امتیاز موضوع:
  • 1 رای - 5 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
فرق صرف الوجود کلی و مطلق الوجود کلی
#1
یکی از مباحث تاثیر گذار در بحث استصحاب کلی که توسط مرحوم حاج شیخ و مرحوم اراکی مطرح شده است تفاوتی است که بین اقسام لحاظ کلی وجود دارد.
اگر موضوع حکم، صرف الوجود کلی باشد (در مقابل عدم محض) معنایش اینست که یک امر مشترک بین تمام افراد کلی، موضوع حکم است و هیچ تعینی در هیچ یک از افراد ندارد و چه یک فرد از موضوع محقق شود و چه بیشتر، تنها یک حکم بیشتر وجود ندارد.
اگر مطلق الوجود کلی موضوع حکم باشد معنایش اینست که کلی بلحاط وجودش در هر فرد، موضوع حکم است و به تعداد افراد هم حکم متعدد می شود چون بنابر مبنای صحیح و مشهور رابطه کلی و افراد به نحو آباء و ابناء است نه اب و ابناء.
برخی از اشکالات استصحاب کلی مربوط صرف الوجود کلی و برخی از اشکالات مربوط به مطلق الوجود کلی است که کثیرا در کلمات اصولیین تفکیک نشده است.
پاسخ
 سپاس شده توسط علاوی
#2
(22-آبان-1400, 07:17)مسعود عطار منش نوشته: بنابر مبنای صحیح و مشهور رابطه کلی و افراد به نحو آباء و ابناء است نه اب و ابناء.

همانطور که از این سخن پیداست در ابتدا باید کلی معنا شود. آیا «کلی» در اصول فقه همان «کلی» در فلسفه مقصود است؟

و آیا در فلسفه «کلی» به یک معنا است یا در معنای آن اختلاف است؟ 

سپس همانطور که فرمودید به این می رسیم که اصولیین در مورد معنای «کلی» اتفاق نظر دارند یا خیر؟

با توجه به اینکه گسترش استصحاب در متأخرین بوده است و نه متقدمین از اصولیین، چگونه گفته می شود مبنای مشهور در کلی  به نحو آباء و ابناء است؟ آیا در بین قدمای اصولیین که «کلی» به وسعت فعلی مطرح شده بوده است اگر خیر به چه صورت مبنای مشهور را می توان به دست آورد؟ آیا منظور مشهور بین متأخرین از اصولیین است؟

مقصود از اینکه گفته شده مبنای صحیح «کلی  به نحو آباء و ابناء» است، از نظر کدام گروه این مبنا صحیح است؟ از نظر فلاسفه یا اصولیین؟

