امتیاز موضوع:
  • 0 رای - 0 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
«تقریر» آیت الله سید احمد مددی الموسوی«بدون ویرایش»دوشنبه 1395/12/2 بخش اول
#4
قسمت پایانی
عرض کنم خدمت با سعادتتان قاعده من اتلف هم همین طور دلیل خاص هم که به عکس ، در روایاتی که ما در ما نحن فیه راجع به صدقه داریم ، هیچ تعبیری از ضمان نشده و لذا به ذهن ما می آید به این که طبق قواعد ، اصلا نه این که مساله ی بگوییم به اصاله البرائه  اصولا بگوییم اذن، خود اذنی که از شارع داده می شود به تصدق و اتلاف ، خود اذن ، اقتضاء میکند که ضمان نباشد طبق قاعده اولی به خلاف کلام مرحوم اقای سید یزدی که اذن فی نفسه نیست ، من سابقا عرض کردم یک توضیحی را خدمتتان عرض کردم در همان مثال اخذ اجرت بر واجبات ، فرض کنیم مثلا ما آیه مبارکه داریم اوفوا بالعقود و آیه دیگر داریم فمن یکتمها فانه عاصم قلبه که مثلا کتمان شهادت حرام است و اداء شهادت واجب است بحثی که بین علماء ما شد ، بحث این بود که این دوتا آیه چه نسبتی با هم دارند این دوتا آیه اوفوا بالعقود و مساله ی من یکتمها مثلا یحرم کتمان الشهاده خب آقای خوئی مرحوم نائینی دیگران مرحوم ایروانی بالخصوص ، اینها می گویند این دوتا آیه جنبه حکومت یا شارحی ندارند این آیه یک حکم است آن آیه یک حکم است لذا ممکن است که نه جنبه یعنی لسانی را که گرفتند ، یا مثل ورود است یا مثل تخصیص است یا مثل حکومت است یا مثل تخصص است که حالا لسان دوتا دلیل ، لسانش،تخصص باشد که خروج موضوعی باشد،این ها این حساب را کردند گفتند اون جا گفته اداء شهادت واجب ، اینجا هم گفته اوفوا بالعقود هیچ نحوه تخصیصی ، ورودی ندارد و عرض کردیم یکی از کارهای مهم در فقه در غرب الان در ما در دنیای اسلام که خیلی واقعا علماء اسلام در این مدت ، زحمات زیادی کشیده اند ، بیان ربط بین دو تا حکم است این بیان ربط بین دوتا حکم ، یک، روی ادبیات قانونی حساب کردند مثل همین ادبیات اوفوا بالعقود با من یکتمها فانه...مرحوم اقای خوئی مرحوم ایروانی دارد مخصوصا این دوتا با همدیگر نسبت حکومت ندارند و لذا شما ممکن است یک شهادتی تحمل کردید ، میگویید آقا من حاضرم اداء شهادت کنم ، پول میگیرم قرار داد میبندیم اون وقت گفتن اگر قرارداد بستن،طبق اوفوا بالعقود واجب است آن پول را بدهند و تنافی بین این دوتا نیست تنافی بین من یکتمها و بین ....که بخواهیم جمعش بکنیم به نحو تخصص یا به نحو ورود یا به نحو تخصیص یا به نحو حکومت به یک نحوی این ها را جمع بکنیم نه اون یک حکم است این هم یک حکم است دوتا حکم مستقل ربطی هم به هم ندارند لذا اداء شهادت واجب ، وفاء به عقد هم واجب ولو با هم جمع بشوند نکته جمعش هست دیگر   میگوید آقا من اداء شهادت میکنم به شرطی که به من ، این قدر پول بدهید ، اون هم قبول میکند قرارداد میبندند ،آیا واجب است به او، این پول را بدهد میگویند بله واجب است به خاطر اوفوا بالعقود . خب بابا از اون طرف ، اداء شهادت واجب بود ، میگویند اشکال ندارد ، وجوب با این ،می سازد هیچ مشکل .....لسان دو تا دلیل با هم ، تنافی ندارند که ما جمع بکنیم به تخصیص یا حکومت
س:مشکوک شدن وجوب خود این....
