امتیاز موضوع:
  • 0 رای - 0 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
(بدون ویرایش)آیةالله سیداحمدمددی الموسوی
#3
جلسه 82    دوشنبه 16/12/1395
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا رسول الله و آله الطیبین الطاهرین المعصومین و اللعنه الدائمه علی اعدائهم اجمعین اللهم وفقنا و جمیع المشتغلین و ارحمنا برحمتک یا ارحم الراحمین

عرض کردیم در صورت چهارم که میداند در جائزه ای که از سلطان گرفته، حلال و حرام است، صوری را مرحوم شیخ مطرح کردند در یک صورتش فرمودند که برمیگردد به همان باب خمس و مال مختلط به حرام و دیروز هم عرض کردیم دیگر حالا وارد این بحثش نمیشویم چون .....نکته این باشد که ....یعنی همان بحث را دنبال بکنیم لکن اضافه بر این مسائل، دیدیم حالا بد نیست لااقل به حدی باشد که روایاتش را اقلا بخوانیم حالا بحث فقهی اش را نکنیم. چون عرض کردیم که مرحوم ملااحمد نراقی، ایشان روایات حلال و حرام را کلا اشکال کرده و کل حکم، اشکال دارد.
 عرض کنم خدمتتان که روایاتی که در باب خمس آمده، حالا با قطع نظر از خود آیه مبارکه، سابقا یک مقداری همین آیه را یک توضیحی دادیم. حالا امروز همه اش را جمع بکنیم یک جا.
 در خود آیه مبارکه خب در غنائم در الحرب است حالا ظاهرش، یا مطلق غنائم که فعلا وارد آن بحث نمیشویم و عرض کردیم در غنائم دار الحرب، اونی که قبل از اسلام بود، ربع بود که دراسلام تبدیل شد به خمس و در غیر غنائم دار الحرب، درآمدی که مردم داشتند، از آن درآمد، عشر میگرفتند. ده درصد ، نه بیست در صدی که الان ما در خمس مطرح است. این اجمالش.  کما اینکه در تاریخ اصولا یکی از مالیات های متعارف، یا مال های بود برای معبد یا برای فقراء قرار میدادند به عنوان صدقه یا مالیات هایی که دولت میگرفتند لکن بیشتر مالیات هایی که جنبه های قداست داشت مثلا صرف معبد بشود یا صرف کاهن بشود یا صرف فقراء بشود بیشتر جنبه ی.... یعنی عددی که ذکر شده، یا خمس است یا عشر است که مثلا خمسش را به عنوان فی سبیل الله، میدادند.
 و از پیامبر اکرم هم، البته شواهد تاریخی هم داریم، نقل شده که جناب عبد المطلب، گنجی پیدا کرد، خمسش را داد و این سنت را پیامبر اکرم در اسلام قرار دادند.
 این روایت که راجع به این است، در این کتاب جامع الاحادیث، این جلد ده، صفحه نوزده، این، در کتاب فقیه آمده، به عنوان روی حماد بن عمرو و انس بن محمد عن ابیه البته این راوی اخیر، دو نفر اند یکی پدر انس بن محمد یکی هم خود حماد از امام صادق عن ابیه عن آبائه ان النبی... سندی ست که بسیار ضعیف است.
 این در کتاب خصال، سند را به طور کامل آورده. سندش این جوری ست حدثنا محمد بن علی بن الشاه  المروروزی مرو روز، در خراسان آن زمان، حدثنا ابوحامد ابو یزید نمیدانم فلان الی آخره قال حدثنا انس بن محمد عن ابیه. یک جای دیگر هم دارد که باز با همین سند می آورد. آخر سند، همین اسمی که الان گفتم حماد بن عمرو است. دو سند است. سند یکی ست لکن راوی اخیر از امام، دو نفر اند. تقریبا میشود گفت که این ها، اسانیدی هستند در کتاب مرحوم صدوق که ما، کلا ، تقریبا،هیچ چیز ازش را نمیشناسیم؛ نه در سنی میشناسیم نه در شیعه. مثلا حالا این محمد بن علی بن الشاه المروروزی، شاید از علماء سنی مثلا متوسط یا ضعیف در مرو روز؛ چون مرحوم صدوق، سفر کردند و برای طلب حدیث و برای افاده و استفاده ، احتمالا در سفری که به مرو داشتند با این شخص، روبه رو شدند.   اسم این آقا را هم دقیقا نمیدانیم که چه هست؛ یعنی حتی ممکن است که شبهه در اسم هم بشود. ما اطلاعمان از این ها یعنی مقدار اطلاع ما از این ها فقط صدوق و امام صادق اند بقیه اش، ما بین صدوق و امام صادق، مجهول مطلق است.
علی ای کیفما کان، روایتی ست بسیار عجیب و غریب به عنوان وصیه النبی لعلی. البته وصیه النبی لعلی، به اسانید متعدد دارد. متون متعدد دارد. این روایت که کاملا واضح است که آثار جعل درش کاملا هست وهیچ شبهه ای ندارد غیر از حالا سندش که کاملا ساقط است؛ آثار جعل به این معنا که حالا این شخص یا یکی دیگر، چون نمیشناسیم اسماء را  به اصطلاح به قول فارسی عوامانه نمیتوانیم یقه یکی از این ها را بگیریم به هر حال، این ، مجموعه روایاتی بوده که این ها را جعل کرده شاید جعل سند هم کرده به عنوان وصیه النبی لعلی وصیه النبی لابی ذر  چند تا از این وصایا داریم که جعلی است حالت کلی.چند صفحه هم هست و جعلی ست. یک یا علی اولش اضافه کردند، بقیه اش را قرار دادند.
