26-خرداد-1403, 12:15
(آخرین تغییر در ارسال: 31-خرداد-1403, 22:41 توسط مسعود عطار منش.)
جلسه 71 مورخ 1 بهمن 1402
نقش کثرت استعمال در پیدایش انصراف
نقش کثرت استعمال در پیدایش انصراف
قصد داریم به تأثیر کثرت وجود و کثرت استعمال در پیدایش انصراف بپردازیم. ما سابقاً در توضیح اینکه از چه رو، واژۀ «عالم» منصرف است به «عالم عامل» توضیحاتی را مطرح میکردیم.
یک احتمال آن است که بگوییم به دلیل غلبۀ وجود عالم عامل، و اینکه غالب عالمها به علمشان عمل میکنند، چنین انصرافی رخ میدهد. یعنی لفظ «عالم» دالّ بر معنای عالم است، ولی به دلیل آنکه بین معنای عالم و معنای عامل تلازم غالبی وجود دارد، لفظ «عالم» سبب خطور «عالم عامل» میشود. البته خطور معنای «عالم عامل» به توسیط دلالت «عالم» بر معنای خودش است یعنی لفظ «عالم» بر معنای عالم دلالت میکند و از آن رو که بین معنای عالم و معنای عامل تلازم غالبی وجود دارد، لفظ دالّ بر احد المتلازمین به نحوی از انحاء دالّ بر ملازم آن معنا خواهد بود. این پدیده ناشی از ارتباط معنوی بین این معانی است.
اما احتمال دیگر آن است که انصراف مزبور را به کثرت استعمال مستند بدانیم. کثرت استعمال از باب تعدّد دالّ و مدلول است؛ یعنی هر وقت لفظ «عالم» را استعمال میکردیم در کنارش دالّ دومی بر عامل بودن آن عالم، وجود داشته در نتیجه «عالم» به دلیل مقارنت دائمی با دالّ دوم، به محض کاربست لفظ «عالم»، دالّ دوم نیز که بر عامل بودن دلالت دارد، به ذهن خطور نموده و مجموع دو دالّ بر «عالم عامل» دلالت میکنند. این پدیده چیزی شبیه تقدیر لفظی است که در آن یک لفظ را ذکر نمیکنیم به اعتماد آن که لفظ دیگری که ذکر شده، لفظ مقدّر را به ذهن مخاطب اخطار میدهد. در اینجا نیز دالّ دوم را ذکر نمیکنیم به اعتماد آن که دالّ اول، دالّ دوم را به ذهن مخاطب منتقل میکند.
واقعیّت امر آن است که باید دید، آن دالّ دومی که بر قید دلالت میکند، دالّ لفظی است، یا دالّ معنوی است، یا دالّ سکوتی است؟!
به نظر میرسد آن کثرت استعمالی که سبب انصراف میشود، در معمول موارد، کثرت استعمال بهوسیلۀ تعدّد دالّ و مدلولی است که دالّ دومش یا معنوی است یا سکوتی است؛ لذا چنین نیست که دالّ دوم یک دالّ لفظی باشد و تقدیرش از قبیل تقدیر لفظی باشد و به همین جهت تعبیر کردیم شبیه تقدیر لفظی است نه اینکه دقیقاً تقدیر لفظی باشد. چون غالباً چنین نیست که وقتی «عالم» را به کار میبریم لفظ «عامل» را نیز در کنارش ذکر نموده باشیم تا با شنیدن لفظ «عالم»، لفظ «عامل» نیز خود به خود به ذهن خطور نماید و ما را از ذکر آن بینیاز سازد؛ پس دالّ بر عامل بودن غالباً یک دال لفظی نیست بلکه یک دالّ معنوی است.
