12-دي-1400, 19:31
(آخرین تغییر در ارسال: 12-دي-1400, 19:32 توسط سید محمد صادق رضوی.)
گزیده ای از مطلب آقای رسول جعفریان در مورد تاریخ زدگی افراطی در مباحث سیاسی:
(۲۶ بهمن ۸۸ سابت خبر آنلاین)
(۲۶ بهمن ۸۸ سابت خبر آنلاین)
ما در این سی سال یک آلودگی در خصوص استشهاد و استناد ناسالم به تاریخ اسلام پیدا کردیم که باید ریشههای آن را کشف کنیم. البته ریشههای این نگاه به پیش از انقلاب برمیگردد و تقریبا در این مورد به خصوص، می توان تا مشروطه عقب رفت. شرایط ما جوری شد که حس کردیم تاریخ اسلام که تاریخ مقدسی است برای ما، در زندگیمان خیلی نقش دارد، درست به دلیل مسلمانی. با این دید تاریخ اسلام برایمان اهمیت پیدا کرد و شروع به استفاده افراطی از آن کردیم در حالی که خیلی هم محققانه در آن کار نکرده بودیم و منابعش هم کمتر از ما شیعیان بود. این توجه، دلایل حاشیهای دیگری هم داشت و دارد. مثلا وقتی با یک حکومت مثل پهلوی مخالف بودیم این حکومت میشد دولت شمر و یزید، آن وقت به لحاظ سیاسی شروع کردیم به نگارش کتاب در این زمینه. وقتی آدم بدی میدیدیم میگفتیم این ابن ملجم است. به پولدار میگفتیم عثمان، به اشرافی میگفتیم عبدالرحمان بن عوف. ما در این مدت ذهنیتِ تاریخ اسلامی عجیب و غریبی پیدا کردیم
به نظر من در جامعه و جمع انقلابی ما، به دنبال رویهای که داشتیم، اوضاع جوری پیش رفت که غالب سیاستمدارهای ما ذهنشان تاریخ اسلامی بر اساس تصویری که اسمش برداشت تاریخی بود، شد. یعنی رفتار دینی را با نمونههای تاریخی سنجش میکنند. در باره مقایسه میان ابن ملجم با برخی از اشخاص داخله، تحلیلهایی که شماری از اشخاص دارند، شگفت انگیز است. مثل مقایسه معترضان به دولت در ماههای اخیر که از طرف یکی از این شخصیتها، به ابن ملجم تشبیه شدند. این تطبیقها به نظرم موضوع یک پژوهش مفصل علمی است
مثلا وقتی شما کسی را به شمر و یزید تشبیه می کنید، آیا او نمی تواند شما را به آن تشبیه کند؟ اگر چنین کرد، چه محکمه ای وجود دارد که تکلیف این دو تطبیق را جدا کند. خوب، البته اگر یک طرف ظاهر الفساد باشد و شارب خمر، آدم کش و سگ باز و غیره، باز شاید کسی بتواند تطبیقی بکند، اما اگر هر دو رفتارشان مثل هم بود چطور؟. به صرف این که کسی بالا ایستاده یا پایین که مشکل این قبیل استنادها و تطبیق ها حل نمیشود. این که کسی از یک دولتی جدا شود، به صرف جدا شدن که خارجی نمی شود. خوب ائمه (ع) ما هم از حکومت اموی و عباسی جدا شدند و متهم به نفاق افکن و اختلاف انداز شدند. همین صبح عاشورا را ملاحظه کنید، این اتهام را می زنند. این که اهمیت ندارد، مهم این است که رفتار امام حسین (ع) و رفتار ابن زیاد، کدام یک با مبانی حقوقی اسلام سازگار است. حالا اگر عکس آن باشد، فرض کنید امیر المؤمنین حاکم باشد، طلحه و زبیر علیه او شورش کنند، آنجا هم باز معیارهای حقوقی حرف اول را می زند، نه این که کسی تحت تأثیر ادعای آنها که امام را قاتل عثمان اعلام می کردند، آنان را انقلابی بداند و حکومت را محکوم کند. مهم رفتار آدم ها از یک طرف، و معیارهای فقهی و حقوقی بر اساس ضوابط اصولی از طرف دیگر است.
الان گاهی گفته می شود که ما در زمان امام حسین (ع) هستیم. خوب، ما در زمان شاه که در زمان امام حسین بودیم، حالا هم در زمان امام حسین هستیم؟ سخنرانی خطیب جمعه مشهد در روز جمعه 16 بهمن 88 تماما اثبات این نکته بود که زمانه ما، همان زمانه امام حسین است. گاهی گفته می شود که ما در زمان امام حسن (ع) هستیم و امام حسن صلح کرد، شما هم بیایید با همدیگر صلح کنید!. یا در زمان امام صادق (ع) هستیم، ملحدین فکری زیاد شده اند، باید مثلا کار فکری بکنیم. این نوع استناد کردنها چه چیزی را ثابت میکند؟ چه تکلیفی را مشخص میکند. آیا رویه حاکم بر فقه ما در استناد و استدلال همین طور بوده است؟ آیا این ادبیات سابقه داشته است؟ به نظر میرسد، آنچه مهم است معیارهای کلی است که شرعیت آن نزد فقها با همه احتیاطهای لازمی که دارند، درست باشد. جالب است که تا یک زمانی، هر دوره را به دوره های صدر اسلام تشبیه می کردند حالا طوری تاریخ محکم و مستدل شده که زمان امروز ما را به اول انقلاب تشبیه کرده از آن حکم صادر کرده دیگران را محکوم و مطرود می کنند. فلانی مثل بنی صدر است پس محکوم است، فلانی مثل منافقین عمل می کند. بدین ترتیب یک ذهنیت سنگینی را روی این سخن به مردم عرضه می کنند. بلندگو در دست هر کس باشد، مخالفش را ابن ملجم یا شمر و زید یا طلحه و زبیر و غیره و غیره میداند و با اصرار و ابرام و برجسته کردن رگ گردن، گویی همه چیز ثابت و مستدل می شود.
