12-اسفند-1396, 12:02
آنچه بدوا به ذهن قاصر بنده می رسد عبارت از این است که :
ضابطۀ عقلائی برای عقوبت این است که هتک مولا در آن چیزی که بدان اهتمام دارد توسط عبد صورت گیرد .
در غرق شدن هزار نفر اگر اهم و مهم را به درستی تصویر کنیم و فرصت این باشد که یکی پس از دیگری عصیان شود و امر دیگری فعلی شود و آن هم عصیان شود و هکذا هتک مولا در تمامی این هزار مومن صورت گرفته است و اگر خوب مساله را تصویر کنیم خلاف وجدان به نظر نمی رسد .
اگر میبینیم در جایی که تزاحم صورت میگیرد و اهم و مهمی نیست دو عقاب معنا ندارد به دلیل این است که هر دو امر عصیان نشده و در واقع دو هتک اتفاق نیافتاده فلذا عقابش واحد است ولی در بحث ترتب دو هتک اتفاق می افتد و این مصحح دو عقاب خواهد بود .
در مورد ملازمۀبین تکلیف و عقاب نیز باید گفت اگر چه عقل می تواند بین این دو تفکیک کند و لکن چون ضمانت اجرایی ندارد عرفا ملازمه با عقاب دارد چون در مورد نوع مردم داعی اصلی بر انجام تکالیف همین ثواب و عقاب است نه محبت و عشق و ... .
ضابطۀ عقلائی برای عقوبت این است که هتک مولا در آن چیزی که بدان اهتمام دارد توسط عبد صورت گیرد .
در غرق شدن هزار نفر اگر اهم و مهم را به درستی تصویر کنیم و فرصت این باشد که یکی پس از دیگری عصیان شود و امر دیگری فعلی شود و آن هم عصیان شود و هکذا هتک مولا در تمامی این هزار مومن صورت گرفته است و اگر خوب مساله را تصویر کنیم خلاف وجدان به نظر نمی رسد .
اگر میبینیم در جایی که تزاحم صورت میگیرد و اهم و مهمی نیست دو عقاب معنا ندارد به دلیل این است که هر دو امر عصیان نشده و در واقع دو هتک اتفاق نیافتاده فلذا عقابش واحد است ولی در بحث ترتب دو هتک اتفاق می افتد و این مصحح دو عقاب خواهد بود .
در مورد ملازمۀبین تکلیف و عقاب نیز باید گفت اگر چه عقل می تواند بین این دو تفکیک کند و لکن چون ضمانت اجرایی ندارد عرفا ملازمه با عقاب دارد چون در مورد نوع مردم داعی اصلی بر انجام تکالیف همین ثواب و عقاب است نه محبت و عشق و ... .