با عنایت به توضیحات ذکر شده به نظر میرسد، این تعدّد دالّ و مدلول در انصراف ظهورساز هنوز حضور دارد یعنی علت این که لفظ مورد نظر، به صنف خاصی از طبیعت منصرف میشود، حضور دالّ دوم است. بلکه میتوان پارا فراتر نهاده و ادعا نمود کثرت استعمال اساساً اهمیّت ندارد چون آن چیزی که منشأ دلالت بر صنف خاص است، کثرت استعمال نیست بلکه تناسبات حکم و موضوع است و در تناسبات حکم و موضوع، کثرت استعمال هیچ نقشی ندارد لذا نباید توهم شود کثرت استعمال سبب شده، لفظ «عالم» به تنهایی بر «عالم عامل» دلالت کند. لفظ «عالم» به تنهایی بر «عالم عامل» دلالت نمیکند بلکه لفظ «عالم» بر معنای خودش دلالت میکند و دالّ دوم نیز بر قید «عامل بودن» دلالت میکند. بنابراین انصراف در همان قالب تعدّد دالّ و مدلول باقی میماند و نیازی نیست کثرت استعمال را در این مرحله مطرح کنیم.
بنابراین کثرت استعمال در دلالتگری «عالم» بر «عالم عامل» دخالت نداشته و این دلالت کما کان از باب تعدّد دالّ و مدلول است. نقش کثرت استعمال در حذف شدن دالّ دوم است یعنی اگر قرار باشد لفظ «عالم» در «عالم عامل» وضع تعیّنی پیدا کند و کاری که دو دالّ انجام میدهند به یک دالّ مستند شود، به کثرت استعمال نیاز داریم تا این وضع تعیّنی را سامان دهد؛ ولی در پدیدۀ انصراف، به کثرت استعمال نیازی نداریم چون انصراف لفظ «عالم» به «عالم عامل» کما کان از باب تعدّد دالّ و مدلول بوده و قرار نیست دالّ دوم را از میان برداریم. در مثالهایی که برای انصراف مطرح نمودیم نیز اساساً به کثرت استعمال ارتباطی نداشتند و نفس تناسبات بین حکم و موضوع، بدون کثرت استعمال، معنای مورد نظر را سامان میدهد.البته در مورد کثرت وجود نکتهای وجود دارد که در موردش سخن خواهیم گفت چون ممکن است کثرت وجود را در شکلگیری انصراف دخیل بدانیم؛ ولی به هر حال کثرت استعمال ارتباطی به پدیدۀ انصراف ندارد.
سؤال: فرض کنید استاد دانشگاه موضوع درس خود را «شیر اسب» قرار داده و مدّتی است در مورد «شیر اسب» سخن میگوید. واژۀ «شیر» در چنین فضایی منصرف به «شیر اسب» است در حالی که «شیر اسب» غلبه و شیوع ندارد. در این مثال حتی در محیط دانشگاه نیز «شیر اسب» وجود خارجیاش شیوع ندارد؛ پس نباید تصور شود کثرت وجود در انصراف نقش داشته و کثرت استعمال هیچ نقشی ندارد؟
پاسخ: بله؛ سابقاً این نکته را تذکر دادیم که تکرّر استعمال احیاناً زمینۀ تقدیر لفظی را فراهم میآورد یعنی آن دالّ دومی که وجود دارد دیگر ذکر نمیشود. باید دانست چنین انصرافی کمتر رخ میدهد و مقصود ما انکار وقوع آن نیست بلکه مقصودمان آن است که انصرافی که نوعاً در مباحث فقهی مورد ابتلای ما است، انصرافاتی که است که کثرت استعمال در آنها نقش نداشته و کثرت وجود در پیدایشان نقش دارد. پس اینکه احیاناً در موارد اندکی حقیقت انصراف به تقدیر دالّ دوم بازگشت میکند درست است و قصد انکارش را نداریم ولی نوعاً چنین نیست. آنچه نوعاً عامل انصراف است، تناسبات حکم و موضوع است هر چند ممکن است در موارد اندکی به دلیل وجود یک سری نکات خاص هر موقع لفظ «اسب» را به کار بردیم دالّ بر آن ویژگی خاص نیز در ذهن حاضر شده و در تقدیر گرفته شود.
کوتاه سخن آنکه، در نوع موارد، انصراف معلول تناسبات حکم و موضوع است و در جایی که انصراف معلول تناسبات حکم و موضوع باشد کثرت استعمال به هیچ وجه در آن دخالت ندارد. به بیان دیگر ما دو گونه انصراف داریم: انصراف ناشی از تناسبات حکم و موضوع و انصراف ناشی از کثرت استعمال. اکثریت انصرافها ناشی از تناسبات حکم و موضوع است و در این قسم از انصرافها کثرت استعمال هیچ نقشی ندارد.