معنای متصور از عبارت «کلی  به نحو آباء و ابناء» چیست؟

توضیح دادن این عبارت«کلی  به نحو آباء و ابناء» و تطبیق آن بر مثالهای فقهی و اصولی در بین فقها و فلاسفه و اصولیین یکسان است یا در توضیح دادن همین عبارت هم اختلاف در بین اصولیین اختلاف است؟
قطع قلم به قیمت نان می کنی رفیق
این خط و این نشان که زیان می کنی رفیق
گیرم درین میانه به جایی رسیده ی
گیرم که زود دکه دکان می کنی رفیق
کفاره اش ز گندم عالم فزون تر است
از عمر آنچه خدمت خان می کنی رفیق
خود بستمش به سنگ لحد مرده توش نیست
قبری که گریه بر سر آن می کنی رفیق
گفتی گمان کنم که درست است راه من
داری گمان چو گمشدگان می کنی رفیق
پاسخ
#3
نقل قول:بررسى تفاوت استيعاب نكره در سياق امر با سياق نهى:
محقق اصفهانى و نيز محقق خويى بر قاعده عقلى مشاراليها اشكال كرده‌اند و منكر اين مطلب شده‌اند كه وقوع طبيعت در سياق امر با وقوع طبيعت در سياق نفى و نهى از ناحيه لوازم عقلى تفاوت داشته باشد و اينكه مقتضاى حكم عقل در مورد اول تحقق فرد مّا باشد و در مورد دوم انتفاى جميع افراد.
حاصل مناقشه آنان در اين مطلب عقلى اين است كه اين مطلب مبتنى بر تصورى است از كلى كه- در مقابل كلّى «بوعلى سينا»- از آن به كلّى «رجل همدانى» تعبير مى‌شود. در كلّى رجل همدانى نسبت كلّى به افراد، نسبت اب واحد به أبناء است و در كلّى بوعلى سينا نسبت آباء به أبناء. قاعده عقلى مورد ادعا- كه در موارد تعلق نهى و نفى به طبيعت، مفاد نهى و نفى انتفا و انعدام جميع افراد است، به خلاف آنجا كه طبيعت متعلق امر است- مبتنى بر كلّى رجل همدانى است كه نسبت كلى با افراد را نسبت اب واحد به أبناء مى‌داند، لذا انعدام طبيعت را به انعدام «كل» افراد، و وجود طبيعت را به وجود فرد مى‌داند. در حالى كه عدم مضاف به طبيعت، عدم همان حصه از طبيعت است كه در موارد تحقق طيبعت در خارج، تحقق پيدا مى‌كند. بنابراين هرگاه عدم مضاف به طبيعت، عدم مضاف به طبيعت متحقق در فرد واحد بود، عدم چنين طبيعتى مستلزم انعدام طبيعت به جميع افراد نيست، بلكه همان‌گونه كه وجود، مضاف به حصه‌اى از طبيعت است، عدم نيز سعه‌اى بيش از آن حصه ندارد.
محقق اصفهانى مى‌فرمايد:
ان الطبيعة توجد بوجودات متعددة ولكل وجود عدم هو بديله و نقيضه ...
تا آنجا كه مى‌فرمايد:
و لا يعقل ان يلاحظ الوجود المضاف الى الماهية على نحو يتحقق بفردها، ويكون عدمه البديل له بحيث لايكون الا بعدم الماهية بجميع افرادها[1].
استاد شهيد در پاسخ اين دو محقق، شبهه آنان را در اين قرينه عقلى ناشى از خلط بين مسأله فلسفى و مسأله اصولى مى‌دانند؛ زيرا آنچه مورد نظر فيلسوف است، وجود طبيعت در خارج است كه طبيعتاً به دليل تعدد وجود افراد طبيعت، عدم بديل نيز به همان نسبت متحصص مى‌شود؛ لكن آنچه مد نظر اصولى است، مفهوم كلى موجود در ذهن است و در واقع همان است كه متعلّق امر و نهى است. مقتضاى عقلى تعلق امر به اين مفهوم كلى مطلوبيت وجود صرف الطبيعه يا فردمّاست، كما اينكه مقتضاى عقلى تعلق نهى به آن، مطلوبيت انتفاء جميع الافراد است.

https://lib.eshia.ir/12159/2/192
کتاب : اصول فقه نوين نویسنده : اراکی، محسن    جلد : 2  صفحه : 192
توضیحی در مورد تفاوت کلی فلسفی و اصولی در متن بالا آمده است
قطع قلم به قیمت نان می کنی رفیق
این خط و این نشان که زیان می کنی رفیق
گیرم درین میانه به جایی رسیده ی
گیرم که زود دکه دکان می کنی رفیق
کفاره اش ز گندم عالم فزون تر است
از عمر آنچه خدمت خان می کنی رفیق
خود بستمش به سنگ لحد مرده توش نیست
قبری که گریه بر سر آن می کنی رفیق
گفتی گمان کنم که درست است راه من
داری گمان چو گمشدگان می کنی رفیق
پاسخ
#4
نقل قول:اين نظريه در تقريرات استاد شهيد صدر به محقّق اصفهانى نسبت داده شده كه همچون نظريه سابق، اثرى از آن در آنچه از محقّق اصفهانى در دست است نيافتيم.
مقتضاى اصل در اطلاق شموليت است، و بدليت اطلاق نياز به مؤونه زايده دارد، 


دليل اين مدّعا اين است كه مقتضاى اطلاق، تعلّق حكم به طبيعت است، و پيداست كه طبيعت به لحاظ فناى در خارج، متعلّق حكم قرار مى‌گيرد؛ نه «بما هِى هِى». بنابر اين، ملاك تعلّق حكم به طبيعت، وجود خارجى آن است و از آنجا كه وجود طبيعت در خارج متعدّد است به تعدّد افراد آن‌[زيرا نسبت طبيعت به افراد، نسبت اب واحد به ابناء نيست؛ بلكه نسبت آباء است به ابناء، يعنى: با هر مصداقى از مصاديق خارجى وجود مستقلى براى طبيعت متحقق مى شود]، بنابر اين، مقتضاى اصل و قاعده اوّليه اين است كه هر جا اطلاقى باشد، اطلاق شمولى باشد؛ يعنى: مقتضاى اصل در متعلّق حكم بدون قيد، اطلاق شمولى و تعدّد افراد حكم به تعدّد افراد طبيعت در خارج است؛ مگر آنكه قرينه و مؤونه زايده‌اى دلالت بر خلاف اين قاعده و اصل اوّلى كند و اطلاق بدلى را اثبات كند، و آن در صورتى است كه دليلى خاص بر قيد وحدت و اراده خصوص وجود مصداق اول از مصاديق طبيعتى كه متعلق حكم است، دلالت كند.