 یاعلی ان عبدالمطلب حالا اصلا نمیفهمیم این یا علی بهش نمیخورد. سن فی الجاهلیه خمس سنن اجراها الله عز وجل فی الاسلام اون وقت دارد که و وجد کنزا فاخرج منه الخمس لکن دارد فتصدق به
 عرض کردیم که این سندش، ضعیف است. اگر این مطلب که شواهد تاریخی دارد، قبولش هم بکنیم، گنجش هم به نظرم در کتاب های سیره، مثل این که یک آهو از طلا بوده توی زمزم را که میکنده مثل اینکه بعدش هم این توی جعبه بوده.
علی ای حال اجمالا این مطلب، نقل شده و خمسش را تصدق داده. عرض کردم اونی که ما از شواهد تاریخی هم داریم، صدقه دادن به خمس است یا به عبارت دیگر خمس را در یک عنوان مقدس، مصرف کردند حالا عنوان عامش. حالا یا به معبد میدادند یا به کاهن میداند یا صدقه میدادند به عنوان یک عنوان مقدس به کار میبردند.
 اون وقت دارد که انزل الله عزوجل و اعلموا انما غنمتم. روشن نیست نزول آیه در این جهت بوده. عرض کردیم شواهدی که الان داریم، نزول آیه ، این مطلبی که در مغازی واقدی آمده، بیشتر میخورد. یکی از صحابه میگوید من در ماه شعبان بود رفتم غنائمی بیاورم پیامبر مرا فرستادند برای سریه ای و خمسش را خودم دادم به پیامبر چون در جاهلیت ربع متعارف بود. دارد که در ماه رمضان، این آیه نازل شد. به ذهن، این، بیشتر میخورد اون تصدق به نمیخورد.
 اون وقت یک روایت دیگری داریم درکتاب مرحوم شیخ صدوق. این در چند کتاب ایشان آمده
احمد بن الحسین یا الحسن القطان حالا واقعا قطان بوده پنبه فروش بوده یا عنوانش این بوده قال اخبرنا احمد بن محمد بن سعید ایشان همان ابن عقده معروف است. قال حدثنا علی بن الحسین بن علی بن الفضال خب این غلط چاپ شده، علی بن الحسن است. این همان علی بن حسن، به حساب ابن فضال پسر است. عن ابیه که ابن فضال پدر باشد. عرض کردیم کرارا و مرارا یک کتابی در قم پخش شده بود در اونجا ها حالا چرا این پخش شده، نمیدانیم. صدوق هم به هر حال، صدوق، کار خوبی کرده به نظر ما ، روایات این کتاب را در کتاب های متعدد خودش آورده اما به نظرم در اول سند، دائما احمد بن حسن عطار نیست، کسی دیگر هم هست. این ها، این مشایخ مجهول الحال مرحوم صدوق، این را از ابن عقده زیدی کوفی، نقل کردند.
این کتاب در قم بوده طبعا از این کتاب، حتی یک روایت واحد هم در کافی نیامده مرحوم کلینی، حواسش جمع بوده البته کلینی خودش ، ابن عقده را دیده است؛ لکن صدوق با یک واسطه از ابن عقده از این کتاب نقل میکند. و مرحوم نجاشی دارد که قمیین، یک نسخه ای را از ابن فضال عن الرضا علیه السلام نقل کردند و الکوفیون لایعرفون هذه النسخه. به نظرم میخواسته مودبانه بگوید که این کتاب جعلی ست. علی ای حال من چون نمیخواهم خیلی مکشوف صحبت بکنم، عده ای از روایات این کتاب، ظاهرا خیلی مشهور هم هست و حال آنکه وضع روشنی ندارد. نمیخواهم حالا صحبت کنم آقایون خودشان مراجعه کنند. من جمله این روایتی که اینجا ست.
 علی ای حال یکی از مشایخ مجهول قم اگر از مشایخ باشد، مشایخ صدوق، توسط ابن عقده، یک حدیث، کتابچه ای ست مفصل، نقل میکند؛ قسمت هایی اش هم در عیون اخبار الرضا آمده؛ جای دیگر هم آمده این هم از عیون نقل کرده به عنوان این که از ابن فضال هست.
 ابن عقده شاگرد ابن فضال پسر هست. این درست است ابن عقده از ابن فضال پسر نقل میکند. ابن فضال پسر، از پدرش. عرض کردیم آنچه ما الان داریم در کتب خودمان، ابن فضال پسر، از پدرش مستقیم نقل نمیکند. این که الان داریم. میگوید من عمرم هجده ساله بودم از پدرم دیدم، شبهه کردم. دو مرتبه کتاب های پدر را از برادرانم از پدر نقل کردم. لذا اونی که ما داریم به این صورت است که علی بن الحسن عن اخویه. دو تا برادر دارد یکی احمد و یکی هم محمد. عن اخویه عن ابیهما. این آقایی که این نسخه را در قم درست کرده ظاهرا طبقات هم سرش نمیشده، مستقیم زده ابن فضال از پدرش عادتا ابن فضال از پدرش .....در این نسخه چرا، هر جا که آمده، در این نسخه مستقیم است عن اخویه ندارد. علی ای حال این هم یکی از شواهد و حق هم با نجاشی ست این خیلی ......
