24-آبان-1400, 21:01
نقل قول:صور معانى كليه يعنى آن معانى كه قابليت انطباق بر كثيرين دارند، از نظر نحوه انطباق بر مصاديق متكثره در هنگام صدور حكم بر آنها- از جمله وضع لفظ براى آنها- به سه نحو مىتوانند مورد لحاظ ذهنى قرار گيرند:
1) لحاظ صرف الوجود: در اين لحاظ مفهوم كلّى «به لحاظ وجودٍ مّا در خارج» مورد نظر ذهن قرار گرفته است بنابر اين هر نحو وجودى كه براى مفهوم در خارج حاصل شود موضوع حكمى كه بر آن شده است قرار مىگيرد. در اين فرض غرض از حكم به طبيعت كلّى تعلق گرفته و لذا متعدّد نيست و به مجرّد وجود يك مصداق از كلّى در خارج حاصل مىشود؛2) لحاظ مطلق الوجود: در اين لحاظ مفهوم كلّى به لحاظ همه مصاديق وجودى مورد نظر قرار گرفته است؛ لكن به نحو انحلالى، يعنى هر مصداقى كه در خارج متحقق شود وجودى براى آن كلّى به شمار مىرود و از آنجا كه وجود كلّى در خارج متعدد است به تعدد مصاديق آن، حكم بر يكايك مصاديق كلّى بار شده است. در اين فرض به هر يك
از افراد كلّى غرض مستقلى تعلق گرفته است و لذا غرض متعدد است به تعدد افراد كلّى، و با هر فرد از افراد كلّى يك غرض محقّق مىشود؛
3) لحاظ مجموع الوجود: در اين لحاظ مفهوم كلّى به لحاظ وجود اجتماعى مصاديقش در نظر گرفته شده است، و لذا غرض واحد است و متعدد نيست؛ لكن با حصول يك فرد يا بيشتر، غرض حاصل نمىشود مگر آنكه همه افراد مجتمعاً محقّق شوند. خلاصه اينكه در اين فرض غرض واحد است و تنها با تحقق هيئت اجتماعيه افراد كلّى حاصل مىشود.
https://lib.eshia.ir/12159/1/180
اصول فقه نوين نویسنده : اراکی، محسن جلد : 1 صفحه : 180
لحاظ مجموع الوجود به عنوان شق سوم نیز وجود دارد همانطور که در متن بالا ذکر شده است
قطع قلم به قیمت نان می کنی رفیق
این خط و این نشان که زیان می کنی رفیق
گیرم درین میانه به جایی رسیده ی
گیرم که زود دکه دکان می کنی رفیق
کفاره اش ز گندم عالم فزون تر است
از عمر آنچه خدمت خان می کنی رفیق
خود بستمش به سنگ لحد مرده توش نیست
قبری که گریه بر سر آن می کنی رفیق
گفتی گمان کنم که درست است راه من
داری گمان چو گمشدگان می کنی رفیق
این خط و این نشان که زیان می کنی رفیق
گیرم درین میانه به جایی رسیده ی
گیرم که زود دکه دکان می کنی رفیق
کفاره اش ز گندم عالم فزون تر است
از عمر آنچه خدمت خان می کنی رفیق
خود بستمش به سنگ لحد مرده توش نیست
قبری که گریه بر سر آن می کنی رفیق
گفتی گمان کنم که درست است راه من
داری گمان چو گمشدگان می کنی رفیق