ج:خب این راجع به یک مقام....یک مقام دیگر در همان مساله ما نقل کردیم البته این تعبیر بنده است آقایون این تعبیر را ندارند اون ها می گویند نه درست است ممکن است به لحاظ ادبیات قانونی ، ما با هم دیگر ، تنافی نباشد که تخصیص بشود یا حکومت بشود لکن خود حکم را هم یک حسابی دارد ، خود وجوب خود حکم یک لوازمی دارد مثلا صاحب جواهر می فرمایند خود وجوب ، توش خوابیده که باید مجانی باشد  وقتی گفتند فلان عمل به شما واجب است، معنایش این است که شما نمیتوانید در مقابلش پول بگیرید اصلا در خود وجوب ، خوابیده مجانیت این مربوط میشود به روح تشریع ما اسمش را گذاشتیم روح تشریع . یکی ادبیات قانونی یکی روح تشریع مثلا اون که میگوید ومن یکتمها فانه عاصم قبله یعنی یجب اداء شهادت توش خوابیده مجانا پس دیگر اوفوا بالعقود نمیشود ، نمیشود بگوید پول بده من میروم شهادت میدهم اون ، توش مجانیت خوابیده  اینها را ما توضیحات کافی اش را عرض کردیم
س:استظهار است یا عقل
ج:عقل که اینجا نیست عرف است فهم عرفی و عقلائی ست که توی وجوب ...ولذا اقای خوئی فرمود نه توی وجوب ، مجانیت نخوابیده  کجای وجوب خوابیده مجانیت   توی وجوب ، الزام آمده  مجانیت توی وجوب نخوابیده   ما آمدیم این سنخ دلیل را با اولی جداش کردیم اون را گذاشتیم ادبیات قانونی این را گذاشتیم روح قانون  این ، با پول نمی سازد   وجوب یک شیء یعنی الزام کرد شما را انجام بده ، نمیشود معلق بشود تا پول دادی ، من انجام میدهم لذا این وجوب چون توش مجانیت خوابیده اوفوا بالعقود دیگر شاملش نمیشود
س:استظهار عرفی است
ج: استظهار عرف عقلائی قانونی  این نظر مرحوم صاحب جواهر و نظرات دیگران حالا اون های دیگر هم دیگر خواندیم نمی خواهد تکرار بکنیم مجموعه شش هفت وجهی را که مرحوم محقق اصفهانی رضوان الله تعالی علیه ریخته بود ، ارجاع به اون دادیم پس لذا ما عرض کردیم وقتی دو تا ماده قانونی را بررسی میکنند ، مثلا حالا فرض کنید من اتلف مال الغیر با این دلیلی که میگوید تصدق بمجهول المالک  این دوتا را که بررسی میکنند ، تو مرحله بررسی یا می آیند ادبیات قانونی را در نظر میگرند که الآن مثالش را زدیم ، یا می آیند روح تشریع و روح قانون ، در نظر میگیرند لذا آیا این دوتا حکم با هم جمع می شوند یا با هم جمع نمیشوند   ما عرض کردیم که یک راه سومی هم هست اون راهی را که ما ارئه کردیم حاصلش فضای قانونی ست که این به عنوان یک مدلول صیاغی یک دلالت حالی و صیاغی می ماند اون فضای قانونی ست  این توی ادبیات قانونی نیست تو روح قانون هم نیست این ، یک فضا هست این فضای قانونی ، منشأش این است که مواد قانونی ، به طور طبیعی و به طور خودکار و اتوماتیک ، به هم ناظرند
س:این ادعاء ست
ج:خب ادعاء را اثبات میکنیم حالا خیلی خب اون که فهمی که درست شده را هم می گوییم که چرا یک فهم درست شده و چرا ، خلاف آن فهم....پس ما می آییم به قول ایشان ادعاء میکنیم که یک روح فضای قانونی هست یعنی یک نوع تسانخ قانونی و این تسانخ ، این طبیعت خود قانون مثل گفت که ملازمه ثابت است و لو مع انتفاء طرفین این ، مثل ملازمات می ماند یک امر واقعی ست واقع در وعاء اعتبارات قانونی در وعاء اعتبارات قانونی ، یک نوع سنخیت هست و لذا خود به خود بدون این که مساله لفظی مطرح بشود ، خود به خود تقیید میخورد خود به خود با همدیگر اصلا ارتباط پیدا میکنند مثلا در بحث اجتماع امر و نهی ، ما همین نکته را عرض کردیم مثلا صل و لاتغصب خب آقایون دارند یکی بحث ادبیات قانونی میگویند صل یک طرف است لاتغصب یک طرف باهمدیگر.....