نویسنده از هر شاهد تاریخی مبهم یا ضعیف، هم به راحتی مطلوب خود را دریافت کند؛ تا جایی که خود اعتراف می کند عمده ی این شواهد صریح در مطلب نیست.
ان شاءالله در ادامه پس از ذکر این اعتراف، به بررسی آن می پردازیم.
برای تنظیم این سلسله مباحث، اشکالات در دو ناحیه ی منطق کلی کتاب، و مشکلات استنادی و تحلیلی مطرح می شود ان شاء الله.
بخش اول: مشکلات منطق کتاب انسان 250 ساله
۱- انسانی به درازای عمر دنیا
«الْحُجَّةُ قَبْلَ الْخَلْقِ، وَ مَعَ الْخَلْقِ، وَ بَعْدَ الْخَلْقِ».
اساسی ترین کمبود کتاب، محدود کردن عمر حجّت الهی به صرف 250 سال از هجرت تا غیبت است. در حالیکه سنّت الهی در قرار دادن حجّت بر زمین، چندهزار سال قبل بعثت آغاز شده و چندین صد سال پس از غیبت هم همچنان ادامه دارد.حتی در بعضی روایات تصریح شده که اوصیای خاتم الانبیاء (صلی الله علیه و آله) بر سنّت اوصیای پیشین بوده اند. برای مثال:
عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى بْنِ عُبَيْدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْفُضَيْلِ عَنْ أَبِي حَمْزَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ عليه السلام، قَالَ: «إِنَّ اللَّهَ أَرْسَلَ مُحَمَّداً صلى الله عليه و آله إِلَى الْجِنِّ و الْإِنْسِ، و جَعَلَ مِنْ بَعْدِهِ اثْنَيْ عَشَرَ و صِيّاً: مِنْهُمْ مَنْ سَبَقَ، و مِنْهُمْ مَنْ بَقِيَ، و كُلُّ و صِيٍّ جَرَتْ بِهِ سُنَّةٌ، وَ الْأَوْصِيَاءُ الَّذِينَ مِنْ بَعْدِ مُحَمَّدٍ عليهم السلام عَلى سُنَّةِ أَوْصِيَاءِ عِيسى، و كَانُوا اثْنَيْ عَشَرَ، وَ كَانَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عليه السلام عَلى سُنَّةِ الْمَسِيحِ». (الکافی 1/ 532)
این هم نیازی به بیان ندارد که تعداد کمی از انبیا و اوصیای پیشین، در پی مبارزه و جهاد بوده اند.
اگر جواب اینست که اسلام یک شرائط و خصوصیاتی دارد که در امّتهای پیشین نبوده؛ باید گفت: هر یک از ائمه علیهم السلام نیز شرائط منحصر به فردی داشته که مخصوص خود او بوده است و معنی ندارد همه را تحت عنوان یک انسان ملاحظه کرد.
حتی اگر از وضعیت پیامبران پیشین (علیهم السلام) چشمپوشی کنیم، باز هم نادیده گرفتن دوران غیبت که عمده ی دوران امامت را تشکیل داده هیچ وجهی ندارد.
در این صورت این سؤال پررنگ می شود: چه طور شده که برای فهم منطق اسلام و امامت، تنها تاریخ یک پنجم (حدودی) دوران استمرار آن بررسی شده؟ مسلما امام زمان علیه السلام تمام خصوصیّات و صفات هر انسان مکلّفی را دارا بوده و در همین کره ی خاکی، به وظیفه ی امامت شیعیان اشتغال دارند. متأسفانه در برخی مباحث مشاهده می شود، وجود مبارک ایشان (علیه الصلاة و السلام) به گونه ای نادیده گرفته شده اند که گویی عنوان امامت حضرتش همچون مدرک افتخاری دانشگاهی بوده و در یک کهکشان دور از غوغای جهان مشغول استراحتند!