https://lib.eshia.ir/12159/1/492

اصول فقه نوين نویسنده : اراکی، محسن    جلد : 1  صفحه : 492

با استناد به برخی قواعد فقهی اصولی شاید بتوان گفت که نظریه قدماء اصولیین آباء به ابنا است اگرچه تصریح نشده باشدمانند مثال بالا
قطع قلم به قیمت نان می کنی رفیق
این خط و این نشان که زیان می کنی رفیق
گیرم درین میانه به جایی رسیده ی
گیرم که زود دکه دکان می کنی رفیق
کفاره اش ز گندم عالم فزون تر است
از عمر آنچه خدمت خان می کنی رفیق
خود بستمش به سنگ لحد مرده توش نیست
قبری که گریه بر سر آن می کنی رفیق
گفتی گمان کنم که درست است راه من
داری گمان چو گمشدگان می کنی رفیق
پاسخ
#5
نقل قول:صور معانى كليه يعنى آن معانى كه قابليت انطباق بر كثيرين دارند، از نظر نحوه انطباق بر مصاديق متكثره در هنگام صدور حكم بر آنها- از جمله وضع لفظ براى آنها- به سه نحو مى‌توانند مورد لحاظ ذهنى قرار گيرند:
1) لحاظ صرف الوجود: در اين لحاظ مفهوم كلّى «به لحاظ وجودٍ مّا در خارج» مورد نظر ذهن قرار گرفته است بنابر اين هر نحو وجودى كه براى مفهوم در خارج حاصل شود موضوع حكمى كه بر آن شده است قرار مى‌گيرد. در اين فرض غرض از حكم به طبيعت كلّى تعلق گرفته و لذا متعدّد نيست و به مجرّد وجود يك مصداق از كلّى در خارج حاصل مى‌شود؛
2) لحاظ مطلق الوجود: در اين لحاظ مفهوم كلّى به لحاظ همه مصاديق وجودى مورد نظر قرار گرفته است؛ لكن به نحو انحلالى، يعنى هر مصداقى كه در خارج متحقق شود وجودى براى آن كلّى به شمار مى‌رود و از آنجا كه وجود كلّى در خارج متعدد است به تعدد مصاديق آن، حكم بر يكايك مصاديق كلّى بار شده است. در اين فرض به هر يك‌


از افراد كلّى غرض مستقلى تعلق گرفته است و لذا غرض متعدد است به تعدد افراد كلّى، و با هر فرد از افراد كلّى يك غرض محقّق مى‌شود؛

3) لحاظ مجموع الوجود: در اين لحاظ مفهوم كلّى به لحاظ وجود اجتماعى مصاديقش در نظر گرفته شده است، و لذا غرض واحد است و متعدد نيست؛ لكن با حصول يك فرد يا بيشتر، غرض حاصل نمى‌شود مگر آنكه همه افراد مجتمعاً محقّق شوند. خلاصه اينكه در اين فرض غرض واحد است و تنها با تحقق هيئت اجتماعيه افراد كلّى حاصل مى‌شود.

https://lib.eshia.ir/12159/1/180
 اصول فقه نوين نویسنده : اراکی، محسن    جلد : 1  صفحه : 180