قال سالت ابالحسن علی بن موسی الرضا عن معنا قول النبی الی ان قال کانت لعبد المطلب خمس من السنن اجراها الله ....
س:منشا شبهه چی بود که ابن فضال پسر از پدر نقل نمیکند.
ج: خودش تصریح میکند میگوید عمرم کوچک بود دو مرتبه از برادراش شنیده
س:خب هیجده سال یعنی کوچک بوده
ج:دیگر حالا ایشان احتیاط کرده بعدش هم الان در کتبی که ما داریم، شاید در کل کتبی که الان روایت داریم، غیر از این طریق غیر از این راه صدوق، شاید یکی یا دوتا روایت داشته باشیم که توش ابن فضال عن ابیه به ذهن من. اما این کتاب همه اش ابن فضال عن ابیه. آن که ما داریم ، ابن فضال عن اخویه عن ابیهما. متعارف در طرق ما این است. بعد هم از خودش نقل کردند اجتهاد در مقابل نص که نیست.
و وجد کنزا فاخرج منها الخمس عرض کردیم این روایت، اجمالا در جاهای دیگر نقل شده در میان ما، همین دوتا مصدر است که هر دوش هم از صدوق است وانصافا هردوش وضع روشنی ندارد یعنی بله احتمال جعل در هر دو وارد است. این راجع به یک قسمتی که خمس را به عنوان یک معیاری برای تصدق.
این خمس هم معلوم نیست که آن خمس اصطلاحی ما باشد این بیشتر صدقه است.
س:صدوق، احتمال جعل نمیداده است.
ج:مسلکش اخباری بوده  یروی کل ما سمعه اگر احتمال جعل هم میداده است، یروی. مخصوصا در این کتاب عیون و این جور جاها آورده البته اون روایت اولی را در فقیه آورده شاید ادعاء کردند که این شواهد، تاییدش میکند، که تایید نمیکند.
و باز از روایاتی که در این مساله هست، یک بابی ست که در خود جامع الاحادیث قرار داده شده باب ده که سابقا هم اشاره کردم و در باب یازده. البته ایشان به عنوان باب ما ورد فی خمس ما تحصل من عمل السلطان این باب یازده هم. این همانی ست که مناسب با ما نحن فیه است چون ما نحن فیه این بود که جائره ای از سلطان بگیرد مخلوط باشد نصفش حلال نصفش حرام مثلا. نداند مثلا چه مقدارش حلال است و چه مقدارش حرام است. در اینجا هم روایت داریم این روایت را هم سابقا خواندیم حالا دو مرتبه برای بعضی از تاکید هاش میخوانیم. در باب ده ،  چون مرحوم مقدس اردبیلی اشکال کرده در روایت، من میخواهم تعرض به این جهت بشود.
 در باب ده اول یک روایتی را آورده از کتاب سعد بن عبد الله عن یعقوب بن یزید.
 عرض کردم سعد بن عبد الله از اجلاء اصحاب است کتابی به نام الرحمه داشته و مرحوم شیخ طوسی از این کتاب الرحمه در تهذیب مخصوصا و مقداری هم در استبصار، استخراج کردند. عرض کردیم کتاب الرحمه سعد بن عبد الله، یکی از کتاب های بسیار معروف و مشهور در قم بوده و مرحوم کلینی که شاگرد ایشان است، از این رحمه، نقل نمیکند الا نادر آن هم به عنوان روی. اصلا مرحوم کلینی در کل فروع از سعد نقل نمیکند. در اصول نقل میکند در تواریخ ائمه؛ اما در فروع نقل نمیکند البته کتاب الرحمه سعد بن عبد الله هم در کل فروع، نبوده. در آن زمان تقریبا یک اصطلاحی بود که اگر میخواستند بگویند کل فروع،میگفتند کتب ثلاثین؛ چون تمام فروع در 30 کتاب بود اون هم به خاطر حسین بن سعید   کتابی که نوشته بود 30 کتاب نوشته بود که کلا فروع درش بود. فقه بود. لذا بعد ها این عنوان شد. در بعضی ها مرحوم نجاشی له کتب مثل کتب...له کتب ثلاثون مثل کتب حسین بن سعید. کتاب ایشان، پنج تاست. 30 تا نیست، کتاب الرحمه سعد بن عبد الله.  طهارت صلاه زکاه صوم و حج. احتمالا این هم در زکاتش باشد چون خمس ندارد. این مجموعا آنچه که سعد بن عبد الله دارد، پنج تا کتاب است و عرض کردیم که مرحوم صدوق، این کتاب را خیلی اعتقاد داشته است. نقل کرده و توسط ابن الولید، استادش که از شاگرد ها ی سعد است، از او شنیده. نسخه، نسخه خوبی ست اما همه روایات سعد را نیاورده یعنی به این دلیل که مرحوم شیخ طوسی از کتاب سعد، نسبتا زیاد آورده خیلی هم شاذ دارد خیلی روایات شاذ دارد.
 روایت شاذ، دو اصطلاح دارد. یکی اینکه معارض هم نداشته باشد اما منحصر است به خودش چون شذوذ نباید فقط در معارض حساب بشود. ممکن است یک روایتی ست که معارض ندارد اما در اثبات حکم، منحصر به خودش باشد. گاهی اوقات هم شذوذ، به این معنا ست که معارض دارد و معارض، مشهور است. این دوتا اصطلاح با هم دیگر خلط نشود.
س:در دومین اصطلاح که ضرورتا منحصر نیست.
ج:شاذ که باشد، غالبا یکی است گاهی به دوتا هم گفته میشود اما اگر زیاد شد، دیگر شاذ نیست.
س:نه در مقابل مشهور که میفرمائید.
ج:مقابل مشهور مثلا پنج تا روایت شش تا روایت، در مقابل یک روایت. اون روایتی که در کتب ما از عمر بن حنظله آمده، اون قسم دوم است.
س:دوتا معنا که پیدا نکرد. شاذ، گاهی اوقات معارض دارد گاهی اوقات ندارد.
ج:نه. شاذ خودش یکی ست چون بعضی ها میگویند که شاذ ....چون شاذ در شاذ...من سابقا توضیح دادم. در باب شاذ، معتبر است که سندش، معتبر باشد، صحیح باشد. یعنی اگر سند ضعیف باشد، ولو یکی باشد ، این را حساب نمیکنند. چون خودش ضعیف است. ساقط است. مرادشان از شاذ ، جایی ست که سندش معتبر است. اون وقت اگر سندش صحیح بود، فقط شاذ بود مثلا یک روایت واحده است اصحاب عمل نکردند آقای خوئی میگوید که سند معتبر است، عمل میکنم این فرقش این است اما اگر شاذی باشد که معارض داشت، این در روایت عمر بن حنظله است.
س:معنای شاذ که عوض نشد، منتها گاهی اوقات بدون معارض است و گاهی اوقات با معارض.
ج:ممکن است بگوییم که اگر شاذ بدون معارض بود، عمل نمیکنیم تعبدا. امام فرمود خذ بما اشتهر بین اصحابک و دع الشاذ النادر. در روایت عمر بن حنظله، شاذ در مقابل مشهور فرض شده. اما ما در فقه این طور نیست که دائما شاذ را در مقابل مشهور فرض بکنیم، خودش فی نفسه شاذ است حالا در مقابل مشهور هم نیست، اما خودش حدیث شاذی ست فی نفسه، معارض هم ندارد.
س: شاذ است یعنی چه در فقه. یعنی مشهور بهش عمل نکردند.
ج:شذوذ خودش مفهوم واضحی دارد. اهل سنت بیشتر وقتی صحبت شذوذ میکنند، روی روایت حساب میکنند در اصطلاح ما شیعه فعلا وقتی شذوذ حساب میکنیم، بیشتر روی عمل حساب میکنیم. این دوتا اصطلاح فرق....وقتی اهل سنت میگویند حدیث شاذ است، فقط سند را نگاه میکنند حالا فتوا بهش دادند فرض کن احناف.... یک روایت مرسل ابی العالی هست، احناف بهش عمل کردند بقیه اهل سنت عمل نکردند. این که بعضی ها عمل بکنند یا عده زیادی، این خیلی پیششان مهم نبوده. عمل فرض کن فقیه قرن دوم، اواخر قرن اول، خیلی پیششان ارزش ندارد. این در فقه ماست. و لذا عرض کردم همیشه، بحث شهرت عملی، یعنی فتوا و عدم شهرت عملی، فقط در فقه ما مطرح است. در هیچ یک از فقه عامه، مطرح نیست در هیچ یک از فقهشان. لذا ما وقتی میگوییم شذوذ، عادتا شذوذ عملی را نگاه میکنیم. اون ها وقتی میگویند شذوذ، شذوذ نقلی را نگاه میکنند. اون ها عادتا به روایات نگاه میکنند، ما عادتا به عمل و فتوا. این اختلاف اصطلاح هست. گاهی حدیث شاذ است یعنی یک نفر نقل کرده اما سندش معتبر است، شذوذ عملی هم دارد. فرض کن بین فقهاء، یک نفر بهش فتوا داده .آقای خوئی، قبول میکنند این شذوذ را قبول میکنند. و آن روایتی که میگوید خذ بما اشتهر...البته ایشان در بحث تعارض هم، شهرت را جزء مرجحات نمیدانند؛ نه این که این جا قبول نمیکنند و آنجا قبول میکنند. چون به نظر ایشان، روایت عمر بن حنظله ، ضعیف است سندا. ایشان شاذی را که در مقابل مشهور باشد و سندش صحیح باشد، ساقط نمیدانند  به خاطر این روایت.
س:مختلف صحبت کردند در مورد روایت.
ج:خب نه این که مختلف.   اول ایشان مبانی رجالی نداشتند گفتند چون مقبوله است، قبول داریم. بعد خودشان مبانی رجالی پیدا کردند،گفتند ثابت نیست وثاقتش، قبول نداریم. مختلف اسمش را نمیگذارند، زمانش. عرض کردیم در این تنقیح چاپ اول آن، مخصوصا آن مسائل شصت در عروه در اجتهاد وتقلید 60،59 ،61 که ولی فقیه میتواند فقیه میتواند مثلا نصب قیم بکند، ایشان میگوید بله چون روایت عمر بن حنظله ، مقبوله است، ما قبول داریم. در چاپ دوم یا سوم همان کتاب، حاشیه زدند که رای ایشان برگشت. و بناء ایشان به این شد که عمر بن حنظله ثقه نیست و این چیز هایی که گفتند مقبوله است، ارزش علمی ندارد.