یکی روح قانون است که روح....نه ملاکات ، اون ملاکات ، مرحله دیگری ست که اقای خوئی قائل است یک بحث دیگر این که اصلا ما یک فضای قانونی داریم در این فضای قانونی ، صل و لاتغصب با همدیگر رابطه پیدا میکنند تمام مواد قانونی با هم ، رابطه پیدا میکنند نه این که صل و لا تغصب این، اسمش فضای قانونی ست این، نه روح قانون است نه ادبیات قانونی ست مثلا در فضای قانونی ، این جوری ست هر جا امر باشد وجوب باشد ، این اگر رسید به جایی که منع قانونی بود دیگر وجوب معنا ندارد اما اگر نهی باشد حرمت باشد این همین جور ادامه پیدا میکند  این دو تا با همدیگر ، توی روح..توی فضای قانونی با هم ارتباط خاصی دارند یعنی وقتی گفت صل مراد از صل این نیست که تو نماز بخوان تو خونه ات نماز بخوان تو مسجد نماز بخوان توی خیابان بخوان در مکان غصبی هم بخوان  اون مکان غصبی که خودش گفته اون جا نرو ، خوب دقت کنید میگوید این ، طبیعهٌ محدود میشود صل محدود میشود با لاتغصب طبیعهً محدود میشود این طبیعت ، مراد ، طبیعت حقیقی اشیاء نیست  در وعاء اعتبار در وعاء قانون ، این یک وعاء قانونی ست وجوب......
س:چرا نهی پیشی داشته باشد امر،پیشی داشته باشد
ج:اصلا پیشی ندارد اصلا طبیعت امر ، این است قانون، امر میکند اما امر قانون نمی آید تا جایی که خود قانون نهی کرده تا اون جا می ایستد اما در لاتغصب ،چرا درلا تغصب وقتی گفت غصب نکن یعنی توی مکان غصبی ، راه نرو توی مکان غصبی نخواب تو مکان غصبی مطالعه نکن تو مکان غصبی نماز نخوان ببینید نهی اش ، می آید می گیرد حتی امر را هم می گیرد این، ببینید دقت کنید ، این ، لفظ نیست البته عده ای اگر دقت کرده باشید ، در همین بحث گفتند که یا به دلالت مطابقه است التزام فلان   نه   اصلا  بحث لفظ نیست این خود قوانین به طور طبیعی با همدیگر دارای یک روح اند اصلا قانون دارای یک روح است  این روح قانونی و فضای قانونی خودش ، اقتضائاتی دارد حالا چرا به قول ایشان نگفتند ، این ، سرش این است سر اساسی اش این است  تفسیری را که از خطابات شرعی دارند ، بر اساس روابط عبد و مولا دادند الی ماشاء الله کتب اصولیون پر است از روابط عبد و مولا چون عبدا مملوکا لا یقدر علی شیء ، این روح، وجود ندارد یعنی اگر مولا صبح به عبدش گفت فلان کار را بکن ظهر گفت فلان کار  میگوید اقا این با امر صبح شما نمیخورد میگوید به تو مربوط نیست صبح اون را گفتم ظهر این را گفتم این روح فضای قانونی را در عبد و مولا ، وجود ندارد چرا   چون عبدا مملوکا لایقدر علی شیء اما در اینجا چون مواخذه قانونی ست حساب دارد یعنی اون نکته اساسی ، اگر یاد آقایون باشد ، ما عرض کردیم کل فضای اصول را به هفت تا هشت تا فضا ، تقسیم کردیم یکی اش ، فضای عبد و مولا    کل ابحاث علم اصول از اول تا آخر یکی اش فضای تعبیر ادبی تعبیرات لفظی اش بود یکی تفسیر نمیدانم اراده تکوینی به اراده تشریعی به اراده تکوینی گذشت اینها یکی اش مباحث کلامی بود فضای کلامی به کل اصول بدهیم یکی فضای فلسفی بود یکی هم فضای قانونی بود فضای قانونی خودش یک فضای خاصی ست یکی از نکات مهم در فضای قانونی فرقش با فضای عبد و مولا این که ایشان می فرمایند علماء نفرمودند ، راست است  چون ذهنیتشان ، عبد و مولا ست در ذهنیت عبد و مولا لازم نیست که یک روح حاکم بر کل اوامر مولا باشد دقت میکنید ممکن است صبح یک جور امر بکند ظهر امر دیگری بکند شب امر دیگری بکند