پس حتی اگر تمام شواهد مربوط به مبارزه در آن دوران محدود صحیح باشد؛ شکّی در این نیست که مابقی آن، یعنی دوران غیبت که بیشترین زمان را تشکیل داده، کوچکترین حرکت و مبارزه ای از جانب امام فعلی (علیه السلام و عجل فرجه) صورت نگرفته است. بنابراین هرگز نمی توان نتیجه گرفت که روح اسلام را جهاد و مبارزه تشکیل می دهد.
یک سوال برای بنده پیش امد. بنده این کتاب را نخوانده ام و استفهامم حقیقی است. این که تعبیر به انسان 250 ساله است مرادش این است که حجت منحصر به 250 ساله است یا این که میخواهد خصوصیات این 250 سال را مطرح کند و ناظر به این نیست که قبلش حجت بوده یا بعدش حجت بوده. اگر منظورش خصوصیات این 250 ساله است به نظرم اشکال شما وارد نیست و در مقام توضیح قبل و بعد ان نیست و اثباتا و نفیا ساکت است.
البته بنده گفتم که این کتاب را نخوانده ام و اطلاعی از مضامین ان ندارم
پیشنهاد بنده این است که حالا شما که زحمت میکشید این کار را هم بکنید: وقتی شما نقد میکنید مطالبی از کتاب هم بیاورید و مدعایش را معلوم کنید به نحو اختصار بعد نقد را مطرح کنید تا مثل بنده که اطلاعی ندارند بیشتر قابل استفاده باشد.
با توجه به اینکه مطالب ضمن چند نوشته ی به هم پیوسته ان شاء الله ارسال می گردد و نقد و ایراد میان نوشته ها باعث گسستگی میان متن می شود، خواهشندم مباحث مرتبط
در این بخش ارسال گردد.
پاسخ جنابعالی در همانجا داده شد.
۲-کشف اهداف و اصول دین : از محکمات روشن تا معمّاهای تاریخی
هر انسانی که با فهم و تعقّل به وجود آفریدگار و فرستادگان و دینش پی برد و به آن معتقد گشت؛ در اولین قدم خود را تسلیم محض دین قرار داده و از تمام افکار و توهّمات خود دست بر می دارد. معنی ندارد که فردی هم مدّعی دین مداری باشد و در عین حال بخواهد نظریّاتی را که از جای دیگر به دست آورده، به زور بر عهده ی دین بگذارد!
مسلما فقط خداوند و برگزیدگانی که مدیریت دین جامع و کامل اسلام به دست آنان است، این شایستگی را دارند که اهداف و برنامه های آن را تبیین سازند. آنان تشخیص می دهند که مبارزه و جهاد دارای چه اولویّتی است، چه شرایطی دارد، و با زعامت چه افرادی قابل انجامست.
متأسفانه این مطلب بسیار روشن و واضح، از سوی بیشتر نظریه پردازان انقلابی نادیده گرفته شده و به گونه ای از جانب اسلام سخن می گویند که تصور می شود مستقیماً با وحی مرتبطند! و آنقدر بر مسأله ی مبارزه و اصالت آن تأکید می ورزند که گویی حتی مبیّن معصوم اسلام هم اجازه ندارد در مورد آن محدودیّتی قائل شود!
