27-ارديبهشت-1395, 09:11
1395/2/5
موضوع: اجمال مخصص/استصحاب عدم ازلی /استدلال شهید صدر بر جریان استصحاب عدم ازلی
خلاصه مباحث گذشته:
در جلسه گذشته استدلال شهید صدر بر لزوم محمولی بودن عدم العرض بیان شد
مرحوم شهید صدر از معنایی که برای نعتیت بیان کرد دو مطلب را ثابت کرد مطلب اول این بود که عدم العرض نمیتواند به نحو نعتی اخذ شود و لا محاله باید عدم محمولی باشد یعنی عدم العرض عدم المحصص است نه تحصیص العدم زیرا تحصیص عدم معنی ندارد مرحوم شهید صدر فرمود این مطلب علاوه بر اینکه وجدانی است میتوان برای آن برهانی اقامه کرد که نسبت واقعیه نعتیه نمیتواند بین جوهر و عدم العرض واقع شود و اگر مراد از عدم العرض مجرد یک مفهوم اضافی ذهنی مانند مقرونیت و معیت است هر چند این مفاهیم میتواند به نحو عدم نعتیت اخذ شوند و حتی این معانی میتواند بین دو جوهر لحاظ شود اما این خارج از بحث ما است زیرا بحث ما در عدم عرض خود جوهر است و کلام مرحوم نائینی در این فرض بود و اساسا قیود ذهنی اگر نسبت خارجی و واقعی باشند دخیل در موضوع میباشند مثل نعتیت که یک واقعیتی دارد اما اگر این نسب ذهنی واقعیتی نداشته باشد لازمه بیان شمرده شده و دخیل در موضوع نمیباشند و برای اثبات دخل در موضوع احتیاج به دلیل خاص است
مطلب دوم این بود که اگر کسی بگوید در طول صدق عدم محمولی انتزاع عدم نعتی میشود لازمه این بیان وجود حالت سابقه برای این اتصاف است زیرا یکی از موارد صدق این عدم محمولی سالبه به انتفاع موضوع است پس در این فرض هم این اتصاف ثابت است و حالت سابقه ازلی دارد و این مطلب با قاعده ثبوت شیئ لشیئ فرع ثبوت المثبت له منافات ندارد زیرا مثبت له در اینجا ثابت است و ثبوت هر شیئ بحسب خود است و اینجا چون ثبوت نعتیت در عالم واقع و نفس الأمر است مثبت له باید در همان عالم ثابت باشد که عوارض و ماهیات در عالم نفس الأمر ثابت هستند حتی اگر هنوز موجود نشده باشند
اشکال به برهان شهید صدر
اما در مقابل این برهان شهید صدر باید گفت یک وجدان عرفی وجود دارد که جوهر متصف به وجود و عدم صفاتی میشود که درطول وجود عارض بر جوهر میشوند مانند قرشیت که در طول وجود عارض بر جوهر میشود بخلاف صفاتی که صفات ذات هستند و فرع وجود معروض نیستند مانند امکان اما صفاتی که در طول وجود، عارض میشوند وجدانا معروض را محصص به دو قسم میکنند مثلا مرأة قرشیة و مرأة غیر قرشیة و در برخی از این صفات آن تأویل مرحوم خویی هم جاری نیست که ایشان فرمود صفت وجودی ضد این عدم اخذ میشود زیرا برخی مانند علم ضد وجودی ندارد و جهل همان عدم علم است پس وجدان حکم میکند که جوهر میتواند متصف به عدم العرض شود البته عدم العرضی که در طول وجود حمل بر جوهر میشود حال باید دید میتوان برهان شهید صدر را نفی کرد و إلا آن برهان مانع این وجدان است
موضوع: اجمال مخصص/استصحاب عدم ازلی /استدلال شهید صدر بر جریان استصحاب عدم ازلی
خلاصه مباحث گذشته:
در جلسه گذشته استدلال شهید صدر بر لزوم محمولی بودن عدم العرض بیان شد
مرحوم شهید صدر از معنایی که برای نعتیت بیان کرد دو مطلب را ثابت کرد مطلب اول این بود که عدم العرض نمیتواند به نحو نعتی اخذ شود و لا محاله باید عدم محمولی باشد یعنی عدم العرض عدم المحصص است نه تحصیص العدم زیرا تحصیص عدم معنی ندارد مرحوم شهید صدر فرمود این مطلب علاوه بر اینکه وجدانی است میتوان برای آن برهانی اقامه کرد که نسبت واقعیه نعتیه نمیتواند بین جوهر و عدم العرض واقع شود و اگر مراد از عدم العرض مجرد یک مفهوم اضافی ذهنی مانند مقرونیت و معیت است هر چند این مفاهیم میتواند به نحو عدم نعتیت اخذ شوند و حتی این معانی میتواند بین دو جوهر لحاظ شود اما این خارج از بحث ما است زیرا بحث ما در عدم عرض خود جوهر است و کلام مرحوم نائینی در این فرض بود و اساسا قیود ذهنی اگر نسبت خارجی و واقعی باشند دخیل در موضوع میباشند مثل نعتیت که یک واقعیتی دارد اما اگر این نسب ذهنی واقعیتی نداشته باشد لازمه بیان شمرده شده و دخیل در موضوع نمیباشند و برای اثبات دخل در موضوع احتیاج به دلیل خاص است
مطلب دوم این بود که اگر کسی بگوید در طول صدق عدم محمولی انتزاع عدم نعتی میشود لازمه این بیان وجود حالت سابقه برای این اتصاف است زیرا یکی از موارد صدق این عدم محمولی سالبه به انتفاع موضوع است پس در این فرض هم این اتصاف ثابت است و حالت سابقه ازلی دارد و این مطلب با قاعده ثبوت شیئ لشیئ فرع ثبوت المثبت له منافات ندارد زیرا مثبت له در اینجا ثابت است و ثبوت هر شیئ بحسب خود است و اینجا چون ثبوت نعتیت در عالم واقع و نفس الأمر است مثبت له باید در همان عالم ثابت باشد که عوارض و ماهیات در عالم نفس الأمر ثابت هستند حتی اگر هنوز موجود نشده باشند
اشکال به برهان شهید صدر
اما در مقابل این برهان شهید صدر باید گفت یک وجدان عرفی وجود دارد که جوهر متصف به وجود و عدم صفاتی میشود که درطول وجود عارض بر جوهر میشوند مانند قرشیت که در طول وجود عارض بر جوهر میشود بخلاف صفاتی که صفات ذات هستند و فرع وجود معروض نیستند مانند امکان اما صفاتی که در طول وجود، عارض میشوند وجدانا معروض را محصص به دو قسم میکنند مثلا مرأة قرشیة و مرأة غیر قرشیة و در برخی از این صفات آن تأویل مرحوم خویی هم جاری نیست که ایشان فرمود صفت وجودی ضد این عدم اخذ میشود زیرا برخی مانند علم ضد وجودی ندارد و جهل همان عدم علم است پس وجدان حکم میکند که جوهر میتواند متصف به عدم العرض شود البته عدم العرضی که در طول وجود حمل بر جوهر میشود حال باید دید میتوان برهان شهید صدر را نفی کرد و إلا آن برهان مانع این وجدان است