لحاظ مجموع الوجود به عنوان شق سوم نیز وجود دارد همانطور که در متن بالا ذکر شده است
قطع قلم به قیمت نان می کنی رفیق
این خط و این نشان که زیان می کنی رفیق
گیرم درین میانه به جایی رسیده ی
گیرم که زود دکه دکان می کنی رفیق
کفاره اش ز گندم عالم فزون تر است
از عمر آنچه خدمت خان می کنی رفیق
خود بستمش به سنگ لحد مرده توش نیست
قبری که گریه بر سر آن می کنی رفیق
گفتی گمان کنم که درست است راه من
داری گمان چو گمشدگان می کنی رفیق
پاسخ
#6
نقل قول:استاد مجتبی فروزان فر ، استاد مؤسسه فقهی امام خمینی رضوان الله تعالی علیه، استاد مقطع خارج حوزه علمیه قم:
وی در ابتدای این گفتگو خاطرنشان کرد: برای سخن درباره امام راحل باید متوسل به بیتی از مولانا شویم:

یک دهان خواهم به پهنای فلک
تا بگویم وصف آن رشک ملک

دیدگاه امام درباره: «الماهیة یوجد بفرد منها و ینعدم بجمیع افرادها»

استاد فروزان فر در بیان دیدگاه های ابداعی مرحوم امام، به کلام مشهور اصولیون اشاره کرد که می گویند: «الماهیة یوجد بفرد منها و ینعدم بجمیع افرادها» یا «لا تنعدم الماهیة الا بانعدام تمام افرادها».
 وی افزود: مرحوم امام این قاعده را قبول ندارند و می فرماید: همان طور که «الماهیة یوجد بفرد منها»، همان طور هم «ینعدم بفرد منها»؛ یعنی لازم نیست تمام افرادش منتفی شود تا ماهیت هم منتفی بشود.
 این استاد مؤسسه فقهی امام خمینی خاطرنشان کرد: روشن شدن این امر به تبیین درست وجود کلی طبیعی در خارج بر می گردد؛ کلی طبیعی با کلی عقلی یا کلی منطقی متفاوت است.
 وی افزود: منظور از کلی طبیعی همان طبایعی است که در عالم خارج وجود دارد، این طبایع وقتی در ذهن تصور می شوند و از ممیزات شخصیه جدا می گردند، مفهومی کلی از طبیعت در ذهن ایجاد می شود که به آن «کلی طبیعی» می گویند؛
 وی در همین رابطه به مثالی پرداخت: تصوری که از انسان کلی داریم؛ «انسان» بدون هیچ قیدی، کلی است که «ینطبق علی کثیرین» که البته مفهوم «ینطبق علی کثیرین»، خود، «کلی منطقی» است و از موضوعات علم منطق است.
 این استاد حوزه علمیه قم افزود: اگر خود انسان را ببینیم، انسان همان کلی طبیعیه ای است که قابلیت صدق بر کثیرین را دارد این انسان با نعت کلی اش را، کلی طبیعی می دانیم.
 وی در ادامه خاطرنشان کرد: بحث در این است که آیا این کلی طبیعی در خارج هم موجود است و یا اینکه تنها در ذهن است که موجود است.
 وی کلام علما را بیان کرد که می گویند: کلی طبیعی در خارج هیچ گونه وجودی ندارد؛ زیرا خارج موطن کلیت به معنای انطباق علی کثیرین نیست؛ انطباق علی کثیرین ظرف ذهن است و خارج ظرف تشخص و شخصیت است و اصولا در خارج کلیت معنا ندارد.
 استاد فروزان فر افزود: بوعلی سینا در اشارات کلامی را به رجل همدانی نسبت می دهد و با مذمت هم از او یاد می کند. آن رجل همدانی فکر می کرد که کلیت در خارج موجود می تواند باشد؛ بوعلی او را تمسخر می کند و می گوید: اصولا کلیت چیزی نیست که در خارج قابلیت تحقق داشته باشد.
 وی افزود: آنچه در خارج بیاید، شخصی است. حتی وجود بی حدّ و حصر خدای متعال؛ که ذات وجود مبارک  الله تعالی لایتناهی است اما در عین حال انطباق علی کثیرین ندارد و یک مصداق دارد.
 این استاد حوزه علمیه قم بعد از بیان این نکات، خاطرنشان کرد: اگر با این نگاه، بنگریم درست است که کلی طبیعی در خارج نیست؛ اما آنچه امام می فرماید که کلی طبیعی در خارج وجود دارد، مراد، «نفس الطبیعة» است.
 وی در ادامه بیان امام افزود: تعبیر درستش این است که «نفس الطبیعة محقق فی الخارج»؛ نه آنکه به مصداقش محقق باشد، بلکه واقعا به تعین افراد محقق است.
 وی خاطرنشان کرد: یعنی زید که در عالم خارج موجود است، چنین نیست که هم زید موجود است و انسان موجود است و زید مصداق انسان است اما خود انسان نیست؛ خیر، بلکه زید انسان است؛ خاصیت طبایع همین است. طبایع در خارج «متحقق بوجود الافراد»؛ لذا «له وجود شخصی» می شود.
 استاد فروزان فر افزود: از این رو برای سهولت در تعبیر در هر دو جا تسامحا به کلی طبیعی تعبیر می کنیم؛ کلی طبیعی در ذهن با کلی طبیعی در خارج متفاوت خواهد بود.
 وی افزود: تعبیر درست آن است که طبیعت دو نحوه وجود دارد، یا در ذهن موجود می شود، وجود کلی می یابد، یا در خارج موجود می شود که وجود شخصی است. پس تعبیر «کلی طبیعی» تسامحی است و تعبیر درستش «نفس الطبیعة» است.
 وی در ادامه به این سؤال پرداخت: آیا یک انسان در عالم خارج داریم یا انسان ها داریم؟
 این استاد حوزه علمیه قم افزود: امام با مرحوم آخوند اختلاف دارد؛ آخوند قائل به این است که: «طبیعت یوجد بوجود فرد منها فی خارج؛ و لا ینعدم الا بانعدام جمیع افرادها»
 