س:استاد نسبت به کتاب سعد بن عبدالله فرمودند که کلینی کم ازش نقل میکند.
ج:از الرحمه نقل نمیکند.
س: خب همین را از حیث فهرستی بخواهیم بررسی بکنیم ، اعتبار کتاب را پایین نمی آورد.
ج:خب چون آقایون فهرستی بررسی نمیکنند. شما هم غیر از بحث من فکر نکنم جای دیگری شنیده باشید این که علماء در طول تاریخ مخصوصا از وقتی که مبنای علامه آمد، گفتند سند صحیح را قبول میکنیم.
س:در اون جایی که ابن ولید مثلا صحه میگذارد روی الرحمه و کلینی هم نقل نمیکند، چه کار باید کرد.
ج:فوقش اونجا هایی که از الرحمه باشد و ابن الولید هم قبول کرده صدوق قبول کرده، فرض کن شواهد دارد. کلینی اصلا از کتاب الرحمه نقل نمیکند یعنی از اصلا به عنوان سعد. یکی دو جا، روایاتی که منحصرا در کتاب الرحمه است، ایشان با عنوان رُوِیَ آورده؛ اما نقل نمیکند. اما در کتاب توحید، جلد اول اصول، نگاه بفرمائید در تواریخ الائمه در کتاب الحجه، از سعد نقل میکند. مستقیم از سعد نقل میکند  البته باید جوانی کلینی باشد چون سعد گفته شده که قبل از سیصد است، گفته شده  299 یا 300 ، وفات ایشان است. البته خود ما هم یک احتمالاتی به ذهنمان میرسد اما فعلا چون در حد احتمال است، ابرازش نمیکنیم. کار عجیبی هم هست. لکن مرحوم صدوق به عکس کلینی، واقعا روی آثار سعد یا حالا کتاب الرحمه اش بود یا آثاری که ایشان نقل کرده، خیلی اعتماد کرده مرحوم صدوق. عرض کردیم یک وقتی من اجمالا شمردم خیلی حالا بهش، اطمینان ندارم. از مجموعه طرقی که در مشیخه آورده که حدود 420 طریق است، حدود صد، صد و ده تاش، از سعد ابن عبد الله است. یعنی تقریبا یک چهارم مشیخه، توش سعد ابن عبدالله است. نسبت خیلی بالایی ست. حالا آیا از کتاب ایشان است یا از مصادری که ایشان...از میراث های علمی ایشان است، اون برای ما شاید خیلی واضح نباشد. اما شیخ زیاد دارد در همین پنج کتاب هم هست.
به هر حال شیخ، این روایت را از سعد بن عبد الله. عرض کردم اصولا من هر روایتی را که در اولش سعد است، درتهذیب یا استبصار، توقف میکنیم قبولش برامون مشکل است.
سعد بن عبد الله عن یعقوب بن یزید. از اجلاء اصحاب است. بغداد بوده. ظاهرا قم هم آمده یا شاید اصالتا قمی بوده رفته بغداد، اسم، به اسم عربی میخورد. اگر بوده شاید مثلا از اشاعره قم بوده. به هرحال چون در بعضی عبارات آمده یعقوب بن یزید قمی که هنوز هم برای من ثابت نیست که واقعا آیا ایشان قمی بوده.  اما قمی ها حالا از ایشان نقل کردند.
 عن علی بن جعفر که ایشان ، نمیدانیم. علی بن جعفر مشهور، نیست.
 عن الحکم بن بهلول عن ابی عمار عن الحسن بن زیاد
خیلی سند مظلم است انصافا سند، مشکل زیاد دارد. قبول این سند، خیلی مشکل است. حالا غیر از جهات فهرستی، جهات رجالی اش هم مشکل دارد.
إِنَّ رَجُلًا أَتَى أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ ع فَقَالَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ إِنِّي أَصَبْتُ‏ مَالًا لَا أَعْرِفُ حَلَالَهُ مِنْ حَرَامِهِ عنوانش این جا این طور است. قال اخرج الخمس من ذلک المال فان الله تعالی قد رضی من المال بالخمس و اجتنب ما کان صاحبه یعلم.
 این ان الله رضی من المال، چون در حاشیه مرحوم سید در این جا در مکاسب خیلی تکرار کرده و این را به عنوان اصل مسلم، این سندش خیلی ضعیف است. هم سندش هم مصدرش این که راجع به این متن.
 من میخواهم تاریخ متون را هم بگویم. ان الله رضی من المال بالخمس یا رضی من الاشیاء بالخمس این که خیلی ضعیف است.
در کتاب فقیه جاء رجل الی امیرالمومنین که این هم واضح نیست. خب  مرسل نقل کرده. فقال یا امیر المومنین انی اصبت مالا اغمضت فیه
 این اصبت مالا اغمضت فیه یعنی دقت نکردم غیر از اون فرض اول است. یعنی مثلا رفتیم جایی و مشغول تجارت شدیم حلال و حرام باهم دیگر قاطی شده.
 ا فلی توبه یک احتمال در حد احتمال میخواهم الان عرض بکنم یک احتمال است که گرفتن خمس از ارباح مکاسب، از این نکته باشد نه غنیمت. حالا ما به عنوان غنیمت، حسابش میکنیم. لکن احتمال دارد که از این نکته باشد. چون تاجر در بازار که هست، دیگر اغماض می کند. حلال و حرام به اصطلاح در اختیارش قرار میگیرد. این که امام فرموده خمس بده، برای مال مختلط به حرام است نه مال ارباح مکاسب. چون أَغْمَضْتُ فِيه‏.
