22-دي-1402, 17:32
(آخرین تغییر در ارسال: 22-دي-1402, 17:50 توسط مسعود عطار منش.)
درس خارج اصول جلسۀ 12 مورخ 19 مهر1402
به نظر میرسد بکارگیری لفظ در جایی که با قصد تفهیم است و جایی که با قصد اجمالگویی است، جامع مشترک ندارند و از دو سنخ کاملاً متفاوت هستند. این مطلب به یک معنا اشکالی به تفسیر مختار شهید صدر در حقیقت ارادۀ استعمالی نیز محسوب میشود چون ایشان ارادۀ استعمالی را چنین تفسیر کردند: «ارادة اللفظ الصالح للدلالة بما أنه صالح للدلالة علی المعنی».
به نظر میرسد بکارگیری لفظ در جایی که با قصد تفهیم است و جایی که با قصد اجمالگویی است، جامع مشترک ندارند و از دو سنخ کاملاً متفاوت هستند. این مطلب به یک معنا اشکالی به تفسیر مختار شهید صدر در حقیقت ارادۀ استعمالی نیز محسوب میشود چون ایشان ارادۀ استعمالی را چنین تفسیر کردند: «ارادة اللفظ الصالح للدلالة بما أنه صالح للدلالة علی المعنی».
اشکال ما به ایشان آن است که اگر ارادۀ لفظ به جهت صلاحیت داشتن برای دلالت بر معنا باشد، متکلم باید به هنگام ارادۀ لفظ، به صلاحیت داشتن لفظ برای دلالت بر معنا توجه داشته باشد؛ این در حالی که متکلمین، در استعمالات متعارف به چنین چیزی توجه ندارند؛ یعنی اینگونه نیست که متکلم، به دلیل این که لفظ را واجد صلاحیت برای انتقال معنا میداند آن را به کار میبرد.
سؤال: آیا متکلم ارتکازاً به این صلاحیت توجه ندارد؟
پاسخ: اولاً التفات ارتکازی هم وجود ندارد؛ ثانیاً بر فرضی که التفات ارتکازی وجود داشته باشد چنین التفاتی سودی ندارد.
مواردی که همراه با قصد تفهیم است با مواردی که تعمّد بر اجمال وجود دارد، متفاوت است؛ در موارد اجمال، متکلم میداند لفظ مشترکش میتواند دال بر معنای الف یا معنای ب باشد ولی به هر انگیزهای فعلاً قصد ندارد از این لفظ معنا را اراده کند.
به عبارت دیگر متکلم در استعمالات متعارف به چه دلیل، لفظ را اراده میکند؟ آیا ارادۀ لفظ به دلیل صلاحیتدار بودن برای دلالت است یا به دلیل دلالتگری بالفعل لفظ برای معنا است؟ به عقیدۀ ما صلاحیتدار بودن لفظ برای دلالتگری، در انگیزۀ متکلم هیچ دخالتی ندارد و متکلم اصلاً به آن توجه ندارد؛ آنچه مورد توجه متکلم است و انگیزۀ بکارگیری لفظ محسوب میشود دلالتگری بالفعل است نه صلاحیت دلالتگری.
پس آن پدیدهای که در متعارف استعمالات درک میکنیم سنخاً با موارد اجمالگویی تفاوت دارند و جامع مشترکی بین این دو پدیده وجود ندارد.