س: مولای حکیم که این کار را نمیکند
ج:مولای حکیم ، این کار را نمی کند مخصوصا  لذا اون ها گفتند لذا اهل سنت مثل اشاعره همین امروز هم از اقای خوئی خواندیم ، این تابع ملاکات در امر است نه تابع ملاکات در مامور  حکمت مولا در امر است اون را خودش صلاح دانسته بگوید اون یک حکمت دارد اما در امر نه در مامور خوب دقت کنید لذا ممکن است بگویید آقا شما صبح این جور گفتید ، الان شب دارید این جور می گویید، این ، دو تا ریشه دارد ،می گوییم به تو مربوط نیست صبح آن را انجام بده ، شب هم همان  در امر عبد و مولا ، حکمت امری را لحاظ میکند  ولذا نمی آید آنجا بین تمام مواردی که مولا به عبدش گفته ، یک انسجام برقرار کند این صحبتی که ایشان می فرمایند ، درست هم هست  چون ذهنیت این بوده اما در ذهنیت قانونی میگوید نمی شود چون قانون، یک حالتی دارد، یک واحد یکنواخت است بحث عبد و مولا مطرح نیست این ها باید با هم ، انسجام پیدا بکنند باید یک روح حاکم برای این ها ، با شد که اینها را به هم ، منسجم بکند اسم این را ما گذاشتیم فضای فقهی
س:در عبادات هم هست این فضا
ج:فرق نمیکند همه جا یکی ست شکلش فرق میکند پس بنابر این مثلا در بحث اجتماع امر و نهی الان عرض کردم یک نکته هست ، فضای ادبی مثلا ابن حزم میگوید وقتی گفت لاتغصب اصلا تو لا تغصب خوابیده نماز نخوان چون لاتغصب یعنی چه یعنی نخواب راه نرو کتاب نخوان نماز نخوان لذا اون بحث های اجتماع امر ونهی که ما میکنیم اصلا اون ها مطرح نمیکنند میگوید در لا تغصب خوابیده لاتصل   این روحش چی هست  نکته فهم این آقا  این روح ادبی را حساب کرده رفته روی مطالب ادبی آقایانی که رفتند روی مساله انطباق و عدم انطباق ، بیشتر تفکرات فلسفی را حاکم کردند راهی را که ما عرض کردیم ، این روح قانون است میگوید روح قانون ، این جوری ست همیشه قانون یک حسابی....این حساب لازم نیست شما بهش در حین قانون توجه داشته باشید این هست و لذا شراح قانون می آیند می گویند شما اینجا ، این را که گفتید با اون ماده قانونی ، روی هم با هم نمی سازند انسجام روحی ندارد
س:حاکم در این روح قانون کیست عقل عملی ست
ج:عقل عملی ست اونی که جامعش هست ، عقل عملی ست عرف عقلائی نه عرف عام لذا اگر این طور شد ، وقتی گفت صل ، صل تا غصب را نمی آید صل فی المکان المغصوب چون مکان مغصوب را خود قانون ، جلوی ما را گرفت نه از جای دیگر میگوید اگر تو در قانون گفتی در مکان مغصوب نرو ، دیگر صل اون را نمیگیرد اما  لاتغصب ، صل را میگیرد لذا دقت کردید یک مثال ادبی زدیم یک مثال فلسفی اینجا یک مثال هم مثال روح قانونی اصلا میگوییم با روح قانونی، اجتماع امر و نهی درست نیست اصلا اجتماع امر و نهی ....