 أَ فَلِي‏ تَوْبَةٌ قَالَ ائْتِنِي بِخُمُسِهِ فَأَتَاهُ بِخُمُسِهِ فَقَالَ هُوَ لَكَ إِنَّ الرَّجُلَ إِذَا تَابَ تَابَ مَالُهُ مَعَهُ در این روایت، ان الله رضی من المال بالخمس نیست.
 این که مرحوم مقدس اردبیلی میفرماید که روایت هایش ضعیف است، خب راست است، حق با ایشان است.
درکتاب تهذیب و در کتاب کافی، این عنوان آمده، لکن از کتاب سکونی عن علی بن ابراهیم عن ابیه عن النوفلی عن السکونی من الان دقیقا در ذهنم نیست که مرحوم مقدس اردبیلی ، با کتاب سکونی ، چه کار کرده. لکن خب مناقشاتشان با کتاب سکونی از قدیم بوده یکی اینکه جناب سکونی توثیق ندارد. نوفلی توثیق ندارد و قابل قبول نیست. ما هم اشکال کردیم انصافا
 قال اتی رجل الی امیر المومنین فقال انی اکتسبت مالا اغمضت فیه عن مطالبه حلالا و حراما و قد اردت توبه و لا ادری الحلال منه والحرام اون مال را نمیدانم حالا اون اغمضت بله ..وقد اختلط قال امیر المومنین علیه السلام تصدق بخمس ماله
 این، در کتاب فقیه آمده اخرج خمس ماله. اگر تصدق باشد، احتمالا این خمس، مثل همان خمسی ست که جناب عبد المطلب به عنوان خمس به عنوان یک پنجم، صدقه داد. نه خمس مصطلح.
 ان الله عزوجل قد رضی من الاشیاء بالخمس این عبارت آنجا من المال بود. البته در کتاب مرحوم سید یزدی، بیشتر این متن آمده. البته عرض کردم که روایت، کتاب سکونی ست. کتاب سکونی به نظر ما قابل اعتماد نیست لکن بالخصوص این روایت را ....
س:تصدق ناظر به جهت مصرف باشد.
ج:بله، ظاهرش این طور است.
و سائر المال کله لک
این دو روایت را بالخصوص یعنی اگر بناء باشد در روایات، چیزی قابل قبول باشد، این است. البته آقای خوئی این سند را قبول دارند. عده ای از علماء قبول دارند. احتمالا مرحوم مقدس اردبیلی قبول نداشته باشد. پیش ما هم سند گیر دارد.
اون وقت این روایت به استثناء کلینی، در برقی آمده بازاز همان کتاب سکونی بعد از کلینی در کتاب فقیه آمده به عنوان روی السکونی عن ابی عبد الله عن ابیه عن آبائه. و البته اون متن با این فرق میکند. متن ایشان متن مرحوم صدوق.  این روایت و بعد هم تهذیب، نقل کرده. اگر بناء باشد به شواهد، این حدیث سکونی از همه شان بهتر شواهد دارد. لکن خب پیش ما هم مشکل دارد.
 باز در کتاب مقنعه ، مرحوم شیخ مفید دارد سئل الصادق علیه السلام عَنْ رَجُلٍ اكْتَسَبَ‏ مَالًا مِنْ‏ حَلَالٍ‏ وَ حَرَامٍ ‏ چون توش اکتساب دارد، احتمالا مرادش مکاسب باشد. ثُمَّ أَرَادَ التَّوْبَةَ مِنْ ذَلِكَ وَ لَمْ يَتَمَيَّزْ لَهُ الْحَلَالُ بِعَيْنِهِ مِنَ الْحَرَامِ فَقَالَ يُخْرِجُ مِنْهُ الْخُمُسَ وَ قَدْ طَابَ إِنَ‏ اللَّهَ تَعَالَى طَهَّرَ الْأَمْوَالَ بِالْخُمُس. این روایت در مقنعه از خود امام صادق آمده.
 پس در این باب ده، حدیث یک و دو و سه، یک قصه واحدی ست عن امیر المومنین لکن متونش، مختلف است. روایت چهارم هم که مرسله صدوق است. این کل روایاتی ست که در این جا خبر نداریم.
 البته ما در باب اختلاط حلال و حرام، باز هم روایات معارض داریم من جمله همین روایت سماعه که ایشان احاله داده به یک باب دیگر، اصلا تصریح میکند که یک کسی از اهل جبل ...اهل جبل عرض کردم مراد در اصطلاحشان، همین منطقه زاگرس شرقی. چون زاگرس به طرف ایران را میگفتند اراک عجم. زاگرس به طرف عراق را میگفتند عراق عرب. لذا منطقه جبل، شامل اصفهان همدان نهاوند و تمام این مناطق را شامل میشده دراصطلاح جغرافیای آن زمان. بعد حضرت میفرمایند فان کان خلط الحلال حراما فاختلطا جمیعا فلم یعرف الحلال من الحرام فلا باس. این که توش خمس هم ندارد. این ، اون طرف . این مشکل دیگری که بود.
س:حمل بر صورت عدم علم اجمالی نمیشود.
ج:خلاف ظاهر است.
