امتیاز موضوع:
  • 1 رای - 3 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
«تقریر» کتاب الصلوه
#1
95/06/13
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: صلاۀ/الصلوات الواجبه /الاستخفاف بالصلاۀ و تعداد الفرائض
خلاصه مباحث گذشته:
بحث در کتاب الصلاۀ واقع می شود و ان شاء الله مباحث مهم را بر اساس کتاب عروه مطرح می کنیم.
 
معنای استخفاف به نماز
در کتاب عروه مقدمه ای در فضیلت صلوات یومیه دارد و در آن روایاتی را مطرح می کند.
آنی که بحث فقهی دارد این است که «من استخف بها کان فی حکم التارک لها» استخفاف به نماز در حکم ترک نماز است. روایاتی هست که دلالت بر حرمت استخفاف به نماز می کند: از جمله در روایت صحیحه از امام صادق علیه السلام نقل شده که فرمودند:«انّ شفاعتنا لاتنال مستخفا بالصلاۀ»
بحث این است که استخفاف به نماز چیست؟
معنای اول استخفاف
آیا استخفاف صدق می کند در فرضی که شخص نماز را در آخر وقت با أقل واجبات می خواند و احتیاط واجب ها را هم به مجتهدی رجوع می کند که واجب نمی داند و برای نماز صبح هم می گوید واجب نیست ساعت بگذارم تا بیدار شوم و وقتی بیدار شدم قضای نماز را می خوانم[1] .
به نظر ما واضح نیست و محتمل است استخفاف به نماز، به این معنا باشد که خود نماز یا واجبات نماز را ترک کند و یا نسبت به فوت نماز مبالات نداشته باشد.
عدم صدق استخفاف در مستحبات
اما شخص مذکور در صورتی که به واجبات و لو به أقل، اهمیت می دهد عرفاً معلوم نیست استخفاف صدق کند؛ زیرا حکم خدا این است که صرف الوجود نماز را در داخل وقت انجام دهد و او این کار را انجام می دهد.
و مستحب بودن خواندن نماز در اول وقت، به این معنا است که؛ «بهتر است اول وقت خوانده شود و تأخیر هم اشکالی ندارد». و لذا عملاً در مستحبات استخفاف به این معنا محقق نمی شود.
(معنای دوم استخفاف)
بله صاحب عروه در صلاۀ جماعۀ عبارتی دارد که «لایجوز ترکها رغبۀ عنها أو استخفافاً بها» و استخفاف را در مورد نماز جماعت که مستحب است صادق دانسته اند.
واز آقای خویی در صراط النجاه سؤال کرده اند که استخفاف به نماز جماعت چه معنایی دارد؟
جواب داده اند: استخفاف به نماز جماعت این است که بگوید نماز جماعت مهم نیست و ما نیازی به ثواب نماز جماعت نداریم. اما کسی که نماز جماعت نمی رود به خاطر اینکه واجب نیست و شارع ترخیص در ترک داده، این استخفاف به نماز جماعت نیست.
البته این معنا غیر از معنای اول است( در معنای اول صرفِ ترک واجب، لحاظ شد اما در این معنا صرفاً حالت درونی شخص لحاظ می شود)و معلوم نیست استخفاف به این معنا در ترک نماز جماعت صادق باشد: زیرا استخفاف (که در عبارت عروه ملاک حرمت قرار داده شده) زمانی حرام است که استخفاف به حکم شرعی باشد یعنی در نظر عرف اهانت به حکم شرعی محسوب شود اما معمولاً این طور نیست که اگر کسی در نماز جماعت شرکت نکند توهین به حکم شرع تلقی شود.
نتیجه بحث
قدر متیقن از معنای استخفاف به نماز این است که نماز یا واجبات نماز را ترک کند یا بی مبالات نسبت به ترک نماز بدون عذر، باشد. و استخفاف به نماز بیشتر از این اقتضا ندارد[2] . و صدق استخفاف در غیر این موارد مشکوک است و اصل، برائت است.
لذا شخصی که می گوید شارع تجویز کرده شب بخوابم ولو نماز صبح من قضا شود، اما اگر بیدار شوم بلند می شوم و نماز می خوانم اما ساعت نمی گذارم تا بیدار شوم؛ مستخف به نماز محسوب نمی شود، مثل کسی که سعی می کند مستطیع نشود تا حج نرود. و برخی علما چنین کاری می کردند و مالی که به دست می آوردند می بخشیدند و وقف می کردند. یا نقل می کنند صاحب جواهر ره نذر کرده بود هر سال روز عرفه مشرف به کربلا بشود و لذا معتقد بودند این نذر قبل از استطاعت مالیه مانع از تحقق استطاعت شرعیه نسبت به حج است. این استخفاف نیست و تنها کاری می کند که برایش واجب نشود.
حتی اگر به خاطر تنبلی هم نباشد و نماز را تأخیر بیندازد اشکالی ندارد یا لااقل محرز نیست که عرف این صورت را استخفاف به نماز بداند.
معنای سوم استخفاف
معنای دیگر استخفاف که محتمل است، اضیق از ترک نماز است و از روایت مصعده[3] استظهار می شود. در روایت مصعدۀ بن صدقه آمده است که زانی به خاطر استخفاف به حرمت زنا این کار شنیع را انجام نمی دهد بلکه به خاطر غلبه شهوت است. اما کسی که نماز را ترک می کند قصد لذت ندارد و تنها به خاطر استخفاف این کار را می کند. مفهوم روایت این است که اگر عذر عرفی وجود داشته باشد دیگر استخفاف صادق نخواهد بود. یعنی اگر شخص نماز یا واجبات نماز را به خاطر عذر عرفی مثل خستگی ترک کند مستخف به صلاۀ نخواهد بود.
حاصل الکلام: ما از استخفاف به نماز که حرام است معنای زائد بر ترک واجب نمی فهمیم.
تعداد فرائض
صاحب عروه فرموده است؛
«الصلوات الواجبة ستّة: اليوميّة، و منها الجمعة و الآيات، و الطواف الواجب، و الملتزم بنذر أو عهد أو يمين أو إجارة، و صلاة الوالدين على الولد الأكبر، و صلاة الأموات.»
در این عبارت جهاتی از بحث وجود دارد:
وجه ذکر صلاۀالجمعۀ و عدم ذکر صلاۀ العیدین
جهت اول بحث: ایشان نماز جمعه را در نماز های واجب آورد ولی نماز عیدین را نیاورد در حالی که مسلماً نماز عیدین واجب است یا مطلقا یا در زمان عصر حضور.
شاید چون کتاب را برای زمان غیبت نوشته و نماز عید در زمان غیبت واجب نیست نیاورده است. اما واضح نیست که نماز عید در زمان غیبت واجب نباشد.
آقای صدر در کتاب الفتاوی الواضحه نوشته است که؛
اگر حکومت شرعیه تشکیل شود و حاکم نماز عید برگزار کند حال بالمباشره یا بالاستنابه برمومنین واجب است که حضور پیدا کنند. (در نماز جمعه ایشان حرف اضافه ای دارد. در زمان حکومت دینی بر حاکم واجب تعیینی است که نماز جمعه را اقامه کند اما اگر حکومت دینی برقرار نیست اقامه نماز جمعه واجب نیست ولی در هر صورت اگر با شرایط اقامه شد مومنین باید حضور پیدا کنند.) پس معلوم می شود که وجوب صلاۀ العیدین هم وجه دارد.
لذا مناسب بود مطرح کند ولی چون مشهور واجب نمی داند مطرح نکرده است.
وجوب قضای نماز مادر بر ولد اکبر
جهت دوم: صاحب عروه قضای صلاه الوالدین را یکی از نماز های واجب بر ولد اکبر می داند که شیخ انصاری ره موافق اوست ولی مشهور قضای صلاۀ الأم را واجب نمی دانند. و ظاهرا حق با مشهور است که صلاه أم بر ولد اکبر واجب نیست چون در روایت رجل ذکر شده است (صحیحه حفص بن بختری: عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فِي الرَّجُلِ يَمُوتُ وَ عَلَيْهِ صَلَاةٌ أَوْ صِيَامٌ- قَالَ يَقْضِي عَنْهُ أَوْلَى النَّاسِ بِمِيرَاثِهِ- قُلْتُ فَإِنْ كَانَ أَوْلَى النَّاسِ بِهِ امْرَأَةً فَقَالَ لَا إِلَّا الرِّجَالُ)
بله ابن طاووس کتابی دارد به نام «غیاث سلطان الوری لسکان الثری» که روایات مرسله ای نقل کرده که مطلب را کمی دشوار نموده است: «عن عبد الله بن سنان عن الصادق عليه السلام قال: الصلاة التي حصل وقتها قبل أن يموت الميت يقضي عنه أولى الناس به»
اگر روایت صحیح بود چون در آن لفظ «رجل» ندارد و «میّت» دارد حرف صاحب جواهر صحیح می شد چون مثبتین اند و تنافی ندارند. ولی مهم این است که سندش ضعیف است.
