17-آبان-1395, 00:24
95/08/16
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: شرط دوم: احتمال تأثیر (ادلهی قول دوم: اشتراط خود «تأثیر» / روایت حارثبنمغیره و مناقشات استدلال به آن)خلاصه مباحث گذشته:
در قول دوم بودیم که وجوب امربهمعروف مشروط است به خود «تأثیر»، نه «احتمال تأثیر». از ادلهی این قول، سه مقطع از روایت مسعدةبنصدقه را بررسی کردیم. امروز روایت بعدی را بررسی میکنیم.
روایت حارثبنمغیره
حدیث شریف دیگری که به آن استدلال میشود برای اثبات اشتراط امربهمعروف به «تأثیر»، حدیث حارثبنمغیره است:
سَهْلُ بْنُ زِيَادٍ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ خَطَّابِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَارِثِ بْنِ الْمُغِيرَةِ قَالَ: لَقِيَنِي أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع فِي طَرِيقِ الْمَدِينَةِ فَقَالَ مَنْ ذَا أَ حَارِثٌ قُلْتُ نَعَمْ قَالَ أَمَا لَأَحْمِلَنَّ ذُنُوبَ سُفَهَائِكُمْ عَلَى عُلَمَائِكُمْ ثُمَّ مَضَى فَأَتَيْتُهُ فَاسْتَأْذَنْتُ عَلَيْهِ فَدَخَلْتُ فَقُلْتُ لَقِيتَنِي فَقُلْتَ لَأَحْمِلَنَّ ذُنُوبَ سُفَهَائِكُمْ عَلَى عُلَمَائِكُمْ فَدَخَلَنِي مِنْ ذَلِكَ أَمْرٌ عَظِيمٌ فَقَالَ نَعَمْ مَا يَمْنَعُكُمْ إِذَا بَلَغَكُمْ عَنِ الرَّجُلِ مِنْكُمْ مَا تَكْرَهُونَ وَ مَا يَدْخُلُ عَلَيْنَا بِهِ الْأَذَى أَنْ تَأْتُوهُ فَتُؤَنِّبُوهُ وَ تُعَذِّلُوهُ وَ تَقُولُوا لَهُ قَوْلًا بَلِيغاً فَقُلْتُ [لَهُ] جُعِلْتُ فِدَاكَ إِذاً لَايُطِيعُونَّا وَ لَايَقْبَلُونَ مِنَّا فَقَالَ اهْجُرُوهُمْ وَ اجْتَنِبُوا مَجَالِسَهُمْ.[1]
چرا سراغ این آدمها نمیروید او را نصیحت کنید و سخن محکم و درشتی به او بگویید تا دست از آن کارش بردارد؟
سرائر هم در «مستطرفات السرائر» همین روایت را از خود کتاب «ابنمحبوب» مستقیماً نقل میکند. شیخ مفید هم در کتاب «اختصاص» که مشهور است کتاب ایشان است همین را نقل میکنند، البته محقق خوئی در استناد این کتاب به ایشان اشکال میکنند.
تقریب استدلال
اگر «إذا» بخوانیم، یعنی اگر از ما نمیپذیرند، چه کار کنیم؟ اگر «إذاً» بخوانیم، یعنی اگر این کار را بکنیم، از ما نمیپذیرند و قبول نمیکنند. حضرت فرمودند: در این صورت از آنها دوری کنید. پس وجوب امربهمعروف، مشروط است به «قبول».
تقویت بخشی از مضمون این روایت با احادیث هممضمون
این مضمونی که در این روایت هست، در بعضی روایات دیگر هم شبیهش وجود دارد. در همین باب از «جامع احدیث الشیعه» در حدیث سوم از خود حارثبنمغیره نقل شده که:
عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى عَنِ الْحَارِثِ بْنِ الْمُغِيرَةِ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع لآَخُذَنَّ الْبَرِيءَ مِنْكُمْ بِذَنْبِ السَّقِيمِ وَ لِمَ لَا أَفْعَلُ وَ يَبْلُغُكُمْ عَنِ الرَّجُلِ مَا يَشِينُكُمْ وَ يَشِينُنِي فَتُجَالِسُونَهُمْ وَ تُحَدِّثُونَهُمْ فَيَمُرُّ بِكُمُ الْمَارُّ فَيَقُولُ هَؤُلَاءِ شَرٌّ مِنْ هَذَا فَلَوْ أَنَّكُمْ إِذَا بَلَغَكُمْ عَنْهُ مَا تَكْرَهُونَ زَبَرْتُمُوهُمْ وَ نَهَيْتُمُوهُمْ كَانَ أَبَرَّ بِكُمْ وَ بِي.[2]
این روایات، مؤید آن مضمون است؛ نگفته: «اگر اثر نداشت، واجب نیست» که بگوییم: «پس خود «تأثیر» را شرط کردهاند.»، ولی اصل این مضمون در این روایت هم هست که حضرت توقع دارد که: «بروید سراغشان، و اگر قبول نکردند، در مجالسشان شرکت نکنید.».
روایت بعدی، از تهذیب و مقنعهی شیخ مفید است:
و قال الصادق جعفر بن محمد ع لقوم من أصحابه أنه قد حق لي أن آخذ البريء منكم بالسقيم و كيف لا يحق لي ذلك و أنتم يبلغكم عن الرجل منكم القبيح فلا تنكرون عليه و لا تهجرونه و لا تؤذونه حتى يتركه.[3]
یعنی گاهی حتی میشود اذیتشان کرد.
حدیث دیگر، در امالی شیخ طوسی قدس سره هست، با سند بلندبالایی که میرسد به این که:
هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: لَوْ أَنَّكُمْ إِذَا بَلَغَكُمْ عَنِ الرَّجُلِ شَيْءٌ تَمَشَّيْتُمْ إِلَيْهِ- فَقُلْتُمْ يَا هَذَا إِمَّا أَنْ تَعْتَزِلَنَا وَ تَجْتَنِبَنَا- وَ إِمَّا أَنْ تَكُفَّ عَنْ هَذَا- فَإِنْ فَعَلَ وَ إِلَّا فَاجْتَنِبُوهُ.[4]
این روایات، در یک بخشی همهشان مشترک بودند؛ آن روایت اول، این جهت را هم داشت که راوی عرض کرد که: «این که میفرمایید امربهمعروف کنیم، اثر ندارد. یا اگر اثر نداشت، چه کار کنیم؟»، و حضرت هم میفرمایند: «اگر قبول نکردند، یک وظیفهی دیگری دارید که از آنها دوری کنید.».
پس تقریب استدلال روشن شد، و بخشی از مضمون این این روایت هم یؤیَّد به عدّةٍ من الروایات.
مناقشات
در قبال این استدلال، عدهای از مناقشات وجود دارد:
مناقشهی اول: سند
این روایت، از نظر سند محل اشکال است؛ محقق خوئی در معجم رجال الحدیث وقتی به این حدیث میرسند، میفرمایند: به خاطر اشتمالش بر «سهل بن زیاد» که تضعیف شده، و به خاطر اشتمالش بر «خطاب بن محمد» که مجهول است، حجت نیست.
در سرائر هم از «ابومحمد» نقل کرده، اگر کنیهی خطّاب بن محمد باشد، الکلام فالکلام. اگر کنیهی شخص دیگری باشد، مجهول است. به علاوهی این که سند سرائر به کتاب ابنمحبوب را هم نمیدانیم.
دربارهی «اختصاص» اولاً آیا این کتاب مال شیخ مفید است؟ ثانیاً اگر هم مال او باشد مرسلاً نقل کرده.
تخلص از اشکالات سندی
راه اول این است که حسنبنمحبوب از اصحاب اجماع است. و کشّی دربارهی اصحاب اجماع میفرماید که علما قائل به «تصحیح ما یصح عنهم» شدهاند. این عبارت «تصحیح ما یصح عنهم» به چه معناست؟
مبنای اول: تصحیح تا معصوم
در «اصحاب اجماع» نظر بسیاری از بزرگان این است که هر گاه سند تا اصحاب اجماع تامّ بود که برای ما اثبات بشود که اصحاب اجماع این حرف را زدهاند، به بعد از اصحاب اجماع نگاه نمیکنیم و حتی اگر از شمر همنقل کرده باشند، قبول میکنیم؛ چون اجماع داریم بر این که حدیثی که آنها نقل کردهباشند، صحیح است. اگر اجماع کشّی را اینطور معنی کردیم، این مشکل از سرائر برطرف میشود.
مبنای دوم: تصحیحِ فقط نقل خودشان
مبنای دوم این است که ثابت نیست که چنین اجماعی داشته باشیم که هر چه این روات نقل کردهباشند معصوم هم همان را فرموده، بلکه معنایش این است که امتیاز اینها این است که همگان حرفشان را قبول دارند. حرف این روات هم این نیست که امام صادق این را فرموده، حرف اینها این است که این مطلب را از فلان راوی شنیدهاند، ما هم در همین مطلب آنها را تصدیق میکنیم که از آن راوی این مطلب را شنیدهاند، اما آیا حجت میشود بر این که آن راوی هم صحیح نقل کرده؟ لذا اگر مبنای دوم متعیّن نباشد، لااقل محتملالوجهین است. به علاوهی این که حرف کشّی، یک اجماع منقول است. چطور در فروعات فقهی اجماع منقول را میگویید: «لا اعتبار به»؟ اینجا هم همینطور است.
إنشاءالله سهشنبه تتمهی کلام.
[1] - الكافي (ط - الإسلامية)؛ ج8، ص: 162.
[2] - الكافي (ط - الإسلامية)؛ ج8، ص: 158.
[3] - المقنعة (للشيخ المفيد)؛ ص: 809.
[4] - وسائل الشيعة؛ ج16، ص: 146.