باز روایت همان علی بن ابی حمزه معروف که تمام اموالت را بده فمن عرفت منها فاردد علیه و من لا تعرف فلاشیء علیک که اونجا هم مشکلش این است که با این که علم به مخلوطیت دارد،  خمس واجب نیست.
این، مجموعه روایات که خب خیلی هم دلالتشان روشن نیست اون هایی که سندشان اجمالا خوب است هم سند روشنی ندارد.
یکی از روایت های دیگر، همان روایتی بود که در بحث جوائز السلطان خواندیم که روایت عمار ساباطی بود که این میرود در عمل سلطان. البته در عبارتی که از شیخ بود، جوائز بود اما این، عمل السلطان است، جوائز نیست. اون، ماهانه ای ست که از سلطان میگیرد. در این جا دارد که اگر این طور شد، فلیبعث بخمسه الی اهل البیت این دیگر صدقه نیست همان خمس مصطلح است.
 باز روایت دیگری بود که برای مسترق بود که باز هم اون مشکل سندی داشت و کسبت ما کسبته فیه تحمل خمسه الی مستحقه. البته اینجا عنوان مستحق دارد مگر بگوییم با قرائنی که در آن زمان بوده، مرادش در باب خمس است.
 بعد یک داستان دیگر بوده که یک مقدارش را سابق خواندیم که ولیت البحرین و 400 هزار درهم گیرم آمد خمسش که هشتاد تا بود، آوردم. حضرت فرمودند که تمام زمین مال ما ست و این خمس هم نمیخواد. البته خمس ارباح مکاسب است و ربطی به ما نحن فیه هم ندارد.
 در یک روایت دیگر، همین باز روایت که علباء اسدی وُلِّیَ البحرین فافاد سبع مائه الف دینار. خیلی ست اگر راست باشد به اصطلاح آن زمان، هفت میلیون درهم. بعد میگوید این ها را تمام آوردم خدمتتان چون شنیدم که این ها اموال شما ست. این در ذیلش دارد قد قبلنا منک و وهبناه لک. اصلا همه اش برای تو. خمس هم توش ندارد. تازه این هم معلوم نیست که مساله جوائز باشد. ظاهرا مساله ولایت است.
 و یک روایت هم از مفضل بود که قال لابی عبد الله قد تری مکانی من هولاء القوم فقال لی انظر الی ما اصبت فعد به علی اصحابک ان الحسنات یذهبن السیئات. این روایت هم خیلی عجیب است. هم مفضل جزء اصحاب ؟؟؟.سابقا توضیح دادیم روایت را. و در این روایت هم صراحتا با این که توش حلال و حرام است، مساله خمس نیست.
 انصافا کلامی را که مرحوم مقدس اردبیلی دارد، نظر ایشان ظاهرا به همین روایات است. چون واضح است که همین روایات را دیده و بررسی کرده 
س:خود کثره روایات، بالاخره قرینه صدور نمیشود.
ج:تکرار است. معلوم است روایت سکونی بوده. یک چیزی از اون.
نکته دیگری که هست که ما امروز می خواهیم روش فکر بکنیم، اون مساله ای که عرض کردم سابقا در عهد روایات شیعه غیر از حالا آنچه که خود شیعه هست، ما مواردی را غیر از شیعه هم حتی داریم فتوا
یکی اش مثلا فقه الرضا در فقه الرضا متعرض بحث خمس شده و دارد روی ان الخمس علی الخیاط من ابرته و الصانع من صناعته فعلی کل من غنم من هذه الوجوه مالا، فعلیه الخمس. ایشان در آنجا خمس را واجب دانسته و ایشان متعرض این که مثلا باید خمس، از حلال و حرام داده بشود، ایشان در آنجا متعرض نشده.
 یک روایت نسبتا مفصلی هست که این روایت در کتاب در رساله مرحوم سید مرتضی رساله محکم و متشابه مرحوم سید مرتضی آورده.
 من میخواهم این را بگویم که یک متونی داریم فقهی، در اون متون فقهی هم نیامده
 مثلا در این هم نیامده. عبارت سید مرتضی این است فَأَمَّا مَا جَاءَ فِي الْقُرْآنِ مِنْ‏ ذِكْرِ مَعَايِشِ‏ الْخَلْقِ‏ وَ أَسْبَابِهَا فَقَدْ أَعْلَمَنَا سُبْحَانَهُ ذَلِكَ مِنْ خَمْسَةِ أَوْجُهٍ وَجْهِ الْإِشَارَةِ وَ وَجْهِ الْعِمَارَةِ وَ وَجْهِ الْإِجَارَةِ وَ وَجْهِ التِّجَارَةِ وَ وَجْهِ الصَّدَقَاتِ ‏البته عرض کردم سابق روایت را خواندم و توضیحی دادم عده ای از معاصرین تمسک کردند به این روایت که خمس مال سهم امام است همه اش. مال امیر است و امارت. اصالا سهم سادات توش نیست. به این روایت تمسک کردند. و توضیحاتش را عرض کردیم که این روایت ، روایت نیست. گفته شده، اما روایت نیست. بعد فَجَعَلَ اللَّهُ لَهُمْ خُمُسَ الْغَنَائِمِ وَ الْخُمُسُ يُخْرَجُ مِنْ أَرْبَعَةِ وُجُوهٍ مِنَ الْغَنَائِمِ الَّتِي يُصِيبُهَا الْمُسْلِمُونَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ وَ مِنَ الْمَعَادِنِ وَ مِنَ الْمَكْنُوزِ وَ مِنَ الْغَوْص در این عبارتی که در این رساله محکم و متشابه آمده، چهار تا که ذکر شده، هیچ کدام ، توش مال مختلط به حرام نیست.
  یعنی وقتی این ها را بررسی میکنیم مثلا در کتاب دعائم الاسلام که اون هم یک کتاب شیعی حالا به یک معنا لا اقل، مصادرش حساب میشود، نیست.
و یک روایت واحده آن هم در خصال صدوق است. احتمال میدهم مرحوم مقدس اردبیلی ندیده. روایت این است حدثنا ابی عن ابیه این احتمالا غلط چاپ شده ؟؟؟عن محمد بن یحیی العطار عن احمد بن محمد بن عیسی عن الحسن بن محبوب این سند خوب است. مشکل ندارد عن عمار بن مروان.
 احتمال میدهم چون در خصال بوده، مرحوم مقدس اردبیلی مطلع نبوده. این سند مشکل ندارد تعجب میکنم که ایشان میفرماید که ضعیف است
س:عمار بن مروان
ج:بد نیست
ِ يَقُولُ‏ فِيمَا يُخْرَجُ مِنَ الْمَعَادِنِ وَ الْبَحْرِ وَ الْغَنِيمَةِ وَ الْحَلَالِ الْمُخْتَلِطِ بِالْحَرَامِ إِذَا لَمْ يُعْرَفْ صَاحِبُهُ وَ الْكُنُوزِ الْخُمُسُ. روایتی که سندش نسبتا می ارزد، همین روایت خصال است.
 البته یک روایت دیگر هم هست که صدوق استظهار کرده. در روایت وارد نشده. درکتاب صدوق آمده حدثنا احمد بن زیاد همدانی حدثنا علی بن ابراهیم عن ابیه عن ابن ابی عمیر عن غیر واحد عن ابی عبد الله علیه السلام قال الخمس علی خمسه اشیاء.... و نسی ابن ابی عمیر الخامس در خصال دارد که قال مصنف هذا الکتاب رضی الله عنه اظن الخامس الذی نسیه ابن ابی عمیر مالا یرثه الرجل و هو یعلم ان فیه من الحلال و الحرام اما این به ارث زده. تعجب است. نه مطلق ما لا یعرف الحلال من الحرام.
  این کل روایاتی که ما در این جهات داشتیم.
 اون وقت چند تا روایت داریم که این ها را ذکر کرده، موارد خمس را. توش اصلا این نیست.
 این جاهایی ست که عنوان حلال وحرام آمده.
و سابقا عرض کردیم این روایت ها، چون منفردات مرحوم شیخ صدوق است، انصافا قبولش خیلی مشکل است. و خود مرحوم شیخ صدوق هم به این ها فتوا نداده. خیلی عجیب است. هر دو روایت در کتاب خصال آمده که از مصنفات ایشان است. و مضافا به این که مثل مرحوم کلینی یا دیگران هم، این روایت ها را نیاوردند. شیخ طوسی هم این روایت را نیاورده و این طبعا عجیب است. و ما بر مبنای فهرستی، جمیع این روایاتی که وارد شده، خدشه دارند؛ یا سندا یا متنا؛ یا به اصطلاح رجالیا یا فهرستیا یا به لحاظ رجالی یا فهرستی.البته لحاظ فهرستی را مرحوم مقدس اردبیلی نفرمودند، من دارم اضافه میکنم.
 انصافا اگر ما باشیم و طبق قواعد، مگر شهرت عملی اصحاب، جابر ضعف باشد و الا این که ثابت باشد خمس  در صدقه در مال مجهول المالک، این روشن نیست و این که مصرفش هم خمس مصطلح باشد، این هم روشن نیست. اگر با زور و این ها به اصطلاح درست بکنیم، همان صدقه است که عرض کردیم عبد المطلب هم در گنج داد اما این که خمس مصطلح باشد، روشن نیست. و صلی الله علی محمد وآله الطاهرین.
پاسخ


پیام‌های این موضوع
RE: آیةالله سیداحمدمددی.موضوع: خمس حلال مخلوط به حرام. - توسط السید - 19-اسفند-1395, 07:26

موضوعات مشابه ...
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
  نکات رجالی درس آیت الله سید احمد مددی الموسوی السید 0 4,657 2-شهريور-1396, 22:43
آخرین ارسال: السید
  شروع دروس آیت الله سید احمد مددی الموسوی السید 0 3,513 22-مرداد-1396, 20:10
آخرین ارسال: السید
  آیت الله سیداحمد مددی الموسوی(بدون ویرایش)جلسه79 السید 0 3,209 12-اسفند-1395, 21:40
آخرین ارسال: السید
  آیت الله سید احمد مددی الموسوی(بدون ویرایش)جلسه79 السید 0 3,020 12-اسفند-1395, 21:40
آخرین ارسال: السید
  «تقریر»  آیت الله سید احمد مددی الموسوی«بدون ویرایش»دوشنبه 1395/12/2 بخش اول السید 3 6,000 10-اسفند-1395, 16:53
آخرین ارسال: السید
  «تقریر»  آیت الله سید احمد مددی الموسوی«بدون ویرایش»دوشنبه 1395/12/2 بخش دوم السید 0 3,096 9-اسفند-1395, 15:41
آخرین ارسال: السید

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان