27-ارديبهشت-1395, 09:12
1395/2/6
باسمه تعالی
موضوع: اجمال مخصص/تمسک به عام در صورت اجمال مخصص /تنقیح موضوع عام به وسیله استصحاب عدم ازلی
خلاصه مباحث گذشته:
مرحوم شهید صدر فرمود عدم نمیتواند نعتی باشد برخلاف مرحوم نائینی که فرمود تنها صورت صحیح برای عدم تصور نعتی بودن عدم است اما مرحوم خویی فرمود عدم هم میتواند نعتی باشد و هم محمولی و عرض شد که وجدان برخلاف برهان مرحوم شهید صدر است لذا اگر نتوانیم برهان شهید صدر را پاسخ دهیم باید از وجدان رفع ید کرد
اشکال به برهان شهید صدر
اولا: ایشان فرمود وجدانا عدم واقعیتی ندارد لذا نمیتواند محصص وجود باشد که در پاسخ به این بیان گفته میشود عدم هم واقعیتی دارد و ذهن عدم را درک میکند همانطور که وجود را درک میکند
اما نکته دیگر ایشان این بود که اگر عدم به مطلق قرشیت اضافه شود لازمه آن قرار گرفتن یک وجود در مقابل دو عدم است درحالی که نقیض هر شیئ فقط یک شیئ است و اگر عدم به قرشیت مضاف به مرأة اضافه شود دیگر تحصیص عدم به مرأة محال است زیرا تحصیص محصص است
در پاسخ این شبهه گفته میشود ما شق دوم را اختیار میکنیم یعنی میگوئیم عدم به عرض مطلق اضافه نشده است بلکه به عرض مضاف به جوهر اضافه شده است لکن همین حصه خود قابل تحصیص است زیرا عدم قرشیت هذه المرأة دو حصه دارد یک حصه آن عدم قرشیت این مرأة قبل از وجود مرأة است و حصه دیگر آن عدم قرشیت هذه المرأة بعد از وجود مرأة است و این حصه دوم از عدم قرشیت در واقع صفتی است برای حصه موجوده یعنی در ضمن این حصه از مرأة تحقق پیدا میکند لذا خود این نعت هم محصص میشود به این حصه از مرأة
لازم به ذکر است که بیان بالا منافاتی با استحاله تقیید مقید ندارد زیرا عدم قرشیت مضاف به ذات مرأة بود و لذا در فرض عدم وجود مرأة صادق بود حال همین عدم مضاف به قرشیت ذات مرأه مقید و محصص شده به فرض وجود مرأة که یک تقیید جدید است و تقیید دوباره مقید نیست
از این بیان اشکال مطلب دوم شهید صدر هم روشن میشود که حتی اگر نعتیت فرض شود همیشه حالت سابقه دارد زیرا در این فرض عدم قرشیت اضافه به مرأة موجوده شده است و این فرض حالت سابقه ندارد
علاوه بر بیانات بالا میتوان به شهید صدر یک اشکال نقضی هم وارد کرد زیرا وقتی که عدم به شکل محمولی برای یک ذات ذکر میشود مثلا گفته شود العنقاء معدوم در این فرض عدم مضاف به عنقاء محمول واقع شده اما در عین حال عدم صفت ماهیت عنقاء قرار گرفته و میتوان گفت العنقاء المعدوم و ذهن چنین معنایی را از آن جمله انتزاع میکند و هیچ استحالهای هم برای صفت قرار دادن عدم نمیبیند
حال که عدم العرض میتواند محمولی باشد و میتواند نعتی باشد باید دید عالم اثبات و ظاهر ادله موافق کدام یک از این دو معنی میباشد
بررسی ظاهر ادله برای استفاده عدم محمولی یا عدم نعتی
برای مقتضای ظاهر ادله وجوهی گفته شده که برخی مشترک بین مخصص متصل و منفصل و برخی مخصوص مخصص منفصل است
البته اگر در مخصص متصل عنوان نعتی صریحا اخذ شود مثلا گفته شود اکرم الفقیر غیر الأموی مسلم است که این عدم العرض نعتی است و نمیتوان با استصحاب اتصاف فقیر به عدم أمویت را ثابت کرد اما گاهی مخصص متصل به صورت استثناء یا جمله مستقله است که در این صورت مشخص نمیشود عدم نعتی یا محمولی اخذ شده است
وجه اول: ظاهر جمله استثناء یا جمله مستقل این است که خاص را از دایره عام خارج کردهاند و بیش از این دلالت ندارد و لازمه خروج خاص از دایره عام بدون اینکه معنای اضافهای در عام اخذ شود این است که حکم عام منطبق بر افراد خاص نیست و قید عام عدم الخاص است یعنی سالبه محصله و عدم الخاص حمل بر موضوع عام شده است و عدم محمولی است نه نعتی
وجه دوم: عرف عام و خاص را از باب مقتضی و مانع میبیند مثلا فقر مقتضی وجوب اکرام و اموی بودن را مانع میداند حال اگر عدم المانع ثابت شود برای اثبات حکم عام کافی است و این همان معنای عدم محمولی است
وجه سوم: نسبت میان عدم محمولی و نعتی اقل و اکثر است هر چند به لحاظ تصور متباینین هستند ولی به لحاظ محکی خارجی اقل و اکثر هستند یعنی عدم محمولی اقل است زیرا فقط عدم حمل به معروض شده است بخلاف عدم نعتی که علاوه بر تقیید حکم اتصاف را هم اخذ کرده است که این تقیید زائد به وسیله اصالة العموم نفی میشود
باسمه تعالی
موضوع: اجمال مخصص/تمسک به عام در صورت اجمال مخصص /تنقیح موضوع عام به وسیله استصحاب عدم ازلی
خلاصه مباحث گذشته:
مرحوم شهید صدر فرمود عدم نمیتواند نعتی باشد برخلاف مرحوم نائینی که فرمود تنها صورت صحیح برای عدم تصور نعتی بودن عدم است اما مرحوم خویی فرمود عدم هم میتواند نعتی باشد و هم محمولی و عرض شد که وجدان برخلاف برهان مرحوم شهید صدر است لذا اگر نتوانیم برهان شهید صدر را پاسخ دهیم باید از وجدان رفع ید کرد
اشکال به برهان شهید صدر
اولا: ایشان فرمود وجدانا عدم واقعیتی ندارد لذا نمیتواند محصص وجود باشد که در پاسخ به این بیان گفته میشود عدم هم واقعیتی دارد و ذهن عدم را درک میکند همانطور که وجود را درک میکند
اما نکته دیگر ایشان این بود که اگر عدم به مطلق قرشیت اضافه شود لازمه آن قرار گرفتن یک وجود در مقابل دو عدم است درحالی که نقیض هر شیئ فقط یک شیئ است و اگر عدم به قرشیت مضاف به مرأة اضافه شود دیگر تحصیص عدم به مرأة محال است زیرا تحصیص محصص است
در پاسخ این شبهه گفته میشود ما شق دوم را اختیار میکنیم یعنی میگوئیم عدم به عرض مطلق اضافه نشده است بلکه به عرض مضاف به جوهر اضافه شده است لکن همین حصه خود قابل تحصیص است زیرا عدم قرشیت هذه المرأة دو حصه دارد یک حصه آن عدم قرشیت این مرأة قبل از وجود مرأة است و حصه دیگر آن عدم قرشیت هذه المرأة بعد از وجود مرأة است و این حصه دوم از عدم قرشیت در واقع صفتی است برای حصه موجوده یعنی در ضمن این حصه از مرأة تحقق پیدا میکند لذا خود این نعت هم محصص میشود به این حصه از مرأة
لازم به ذکر است که بیان بالا منافاتی با استحاله تقیید مقید ندارد زیرا عدم قرشیت مضاف به ذات مرأة بود و لذا در فرض عدم وجود مرأة صادق بود حال همین عدم مضاف به قرشیت ذات مرأه مقید و محصص شده به فرض وجود مرأة که یک تقیید جدید است و تقیید دوباره مقید نیست
از این بیان اشکال مطلب دوم شهید صدر هم روشن میشود که حتی اگر نعتیت فرض شود همیشه حالت سابقه دارد زیرا در این فرض عدم قرشیت اضافه به مرأة موجوده شده است و این فرض حالت سابقه ندارد
علاوه بر بیانات بالا میتوان به شهید صدر یک اشکال نقضی هم وارد کرد زیرا وقتی که عدم به شکل محمولی برای یک ذات ذکر میشود مثلا گفته شود العنقاء معدوم در این فرض عدم مضاف به عنقاء محمول واقع شده اما در عین حال عدم صفت ماهیت عنقاء قرار گرفته و میتوان گفت العنقاء المعدوم و ذهن چنین معنایی را از آن جمله انتزاع میکند و هیچ استحالهای هم برای صفت قرار دادن عدم نمیبیند
حال که عدم العرض میتواند محمولی باشد و میتواند نعتی باشد باید دید عالم اثبات و ظاهر ادله موافق کدام یک از این دو معنی میباشد
بررسی ظاهر ادله برای استفاده عدم محمولی یا عدم نعتی
برای مقتضای ظاهر ادله وجوهی گفته شده که برخی مشترک بین مخصص متصل و منفصل و برخی مخصوص مخصص منفصل است
البته اگر در مخصص متصل عنوان نعتی صریحا اخذ شود مثلا گفته شود اکرم الفقیر غیر الأموی مسلم است که این عدم العرض نعتی است و نمیتوان با استصحاب اتصاف فقیر به عدم أمویت را ثابت کرد اما گاهی مخصص متصل به صورت استثناء یا جمله مستقله است که در این صورت مشخص نمیشود عدم نعتی یا محمولی اخذ شده است
وجه اول: ظاهر جمله استثناء یا جمله مستقل این است که خاص را از دایره عام خارج کردهاند و بیش از این دلالت ندارد و لازمه خروج خاص از دایره عام بدون اینکه معنای اضافهای در عام اخذ شود این است که حکم عام منطبق بر افراد خاص نیست و قید عام عدم الخاص است یعنی سالبه محصله و عدم الخاص حمل بر موضوع عام شده است و عدم محمولی است نه نعتی
وجه دوم: عرف عام و خاص را از باب مقتضی و مانع میبیند مثلا فقر مقتضی وجوب اکرام و اموی بودن را مانع میداند حال اگر عدم المانع ثابت شود برای اثبات حکم عام کافی است و این همان معنای عدم محمولی است
وجه سوم: نسبت میان عدم محمولی و نعتی اقل و اکثر است هر چند به لحاظ تصور متباینین هستند ولی به لحاظ محکی خارجی اقل و اکثر هستند یعنی عدم محمولی اقل است زیرا فقط عدم حمل به معروض شده است بخلاف عدم نعتی که علاوه بر تقیید حکم اتصاف را هم اخذ کرده است که این تقیید زائد به وسیله اصالة العموم نفی میشود