وی در ادامه به پاسخ امام به آخوند و از قول ایشان بیان کرد: اولا فلاسفه حرف شما را نمی زنند. ملاصدرا می گوید: انسانها هستند. بله! تمام انسان ها یک قدر جامع مشترک دارند که همان «انسان کلی» است که ما در ذهن تصور می کنیم و «ینطبق علی کثیرین»؛ اما همین طبیعتی که در خارج، وجود شخصی یافته، این انسان شخصی، غیر از آن انسان شخصی است و این غیر از انسان شخصی دیگر است.
 
وی افزود: نتیجه کلام امام آن است که انسان ها موجودند و به وجود هر فرد یک انسان محقق است، همان طور که وجود آن انسان و آن طبیعت به وجود این فرد است، انعدام آن طبیعت هم به انعدام این فرد است؛ پس همان طور که «یوجد تلک الطبیعه بوجود فرد منها»، «تنعدم تلک الطبیعه بانعدام فردها ذاک».
 وی افزود: البته انعدام طبیعت به انعدام فردی، تنافی با ثبوت طبیعت با ثبوت فرد دیگر ندارد؛ چه اشکالی دارد که بگوییم طبیعت انسان هم موجودة و هم معدومة. آن انسان متحقق به تحقق زید است و این انسان منعدم به انعدام بکر.

http://neshasteasatid.com/node/4223


در مصاحبه فوق نیز به تفاوت کلی طبیعی در فلسفه با کلی مطرح در اصول فقه اشاراتی شده است.


++++++++++++

نقل قول:تفاوت معقولات ثانيه اصولى با منطقى و فلسفى:

وجه اختلاف معقول ثانى اصولى با معقول ثانى منطقى اين است كه ثانويت معقول دوم اصولى به لحاظ نگاه دوم است نه به لحاظ معقوليت دوم؛
زيرا معقول اول اصولى، همان معناى جزئى حرفى ذهنى است كه با معناى جزئى حرفى خارجى متحد است. و لهذا از ديدگاه منطقى، معقول اول به شمار نمى‌آيد- چون معقول اول منطقى كلى است- لكن از ديدگاه اصولى كه مقصودش از معقول اول، لحاظ اول يا نگاه اول است معقول اول به شمار مى‌آيد. معقول ثانى اصولى بدين معنى، با نوعى از آنچه منطقيان آن را معقول ثانى مى‌شمرند مطابقت دارد، و آن معقولى است كه نظير جزئيت باشد. جزئيت را منطقيان معقول ثانى منطقى مى‌شمرند
لكن نه به معناى آنكه معقول اولى قبل از آن باشد نظير مفهوم كليت كه مسبوق به معقول اولى نظير مفهوم «انسان» است.
جزئيت نظير ظرفيت است كه معقول ثانى اصولى است و ثانويت در هر دو مورد، به معناى ثانويت در لحاظ است نه ثانويت در تعقّل- كه ملاك معقول ثانى منطقى است- چنانكه در مفهوم «كلى» است.
خلاصه آنكه ملاك ثانويت در معقول ثانى اصولى، ثانويت در نگاه و لحاظ است نه ثانويت در تعقل به معناى مسبوقيت به معناى معقول اول چنانكه در معقول ثانى منطقى است.

