25-فروردين-1396, 20:41
96/01/21
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: حجج و امارات/قطع /معرفت بشریخلاصه مباحث گذشته:
در جلسات قبل مباحث قطع در نُه جهت بررسی شد. آخرین جهت از مباحث قطع بحث در مورد معرفت بشری و بررسی نظریه حساب احتمالات شهید صدر است، که در این جلسه شروع میشود.
جهت دهم: معرفت بشری
بحث در معرفت و شناخت بشری است. ابتدا یک مقدمه برای شروع بحث مطرح شده و سپس به بررسی نظریه حساب احتمالات شهید صدر میپردازیم:
مقدمه
ابتدا باید دلیل طرح این نظریه توسط شهید صدر، در علم اصول بیان شده، و سپس محلّ نزاع تبیین شود. سپس نظریه شهید صدر بررسی میشود:
اول: علّت طرح این بحث در علم اصول
اخباریون برای استنباط احکام شرع، استدلال عقلی را بیاعتبار میدانند. یعنی نباید برای استنباط حکم شرعی، به دلیل عقلی رجوع شود، نه رجوع مستقیم و نه رجوع غیرمستقیم. رجوع مستقیم به دلیلی عقلی مانند اینکه با دلیل عقلی وجوب مقدمه واجب ثابت شود، و رجوع غیرمستقیم مانند اینکه در استنباط حکم شرعی از قواعد و مسائل علم اصول استفاده شود؛ زیرا مسائل علم اصول با دلیل عقلی ثابت شده است. پس دلیل مخالفت اخباریون با علم اصول، این است که رجوع غیرمستقیم به دلیل عقلی برای استنباط احکام شرع را جائز نمیدانند. اخباریون تنها راه استنباط احکام شرع را رجوع به کتاب و سنّت میدانند. در نظر آنها دلیل عقلی بیاعتبار است، و شاهدی بر بیاعتباری دلیل عقلی ذکر میکنند. شاهد اینکه در علومی که در آنها از دلیل عقلی استفاده میشود (در بین علوم حوزوی، در سه علم فلسفه و علم کلام و علم اصول، از دلیل عقلی استفاده میشود) بسیار اختلاف و نزاع است. اختلاف در تمام مسائل آن علوم وجود داشته و این اختلاف در حدّی است که تمام احتمالات ممکنه قائل پیدا کرده است (به عنوان مثال در مسأله «اصالة الوجود و الماهیة» قول به اصالت وجود و قول به اصالت ماهیت و قول به اصالت هر دو نیز مطرح شده است). این اختلاف از استدلال عقلی ناشی شده، و حتی اگر در این سه علم فقط اظهار نظر شده و استدلال نمیشد، اختلافات کمتری به وجود میآمد. این شاهدی بود که اخباریون برای بیاعتباری دلیل عقلی مطرح کرده و باور داشتهاند. پس در نظر آنها دلیل عقلی قابل اعتماد و اتّکاء نیست.
علمای اصولی در مقابل اخباریون، دلیل عقلی را معتبر دانسته، و در صدد توجیه این اختلاف و نزاع در علوم عقلی برآمدهاند. برای توجیه این اختلاف گفته شده عدم رعایت قواعد علم منطق، سبب اختلاف شده است. یعنی در نزاع در مسائل علوم عقلی هر طرف نظر خود را صحیح دانسته و اشتباه طرف مقابل را به سبب عدم رعایت قواعد منطق دانسته است.
شهید صدر در نزاع بین اخباریون و اصولیون، نظر اخباریون را ترجیح داده است. ایشان فرمود قواعد منطق به نحو کبرا و تطبیق آنها بر صغریات، بدیهی است یا نظری؟ اگر گفته شود قواعد منطقی بدیهی است، پاسخ این است که خطا در بدیهیات راه ندارد و این مطلب مورد قبول اصولیون و منطقیون است، پس چرا این همه اختلاف وجود دارد؟ و اگر گفته شود برخی قواعد منطقی نظری و برخی بدیهی است، پاسخ این است که چه ملاک و قاعدهای برای بررسی صحّت قواعد نظری منطقی، وجود دارد؟ یعنی ضابطهای برای بررسی صحّت کبرای نظری منطقی نیست. بنابراین نظر اخباریون صحیح بوده و اختلاف بسیاری وجود دارد و ناشی از رعایت نشدن قواعد منطقی نیست. سپس ایشان فرموده کلام منطقیون و فلاسفه در باب معرفت بشری صحیح نیست.
دوم: توضیح «معرفت» و «شناخت»
قبل از ورود به بحث باید «معرفت» و «شناخت» که به صورت مترادف به کار میرود، توضیح داده شود. در علم حکمت و منطق عنوان «ادراک» که مفهوم روشنی دارد، دارای پنج قسم استقرائی است (یعنی حداکثر پنج ادراک وجود دارد؛ زیرا یک مورد یعنی ادراک وهمی اختلافی بوده و چهار مورد دیگر اتّفاقی است): ادراک حسّی؛ ادراک تخیّلی؛ ادراک وهمی؛ ادراک عقلی؛ ادراک حضوری؛ در مورد ادراک وهمی اختلاف وجود دارد که آیا علاوه بر چهار ادراک مذکور، ادراک پنجمی هم وجود دارد؟ نظر مختار این است که ادراک وهمی وجود دارد. به هر حال فقط ادراک عقلی از بین این ادراکات، در بحث معرفت بررسی میشود. پس فقط ادراک عقلی محلّ بحث است، که باید توضیح داده شود:
معرفت در نظر اصولیون و منطقیون
انسان قوّهای به نام «قوه عاقله» دارد که تمام فارق بین انسان و حیوان است. یعنی در تمام قوای دیگر انسان و حیوان مشترک هستند. ادراکات قوه عاقله دو قسم «تصوّر» و «تصدیق» دارد. تصوّر به معنای «صورة الشیء عند العقل» و یا «حضور صورة الشیء عند العقل» بوده (که هر دو تعبیر صحیح است امّا بر دو مبنای مختلف)؛ به عنوان مثال تصوّر «وجود»، یا «عدم»، یا «انسان»، یا «عدد»، همان مفاهیم این اشیاء نزد عقل است. تصدیق نیز «اذعان به نسبت» است. توضیح اینکه قضیه سه نوع است: محسوسه؛ و مسموعه؛ و معقوله؛ قضیه معقوله سه جزء دارد: تصوّر موضوع؛ و تصوّر محمول؛ و نسبت؛ تصدیق، اذعان به نسبت موجود در قضیه معقوله است. به هر حال معرفت بشری در نزد حکماء و منطقیون، منحصر در تصوّر و تصدیق است. بنابراین اداراکات دیگر، معرفت نیست.
معرفت در فلسفه جدید
معرفت بشری در علم معرفتشناسی یا فلسفه جدید، منحصر در تصدیق است. همانطور که گفته شد قضیه معقوله سه جزء دارد، و در علم معرفت شناسی جدید از معرفت تعبیر به «قضیه» میشود. مراد از قضیه در کلام آنها قضیهای است که نسبت موجود در آن، متعلّق تصدیق است. پس مراد قضیهای است که مقارن تصدیق است، و خودِ قضیه مراد نیست. تصدیق نیز دو قسم «تصدیق ظنّی» و «تصدیق جزمی» دارد که هر دو قسم داخل محلّ بحث است.
معرفت در نظر مختار
به نظر میرسد متعلّق تصدیق، خودِ قضیه است نه نسبت موجود در قضیه معقوله، لذا قضیه در کلام به معنای قضیهای است که تصدیق به آن تعلّق گرفته، و تفاوتی ندارد که آن قضیه ایجابی یا سلبی باشد، و کلی یا جزئی باشد، و حملیه یا شرطیه باشد. متعلّق تصدیق در نظر مشهور، نسبت است لذا در قضیه سالبه به مشکل و توجیه روی آوردهاند، امّا بر مبنای مختار چه سالبه باشد چه موجبه باشد، به هر حال قضیه است، و مشکلی نیست.
بنابراین در نظر مختار، «شناخت» به دقّت همان «تصدیق» است؛ امّا از آن با عنوان قضیه تعبیر میشود به دلیل رواجی که این عنوان در معرفتشناسی دارد.
مقام اول: نظر فلاسفه و منطقیون در باب معرفت بشری
همانطور که توضیح داده شد معرفت در منطق شامل تصوّر و تصدیق میشود، امّا در معرفتشناسی فقط شامل تصدیق است، لذا فقط تصدیق در کلام منطقیون بررسی میشود.
تصدیقات در افق ذهن انسان، در علم منطق ممکن است متولّد از تصدیقات دیگر باشد یا نباشد. تصدیقاتی که متولدّ از تصدیقات دیگر نباشند «تصدیقات مکتسبه» (یا تصدیقات نظریه) نام دارند؛ و تصدیقاتی که متولّد از تصدیقات دیگر باشد «تصدیقات بدیهیه» نام دارند. بنابراین هر قضیه که متعلّق تصدیق است، ممکن است نظری یا بدیهی باشد.
در علم منطق در تصدیقات غیر متولّد، خطا راه ندارد (نه اینکه این تصدیقات خطاناپذیر باشند بلکه به عنوان اصل موضوعی پذیرفته شده است که خطا در این تصدیقات راه ندارد). یعنی اگر عواملی خارج ذهن دخالت نکند، ذهن در تصدیقات اولیه دچار خطا نمیشود. سپس شش قسم برای تصدیقات بدیهیه به حسب استقراء شمرده شده است: اولیات مانند قضیه «الکلٌّ اعظم من جزئه»؛ و فطریات مانند قضیه «الاربعة زوجة»؛ و مشاهدات مانند قضیه «خورشید نورانی است»؛ و تجربیات مانند قضیه «آتش سوزنده است»؛ و متواترات مانند قضیه «کعبه در شهر مکّه است»؛ و حدسیات مانند قضیه «نور ماه مستفاد از خورشید است»؛
در این شش قسم از قضایا خطایی رخ نمیدهد، و این معارف انسانی بدیهی هستند. به عبارت دیگر این گزارهها از عصمت برخوردار بوده و مطابق واقع (یعنی صادق) هستند.