25-ارديبهشت-1395, 11:21
1395/1/16
موضوع: بررسی ادله عدم وجوب امربهمعروف/روایت دوم/جمع دلالی و مشکل صدوری از حیث اختلاف نسخه
خلاصه مباحث گذشته:
ادله ی داله بر عدم وجوب ام به معروف را بررسی میکردیم. سه آیه را بحث کردیم، و یک روایت از نهجالبلاغه را هم بحث کردیم، امروز وارد روایت سوم میشویم.
5- روایت کافی: حسب المؤمن عزّاً
حدیث دومی که معارضه میکند با ادلة دالة بر وجوب امر به معروف، در کافی شریف روایت شده:
عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ يَحْيَى الطَّوِيلِ صَاحِبِ الْمِنْقَرِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: حَسْبُ الْمُؤْمِنِ عِزّاً إِذَا رَأَى مُنْكَراً أَنْ يَعْلَمَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ قَلْبِهِ إِنْكَارَهُ.
«أنیعلم» فاعل «حسب» است؛ همین برای عزت مؤمن کافی است که وقتی منکری را میبیند، خدا در قلبش انکار مشاهده کند. اگر وظیفهاش نهی به لسان بود ولی عاصی شد، چطور کفی له عزّاً که انکار قلبی کند؟! این شخص، عاصی و فاسق است. پس این که فرموده: «کفایت میکند از حیث عزّ، انکار قلبی» نشان میدهد که به جز انکار قلبی، وظیفة دیگری ندارد.
در مقام جواب از این روایت، وجوهی قابل طرح است:
جمعهای دلالی
جواب اول: تصمیم بر انکار عملی
وجه اول، این است که علیرغم این که محدثین بزرگ این روایت را در باب «انکار قلبی» ذکرکردهاند مثل صاحب وسائل و صاحب جامع الاحدیث شیعه، ممکن است بگوییم: «مفاد این جمله، این نیست. بلکه چون ظاهر «انکار»، انکار به عمل است، پس مفادش این است که چون انسان برای هر کاری قبل از این که انجام بدهد در قلبش تصمیمش را دارد، اگر خداوند انکار را از طریق قلبش ببیند که تصمیم بر انکار عملی دارد، برای عزتش کافی است؛ عزت مؤمن، از زمانی که انکار عملی را شروع میکند شروع نمیشود، بلکه از زمانی که این تصمیم در قلبش منقدح میشود شروع میشود. خصوصاً که نسخ این روایت در تهذیب به این نحو است که: «أنیعلم الله من نیته انکارَه» که شاید تناسب بیشتری با این معنا داشته باشد.
پس یا باید بگوییم: «ظهور اولی این جمله، در این است.»، یا باید بگوییم: «به قرینة روایات دالة بر وجوب باید اینطور معنا کنیم در مقام جمع.». اگر کسی به این نحو استظهارکند، لااقلش احتمال است و لذا امر این روایت دایر است بین «ما یدل علی الوجوب» و «مالایدل علی الوجوب».
جواب دوم: عدم وجوب لسانی و یدی
جواب دوم این است که یُحمل علی عدم صورت تمکن من الامکان، یا عدم شروط وجوب انکار یدی و لسانی.
جواب سوم: حکم حیثی
جواب سوم، این است که حمل بر حکم حیثی بشود؛ من حیث وظیفة القلب، حسب المؤمن عزا؛ چون به حسب روایاتی که خواندیم، هر یک از قلب و زبان و دست وظیفهای دارند، پس از حیث وظیفة قلبیه کفاه عزا که این وظیفهاش را انجام بدهد. ممکن است حتی خودش فاعل آن منکر باشد ولی وقتی که از دیگران میبیند (یا حتی در همان حینی که خودش مبتلاست)، قلباً انکارکند و احساس شرمندگی داشته باشد.
البته جواب اول و دوم اظهر است، ولی اگر کسی از آنها تنزل کند، به این نحو هم میشود رفع معارضه کرد.
