در استنباط حکم شرعی، گاهی تمام مقدمات نقلی هستند و گاهی تماماً عقلی هستند و گاهی هم از هر دو دسته مقدمات استفاده میشود. مراد ما از دلیل عقلی، دلیل استنباطی است که در آن استنباط، از قضایای عقلی استفاده شده است. فرقی نمیکند که کل قضایا عقلی باشد یا برخی از آنها.
آیا اگر قضایای عقلیِ نظری و در نظرِ مستدل قطعی، در استنباط حکم شرعی استفاده شوند، آن استنباط اعتبار دارد یا نه؟
وجه این که چنین مطلبی مطرح شده است این است که علمای اَخباری دیدهاند که بسیاری از مسائل علم اصول این ویژگیها (عقلیِ نظری و قطعی در نظرِ مستدل) را دارند (مثل امکان اجتماع امر و نهی، ملازمه بین وجوب شیء و وجوب مقدمۀ آن، اقتضای نهی بر فساد، اقتضای امر به شیء بر حرمت ضد، منجزیت علم اجمالی، برائت عقلی، احتیاط، حق الطاعة، معقولیت حجیت اجمالی و...) ولی بین علمای اصول، اختلاف فراوان است. علما در اصول بر سر این مطالب، این همه اختلاف کردهاند، بعد در علم فقه از آنها استفاده میکنند و حکم شرعی استنباط میکنند! لذا -به خاطر خطای بالا و اختلاف فراوان- گفتند که دلیل عقلی بیاعتبار است.
البته اخباریها نتوانسته بودند این اشکال را به یک بیان فنی مطرح کنند. گاهی سخن از حجیت و عدم حجیت دلیل عقلی به میان آوردهاند و گاهی سخن از اعتبار و بیاعتباری و گاهی سخن از کاشفیت و عدم کاشفیت و گاهی سخن از منجزیت و عدم منجزیت. در هر حال میتوان اشکال ایشان را از حیث شکلی مرتب و بعد بررسی کرد.
مراد از اعتبار گزارههای عقلی
مراد از اعتبار گزارههای عقلی، اعتبار منطقی نیست؛ زیرا استنباط اصلاً قیاس نیست و منطق تنها سه نوع استدلال (قیاس، استقراء و تمثیل) را ارزشیابی میکند. بلکه مراد از اعتبار، موجه بودن است. یا به عبارت دیگر، سؤال این است که آیا چنین استدلالی قابل دفاع هست یا نیست؟ [در واقع] مراد از اعتبار این است که استدلال در نزد اصحاب فن موجه باشد.
برای فهم این معنا از اعتبار به یک مثال توجه شود: اگر کسی از روایات معتبر، در پاسخ به مسألهٔ فلسفی کمک بگیرد، غیر معتبر است؛ زیرا روایت، کلام معصوم نیست، بلکه نقل کلام معصوم است که خطا میپذیرد. آن چیزی که خطا نمیپذیرد، خود کلام معصوم است نه نقل کلام او.
آیا اگر قضایای عقلیِ نظری و در نظرِ مستدل قطعی، در استنباط حکم شرعی استفاده شوند، آن استنباط اعتبار دارد یا نه؟
وجه این که چنین مطلبی مطرح شده است این است که علمای اَخباری دیدهاند که بسیاری از مسائل علم اصول این ویژگیها (عقلیِ نظری و قطعی در نظرِ مستدل) را دارند (مثل امکان اجتماع امر و نهی، ملازمه بین وجوب شیء و وجوب مقدمۀ آن، اقتضای نهی بر فساد، اقتضای امر به شیء بر حرمت ضد، منجزیت علم اجمالی، برائت عقلی، احتیاط، حق الطاعة، معقولیت حجیت اجمالی و...) ولی بین علمای اصول، اختلاف فراوان است. علما در اصول بر سر این مطالب، این همه اختلاف کردهاند، بعد در علم فقه از آنها استفاده میکنند و حکم شرعی استنباط میکنند! لذا -به خاطر خطای بالا و اختلاف فراوان- گفتند که دلیل عقلی بیاعتبار است.
البته اخباریها نتوانسته بودند این اشکال را به یک بیان فنی مطرح کنند. گاهی سخن از حجیت و عدم حجیت دلیل عقلی به میان آوردهاند و گاهی سخن از اعتبار و بیاعتباری و گاهی سخن از کاشفیت و عدم کاشفیت و گاهی سخن از منجزیت و عدم منجزیت. در هر حال میتوان اشکال ایشان را از حیث شکلی مرتب و بعد بررسی کرد.
مراد از اعتبار گزارههای عقلی
مراد از اعتبار گزارههای عقلی، اعتبار منطقی نیست؛ زیرا استنباط اصلاً قیاس نیست و منطق تنها سه نوع استدلال (قیاس، استقراء و تمثیل) را ارزشیابی میکند. بلکه مراد از اعتبار، موجه بودن است. یا به عبارت دیگر، سؤال این است که آیا چنین استدلالی قابل دفاع هست یا نیست؟ [در واقع] مراد از اعتبار این است که استدلال در نزد اصحاب فن موجه باشد.
برای فهم این معنا از اعتبار به یک مثال توجه شود: اگر کسی از روایات معتبر، در پاسخ به مسألهٔ فلسفی کمک بگیرد، غیر معتبر است؛ زیرا روایت، کلام معصوم نیست، بلکه نقل کلام معصوم است که خطا میپذیرد. آن چیزی که خطا نمیپذیرد، خود کلام معصوم است نه نقل کلام او.
برگرفته از دروس خارج اصول فقه استاد سید محمود مددی، مباحث قطع، جلسهٔ ۲۹، ۸ آبان ۱۴۰۱.