مخالفت آیه با روایت به چهار صورت قابل تصور است:
فقها مخالفت با قرآن را بر قسم اول حمل کردهاند. در قسم دوم و سوم هم به آیه و هم به روایت عمل کردهاند، همچنین در تقیید و تخصیص هم به روایت عمل کردهاند؛ زیرا مخالفت به تخصیص و تقیید را مخالفت ندانستهاند.
پی نوشت:
(1) روایات دیگری هم وجود دارد که مراد از مساجد در آیه را مساجد سبعه ذکر کردهاند و احتمال دارد که مراد استاد این روایت باشد: «وَ لَمْ يَضَعْ شَيْئاً مِنْ جَسَدِهِ عَلَى شَيْءٍ مِنْهُ وَ سَجَدَ عَلَى ثَمَانِيَةِ أَعْظُمٍ الْكَفَّيْنِ وَ الرُّكْبَتَيْنِ وَ أَنَامِلِ إِبْهَامَيِ الرِّجْلَيْنِ وَ الْجَبْهَةِ وَ الْأَنْفِ وَ قَالَ سَبْعَةٌ مِنْهَا فَرْضٌ يُسْجَدُ عَلَيْهَا وَ هِيَ الَّتِي ذَكَرَهَا اللَّهُ فِي كِتَابِهِ فَقَالَ (وَ أَنَّ الْمَساجِدَ لِلَّهِ فَلا تَدْعُوا مَعَ اللَّهِ أَحَداً) وَ هِيَ الْجَبْهَةُ وَ الْكَفَّانِ وَ الرُّكْبَتَانِ وَ الْإِبْهَامَانِ وَ وَضْعُ الْأَنْفِ عَلَى الْأَرْضِ سُنَّة»: الكافي، ج3، ص: 311 (روایت حماد)
(2) در مورد اعتراض نکردن مسلمانان به آیه قرآن در مورد اسم پیامبر ص (احمد)، آیت الله مکارم گفتهاند: «5. هنگامى كه پيامبر، آيات فوق (آيات سوره صف) را براى مردم مدينه و مكه خواند و قطعاً به گوش اهل كتاب نيز رسيد؛ هيچ كس از مشركان و اهل كتاب ايراد نكردند كه انجيل بشارت از آمدن احمد داده؛ نام تو محمّد است. اين سكوت خود دليل بر شهرت اين اسم در آن محيط است؛ زيرا اگر اعتراضى شده بود براى ما نقل مى شد چراكه اعتراض هاى دشمنان حتى در مواردى كه بسيار زننده بود نيز در تاريخ ثبت است.» (تفسير نمونه، ج 24، ص 79) همچنین اعتراض نکردند که در انجیل بشارت به آمدن احمد نیامده است.
- مخالفت به تباین: تباین یا کلی است (مثل «یجب اکرام الفقراء» و «لایجب اکرام الفقراء») یا جزئی است (مثل عام و خاص من وجه: «یجب اکرام الفقراء» و «یحرم اکرام الفساق»).
- مخالفت به تفسیر: روایاتی داریم که ظاهر آیات را بر خلاف ظاهرش تفسیر کرده است، مثلاً روایت علی بن مهزیار در آیهی خمس، «غنیمت» را به «فائده» تفسیر کرده است در حالی که در لغت «غنیمت» به معنای خصوص «غنیمت جنگی» است.
- مخالفت به تطبیق: امام مطلبی را بیان کردهاند و بعد آیهای را به عنوان دلیل یا شاهد ذکر کردهاند درحالی که آیه دلالتی یا شهادتی بر مطلب ندارد. مثلاً:
- در روایت وضوی جبیره: «عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ رِبَاطٍ عَنْ عَبْدِ الْأَعْلَى مَوْلَى آلِ سَامٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع عَثَرْتُ فَانْقَطَعَ ظُفُرِي فَجَعَلْتُ عَلَى إِصْبَعِي مَرَارَةً فَكَيْفَ أَصْنَعُ بِالْوُضُوءِ قَالَ يُعْرَفُ هَذَا وَ أَشْبَاهُهُ مِنْ كِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ (ما جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ) امْسَحْ عَلَيْهِ.»(الكافي، ج3، ص 33) در آیهی ذکر شده اشارهای به کیفیت وضوی جبیرهای نشده است.
- روایت قطع ید سارق: «عن زرقان صاحب ابن أبي داود و صديقه بشدة قال رجع ابن أبي داود ذات يوم من عند المعتصم و هو مغتم، فقلت له في ذلك، فقال: وددت اليوم أني قدمت منذ عشرين سنة، قال: قلت له و لم ذاك قال: لما كان من هذا الأسود أبا جعفر محمد بن علي بن موسى اليوم بين يدي أمير المؤمنين المعتصم قال: قلت له: و كيف كان ذلك قال: إن سارقا أقر على نفسه بالسرقة و سأل الخليفة تطهيره بإقامة الحد عليه، فجمع لذلك الفقهاء في مجلسه و قد أحضر محمد بن علي ع، فسألنا عن القطع في أي موضع يجب أن يقطع ... فالتفت إلى محمد بن علي ع فقال ما تقول في هذا يا با جعفر؟ فقال قد تكلم القوم فيه يا أمير المؤمنين، قال دعني مما تكلموا به أي شيء عندك قال اعفني عن هذا يا أمير المؤمنين قال: أقسمت عليك بالله لما أخبرت بما عندك فيه- فقال أما إذا أقسمت علي بالله- إني أقول إنهم أخطئوا فيه السنة- فإن القطع يجب أن يكون من مفصل أصول الأصابع- فيترك الكف قال: و ما الحجة في ذلك قال: قول رسول الله ع السجود على سبعة أعضاء- الوجه و اليدين و الركبتين و الرجلين، فإذا قطعت يده من الكرسوع أو المرفق- لم يبق له يد يسجد عليها، و قال الله تبارك و تعالى: «وَ أَنَّ الْمَساجِدَ لِلَّهِ» يعني به هذه الأعضاء السبعة التي يسجد عليها «فَلا تَدْعُوا مَعَ اللَّهِ أَحَداً»، و ما كان لله لم يقطع قال: فأعجب المعتصم ذلك- و أمر بقطع يد السارق من مفصل الأصابع دون الكف» (تفسير العياشي، ج1، ص: 319 و 320) در این آیه، مسجد به همان معنای عرفی خودش است و مساجد سبعه که در کلمات متداول است، آدم برفی است. به زانو، مسجد نمیگویند؛ ولی وقتی ترکیب «مساجد سبعه» به کار میرود، بر این اعضا صدق میکند.
- روایت معنای «کثیر»: «حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ عُمَيْرٍ قَالَ كَانَ الْمُتَوَكِّلُ قَدِ اعْتَلَّ عِلَّةً شَدِيدَةً فَنَذَرَ إِنْ عَافَاهُ اللَّهُ أَنْ يَتَصَدَّقَ بِدَنَانِيرَ كَثِيرَةٍ أَوْ قَالَ بِدَرَاهِمَ كَثِيرَةٍ فَعُوفِيَ، فَجَمَعَ الْعُلَمَاءَ فَسَأَلَهُمْ عَنْ ذَلِكَ فَاخْتَلَفُوا عَلَيْهِ، قَالَ أَحَدُهُمْ عَشَرَةُ آلَافٍ وَ قَالَ بَعْضُهُمْ مِائَةُ أَلْفٍ فَلَمَّا اخْتَلَفُوا قَالَ لَهُ عُبَادَةُ ابْعَثْ إِلَى ابْنِ عَمِّكَ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ الرِّضَا ع فَاسْأَلْهُ فَبَعَثَ إِلَيْهِ فَسَأَلَهُ فَقَالَ الْكَثِيرُ ثَمَانُونَ، فَقَالُوا لَهُ رُدَّ إِلَيْهِ الرَّسُولَ فَقُلْ مِنْ أَيْنَ قُلْتَ ذَلِكَ فَقَالَ مِنْ قَوْلِهِ تَعَالَى لِرَسُولِهِ (لَقَدْ نَصَرَكُمُ اللَّهُ فِي مَواطِنَ كَثِيرَةٍ) وَ كَانَتِ الْمَوَاطِنُ ثَمَانِينَ مَوْطِنا» (تفسير القمي، ج1، ص: 284 و 285)
- روایت عبور جنب از مسجد: «فَإِنَّهُ سُئِلَ الصَّادِقُ ع عَنِ الْحَائِضِ وَ الْجُنُبِ يَدْخُلَانِ الْمَسْجِدَ أَمْ لَا فَقَالَ الْحَائِضُ وَ الْجُنُبُ لَا يَدْخُلَانِ الْمَسْجِدَ إِلَّا مُجْتَازَيْنِ فَإِنَّ اللَّهَ تَعَالَى يَقُولُ: (وَ لا جُنُباً إِلَّا عابِرِي سَبِيلٍ حَتَّى تَغْتَسِلُوا)» (تفسير القمي، ج1، ص: 139) این آیه از موضوع عبور جنب از مسجد اجنبی است.