اندیشه ای که در سراسر کتاب انسان 250 ساله و نیز دیگر آثار مشابه موج می زند، تفسیر اسلام صحیح به مبارزه با مستکبران و تسلط بر حکومت است. نویسنده مدعیست اگر اسلام صرفا به همان آموزه ها و احکام و اعتقادات خلاصه شود، بازدهی ندارد و بلکه همان چیزی است که فرمانروایان ستمگر در پی مشغول کردن مردم به آن بوده اند.(صص17-21)
این نگرش موجب شده در مورد زندگانی و سیره ی ائمه علیهم السلام نیز همین دیدگاه حاکم باشد:
... پس این را به طور خلاصه همۀ برادران و خواهران بدانند که ائمه علیهم السلام همه شان به مجرد اینکه بار امانت امامت را تحویل میگرفتند یکی از کارهایی که شروع میکردند یک مبارزه سیاسی بود، یک تلاش سیاسی بود برای گرفتن حکومت این تلاش سیاسی مثل همه تلاشهایی است که آن کسانی که میخواهند یک نظامی را تشکیل بدهند، انجام میدهند و این کار را ائمه علیهم السلام هم میکردند. (ص23)
لـذا پیغمبرهـا کـه میآمدند، مبارزۀ سیاسـی میکردند. تمـام انبیا مبارزۀ سیاسـی کردنـد کـه در قرآن این مبارزات سیاسـی منعکس اسـت؛ مبارزۀ موسی با فرعون، مبارزۀ ابراهیم با نمرود. حتی مبارزات نظامی میکردند... امام یکی از کارها و مشاغل و شئونش این است که اگر نظام سیاسی و اجتماعی اسلام بر سر کار هست، آن را حفظ کند؛ و اگر نیست، کوشش کند که آن را به وجود بیاورد. (حلقه ی سوم، 61-62)
ما با مبارزه و جهاد مشکلی نداریم، اما مسأله اینجاست که مستند این نسبت دادن های قاطع به دین و انبیا و اوصیا (علیهم السلام) چیست؟ از زبان خود نویسنده ی کتاب بخوانیم:
بخش دوم: مشکلات روشی کتاب
۱)مشکلات استنادی:
همچنانکه در بخش های پیشین اشاره رفت، اسناد یک نظریه به دین آن هم در سطح ضروریات دینی، نیاز به پشتوانهی بسیار محکمی دارد. این استحکام هم از جهت منابع باید تأمی شود، و هم از جهت مدلول و محتوا. که متأسفانه هیچ یک از این دو، در کتاب انسان ۲۵۰ ساله لحاظ نشده اند.
بدیهیست که وقتی میخواهیم از زبان شیعه سخن بگوییم باید بر منابع اصیل شیعی استناد کنیم.اما در سراسر این کتاب، بیشتر شواهد از کتب تاریخی، منابع عامّه و زیدیه جمع آوری شده اند که بعضاً به وضوح با روایات منابع شیعی در تضادّ هستند.
برای نمونه در کتاب اصرار فراوانی بر این شده که قیام نفس زکیّه مورد تأیید امام صادق علیه السلام بوده، تا آنجا که با استناد به روایتی ضعیف و شاذّ در مقاتل الطالبیین (با مطرح کردن آن به عنوان کتاب معتبر نزد شیعه و سنیّ!) نشان میدهد که ایشان دو فرزند خود عبدالله و امام کاظم علیه السلام را هم به یاریش فرستادند. (حلقه ۳ انسان ۲۵۰ساله، ۱۳۶۹)
این در حالیست که نه تنها کتاب مقاتل الطالبیین منبعی زیدی و غیرقابل اعتماد در چنین مسالهی حساسی بوده، بلکه حتی به گزارش خود این منبع هم امام صادق علیه السلام از ناکامی قیام محمد بن عبد الله بن الحسن خبر داده و آن را «فتنه» خواندند! (ص۱۸۶، ۲۰۷، ۲۲۰ طبع اعلمی) نویسنده به راحتی روایات منابع شیعی را فدای این نقل ضعیف کرده، در حالیکه بر اساس روایات فراوانی که در کتب اصیل شیعه، همچون کافی و بصائر الدرجات، موجود است، سادات حسنی آشکارا در تقابل با اهل بیت علیهم السلام و منحرف بوده اند.
برای نمونه مرحوم کلینی در روایتی از امام صادق علیه السلام نقل کرده که آنان با وجود اینکه از مقام والای علمی امام علیه السلام اطلاع داشتند، اما برای حسد و دنیا پرستی انکار می کردند.(کافی ۱/۲۴۰) حتی در روایت دیگری بیان شده که محمد بن عبد الله میخواست به اجبار از امام علیه السلام بیعت بگیرد و ایشان را محبوس کرد.(کافی ۱/۳۶۲)