روشن شد روح قانون این تصویر را خوب دقت بکنید ، توی اون مساله ی اوفوا بالعقود هم همین را عرض کردیم اونجا عرض کردیم وقتی که می آیید یک قانون می آید قانون به عنوان یک اعتبار فوقانی هست وقتی اوفوا بالعقود می آید ، در عالم قانون ، اوفوا بالعقود، اعتبار شخصی ست نذر عهد و عقد و شروط و تمام اینها ، اعتبار شخصی اند  اون وقت یک روح قانونی داریم این روح قانونی این است که اعتبار شخصی ، وقتی امضاء شود که با روح قانون با خود مواد قانونی ، تنافی نداشته باشد وقتی آمد گفت شراب ، حرام است ، اوفوا بالعقود یعنی شما می توانید قرار داد ببندید قرار دادتان را من امضاء میکنم لکن این قرار داد باید زیر قانون باشد نه این که قانون را دور بزند
س:خطوط قرمز
ج:به قول ایشان خطوط قرمز وقتی من گفتم شراب حرام است ، شما با بیع نمی توانید شراب را درست بکنید نگویید اوفوا بالعقود گفت    این را آقایان اسمش را گذاشتند مثلا تخصیص یا حکومت  ما اسم این را گذاشتیم روح قانون نه روح قانون   فضای قانونی در فضای قانونی ، طبیعتا التزامات شخصی در مقابل التزامات   اعتبارات قانونی ، قرار نمی گیرند راهی که ما رفتیم ، این بود  اوفوا بالعقود ، التزام شخصی ست اعتبار شخصی ست المومنون عند شروطهم ، اعتبار شخصی ست کتاب بفروشد شرط بکند مثلا شراب بخورد  این المومنون عند شروطهم ، نمی گیرد اصلا التزامیات شخصی محدود اند  باید زیر قانون باشند لذا اگر در قانون آمد که اداء شهادت ، واجب  اوفوا بالعقود دیگر در اینجا نمی آید نه به حکومت که اقای خوئی مثلا می گویند نمی شود حکومت ندارد نه به روح تشریع که مرحوم صاحب جواهر موردش را فرمودند
س:این در صورتی که فضای شریعت را فضای قانونی بدانیم
ج: عرض کردیم فضایش هم فضای قانونی ست.
پایان.
پاسخ


پیام‌های این موضوع
RE: آیت الله سید احمد مددی الموسوی«بدون ویرایش»دوشنبه 1395/12/2 کامل - توسط السید - 10-اسفند-1395, 16:53

موضوعات مشابه ...
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
  مراحل حکم از منظر استاد سید احمد مددی خیشه 0 771 25-شهريور-1399, 17:53
آخرین ارسال: خیشه
  معرفی کتاب نگاهی به دریا ( استاد سید احمد مددی) خیشه 0 1,247 27-خرداد-1399, 07:40
آخرین ارسال: خیشه
  بیان چند مثال از مصادیق ما فرض الله و ما سنّ النبی خیشه 0 1,686 21-خرداد-1399, 23:15
آخرین ارسال: خیشه
  تحلیل کار بایع و مشتری از منظر استاد سید احمد مددی خیشه 2 1,532 16-اسفند-1398, 17:35
آخرین ارسال: خیشه
  نکات رجالی درس آیت الله سید احمد مددی الموسوی السید 0 4,663 2-شهريور-1396, 22:43
آخرین ارسال: السید
  شروع دروس آیت الله سید احمد مددی الموسوی السید 0 3,517 22-مرداد-1396, 20:10
آخرین ارسال: السید
  (بدون ویرایش)آیةالله سیداحمدمددی الموسوی السید 2 4,908 19-اسفند-1395, 07:26
آخرین ارسال: السید
  آیت الله سیداحمد مددی الموسوی(بدون ویرایش)جلسه79 السید 0 3,214 12-اسفند-1395, 21:40
آخرین ارسال: السید
  آیت الله سید احمد مددی الموسوی(بدون ویرایش)جلسه79 السید 0 3,022 12-اسفند-1395, 21:40
آخرین ارسال: السید
  «تقریر»  آیت الله سید احمد مددی الموسوی«بدون ویرایش»دوشنبه 1395/12/2 بخش دوم السید 0 3,097 9-اسفند-1395, 15:41
آخرین ارسال: السید

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان