15-اسفند-1396, 07:49
در تایید نظر استاد عرض می کنم :
گاهی یک افهام یک معنا یک زمینۀ ایجابی و یک زمینۀ سلبی دارد مانند اطلاقات که اصل الحکم با الفاظ متکلم و تعمیم آن با سکوت وی افهام می شود (البته بعد از جریان مقدمات حکمت) ولی به دلیل این که آن جنبۀ سلبی به یک معنا امر عدمی می باشد ناخودآگاه مساله به آن امر ایجابی نسبت داده می شود یعنی می گویند متکلم این را گفته است در صورتی که متکلم اصل الحکم را بیان کرده و سکوتش مفهم عموم بوده ولی همین عموم را به کلام متکلم نسبت می دهند .
گاهی یک افهام یک معنا یک زمینۀ ایجابی و یک زمینۀ سلبی دارد مانند اطلاقات که اصل الحکم با الفاظ متکلم و تعمیم آن با سکوت وی افهام می شود (البته بعد از جریان مقدمات حکمت) ولی به دلیل این که آن جنبۀ سلبی به یک معنا امر عدمی می باشد ناخودآگاه مساله به آن امر ایجابی نسبت داده می شود یعنی می گویند متکلم این را گفته است در صورتی که متکلم اصل الحکم را بیان کرده و سکوتش مفهم عموم بوده ولی همین عموم را به کلام متکلم نسبت می دهند .