به نظر من در جامعه و جمع انقلابی ما، به دنبال رویهای که داشتیم، اوضاع جوری پیش رفت که غالب سیاستمدارهای ما ذهنشان تاریخ اسلامی بر اساس تصویری که اسمش برداشت تاریخی بود، شد. یعنی رفتار دینی را با نمونههای تاریخی سنجش میکنند. در باره مقایسه میان ابن ملجم با برخی از اشخاص داخله، تحلیلهایی که شماری از اشخاص دارند، شگفت انگیز است. مثل مقایسه معترضان به دولت در ماههای اخیر که از طرف یکی از این شخصیتها، به ابن ملجم تشبیه شدند. این تطبیقها به نظرم موضوع یک پژوهش مفصل علمی است
مثلا وقتی شما کسی را به شمر و یزید تشبیه می کنید، آیا او نمی تواند شما را به آن تشبیه کند؟ اگر چنین کرد، چه محکمه ای وجود دارد که تکلیف این دو تطبیق را جدا کند. خوب، البته اگر یک طرف ظاهر الفساد باشد و شارب خمر، آدم کش و سگ باز و غیره، باز شاید کسی بتواند تطبیقی بکند، اما اگر هر دو رفتارشان مثل هم بود چطور؟. به صرف این که کسی بالا ایستاده یا پایین که مشکل این قبیل استنادها و تطبیق ها حل نمیشود. این که کسی از یک دولتی جدا شود، به صرف جدا شدن که خارجی نمی شود. خوب ائمه (ع) ما هم از حکومت اموی و عباسی جدا شدند و متهم به نفاق افکن و اختلاف انداز شدند. همین صبح عاشورا را ملاحظه کنید، این اتهام را می زنند. این که اهمیت ندارد، مهم این است که رفتار امام حسین (ع) و رفتار ابن زیاد، کدام یک با مبانی حقوقی اسلام سازگار است. حالا اگر عکس آن باشد، فرض کنید امیر المؤمنین حاکم باشد، طلحه و زبیر علیه او شورش کنند، آنجا هم باز معیارهای حقوقی حرف اول را می زند، نه این که کسی تحت تأثیر ادعای آنها که امام را قاتل عثمان اعلام می کردند، آنان را انقلابی بداند و حکومت را محکوم کند. مهم رفتار آدم ها از یک طرف، و معیارهای فقهی و حقوقی بر اساس ضوابط اصولی از طرف دیگر است.
الان گاهی گفته می شود که ما در زمان امام حسین (ع) هستیم. خوب، ما در زمان شاه که در زمان امام حسین بودیم، حالا هم در زمان امام حسین هستیم؟ سخنرانی خطیب جمعه مشهد در روز جمعه 16 بهمن 88 تماما اثبات این نکته بود که زمانه ما، همان زمانه امام حسین است. گاهی گفته می شود که ما در زمان امام حسن (ع) هستیم و امام حسن صلح کرد، شما هم بیایید با همدیگر صلح کنید!. یا در زمان امام صادق (ع) هستیم، ملحدین فکری زیاد شده اند، باید مثلا کار فکری بکنیم. این نوع استناد کردنها چه چیزی را ثابت میکند؟ چه تکلیفی را مشخص میکند. آیا رویه حاکم بر فقه ما در استناد و استدلال همین طور بوده است؟ آیا این ادبیات سابقه داشته است؟ به نظر میرسد، آنچه مهم است معیارهای کلی است که شرعیت آن نزد فقها با همه احتیاطهای لازمی که دارند، درست باشد. جالب است که تا یک زمانی، هر دوره را به دوره های صدر اسلام تشبیه می کردند حالا طوری تاریخ محکم و مستدل شده که زمان امروز ما را به اول انقلاب تشبیه کرده از آن حکم صادر کرده دیگران را محکوم و مطرود می کنند. فلانی مثل بنی صدر است پس محکوم است، فلانی مثل منافقین عمل می کند. بدین ترتیب یک ذهنیت سنگینی را روی این سخن به مردم عرضه می کنند. بلندگو در دست هر کس باشد، مخالفش را ابن ملجم یا شمر و زید یا طلحه و زبیر و غیره و غیره میداند و با اصرار و ابرام و برجسته کردن رگ گردن، گویی همه چیز ثابت و مستدل می شود.