اشکالات صدوری
از حیث اختلاف نسخه
این روایت شریفه، در سه مورد اختلاف نسخه دارد:
مورد اول: عزّاً
1- عزّاً
در نسخة دارالحدیث و وافی، همین «عزّا» هست. و معروف از نقل از کافی در کتب ناقل از کافی همین «عزا» است.
2- غِیَراً
نسخة دیگر: «غِیَراً» است که از «غیرت» است؛ یعنی از حیث غیرت و تعصب دینی، نه عزت و شرف، که مرحوم مجلسی در مرآت العقول فرموده که: «در تهذیب عزاً است، و هو تصحیف.»، از این کلام ایشان استفاده میشود که نسخ متعددهای که نزد مرحوم مجلسی بوده، «غیرا» بوده، و «عزا» را به کافی نسبت داده و حکم به تصحیف کردهاست.
در صورتی که «غیرا» باشد، مرحوم مجلسی سه معنا در مرآت العقول فرموده:
قوله عليه السلام:" غيرا" أي غيرة و أنفة عن محارم الله من قولهم غار على امرأته غيرا و غيرة أو تغييرا للمنكر فإنه يكفي مع العجز إرادة التغيير في وقت الإمكان و تغيير حبه و الرضا به عن القلب.
معنای اول: غیرت بر محارم الهی
معنای اول این است که: «غیرا و عنفة عن محارم الله : کفایت میکند مؤمن را از حیث تنفّر و اشمئزاز از محارم خدای متعال، همین که خدا از قلب او بداند که انکارمیکند.
معنای دوم: تغییر منکر در عالم خارج
«أو تغییرا للمنکر»: یعنی همین انکار قلبی، کافی است برای تغییر منکر. این شبیه میشود به همان معنای اولی که ذکرکردیم.
معنای سوم: تغییر منکر در قلب
«تغییر حبه و الرضا به عن القلب». معنای دوم، تغییر در عالم خارج بود. معنای سوم، تغییر در عالم قلب است؛ یعنی معصیتی را میبیند که دوست دارد و راضی و خشنود است، کفی برای این که این را تغییربدهد که انکار قلبی کند؛ انکار قلبی، با حب و رضایت جمع نمیشود.
معنای چهارم: تغصب دینی
معنای چهارمی هم خوب بود میفرمود که از همان «غیرت» باشد به معنای تعصب دینی.
3- خیراً
نسخة دیگر «خیرا» است؛ که در هامش جامع الاحادیث، از مستدرک اینطور نقل کرده. مستدرک از مشکات الانوار «خیرا» نقل کرده. پس نقل مشکات الانوار «خیرا» است؛ یعنی حسب المؤمن خیرا إذا رأی منکرا ...».
4- عذرا
اگر «عذرا» باشد، دلالتش بر مدعای «عدم وجوب» خیلی بهتر است؛ به عنوان عذر در درگاه خدای متعال، همین کافی است که انکار قلبی کند. استظهره المجلسی در ملاذ الاخبار ص472، البته نسخ نقل نمیکند ولی حدس ایشان این است که باید «عذرا» باشد و نساخ بد نوشتهاند. ولی این، نسخه نیست، حدس مرحوم مجلسی است. البته «ابنبرّام» هم «عذرا» نقل کرده و صرف حدس نیست؛ نسخه هم داریم.
5- عیبا
البته یک نسخه هم «حسب المؤمن عیبا أنلایعلم الله من قلبه انکاره». طبق این نسخه اصلاً معارضه نمیکند با روایات دال بر وجوب؛ چون این روایت هم میگوید: «برای مؤمن همین عیب کافی است که انکار قلبی نداشته باشد»، چرا عیب است؟ باید واجب باشد تا ترکش عیب باشد، پس طبق این نسخه، دال بر وجوب است.
مورد دوم: انکارَه
مورد دوم، جملة اخیرة روایت است؛ که «من قلبه انکارَه».
در کافی شریف، اسلامیه و دارالحدیث، همین است، مرآت العقول هم همین است.
نسخة دیگر انکاراً است. این را دارالحدیث از یکی از نسخههایش نقل کرده.
نسخة سوم، آن است که در تهذیب ج6 نقل کرده و همچنین مشکاتالانوار بر حسب نقل مستدرک: «أنیعلم اللهُ من نّیته أنّه له کاره».
مورد سوم: إذا رأی
مورد سوم که خیلی مهم نیست، «إذا رأی» در مشکات الأنوار «إن رأی» است.
نتیجه
اگر اطمینان اجمالی داریم
قبلاً عرض کردهبودیم که تارةً اطمینان اجمالی داریم که بالاخره یکی از این نسخ صادرشده. اگر کسی علم اجمالی یا اطمینان دارد که واقع امر و ما صدر عن الإمام علیهالسلام حتماً یکی از این نسخ است، این اختلاف نسخ لایضرنا؛ چون طبق تمام این نسخ، استدلال بر «عدم وجوب» بدواً، تمام است.
اگر اطمینان نداریم، خدشه در شمول ادلة حجیت خبر واحد
اما اگر کسی بگوید: «نه علم داریم و نه اطمینان. و لعل اصلاً غیر اینها بوده و راهی نداریم که حدیث صادرشده را بفهمیم. و از طرف دیگر هم فرد مردد لا علی التعیین نداریم، اخذ به یکی، ترجیح بلامرجح است.»، چنین شخصی نمیتواند اخذ به این روایت کند و ادلة حجیت خبر نمیتواند این خبر را بگیرد؛ چون ادلة حجیت خبر واحد، وجداناً همه را نمیتواند بگیرد چون معارضند لفظاً، یکی لا علی التعیین هم که نداریم، یکی علی التعیین هم ترجیح بلامرجح است، پس ادلة حجیت خبر واحد نمیتواند هیچیک از این اخبار را بگیرد. پس تطبیق ادلة حجیت خبر ثقه مخدوش است، پس هیچ دلیلی نداریم که اینها از امام صادرشده، شاید اصلاً چیز دیگری فرموده. در موارد اختلاف نسخ، این مشکل هست، مگر این که کسی بعضی از این نسخ را به خاطر ارسال کناربگذارد تا یک نسخه بدون معارض باقی بماند.
و للکلام تتمّاتٌ
موضوع: بررسی ادله عدم وجوب امربهمعروف/روایت دوم/جمع دلالی و مشکل صدوری از حیث اختلاف نسخه
خلاصه مباحث گذشته:
ادله ی داله بر عدم وجوب ام به معروف را بررسی میکردیم. سه آیه را بحث کردیم، و یک روایت از نهجالبلاغه را هم بحث کردیم، امروز وارد روایت سوم میشویم.
5- روایت کافی: حسب المؤمن عزّاً
حدیث دومی که معارضه میکند با ادلة دالة بر وجوب امر به معروف، در کافی شریف روایت شده:
عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ يَحْيَى الطَّوِيلِ صَاحِبِ الْمِنْقَرِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: حَسْبُ الْمُؤْمِنِ عِزّاً إِذَا رَأَى مُنْكَراً أَنْ يَعْلَمَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ قَلْبِهِ إِنْكَارَهُ.
«أنیعلم» فاعل «حسب» است؛ همین برای عزت مؤمن کافی است که وقتی منکری را میبیند، خدا در قلبش انکار مشاهده کند. اگر وظیفهاش نهی به لسان بود ولی عاصی شد، چطور کفی له عزّاً که انکار قلبی کند؟! این شخص، عاصی و فاسق است. پس این که فرموده: «کفایت میکند از حیث عزّ، انکار قلبی» نشان میدهد که به جز انکار قلبی، وظیفة دیگری ندارد.
در مقام جواب از این روایت، وجوهی قابل طرح است:
جمعهای دلالی
جواب اول: تصمیم بر انکار عملی
وجه اول، این است که علیرغم این که محدثین بزرگ این روایت را در باب «انکار قلبی» ذکرکردهاند مثل صاحب وسائل و صاحب جامع الاحدیث شیعه، ممکن است بگوییم: «مفاد این جمله، این نیست. بلکه چون ظاهر «انکار»، انکار به عمل است، پس مفادش این است که چون انسان برای هر کاری قبل از این که انجام بدهد در قلبش تصمیمش را دارد، اگر خداوند انکار را از طریق قلبش ببیند که تصمیم بر انکار عملی دارد، برای عزتش کافی است؛ عزت مؤمن، از زمانی که انکار عملی را شروع میکند شروع نمیشود، بلکه از زمانی که این تصمیم در قلبش منقدح میشود شروع میشود. خصوصاً که نسخ این روایت در تهذیب به این نحو است که: «أنیعلم الله من نیته انکارَه» که شاید تناسب بیشتری با این معنا داشته باشد.
پس یا باید بگوییم: «ظهور اولی این جمله، در این است.»، یا باید بگوییم: «به قرینة روایات دالة بر وجوب باید اینطور معنا کنیم در مقام جمع.». اگر کسی به این نحو استظهارکند، لااقلش احتمال است و لذا امر این روایت دایر است بین «ما یدل علی الوجوب» و «مالایدل علی الوجوب».
جواب دوم: عدم وجوب لسانی و یدی
جواب دوم این است که یُحمل علی عدم صورت تمکن من الامکان، یا عدم شروط وجوب انکار یدی و لسانی.
جواب سوم: حکم حیثی
جواب سوم، این است که حمل بر حکم حیثی بشود؛ من حیث وظیفة القلب، حسب المؤمن عزا؛ چون به حسب روایاتی که خواندیم، هر یک از قلب و زبان و دست وظیفهای دارند، پس از حیث وظیفة قلبیه کفاه عزا که این وظیفهاش را انجام بدهد. ممکن است حتی خودش فاعل آن منکر باشد ولی وقتی که از دیگران میبیند (یا حتی در همان حینی که خودش مبتلاست)، قلباً انکارکند و احساس شرمندگی داشته باشد.
البته جواب اول و دوم اظهر است، ولی اگر کسی از آنها تنزل کند، به این نحو هم میشود رفع معارضه کرد.
اشکالات صدوری
از حیث اختلاف نسخه
این روایت شریفه، در سه مورد اختلاف نسخه دارد:
مورد اول: عزّاً
1- عزّاً
در نسخة دارالحدیث و وافی، همین «عزّا» هست. و معروف از نقل از کافی در کتب ناقل از کافی همین «عزا» است.
2- غِیَراً
نسخة دیگر: «غِیَراً» است که از «غیرت» است؛ یعنی از حیث غیرت و تعصب دینی، نه عزت و شرف، که مرحوم مجلسی در مرآت العقول فرموده که: «در تهذیب عزاً است، و هو تصحیف.»، از این کلام ایشان استفاده میشود که نسخ متعددهای که نزد مرحوم مجلسی بوده، «غیرا» بوده، و «عزا» را به کافی نسبت داده و حکم به تصحیف کردهاست.
در صورتی که «غیرا» باشد، مرحوم مجلسی سه معنا در مرآت العقول فرموده:
قوله عليه السلام:" غيرا" أي غيرة و أنفة عن محارم الله من قولهم غار على امرأته غيرا و غيرة أو تغييرا للمنكر فإنه يكفي مع العجز إرادة التغيير في وقت الإمكان و تغيير حبه و الرضا به عن القلب.
معنای اول: غیرت بر محارم الهی
معنای اول این است که: «غیرا و عنفة عن محارم الله : کفایت میکند مؤمن را از حیث تنفّر و اشمئزاز از محارم خدای متعال، همین که خدا از قلب او بداند که انکارمیکند.
معنای دوم: تغییر منکر در عالم خارج
«أو تغییرا للمنکر»: یعنی همین انکار قلبی، کافی است برای تغییر منکر. این شبیه میشود به همان معنای اولی که ذکرکردیم.
معنای سوم: تغییر منکر در قلب
«تغییر حبه و الرضا به عن القلب». معنای دوم، تغییر در عالم خارج بود. معنای سوم، تغییر در عالم قلب است؛ یعنی معصیتی را میبیند که دوست دارد و راضی و خشنود است، کفی برای این که این را تغییربدهد که انکار قلبی کند؛ انکار قلبی، با حب و رضایت جمع نمیشود.
معنای چهارم: تغصب دینی
معنای چهارمی هم خوب بود میفرمود که از همان «غیرت» باشد به معنای تعصب دینی.
3- خیراً
نسخة دیگر «خیرا» است؛ که در هامش جامع الاحادیث، از مستدرک اینطور نقل کرده. مستدرک از مشکات الانوار «خیرا» نقل کرده. پس نقل مشکات الانوار «خیرا» است؛ یعنی حسب المؤمن خیرا إذا رأی منکرا ...».
4- عذرا
اگر «عذرا» باشد، دلالتش بر مدعای «عدم وجوب» خیلی بهتر است؛ به عنوان عذر در درگاه خدای متعال، همین کافی است که انکار قلبی کند. استظهره المجلسی در ملاذ الاخبار ص472، البته نسخ نقل نمیکند ولی حدس ایشان این است که باید «عذرا» باشد و نساخ بد نوشتهاند. ولی این، نسخه نیست، حدس مرحوم مجلسی است. البته «ابنبرّام» هم «عذرا» نقل کرده و صرف حدس نیست؛ نسخه هم داریم.
5- عیبا
البته یک نسخه هم «حسب المؤمن عیبا أنلایعلم الله من قلبه انکاره». طبق این نسخه اصلاً معارضه نمیکند با روایات دال بر وجوب؛ چون این روایت هم میگوید: «برای مؤمن همین عیب کافی است که انکار قلبی نداشته باشد»، چرا عیب است؟ باید واجب باشد تا ترکش عیب باشد، پس طبق این نسخه، دال بر وجوب است.
مورد دوم: انکارَه
مورد دوم، جملة اخیرة روایت است؛ که «من قلبه انکارَه».
در کافی شریف، اسلامیه و دارالحدیث، همین است، مرآت العقول هم همین است.
نسخة دیگر انکاراً است. این را دارالحدیث از یکی از نسخههایش نقل کرده.
نسخة سوم، آن است که در تهذیب ج6 نقل کرده و همچنین مشکاتالانوار بر حسب نقل مستدرک: «أنیعلم اللهُ من نّیته أنّه له کاره».
مورد سوم: إذا رأی
مورد سوم که خیلی مهم نیست، «إذا رأی» در مشکات الأنوار «إن رأی» است.
نتیجه
اگر اطمینان اجمالی داریم
قبلاً عرض کردهبودیم که تارةً اطمینان اجمالی داریم که بالاخره یکی از این نسخ صادرشده. اگر کسی علم اجمالی یا اطمینان دارد که واقع امر و ما صدر عن الإمام علیهالسلام حتماً یکی از این نسخ است، این اختلاف نسخ لایضرنا؛ چون طبق تمام این نسخ، استدلال بر «عدم وجوب» بدواً، تمام است.
اگر اطمینان نداریم، خدشه در شمول ادلة حجیت خبر واحد
اما اگر کسی بگوید: «نه علم داریم و نه اطمینان. و لعل اصلاً غیر اینها بوده و راهی نداریم که حدیث صادرشده را بفهمیم. و از طرف دیگر هم فرد مردد لا علی التعیین نداریم، اخذ به یکی، ترجیح بلامرجح است.»، چنین شخصی نمیتواند اخذ به این روایت کند و ادلة حجیت خبر نمیتواند این خبر را بگیرد؛ چون ادلة حجیت خبر واحد، وجداناً همه را نمیتواند بگیرد چون معارضند لفظاً، یکی لا علی التعیین هم که نداریم، یکی علی التعیین هم ترجیح بلامرجح است، پس ادلة حجیت خبر واحد نمیتواند هیچیک از این اخبار را بگیرد. پس تطبیق ادلة حجیت خبر ثقه مخدوش است، پس هیچ دلیلی نداریم که اینها از امام صادرشده، شاید اصلاً چیز دیگری فرموده. در موارد اختلاف نسخ، این مشکل هست، مگر این که کسی بعضی از این نسخ را به خاطر ارسال کناربگذارد تا یک نسخه بدون معارض باقی بماند.
و للکلام تتمّاتٌ