- اکثر مخالفتهای آیات با روایات از این قسم است.اشکال: چرا در هیچ روایتی کسی اشکال نکرده است که این آیات دلالتی ندارند؟پاسخ: خیلی نگران سؤال و جوابها نباشید [انتظار نداشته باشید که به این اشکالات پرداخته شود]؛ چون دربارهی خود آیات قرآن هم سؤال نمیشده است، مثلاً در قرآن آمده است که (وَ إِذْ قالَ عيسَى ابْنُ مَرْيَمَ يا بَني إِسْرائيلَ إِنِّي رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُمْ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيَّ مِنَ التَّوْراةِ وَ مُبَشِّراً بِرَسُولٍ يَأْتي مِنْ بَعْدِي اسْمُهُ أَحْمَد) (سورهی صف، آیه 6) کسی به پیامبر نگفت اسم شما که «احمد» نیست؟!!
- مخالفت به تخصیص و تقیید.
فقها مخالفت با قرآن را بر قسم اول حمل کردهاند. در قسم دوم و سوم هم به آیه و هم به روایت عمل کردهاند، همچنین در تقیید و تخصیص هم به روایت عمل کردهاند؛ زیرا مخالفت به تخصیص و تقیید را مخالفت ندانستهاند.
پی نوشت:
(1) روایات دیگری هم وجود دارد که مراد از مساجد در آیه را مساجد سبعه ذکر کردهاند و احتمال دارد که مراد استاد این روایت باشد: «وَ لَمْ يَضَعْ شَيْئاً مِنْ جَسَدِهِ عَلَى شَيْءٍ مِنْهُ وَ سَجَدَ عَلَى ثَمَانِيَةِ أَعْظُمٍ الْكَفَّيْنِ وَ الرُّكْبَتَيْنِ وَ أَنَامِلِ إِبْهَامَيِ الرِّجْلَيْنِ وَ الْجَبْهَةِ وَ الْأَنْفِ وَ قَالَ سَبْعَةٌ مِنْهَا فَرْضٌ يُسْجَدُ عَلَيْهَا وَ هِيَ الَّتِي ذَكَرَهَا اللَّهُ فِي كِتَابِهِ فَقَالَ (وَ أَنَّ الْمَساجِدَ لِلَّهِ فَلا تَدْعُوا مَعَ اللَّهِ أَحَداً) وَ هِيَ الْجَبْهَةُ وَ الْكَفَّانِ وَ الرُّكْبَتَانِ وَ الْإِبْهَامَانِ وَ وَضْعُ الْأَنْفِ عَلَى الْأَرْضِ سُنَّة»: الكافي، ج3، ص: 311 (روایت حماد)
(2) در مورد اعتراض نکردن مسلمانان به آیه قرآن در مورد اسم پیامبر ص (احمد)، آیت الله مکارم گفتهاند: «5. هنگامى كه پيامبر، آيات فوق (آيات سوره صف) را براى مردم مدينه و مكه خواند و قطعاً به گوش اهل كتاب نيز رسيد؛ هيچ كس از مشركان و اهل كتاب ايراد نكردند كه انجيل بشارت از آمدن احمد داده؛ نام تو محمّد است. اين سكوت خود دليل بر شهرت اين اسم در آن محيط است؛ زيرا اگر اعتراضى شده بود براى ما نقل مى شد چراكه اعتراض هاى دشمنان حتى در مواردى كه بسيار زننده بود نيز در تاريخ ثبت است.» (تفسير نمونه، ج 24، ص 79) همچنین اعتراض نکردند که در انجیل بشارت به آمدن احمد نیامده است.
برگرفته از درس خارج اصول استاد سید محمود مددی، بحث عام و خاص، جلسه 115، 25اسفند 1400.