https://lib.eshia.ir/12159/2/87

 اصول فقه نوين نویسنده: اراکی، محسن جلد: 2  صفحه: 87
قطع قلم به قیمت نان می کنی رفیق
این خط و این نشان که زیان می کنی رفیق
گیرم درین میانه به جایی رسیده ی
گیرم که زود دکه دکان می کنی رفیق
کفاره اش ز گندم عالم فزون تر است
از عمر آنچه خدمت خان می کنی رفیق
خود بستمش به سنگ لحد مرده توش نیست
قبری که گریه بر سر آن می کنی رفیق
گفتی گمان کنم که درست است راه من
داری گمان چو گمشدگان می کنی رفیق
پاسخ
#7
احسنتم، چه دقت خوبی.
اینها مثال فقهی هم دارند هر دو صورت؟
مثلاً در نجاست مانعه از نماز، آیا کلی به نحو صرف الوجود مانعه یا مطلق الوجود؟
اگه صرف الوجود نجاست مانع باشه پس در صورت علم به نجاست به قسمتی از بدن همراه با احتمال نجاست نقطه دوم، اینجا با تطهیر نقطه معلوم باز استصحاب کلی جاری میشه و بر اصاله الطهاره مقدم است.
بعید نیست مانعیت نجاست هم به نحو صرف الوجود باشه ولی پذیرش لزوم تطهیر نقطه محتمل سخته خصوصا اگه نقطه محتمل النجاسه مردد باشه در چند جا.
البته باید ادله رو دید.
پاسخ
 سپاس شده توسط علاوی
#8
در مورد نجاست محتمل، استصحاب عدم حدوث نجاست جدیده حاکم بر بقای کلی نجاست است و از نظر استاد این که با اصل عدم تحقق نجاست جدیده به ضمیمه وجدان زوال نجاست اولیه می توان کلی را منتفی دانست و اشکالات اصل مثبت را هم ندارد.
و تفصیله فی محله.
پاسخ
 سپاس شده توسط علاوی
#9
تشکر
ولی اینکه انکار اصل استصحاب کلی میشه.
نفی وجدانی یک فرد و نفی تعبدی فرد دیگر جایی برای استصحاب کلی نمیمونه چون ارکان ناتمام است و ما شک در بقاء کلی نداریم. و نیاز نیست بگیم پس نجاست کلی نیست تا بحث مثبتیت و عدم مثبتیت پیش بیاد.

عرضم نسبت به قائل به جریان استصحاب بود.
پاسخ
 سپاس شده توسط علاوی
#10
(22-آبان-1400, 07:17)مسعود عطار منش نوشته: یکی از مباحث تاثیر گذار در بحث استصحاب کلی که توسط مرحوم حاج شیخ و مرحوم اراکی مطرح شده است تفاوتی است که بین اقسام لحاظ کلی وجود دارد.

تفکیک بین صرف الوجود کلی و مطلق الوجود کلی علاوه بر مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی (۱۲۳۸ ه.خ. -۱۳۱۵ ه. خ) و مرحوم محمدعلی اراکی  (زاده ۲ دی ۱۲۷۳ - درگذشته ۸ آذر ۱۳۷۳) توسط معاصرین آنها نیز مطرح شده است. 

مثل آقا ضیاء الدین عراقی (۱۳۶۱-۱۲۷۸ ق) (وفات ۱۶ آذر ۱۳۲۱ش) در بدائع الافکار
https://lib.eshia.ir/86648/1/257/

یا شیخ حسین حلی( ۱۲۷۰ _ ۱۳۵۳ش)
https://lib.eshia.ir/27715/9/329
قطع قلم به قیمت نان می کنی رفیق
این خط و این نشان که زیان می کنی رفیق
گیرم درین میانه به جایی رسیده ی
گیرم که زود دکه دکان می کنی رفیق
کفاره اش ز گندم عالم فزون تر است
از عمر آنچه خدمت خان می کنی رفیق
خود بستمش به سنگ لحد مرده توش نیست
قبری که گریه بر سر آن می کنی رفیق
گفتی گمان کنم که درست است راه من
داری گمان چو گمشدگان می کنی رفیق
پاسخ
 سپاس شده توسط 105767 ، مسعود عطار منش


پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان