17-بهمن-1399, 23:21
بنده با ذهن قاصرم اینگونه تصورم می کنم که اینطور قواعد را نباید بطور کلی رد یا اثبات کرد چون مجموعه نکات موجود در کلام است که تعیین می کند ظهور کلام چیست ولی این مقدارش واضح به نظر می رسد که تقدیم و تاخیر خیلی اوقات نکاتی را افهام می کند و فی الجمله در ظهور دخیل است بعنوان مثال در بحث مفهوم شرط ما سه نوع جمله شرطیه داریم:
1. جمله شرطیه ای که در مقام بیان صرف ملازمه شرط و جزا بوده صرف نظر از این که در حالت نبود شرط جزا می تواند محقق شود یا نه که چنین جملاتی مفهوم ندارد مثل این که می گوییم اگر با ان ببارد لباسهای روی بند خیس می شود و اصلا در مقام نفی و اثبات خیس شدن لباس در اثر عوامل دیگر نیستیم لذا ممکن است عامل دیگری هم برای خیس شدن باشد و این جملات مفهوم ندارد.
2. جمله شرطیه ای که در مقام بیان انحصار جزا است(نه انحصار شرط) که نه تنها مفهوم به معنای متعارف ندارد بلکه مفهوم بر عکس دارد مثل این که سایل سوال می کند اگر باران ببارد چه اتفاقات بدی می افتد و ما می گوییم اگر باران ببارد لباسها خیس می شود که در این جمله نمی خواهیم بگوییم اگر با ان نبارد خیس نمی شود(مفعوم متعاذف) چون ربطی به سوال سایل ندارد بلکه بالعکس می خواهیم بگوییم اگر باران ببارد تنها اتفاقی که می افتد خیس شدن لباسهاست چون اساسا سوال سایل از همین است. چنین جملاتی نیز مفهوم به معنای متعارف ندارند.
3. قسم سوم از جملات شرطیه جملاتی است که در مقام بیان انحصار شرط است که مفهوم متعارف دارد مانند این که سایل سوال می کند در چه صورتی اکرام زید واجب است و ما پاسخ می دهیم اگر زید به خانه ما آمد اکرامش واجب است که معنایش اینست که اگر نیامد واجب نیست چون اساسا سوال سایل از همین است.
حال یکی از عوامل تشخیص این که متکلم با بیان جمله شرطیه در مقام بیان کدامیک از این سه حالت است تقدیم و تاخیر است لذا اگر متکلم بگوید من به فلان جا می روم اگر مرا دعوت کنند در اینجا شرط موخر شده و همین تاخیر زمینه افهام قسم سوم از جمله شرطیه را فراهم می کند یعنی تنها علت رفتن من به فلان جا اینست که مرا دعوت کنند و اگر دعوت نکنند نمی روم که یکی از اسلوبهای متعارف برای افهام این مطلب موخر کردن شرط است که ثقل کلام و مقام بیان متکلم را تعیین میکند.
1. جمله شرطیه ای که در مقام بیان صرف ملازمه شرط و جزا بوده صرف نظر از این که در حالت نبود شرط جزا می تواند محقق شود یا نه که چنین جملاتی مفهوم ندارد مثل این که می گوییم اگر با ان ببارد لباسهای روی بند خیس می شود و اصلا در مقام نفی و اثبات خیس شدن لباس در اثر عوامل دیگر نیستیم لذا ممکن است عامل دیگری هم برای خیس شدن باشد و این جملات مفهوم ندارد.
2. جمله شرطیه ای که در مقام بیان انحصار جزا است(نه انحصار شرط) که نه تنها مفهوم به معنای متعارف ندارد بلکه مفهوم بر عکس دارد مثل این که سایل سوال می کند اگر باران ببارد چه اتفاقات بدی می افتد و ما می گوییم اگر باران ببارد لباسها خیس می شود که در این جمله نمی خواهیم بگوییم اگر با ان نبارد خیس نمی شود(مفعوم متعاذف) چون ربطی به سوال سایل ندارد بلکه بالعکس می خواهیم بگوییم اگر باران ببارد تنها اتفاقی که می افتد خیس شدن لباسهاست چون اساسا سوال سایل از همین است. چنین جملاتی نیز مفهوم به معنای متعارف ندارند.
3. قسم سوم از جملات شرطیه جملاتی است که در مقام بیان انحصار شرط است که مفهوم متعارف دارد مانند این که سایل سوال می کند در چه صورتی اکرام زید واجب است و ما پاسخ می دهیم اگر زید به خانه ما آمد اکرامش واجب است که معنایش اینست که اگر نیامد واجب نیست چون اساسا سوال سایل از همین است.
حال یکی از عوامل تشخیص این که متکلم با بیان جمله شرطیه در مقام بیان کدامیک از این سه حالت است تقدیم و تاخیر است لذا اگر متکلم بگوید من به فلان جا می روم اگر مرا دعوت کنند در اینجا شرط موخر شده و همین تاخیر زمینه افهام قسم سوم از جمله شرطیه را فراهم می کند یعنی تنها علت رفتن من به فلان جا اینست که مرا دعوت کنند و اگر دعوت نکنند نمی روم که یکی از اسلوبهای متعارف برای افهام این مطلب موخر کردن شرط است که ثقل کلام و مقام بیان متکلم را تعیین میکند.