نکته
حکم در اینجا مختص رجل(پدر) است و شامل مرأۀ(مادر) نمی شود چون در رجل احتمال خصوصیت می دهیم از این جهت که ولد اکبر از پدر حبوه را به ارث می برد ولی از مادر ارث نمی برد و قاعده اشتراک اینجا جاری نمی شود. مثلاً در «لبس ثوبی احرام» برای حج خطاب داریم که مثلاً (اذا اردت ان تحرم فالبس ثوبی الاحرام) که برخی بزرگان مثل مرحوم گلپایگانی احتیاط واجب می کردند که زن هم یک لحظه لباس احرام را ولو روی لباس خود بپوشد و بعد از احرام در بیاورد به خاطر قاعده اشتراک بین مرد و زن. لکن باید توجه داشت که این قاعده، قاعده تعبدیه نیست بلکه ناشی از اطلاق ادله و الغای خصوصیت عرفیه است و باید احکام را حساب کنیم. و در محل بحث احتمال خصوصیت می دهیم لذا اشتراک ثابت نمی شود.
وجوب قضای نماز والدین بر دیگر ورثه و بر انثی
نکته: بحث است در باب فوائت اب یا ابوین که آیا تنها بر ولد اکبر واجب است یا برادر و پدر که از او ارث می برند هم این حکم را دارند؟ مشهور می گویند نه.
اما برخی از محققین مثل مرحوم آل یس در تعلیقه عروه و مرحوم آسید عبدالهادی شیرازی احتیاط واجب می کنند که اگر ولد اکبر نبود وارثان مذکر دیگر قضا کنند. اما چرا مذکر فقط و مونث نه؟ چون در ذیل روایت حفص بن بختری تصریح کرده که بر مونث قضا لازم نیست.( قُلْتُ فَإِنْ كَانَ أَوْلَى النَّاسِ بِهِ امْرَأَةً فَقَالَ لَا إِلَّا الرِّجَالُ)
مرحوم آشیخ عبد الکریم حائری هم در کتاب الصلاۀ می فرماید مقتضای قاعده همین است چون روایت اطلاق دارد (یقضی عنه أولی الناس بمیراثه) وشامل غیر ولد اکبر هم می شود. بله می توان گفت که اجماع داریم که این حکم مختص ولد اکبر است. (البته این اجماع چندان واضح نیست. شیخ مفید صریحاً می گوید بر همه ورثه واجب است منتها می گوید اگر مردها نبودند زنها انجام دهند). مرحوم حائری فرموده اند هیچ کس بر طبق اطلاق روایت فتوا نداده است حتی شیخ مفید ره. لذا این مسأله مشکل است.
توجیهی که مثل آقای خویی و برخی بزرگان برای استفاده خصوص ولد اکبر از اطلاق روایت کرده اند این است که «أولی الناس بمیراثه» به قول مطلق فقط ولد اکبر است چون حبوه را فقط به ولد اکبر می دهند اما این خلاف ظاهر روایت و خلاف فهم حفص است.
آقای خویی متوجه بوده و فرموده چه اشکالی دارد او نفهمید.
اما ظاهر این است که امام تقریر کرد و نفرمود لیس المرأه أولی الناس بمیراثه چون حبوه را به ارث نمی برد.
لذا مسأله مشکل است و لولا الشهرۀ و الاجماع، روایت اطلاق دارد.
وجه عدّ (الملتزم بنذرأو عهد أو يمين أو إجارة) در عداد نماز های واجب
جهت سوم بحث:امام قدس سره فرموده اند جناب صاحب عروه چرا مسامحه می کنید؟ آیا الواجب بالنذر و الاجاره ازاقسام نماز های واجب است مگر وجوب عنوان به معنون سرایت می کند وجوب هر عنوانی برای خود آن عنوان است. وفای به نذر واجب است نه نماز. اگرنذر کنی نماز شب بخوانی و بگویی نماز شبِ واجب می خوانم تشریع کرده ای.
این مناقشه شاید صرفاً فنی باشد و شاید غرض صاحب عروه هم واجب ولو بالعرض باشد.
اما به نظر می رسد صرفاً مناقشه فنی نیست. برای اینکه مقصود امام را توضیح دهیم یک مثال بزنیم چون بحث اصولی است و وقصد بسط مطلب را نداریم؛
مثلاً اگر در ضمن عقد نکاح شرط کند که شوهر نماز شب را تا یک ماه ترک کند از نظر امام اگر نماز بخواند مستحب است و چون وفای به شرط نکرده خلاف شرع هم هست.
حق با صاحب عروه است:
مگر می شود این متعلق، هم مستحب باشد و هم حرام. نماز شب در این حال یا مستحب است یا حرام و با هم جمع نمی شود و ترکیب هم اتحادی است و نماز شب خواندن یک فعل است و امام هم ترکیب را اتحادی می داند.
بله می توان گفت نماز شب هم مستحب است و هم واجب این دو با هم تنافی ندارد چون ترخیص در مستحب حیثی است و از حیث امر به ذات نماز شب ترخیص در ترک وجود دارد و تنافی ندارد با اینکه نماز شب از حیث وفای به نذر واجب باشد.

[1] «چون برخی معتقد اند که قبل از اینکه واجب مشروط یا موقت وقتش برسد تعجیز نفس اشکال ندارد. این را در بحث مقدمات مفوته گفته اند. مثلاً قبل از اذان کاری کند که از اتیان به نماز داخل وقت عاجز شود، این اشکال ندارد. از جمله آقای خویی، تبریزی و سیستانی به آن قائلندبر خلاف امام قدس سره که معتقد بودند عقلاء این را قبیح می دانند».
[2] و روایتی که می گوید «نقر کنقر الغراب» به این خاطر است که استقرار در نماز ندارد و واجب نماز را ترک می کند.
[3] عَنْ مَسْعَدَةَ بْنِ صَدَقَةَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع وَ سُئِلَ مَا بَالُ الزَّانِي لَا تُسَمِّيهِ كَافِراً وَ تَارِكُ الصَّلَاةِ قَدْ سَمَّيْتَهُ كَافِراً وَ مَا الْحُجَّةُ فِي ذَلِكَ فَقَالَ لِأَنَّ الزَّانِيَ وَ مَا أَشْبَهَهُ إِنَّمَا يَفْعَلُ ذَلِكَ لِمَكَانِ الشَّهْوَةِ لِأَنَّهَا تَغْلِبُهُ وَ تَارِكُ الصَّلَاةِ لَا يَتْرُكُهَا إِلَّا اسْتِخْفَافاً بِهَا وَ ذَلِكَ لِأَنَّكَ لَا تَجِدُ الزَّانِيَ يَأْتِي الْمَرْأَةَ إِلَّا وَ هُوَ مُسْتَلِذٌّ لِإِتْيَانِهِ إِيَّاهَا قَاصِداً إِلَيْهَا وَ كُلُّ مَنْ تَرَكَ الصَّلَاةَ قَاصِداً إِلَيْهَا فَلَيْسَ يَكُونُ قَصْدُهُ لِتَرْكِهَا اللَّذَّةَ فَإِذَا نُفِيَتِ اللَّذَّةُ وَقَعَ الِاسْتِخْفَافُ وَ إِذَا وَقَعَ الِاسْتِخْفَافُ وَقَعَ الْكُفْرُ.

http://mfeb.ir/taghrirat/159-shahf19596.html?start=20
پاسخ
#2
95/06/14
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: صلاۀ/الصلوات الواجبه /الواجب بالنذر و صلاۀ الجمعه
خلاصه مباحث گذشته:
صاحب عروه فرمود نمازهای واجب چند قسم هست: صلوات یومیه، که شامل نماز جمعه و نماز آیات هم می‌شود و موارد دیگر را ذکر کرد از جمله ما وجب بالنذر او العهد او الیمین او الاجارة.
اشکالی از امام قدس سره راجع به ما وجب بالنذر و شبهه نقل شد؛ که در شمردن این قسم، از اقسام نمازهای واجب مسامحه هست. چون با واجب شدن عنوان «الوفاء بالنذر» متعلق نذر مثل نماز شب واجب نمی‌شود و به حال استحباب خود باقی می‌ماند.
 
بقای حکم استحبابی منذورالفعل بر استحباب
اصل این‌که عنوان نماز شب واجب نمی‌شود مطلب درستی است و بعید است صاحب عروه هم مقصودش این باشد که نماز شب در حال نذر واجب می‌شود. نه، «الوفاء بالنذر واجبٌ» منطبق بر نماز شب است. و لذا آن امر استحبابی به نماز شب با امر وجوبی به وفاء به نذرجمع می شود.
بعضی مثل مرحوم آقای خویی قائلند:
آن حد امر استحبابی که ترخیص در ترک هست از بین می‌رود. و این استحباب ذات نماز شب با وجوب وفاء به نذر مندک در هم می‌شوند و یک امر مؤکد باقی می ماند.
ما این را نپذیرفتیم؛
وجهی ندارد آن حد امر استحبابی به ذات نماز شب در حال نذر از بین برود. نسبت بین استحباب نماز شب و وجوب وفاء به نذر عموم من وجه است و در این مورد جمع شده اند: نماز شب امر دارد مقرون به ترخیص در ترک امتثال این امر. الان هم که شما نذر کردید نماز شب بخوانید و وفاء به این نذر وجوب دارد، آن امر به ذات نماز شب،‌ مقرون به ترخیص در ترک امتثال این امراست. شما قبل از تعلق نذر در ترک امتثال آن امر به ذات نماز شب مرخص بودید، الان هم مرخصید. ولی این ترخیص، ترخیص حیثی است: یعنی اگر نماز شب را ترک کنید شما دو عقاب نمی‌شوید: یکی این‌که چرا وفاء به نذر نکردید، دیگر این‌که چرا امر به نماز شب را ترک کردید.
تشریح اشکال امام (بقای حکم منذور بر حالت سابق)
امام قدس سره می فرماید: نماز شب به سبب نذر واجب نمی شود و حکم از عنوان به معنون سرایت نمی‌کند. چون معنون ظرف سقوط حکم است نه ظرف ثبوت و عروض حکم. یعنی اگر شارع بگوید: «نماز واجب است» وجوب روی عنوان نماز می رود و فعل خارجی نماز، معروض وجوب نیست بلکه مسقط تکلیف است و لذا حکم از عنوان به معنون سرایت نمی‌کند تا چه برسد به این‌که بخواهد از یک عنوان (مثل وفای به نذر) به عنوان دیگر (مثل نماز شب) که در وجود با آن متحد است سرایت کند.
این ادعا، ادعای گسترده ای است که حتی امر به وفاء به نذر و شرط و امثال آن، اگر با آن امر به ذات نماز شب (نه نماز شب منذور) تضاد پیدا کند، باز ایشان قائل به جمع بین این دو است. معتقد است که تضاد با اختلاف عنوان برطرف می‌شود.
مثلاً: کسی را به عنوان خدمه کاروان بردند، به شرط این‌که حج بجا نیاوری. این خدمه هم نباید حج بجا بیاورد، باید عمره بجا بیاورد. ولی دور از چشم مدیر کاروان محرم به حج شد. از نظر مشهور این حج مشکل دارد. چرا؟ برای این‌که این حج مصداق مخالفت شرطِ واجب الوفاء است که حرام است و این عنوان برحج منطبق است یعنی این حج نهی دارد. وقتی این حج نهی دارد به عنوان تخلف از شرط ضمن العقد، مشهور می‌گویند دیگر با امر به ذات حج و لو امر استحبابی قابل جمع نیست. امام معتقدند نخیر؛ قابل جمع است.
نظر استاد
به نظر ما حق با مشهور است. چون تضاد در احکام به لحاظ تضاد در داعی مقتضای آن احکام است.داعی و مقتضای امر به حج بعث نحو الحج است و مقتضای نهی از مخالفت شرط زجر از مخالفت شرط است که عملاً زجر از اتیان به این حج می شود. وقتی مولی ملتفت بشود که این حج هم مصداق حج است هم مصداق مخالفت شرط، چطور می‌شود هم اطلاق امر و نهی با هم محفوظ باشد؟ این قابل جمع نیست. ممکن است مولای عرفی از این‌که آن امر با این نهی در این مورد تصادق کردند تفصیلا غافل باشد، ولی اگر ارتکاز او را باز کنیم و از او سؤال کنیم وجود دو حکم را نامعقول می بیند.
فرق این بحث با بحث اجتماع أمر و نهی
این مطلب با قول به جواز اجتماع أمر و نهی منافات ندارد. مشهور از جمله ما با تعدد عنوان قائل به جواز اجتماع امر و نهی هستیم. مثل صل و لاتغصب، توضأ بالماء و لاتغصب. اما فرقش این است:
در اجتماع امر و نهی امر به صرف الوجود تعلق گرفته و امر به صرف الوجود و امر به جامع به معنای امر به کل فردٍ فردٍ نیست و با امر انحلالی فرق می‌کند. أما در محل بحث أمر به صورت انحلالی است و به تک تک افراد تعلق گرفته است. برای توضیح بحث مثال می زنیم؛
مثال برای امر به صرف الوجود: امربه نماز و نهی از غصب: که نماز در مکان غیر مغصوب یک مصداق از نماز است و نماز در مکان غصبی یک مصداق. مولا می گوید من به فردِنماز در مکان مغصوب، امر نکردم، من به صرف الوجود نماز امر کردم. این با نهی از یک فرد از این نماز به عنوان غصب جمع می‌شود.
مثال دیگر: امر به خیاطت ثوب و نهی از غصب: حالا خیاطت ثوب در مکان مغصوب باشد یک مصداق خیاطت ثوب است. در مکان مباح باشد یک مصداق خیاطت ثوب. حالا این عبد اگردر مکان مغصوب خیاطت ثوب کرد این خیاطت ثوب هم امتثال امر به خیاطت ثوب است وهم می‌تواند مصداق غصب مال غیر باشد. چون در فضای غصبی دارد تصرف می‌کند.
مثال برای امر انحلالی: در همان مثالی که زن بر شوهرش شرط می‌کند که در این یک ماه اول ازدواج، نماز شب را ترک کن. این شرط، شرط ترک مستحب است که اشکالی ندارد. در این مثال به نظر می‌رسد که دیگه نماز شب خواندن این مرد در این ایام بدون موافقت زوجه اش باطل است. چرا؟ برای این‌که اینجا دیگه امر به صرف الوجود نیست که بگوییم از یک فردی از افراد آن نهی شدیم به عنوان ثانوی. نخیر. امر به نماز شب انحلالی است و هر شب یک امر دارد لذا امشب این مرد نماز شب هر زمانی بخواند، مصداق تخلف از شرط است. اینطور نیست که نهی به یکی از افراد طبیعت تعلق بگیرد تا مصداق بحث اجتماع امر و نهی بشود.(به عبارت دیگر: امر به نماز شب به تعداد شب ها منحل می شود و طبیعت نماز شب در هر شب امری جدا دارد و این فرد از طبیعت مصداقی ندارد که تخلف شرط محسوب نشود)
حکم نماز جمعه
محل بحث است که نماز جمعه در زمان عدم بسط ید امام معصوم و در عصر غیبت، واجب تعیینی است یا واجب تخییری است یا حرام است و یا تفصیل هست( اقامه آن واجب تخییری است ولی حضور در آن بعد از اقامه با شرائط، واجب تعیینی است) که عمده همین چهار قول است.
قول اول (وجوب تعیینی)
حتی اقامه نماز جمعه طبق این قول واجب تعیینی است.
قائل این قول:
1-اولین شخصی که نقل شده قائل به این قول شده، شهید ثانی است: می‌گوید به نظر ما در عصر غیبت نماز جمعه مثل عصر حضور واجب تعیینی است.و اگر هفت نفر جمع بشوند و یک امامی باشد عادل که بتواند خطبه نماز جمعه بخواند واجب است اقامه نماز جمعه.
( این قول در رساله صلاة جمعه ایشان آمده که در ضمن رسائل الشهید الثانی چاپ شده. و شهید ثانی با نوشتن این رساله مورد هجوم مثل صاحب جواهر قرار گرفته. گفته این تعبیرات ایشان اصلا مناسب با شأن ایشان نیست چون تعبیرهایی دارد که جسارت به علماء تلقی شده. و لذا اگر بخواهیم توجیه کنیم باید بگوییم ایشان این کتاب را در ایام نوجوانی نوشته که هنوز پخته نشده.
این فرمایش صاحب جواهر یک مؤیدی دارد. و آن این است که شهید ثانی در کتاب های دیگرش مثل مسالک ذیل کلام محقق حلی تعبیری دارد که با این کلام صاحب جواهر می سازد. چون در مسالک وقتی می‌رسد به این متن شرائع که «در عصر غیبت دو قول هست: قول به استحباب نماز جمعه. قول دوم عدم جواز نماز جمعه بعد می‌گوید که و لایبعد الاول». مرحوم شهید ثانی در مسالک می‌گوید: «مراد ایشان از استحباب نماز جمعه در عصر غیبت این است که افضل الفردین در واجب تخییری است. نه این‌که مستحب محض است. یعنی افضل العِدلین است در واجب تخییری. و این قول اقوی هست». در اینجا اصلا به قول ثالث اشاره نمی‌کند و مختار خود را هم قول اول در عبارت محقق قرار می دهد. و مسالک قطعا در زمان پختگی شهید ثانی نوشته شده. و همین‌طور در شرح لمعه، ملاحظه بفرمایید!
2-صاحب مدارک نوه دختری شهید ثانی است. او هم می‌گوید که حق با جدم هست در این رساله اش، و نماز جمعه واجب تعیینی است.
قول دوم (وجوب تخییری)
قائل این قول: قول به وجوب تخییری حداقل مشهور بین متأخرین است. و صاحب عروه هم همین نظر را دارد.
قول سوم (حرمت)
قائل این قول: 1-مرحوم آقای حکیم در تعلیقه عروه این قول را انتخاب می کند.2-مرحوم آقای بروجردی در کتاب البدر الظاهر این قول را انتخاب می‌کند. و به مشهور نیز نسبت می دهد.
اشاره اجمالی به وجه این قول
آقای بروجردی می فرماید: شرط اقامه نماز جمعه حضور امام معصوم یا نائب خاص آن حضرت است. و هم از روایات این را استفاده می‌کند و هم ادعای اجماع عامه و سیره متشرعه می‌کند، یعنی (عامه) قائل بودند نماز جمعه از شئون حکومت است و ائمه هم این مطلب را ردع نکردند. نماز جمعه شد از شئون حاکم، که به نظر شیعه حاکم بالاصل امام معصوم است. و در عصر غیبت هم ما دلیل نداریم که فقهاء این منصب امام معصوم را به آن ها واگذار کرده باشند. اما دلیل دال بر ولایت فقیه در خصوص امور حسبیه ولایت را ثابت می کند مثل حفظ اموال غُیّب و قُصّر. اما در مثل اقامه نماز جمعه ما دلیل نداریم که ائمه این ولایت بر اقامه نماز جمعه را به فقهاء در عصر غیبت واگذار کرده باشند.
مراد از حرمت
مقصود کسانی که قائل به حرمت نماز جمعه در عصر غیبت هستند حرمت تشریعیه است نه حرمت ذاتیه: می‌خواهند بگویند برای فقهاء جعل ولایت بر اقامه نماز جمعه در عصر غیبت نشده است. «مثل این‌که کسی بدون اذن ولی المیت، بر میت نماز بخواند. این حرام ذاتی نیست، ولی مشروع هم نیست: چون ولایت ندارد». و لذا رجائا اگر کسی بخواهد نماز جمعه بخواند، اشکال ندارد،اما به نظر مرحوم آقای بروجردی و آقای حکیم مجزی از نماز ظهر نیست.
ولی این مطلب خیلی واضح نیست، چرا حرام ذاتی نباشد؟ اگر کسی اقامه نماز جمعه را از مناصب امام معصوم بداند که برخی از روایات اشعار به این مطلب دارد و در دعای امام سجاد در روز جمعه که در صحیفه سجادیه است که «اللهم ان هذا مقام خلفائک قد ابتزّوها» یعنی جائرین مقام امامت نماز جمعه را از اولیاء خدا غصب کردند. اگر واقعا این منصب، منصب امام معصوم باشد، امامت جمعه مصداق غصب می‌شود. نه حضور در نماز جمعه توسط مامومین بلکه تشکیل نماز جمعه توسط امام جمعه شبهه غصب پیدا می‌کند طبق این قول ثالث. حتی مورد نماز بر میت اگر ولی المیت اذن ندهد به شخصی که نماز بخواند، این شبهه هست. اگر این شبهه مطرح بشود که این دارد غصب می‌کند این حق ولی المیت را.
و احتمال رضایت معصوم کافی نیست مثل احتمال رضایت مالک. آیا می‌شود به جهت احتمال رضایت در مال غیرتصرف کرد؟ آیا حق التالیفی که احتمال می دهید مؤلف راضی باشد را می شود در نظر نگرفت و بدون اذن کتاب را چاپ کرد.
قول رابع (اقامه واجب تخییری و حضور واجب تعیینی)
قائل به این قول:
1-مرحوم خویی و مرحوم استاد؛ اگرچه در رساله خود احتیاط واجب می‌کردند که مردم به زحمت نیفتند. ولی نظرفقهی قطعی شان این بود که اصل اقامه نماز جمعه واجب تخییری است. (لذا گفته شده مرحوم آقای خوئی که به مشهد مشرف شده بود بعضی از آقایان مشهد، نماز جمعه اقامه می‌کرد، آقای خوئی ظاهرا فرموده بود که این نماز جمعه شما برای ما زحمت دارد. زحمتش این بود که هر روز جمعه مجبور بود به سفر برود چون قصد اقامه ده روز داشت و می گفت مسافر شرعی نیستیم.(
2-عرض کردیم مرحوم آقای صدر می‌فرمودند که در عصر حکومت دینی و لو حاکم امام معصوم نباشد، حاکم عادل غیر معصوم باشد، ما قائلیم به قول اول؛ وجوب تعیینی. یعنی حاکم باید اقامه کند نماز جمعه را و در حکومت دینی باید اقامه بشود نماز جمعه. ولی اگر حکومت دینی نبود یا اقامه نکرد نماز جمعه را آن وقت این قول رابع پیش می‌آید. در جوامعی که حکومت دینی نیست قول رابع را اختیار کردند.
این محصل اقوال در مسئله هست که باید این‌ها را بررسی کنیم.
تذکر: قول به استحباب نماز جمعه یعنی همان قول دوم؛ یعنی قول به وجوب تخییری نماز جمعه. چون کسی که قائل به وجوب تخییری نماز جمعه است مسلم نماز جمعه را افضل الفردین می‌داند؛ نتیجه اش می‌شود استحباب نماز جمعه. یک قول آخری نیست.
این اقول در مسئله است که باید بررسی بشود.
أدله أقوال
دلیل قول اول (وجوب تعیینی)
عمده دلیل برای قول اول: آیه شریفه «اذا نودی للصلاة من یوم الجمعة فاسعوا الی ذکر الله» و روایات است. البته به استصحاب هم مرحوم شهید ثانی تمسک کرده؛ می‌گوید زمان حضور نماز جمعه واجب بود تعیینا، استصحاب می‌کنیم بقاء وجوب تعیینی را. ولی عمده دلیل ایشان و مرحوم صاحب مدارک آیه شریفه و اخبار است.
وجه دلالت آیه
«ذکر الله»درآيه شریفه «اذا نودی للصلاة من یوم الجمعة فاسعوا الی ذکر الله» به اتفاق مفسرین یعنی خطبه نماز جمعه: فاسعوا الی خطبة‌ صلاة الجمعة و امر هم ظاهر در وجوب است. و کسی که بشتابد برای حضور در خطبه نماز جمعه این مقدمه شرکت در نماز جمعه است. ذیلش هم دارد فاذا قضیت الصلاة فانتشروا فی الارض. (یعنی مفروض گرفته که نماز جمعه هم خوانده می شود).
مناقشه
مرحوم شهید ثانی فرموده ممکن است به ما اشکال کنید که این آيه می‌گوید اگر نماز جمعه برپا شد فاسعوا الی ذکر الله. در حالی که شما می‌خواهید بگویید اقامه نماز جمعه هم واجب تعیینی است نه فقط حضور در نماز جمعه بعد از اقامه.
جواب
ایشان می‌فرماید که این عنوان «اذا نودی للصلاة من یوم الجمعه» ظهور در مرآتیت و طریقیت دارد به هنگام ظهر روز جمعه. اگر گفتند «اذا اذّن المؤذن فصل، اذا اذن المؤذن فافطر»، آقا! مؤذن امروز مریض شده، نیم ساعت هم از اذان مغرب گذشته این آقا نه نماز می‌خواند نه افطار باز می‌کند می‌گوید مولی گفت اذا اذن المؤذن فصل، فافطر. می‌گویند آخه این عنوان ظهور دارد در مرآتیت به دخول وقت. آیه هم همین است. اذا نودی للصلاة من یوم الجمعة یعنی اذا دخل وقت صلاة الجمعة فاسعوا الی ذکر الله. یعنی بشتابید به سمت خطبه نماز جمعه و اقامه نماز جمعه. اقتضاء می‌کند که مردم برای اقامه نماز جمعه هم وظیفه دارند که اقامه بکنند نماز جمعه را.
پاسخ
#3
95/06/15
بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: صلاۀ/نماز جمعه /معنای حرمت نماز جمعه و ادله قائلین به وجوب تعیینی
خلاصه مباحث گذشته:
بحث درحکم نماز جمعه در عصر غیبت بود که چهار قول مطرح شد. قول اول وجوب تعیینی، که قول شهید ثانی در رساله صلاة جمعه است. قول دوم قول به وجوب تخییری، که مذهب مشهور متاخرین هست؛ از جمله امام قدس سره و آقای سیستانی. قول سوم قول به حرمت نماز جمعه در عصر غیبت بود که استظهارمان این بود که اگر نماز جمعه در عصر غیبت حرمت داشته باشد، حرمت تشریعیه دارد. یعنی ما بر اقامه نماز جمعه ولایت نداریم.
 
وجه حرمت تشریعیه نماز جمعه
وجه اینکه بر اقامه نماز جمعه ولایت نداریم این است که نماز جمعه از مناصب امام معصوم هست و با اذن او باید نماز جمعه برگزار بشود. و مثل تصدی غیر ولی می شود که فی نفسه حرمت تکلیفی ندارد؛
مثال برای تصدی غیر ولی:
1-مادر یک فرزند بعد از فوت پدر بر فرزند ولایت ندارد، باید از حاکم شرع کسب تکلیف کند. (مگر اینکه پدر به قیمومت او در فرض فقد جد پدری وصیت کند، و الا اگر جد پدری باشد قیم شرعی اوست). حالا اگر بدون اذن حاکم شرع متصدی قیمومت این طفل یتیمش شد، اگر تصرف تکوینی در اموال طفل کند حرام تکلیفی است. اما تصرف اعتباری مثل بیع و شراء، تنها حرام وضعی است.
2-امام جماعت اگر فاسق بود تنها جماعت باطل است و حرام تکلیفی مرتکب نمی‌شود. مگر این‌که بگوییم تسبیب کرده است مامومین را به ترک وظیفه نماز فرادی که از این جهت هم مشهور اشکال نمی‌کنند. می‌گویند فوقش مأموم قرائت را بخاطر اعتقادی که به این امام جماعت دارد، ترک می کند و این موجب بطلان نماز نیست. و لذا می‌گویند امام جماعت شدن شخصی که خود را فاسق می‌داند شرعا حرام نیست. و لو ولایت ندارد فاسق بر اقامه امامت جماعت، اما این حرمت ذاتیه و تکلیفیه که نمی‌آورد.
ردّ وجه حرمت ذاتی
تصدی نماز جمعه بدون اذن امام هم تصدی غیر ولی است. چرا حرام ذاتی باشد؟ این‌که تعبیر کردند غصب منصب امام معصوم هست، غصب اعتباری است نه تکوینی؛ و غصب اعتباری دلیلی بر حرمت ندارد چون تصرف در مال الغیر نمی‌کند تنها متصدی منصبی شد که اهلیت آن را ندارد و بعدش هم احتیاطا نماز ظهر را می‌خواند.
اشکال
پس چرا در دعای صحیفه سجادیه آمده: «اللهم ان هذا مقام خلفائك قد ابتزّوها». یعنی کار آن‌ها حرام بود که غصب کردند مقام خلفاء خدا را که اقامه نماز جمعه است.
جواب
این دعا ناظر به خلفاء جور است که مانع شده بودند از این‌که ائمه اقامه نماز جمعه بکنند و متصدی این منصب شوند. کار آن‌ها حرام تکلیفی بود. اما اگر مانع نمی‌شدند، می‌رفتند در یک روستایی که امام در آنجا حضور ندارد، نائب خاص هم در آنجا ندارد، نماز جمعه برپا می‌کردند، معلوم نبود کارشان حرام تکلیفی باشد.
نتیجه نهایی: پس به نظر ما اگر قول ثالث را ما بپذیریم باید حرمت تشریعیه نماز جمعه را بگوییم و حرمت ذاتیه آن خلاف ظاهر است.
نظر آقای زنجانی
آقای زنجانی فرموده اند که ما شبهه حرمت ذاتیه هم داریم در نماز جمعه. هم برای امام جمعه هم برای مامومین. چون این کارشان ممکن است غصب منصب امام معصوم باشد.
و نقل کردند که مرحوم آقای بروجردی هم احتیاط می‌کردند در رابطه با حرمت ذاتیه اقامه نماز جمعه و مرحوم آقای داماد به حرمت ذاتیه آن فتوی می‌داده.
اگر شبهه حرمت ذاتی ردّ نشود دوران الامر بین المحذورین رخ می دهد؛ یعنی نماز جمعه مردّد بین حرام ذاتی و واجب می شود. و دیگر نمی توان به این صورت احتیاط کرد که هم در نماز جمعه شرکت کنیم و هم نماز ظهر را بخوانیم. و لذا آقای زنجانی فرمودند ما احتیاط می‌کنیم؛ مقلدین ما یا از موضوع خودشان را خارج کنند؛ بروند سفر یا از مرجع تقلید دیگری تقلید کنند با رعایت اعلم فالاعلم. چون در این موارد احتیاط ایشان ناشی است از عدم رجوع کامل به ادله و رجوع به دیگران را اجازه می‌دهند.
اما این شبهه را ما ضعیف می دانیم و اگر حرمتی باشد، حرمت تشریعیه است که آقای حکیم همین را در تعلیقه عروه فرمود: «الظاهر عدم مشروعیة صلاة الجمعة فی عصر الغیبة» و لذا مانعی ندارد افراد رجائا نماز جمعه بخوانند ولی مجزی از نماز ظهر نیست.
نکته ای در رابطه با فتوای مرحوم تبریزی
قول رابع هم تفصیل بود بین اقامه نماز جمعه که واجب تخییری بود ولی بعد از این‌که اقامه شد با شرائط، حضور در آن واجب تعیینی است که عرض کردیم نظر مرحوم آقای خوئی و استاد همین بود و لو احتیاط واجب می‌کردند.
و این را هم عرض کنم: کسانی که مقلد مرحوم تبریزی هستند این احتیاط واجب از آن احتیاط های واجبی است که ایشان تخطئه غیر می‌کرد. یعنی می‌فرمود آن هایی که فتوی نمی‌دهند به وجوب حضور در نماز جمعه بعد از اقامه آن با شرائط اشتباه می‌کنند. ولی من که لازم نیست فتوی بدهم بر خلاف مشهور؛ احتیاط می‌کنم. کسانی که خبر ندارند که ایشان تخطئه می‌کرد غیر را و رأی داشت و لو طبق رأیش فتوی نداد، می‌توانند رجوع کنند به مراجع دیگر که مثلاً حتی نسبت به حضور بعد الاقامة قائل به وجوب تخییری هستند مثل آقای سیستانی. اما آن هایی که خبر دارند ایشان تخطئه غیر می‌کرد،‌ اخیراً نظر ایشان این بود در احتیاط های واجبی که عامی بداند که مرجعش تخطئه غیر می‌کند، حق رجوع به فالاعلم ندارند و باید طبق این احتیاط عمل کنند و رجوع در این احتیاط به دیگران مشکل خواهد بود.
اشاره به قائلین قول اول
بحث راجع به ادله قول اول بود؛ قول به وجوب تعیینی نماز جمعه اقامتاً و حضوراً. که قول شهید ثانی هست در صلاة الجمعة، در کتاب رساله صلاة الجمعة. و همانطور که مرحوم صاحب جواهر گفته این خلاف فرمایشات شهید ره در کتاب های دیگراست. ما به شرح لمعه هم که رجوع کردیم، ایشان در شرح لمعه صریحا فرموده که ما قائل به وجوب تخییری نماز جمعه هستیم چون اجماع داریم، لدعواهم الاجماع علی عدم وجوبها تعیینا فی عصر الغیبة. و الا اگر اجماع نداشتیم ظاهر ادله وجوب تعیینی نماز جمعه در عصر غیبت است.
صاحب مدارک، مرحوم فیض کاشانی در رساله صلاة الجمعة قائل به وجوب تعیینی شدند. در معاصرین مرحوم حاج آقا مرتضی حائری قائل به وجوب تعیینی اقامه نماز جمعه و حضور در آن بعد از اقامه هستند.
أدله قول اول
دلیل شان برخی از آیات و روایات هست؛
1-آیه سوره جمعه
در قرآن دو آیه است که به آن بر وجوب تعیینی اقامه نماز جمعه در عصر غیبت استدلال شده است:
اولین آیه، آیه سوره جمعه است که «اذا نودی للصلاة من یوم الجمعة فاسعوا الی ذکر الله و ذروا البیع ذلکم خیر لکم ان کنتم تعلمون».
آیه دوم هم «حافظوا علی الصلوات و الصلاة الوسطی» هست که در برخی از روایات به صلاة جمعه تفسیر شده.
تقریب استدلال به آیه اول
مرحوم شهید ثانی در استدلال به این آیه شریفه فرموده اند که؛ مفسرین اجماع دارند که مراد از «فاسعوا الی ذکر الله» یا نماز جمعه است یا خطبه نماز جمعه. و لذا أمر داریم به سعی بعد از شنیدن اذان روز جمعه، بشتابیم برای شنیدن خطبه های نماز جمعه و بعد شرکت در نماز جمعه و یا امر داریم به شتافتن به سمت خود نماز جمعه. و امر ظاهر است در وجوب.
مرحوم آقای حائری، حاج آقا مرتضی حائری، فرمودند به نظر ما این استدلال تمام است. چرا؟ ایشان فرمودند برای این‌که این آیه درست است به نحو قضیه شرطیه است، «اذا نودی للصلاة من یوم الجمعة فاسعوا الی ذکر الله» ولی ما دو قرینه داریم که مراد از این آیه این نیست که «اذا اقیمت صلاة الجمعة فاحضروا فیها». بلکه به این معنا است که هنگام دخول وقت و هنگام ظهر در روز جمعه مردم به سمت اقامه نماز جمعه بشتابند؛
قرینه اول: این است که هیچ عرفی برای نداء که اذان نماز است موضوعیت قائل نیست: که اگر اذان نگویند شرط وجوب نماز جمعه محقق نشود. و ظاهر این عنوان به ارتکاز عرفی این است که «اذا دخل الوقت، اذا زالت الشمس من یوم الجمعة فاسعوا الی ذکر الله».
قرینه دوم: این آیه نگفته که «اذا نودی للأذان لصلاة الجمعة». بلکه گفته:«اذا نودی للصلاة من یوم الجمعة». جنس صلاۀ اراده شده یعنی فرق ندارد این نداء للصلاة برای نماز ظهر باشد یا برای نماز جمعه. اگراذان ظهر بگویند اعم از این‌که بخواهند نماز ظهر بخوانند یا نماز جمعه، شرط محقق می شود. و معنای چنین می شود که: اگر اذان ظهر را بگویند در روز جمعه باید بروید نماز جمعه بخوانید. حالا این اذان ظهر را برای اقامه نماز جمعه گفتند یا برای اقامه نماز ظهر گفتند در هر صورت شرط محقق می شود.
و لذا این آیه شریفه دلیل بر وجوب اقامه نماز جمعه است بر هر زمانی چه در عصر حضور چه در عصر غیبت.
تقویت استدلال با دفعِ دخل مقدّر
اشکال:بعد ایشان می‌فرماید ممکن است شما به ما اشکال کنید؛ بگویید این آیه در مقام بیان شرائط صحت نماز جمعه نیست؛ این آیه در مقام ترغیب به نماز جمعه است با حفظ شرائط آن. «یا ایها الذین آمنوا اذا نودی للصلاة من یوم الجمعة» یعنی «نودی للصلاة الصحیحة» دیگه، «فاسعوا الی ذکر الله» یعنی «فاسعوا الی صلاة صحیحة یا فاسعوا الی خطبة صلاة جمعه صحیحه». اما صلاة جمعه صحیحه چیست در مقام بیان نیست. شاید نماز جمعه صحیح آن نمازی است که به اذن معصوم یا با وجود نائب خاص معصوم برگزار بشود و شامل عصر غیبت نمی‌شود.
جواب:ایشان در جواب فرموده است که این آیه اطلاق دارد. این آیه می‌گوید که «اذا نودی للصلاة من یوم الجمعة فاسعوا الی ذکر الله». اگر روز جمعه شد، اذان ظهر شد، بشتابید به سوی اقامه نماز جمعه. اطلاق دارد؛ شامل عصر غیبت هم می‌شود که امکان اذن از امام معصوم نیست. و این اطلاق شرطیت حضور امام معصوم را نفی می کند.
نکته:أصل اولی اطلاق است: بعد ایشان درد دلی می‌کند. می‌گوید: بعضی جاها می خواهیم اطلاق‌گیری کنیم مثلاً بگوییم: «کتب علیکم الصیام» اطلاق دارد نسبت به این‌که ارتماس در ماء مبطل نیست می‌گویند این آیه در مقام تشریع اصل حکم است. و بعضی جاها می‌خواهیم اطلاق‌گیری بکنیم می‌گویند این آیه در مقام این خصوصیت این است نه سائر خصوصیات. پس کجا ما اطلاق‌گیری بکنیم؟‌ اصل، اطلاق است. از جمله در همین آیه «اذا نودی للصلاة من یوم الجمعة». و این شبهات مانع از اطلاق‌گیری نیست.
نتیجه: و لذا ایشان می‌گویند ما به این آیه شریفه تمسک می‌کنیم برای اثبات وجوب تعیینی نماز، اقامه نماز جمعه در عصر غیبت فضلا از حضور مؤمنین در آن.
مناقشه در استدلال به آیه
در مقابل مرحوم آقای بروجردی و مرحوم آقای خوئی اشکال هایی به استدلال به این آیه مطرح کرده اند که عرض می‌کنیم:
مناقشه مرحوم آقای بروجردی
آقای بروجردی فرموده باید در ابتدا به شأن نزول آیه توجه کنیم؛
شأن نزول آیه این است که دحیه کلبی از شام به مدینه آمد و مال التجارة می‌آورد. وقتی مدینه می‌آمد طبل می زد. یک روز وارد مدینه شد در حالیکه پیغمبر در حال خطبه نماز جمعه بود. مؤمنینی که در مسجد حضور داشتند یا کسانی که بیرون بودند، یک عده بخاطر خرید، یک عده بخاطر شنیدن طبل نوازی دحیه بیرون ایستادند. «و ترکوک قائما». پیغمبر هم همین‌جور ایستاده در حال خطبه نماز جمعه منتظر بود که این مردم برگردند نماز جمعه را شروع کند. آیه نازل شد:«اذا نودی للصلاة من یوم الجمعة فاسعوا الی ذکر الله و ذروا البیع ذلکم خیر لکم ان کنتم تعلمون فاذا قضیت الصلاة فانتشروا فی الارض و ابتغوا من فضل الله». تا اینجا می‌رسد، «و اذا رأوا تجارة او لهوا انفضوا الیها و ترکوک قائم اقل ما عند الله خیر من اللهو و من التجارة و الله خیر الرازقین».
نکته:و ترکوک قائما یعنی فی حال الخطبة؛ خطبه نماز جمعه را پیغمبر ایستاده می‌خواند تا زمان معاویه. معاویه تن پرور دید اگرنشسته خطبه نماز جمعه را بخواند راحت‌تر است. از آن به بعد خطبه نماز جمعه را خلفاء بنی امیه نشسته می‌خواندند.
تقریب مناقشه:ایشان می‌فرمایند: مراد از «فاسعوا الی ذکر الله» اکثر مفسرین هم گفتند «فاسعوا الی خطبة صلاة الجمعة» «ترکوک قائما» هم که «ترکوک قائما فی حال الخطبة». وقتی این‌جور شد امر کرد خدا مردم را که شتاب کنند برای ادراک خطبه پیامبر، و فرض این بوده که نماز جمعه را پیامبر با شرائطش برگزار می‌کرده. پیامبر نماز جمعه با شرائطش برگزار می‌کرده؛ مسلمین مشغول لهو و تجارت می‌شدند و حضور در خطبه ها را ترک می‌کردند لذا آیه نازل شد. همه اش مربوط به حضور مسلمین است در نماز جمعه که با شرائط اقامه شده. اما کدام نماز جمعه با شرائط اقامه می‌شود؟ در مقام نیست. انصراف دارد اذا نودی للصلاة من یوم الجمعة به قرینه شأن نزول به اذا نودی لصلاة الجمعة الصحیحة. وقتی در مقام بیان نبود یا استظهار کردیم کما هو الصحیح فی نظر السید البروجردی که حضور امام معصوم یا نائب خاص او شرط صحت نماز جمعه است یا اگر شک هم بکنیم می‌شود شک در تحقق شرط این آیه که «اذا اقیمت الجمعة بشرائطها فیجب الحضور».
بعد فرمودند که دلیل ولایت فقیه اطلاق ندارد و شامل نماز جمعه نمی شود.
(نکته : اشتباه البدر الظاهر در نقل نظر آقای بروجردی)
البدر الظاهر اشتباه کرده. از آقای بروجردی نقل کرده که امام دو صنف وظیفه دارد. صنف اول در زمانی که مبسوط الید است، می‌گوید «کحفظ الانتظامات الداخلیة و سدّ ثغور المملکة و الامر بالجهاد و الدفاع و نحو ذلک». بعد می‌گوید نسبت به این صنف دلیل نداریم که در عصر غیبت به فقیه تفویض شده و صنف دوم مثل اداره اموال غُیّب و قُصّر، که دلیل داریم در عصر غیبت به فقیه تفویض شده و ظاهر این است که صلاة جمعه از صنف اول است که تفویض نشده است به فقیه و لااقل من الشک. این مثالی که برای صنف اول زد در بدر الظاهر، «حفظ الانتظامات الداخلیة و سد ثغور المملکة و الامر بالجهاد و الدفاع و نحو ذلک» اشتباه است. آقای بروجردی این‌ها را از صنف دوم می‌داند. این مثال ها از صنف دوم است که به نظر ایشان واگذار شده به فقیه در عصر غیبت. دو تا شاهد داریم:
شاهد اول این است که در صفحه ۷۴ همین البدر الظاهر می‌گوید سد ثغور، اداره امور مسلمین، از چیزهایی است که نمی‌شود مهمل گذاشت. نمی‌شود اسلام نسبت به اداره امور مسلمین بی تفاوت باشد. نسبت به سد ثغور بی تفاوت باشد. آن وقت چه جور می‌شود بعدش در صفحه ۸۱ بگوید که این‌ها از صنف اول هستند که مختص امام معصوم است و تفویض نشده است به فقیه؟ آن هم مثل دفاع که در هر زمانی واجب است. حفظ نظم جامعه، انتظامات داخلی.
شاهد دوم ما تقریرات دیگری است که از آقای بروجردی هست، که مرحوم حاج آقا علی صافی نوشتند به نام تبیان الصلاة در صفحه ۹۱ این مثال ها را برای صنف دوم می‌زند که به فقیه تفویض شده است.
ولی هر دو تقریر در این مشترکند که آقای بروجردی نماز جمعه را از صنف اول می داند. یا می‌شود شبهه مصداقیه اقیمت الجمعة بشرائطها یا استظهار این است که اصلا فاقد شرط است نماز جمعه در عصر غیبت. چون اذن معصوم و نائب خاص او نیست.
مناقشه مرحوم خویی
مرحوم آقای خوئی هم می‌فرمایند: به نظر ما این آیه شریفه به دو دلیل دلالت بر وجوب نماز جمعه نمی‌کند.
مناقشه اول
فوقش این آیه به نحو قضیه شرطیه هست که «اذا اقیمت الجمعة بشرائطها وجب الحضور فیها» اما «هل تجب اقامة صلاة الجمعة؟»از این جهت ‌که در مقام بیان نیست.
فرق بیان ایشان با آقای بروجردی این است: آقای بروجردی می‌فرمود اگر نماز جمعه هم بخوانند الان، معلوم نیست با شرائط باشد. چون شرط اصلیش حضور امام معصوم است. ولی آقای خوئی این را قبول ندارد. آقای خوئی شرط صحت نماز جمعه را حضور امام معصوم نمی‌داند. می‌گوید هر شخص عادلی می‌تواند نماز جمعه اقامه کند. ولی کلام در این است که حالا اقامه نکرد، کار گناهی نکردند. اگر اقامه شد با شرائط آن وقت حضور واجب است.
مؤید: بعد می فرماید که ادامه آیه مؤید حرف ماست:«و اذا رأوا تجارة او لهوا انفضوا الیها و ترکوک قائما» یعنی ذم این مردم این است که بابا نماز جمعه برگزار شده شما رها می‌کنید می‌روید، مشغول لهو تجارت می‌شوید!!
تکمیل مناقشه اول
در کلمات مرحوم شهید ثانی و آقای حائری در ردّ این مناقشه گفته اند: در«اذا نودی للصلاة من یوم الجمعة» ندارد «اذا نودی لصلاة الجمعة» که. و شرط قضیه این می شود که اذان ظهر روز جمعه را بگویند روز. پس آقای خوئی باید جوابش را تکمیل می‌کرد. می‌گفت ظاهر «اذا نودی للصلاة من یوم الجمعة فاسعوا الی ذکر الله» ظاهرش این است که نماز جمعه را مفروض الوجود گرفته. اقامه نماز جمعه را فرض گرفته است یا حداقل احتمال دارد. «اذا نودی للصلاة من یوم الجمعة» ظاهرش این است که یعنی اذا نودی لصلاة الجمعة. ظاهرش این است. یعنی اگر نماز جمعه ای برگزار شود و بگویند شرکت کنید ظاهر همان «ترکوک قائما» هم همین است که بالاخره پیغمبر داشت خطبه می‌خواند و نماز جمعه اقامه داشت می‌شد، مشکل دیگران بود که حضور پیدا نکردند.
ممکن است کسی اشکال کند به این مطلب، بگوید «اذا نودی للصلاة من یوم الجمعة» و لو یک مؤمنی می‌گوید مردم! بیایید نماز جمعه!. آقای امام جمعه! آن چهار نفر دیگر یا آن شش نفر دیگر که همراه با امام جمعه بشوید تا اقل عدد تشکیل بشود، بابا بیایید نماز جمعه. آن وقت واجب می‌شود امام جمعه و آن عددی که اقل واجب هست در نماز جمعه حاضر بشوند. ولی به نظر ما نه، این هم خلاف فهم عرفی است. ظاهر فهم عرفی این است که نماز جمعه شما هم نیایید تشکیل دارد می‌شود و ذکر الله برگزارمی شود.
و لذا از این آیه وجوب اقامه نماز جمعه را انصافا نمی‌شود فهمید. این اشکال اول آقای خوئی به نظر ما با این تقریب که عرض کردیم وارد است.
پاسخ
#4
95/06/16
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: صلاۀ الجمعه/ادله قول به وجوب تعیینی /مناقشات در استدلال به آیه سوره جمعه
خلاصه مباحث گذشته:
بحث در اقوال در نماز جمعه در عصر غیبت بود.
 
اشاره به قائلین
1-برخی قائل به وجوب تعیینی نماز جمعه در عصر غیبت شده اند، مثل شهید ثانی در رساله صلاة جمعه با این‌که در کتاب های دیگر مثل مسالک، شرح لمعه، روض الجنان فرموده است چون بر عدم وجوب تعیینی نماز جمعه در عصر غیبت اجماع داریم ما به وجوب تخییری ملتزم می‌شویم. ولی در بین معاصرین مرحوم آقای حائری قائل به وجوب تعیینی بودند. صاحب مدارک در متاخرین قائل به وجوب تعیینی بود.
2-قول مشهور متاخرین وجوب تخییری نماز جمعه است.
3-قول برخی مثل سید مرتضی و سلار و ابن ادریس و در متاخرین مرحوم آقای بروجردی و مرحوم آقای حکیم حرمت نماز جمعه در عصر غیبت است.
4-و قول دیگر هم تفصیل بین اقامه نماز جمعه و حضور در نماز جمعه است که اقامه واجب تخییری است ولی بعد از اقامه با شرائط حضور در آن بر بقیه مردم واجب تعیینی می‌شود که نظر مرحوم آقای خوئی و استاد بود.
ادله قول اول(وجوب تعیینی)
1-آیه سوره جمعه
مستدلین
به آیه شریفه «یا ایها الذین آمنوا اذا نودی للصلاة من یوم الجمعة فاسعوا الی ذکر الله و ذروا البیع»: استدلال به این آیه را مرحوم شهید ثانی پذیرفت، صاحب مدارک پذیرفت، مرحوم آقای حائری در کتاب صلاة جمعة پذیرفته.‌ مرحوم استاد ما رضوان الله علیه در شرح عروه شان هم فرموده اند به نظر ما استدلال به این آیه بر وجوب تعیینی نماز جمعه تمام هست.
تقریب استدلال
عمده استدلال این بزرگان این است که می‌گویند آیه به نحو قضیه حقیقیه است و شرط در آیه هم این نیست که «اذا اقیمت الجمعة فاسعوا الی ذکر الله» بلکه شرطش «اذا نودی للصلاة من یوم الجمعة» است یعنی اگر اذان ظهر را در روز جمعه بگویند (و ندارد اذان نماز جمعه را بگویند) پس بشتابید به سوی ذکر خدا که نماز جمعه هست. و این اقتضاء می‌کند که اگر مردم نخواهند نماز جمعه هم بر پا کنند بر خلاف خواست خودشان ملزم باشند نماز جمعه را بر پا کنند تا آیه را امتثال کرده باشند.
مناقشه اول (مرحوم خویی)
مرحوم آقای خوئی دو تا اشکال کرد؛
اشکال اول این بود؛ ظاهرآیه این است که: «اذا اقیمت صلاة الجمعة فاسعوا الی ذکر الله» و در فرضی که اقامه نشود نماز جمعه شرط در این آیه محقق نشده است.
تکمیل مناقشه اول
به نظر ما این فرمایش آقای خوئی با تتمیم و ردّ شبهات، قابل قبول است:
شبهه این بود که آیه ندارد «اذا نودی لصلاة الجمعة‌ من یوم الجمعة» بلکه در آیه «اذا نودی للصلاة» دارد یعنی لجنس الصلاة. گفتن اذان که خصوصیت ندارد لذا مراد این می شود که با دخول وقت نماز در روز جمعه به سوی نماز جمعه بروید و لازم نیست به نماز جمعه دعوت کنند بلکه با ندای اذان که کنایه از دخول وقت است نماز جمعه واجب می شود.
جواب: به نظر ما این تعبیر «اذا نودی للصلاة من یوم الجمعة» یک تعبیر عرفی است و می‌شود با این تعبیر بیان کرد این‌که نماز جمعه بر پا شده است. این آیه که می‌گوید که هر گاه نداء بشود برای نماز در روز جمعه پس بشتابید به سوی ذکر خدا، متفاهم عرفی در این آیه این است که مفروغ الوجود گرفته که اذان شروع نماز جمعه را سر دادند. و لااقل من الاجمال.
شاهد: همین الان اگر به مردم بگویند ای مؤمنین! هر گاه نداء بشود برای نماز در روز جمعه بشتابید به سوی ذکر خدا و مغازه های تان را ببندید، هیچ ظهوری ندارد در این‌که شما اگر نماز جمعه هم یک روز تعطیل بود بروید آن روز نماز جمعه را برگزار کنید. مفروغ عنه گرفته که اذان نماز جمعه را می گویند و نماز جمعه ای برگزار می‌شود و ذکرالله محقق شده است بعد می‌گوید «فاسعوا الی ذکر الله» بشتابید تا از ذکر الله محروم نشوید.
و ذیلش هم قرینه بر همین هست «وترکوک قائما» اصلا ظاهرش این است: مفروغ عنه است که نماز جمعه ای برگزار می‌شود، شما محروم نکنید خودتان را از نماز جمعه.
این فرمایش آقای خوئی به نظر ما با این تکمیلی که شد قابل قبول است.
نکته: این آیه طبق این وجه اول وظیفه امام را بیان نمی‌کند؛‌ وظیفه پیامبر را بیان نمی‌کند. دیگران بعد از این‌که امام و یا پیامبر نماز جمعه برگزار کرد باید مشارکت کنند در نماز جمعه. آیه بیش از این دلالت نمی‌کند.
 
نکته ادبی: «نودی للصلاة فی یوم الجمعة» با «من یوم الجمعة» فرق نمی‌کند. ایشان می‌فرمایند که «نودی للصلاة من یوم الجمعة» بهتر از «نودی للصلاة فی یوم الجمعة‌» است برای تایید این مطلب که «نودی للصلاة من یوم الجمعة»‌ یعنی نمازی که خواستگاهش روز جمعه است یعنی نماز جمعه. حالا خیلی این مطلب واضح نیست که «نودی للصلاة من یوم الجمعة» این من متعلق به صلاة باشد. و ظاهر این است که فرقی بین «نودی للصلاة من یوم الجمعة» با «نودی للصلاة فی یوم الجمعة»‌ نیست
مناقشه دوم (مرحوم خویی)
وجه دومی که آقای خوئی ذکر کردند این است که ایشان می‌فرمایند:
أمر در آیه أمر استحبابی است و ما که قائلیم اگر نماز جمعه اقامه با شرائطش شود‌ حضور در آن بر همه مردم واجب است را از روایات استفاده خواهیم کرد. چند تا شاهد ذکر می‌کند؛
شاهد اول
مراد از «ذکر الله» نماز جمعه نیست زیرا أمر ظهور در وجوب دارد یعنی شتاب واجب است در حالیکه سیر سریع، لزومی ندارد و تا رکوع امام در رکعت اول نماز جمعه وقت هست. اگر بحث نماز جمعه است ما جوری می‌رویم که به رکوع امام در رکعت اول نماز جمعه برسیم. بیش از این‌ که لازم نیست.
و مفسرین هم بعضی هایشان گفتند که مراد از ذکر نماز جمعه نیست؛ خطبه نماز جمعه است. این قرینه می‌شود که «فاسعوا الی ذکر الله» یعنی فاسعوا الی خطبة الجمعة.
وقتی که مراد سعی و شتاب به خطبه های نماز جمعه شد؛ ایشان می‌فرماید که شتاب کردن به شنیدن خطبه های امام جمعه لازم نیست بالاجماع. لذا آیه دلالت بر وجوب نمی‌کند.
شاهد دوم
قرینه دوم بر استحباب سعی، که آقای خوئی ذکر می‌کند لفظ «خیر» است که می‌گوید لفظ خیر ظهور دارد در این‌که دو چیز خوب است منتها یکی بهتر است لذا معنای آیه این می شود که سیر و شتاب کردن به ذکر الله بهتر است از شتاب نکردن. نه این‌که شتاب نکردن حرام است.
جواب از مناقشه دوم
ردّ شاهد اول
اگر ذکر منصرف به نماز نباشد، لااقل اطلاقش شامل نماز می‌شود؛ قبلش دارد نودی للصلاة، صلاة را بکار می‌برد، بعدش هم دارد فاذا قضیت الصلاة، و نیز در آیات هم از نماز به ذکر الله تعبیر شده، «اقم الصلاة لذکری» چه وجهی دارد بگوییم ذکر شامل نماز نمی‌شود؟
و این‌که آقای خوئی فرمودند؛ رسیدن به نماز جمعه نیازی به سیر سریع ندارد، صحیح نیست زیرا « به سمت نماز جمعه بشتابید» بیان عرفی است از اینکه نماز جمعه از شما فوت نشود یعنی اگر نیاز به شتاب دارد بشتابید مراد از شتاب کردن یعنی سعی بکنید برسید، تلاش کنید به نماز برسید.
بر فرض مراد از «ذکرالله» خطبه ها باشد، کدام اجماع می‌گوید واجب نیست حضور در خطبه ها؟ آنی که واضح است این است که اگر کسی به خطبه ها نرسید نماز جمعه اش باطل نمی‌شود. شرط صحت نیست. اما واجب تکلیفی هم نیست این را شما از کجا ادعا می‌کنید؟
نتیجه:ظاهر «فاسعوا الی ذکر الله» وجوب است. وجهی ندارد ما حمل بر استحباب بکنیم.
ردّ شاهد دوم
و اما لفظ «خیر» هیچ ظهوری در استحباب ندارد و نهایت این است که هم برای وجوب و هم استحباب استعمال می شود لذا نمی تواند قرینه برای أمر در «فاسعوا» که ظاهر در وجوب است، شود.
نکته: گاهی صیغه افعل در اولویت تعیینیه بکار برده می‌شود. اولو الارحام بعضهم اولی ببعض فی کتاب الله. و لقد علمتم انی احق بها من غیری، اولی بها من غیری. امیر المؤمنین اولی و احق به خلافت بود به نحو تعیین و به نحو لزوم نه به نحو رحجان. و للآخرة خیر لک من الاولی. یعنی در تقابل دنیا و آخرت، آخرت خیر لازم است نه خیر راجح. قل أذلک خیر ام الجنة التی وعد المتقون. خیر لازم است.
نتیجه: وجه دوم که آقای خوئی فرموده تمام نیست.
مناقشه سوم(استاد)
وجه ثالثی که جایگزین این وجه ثانی می‌کنیم این است: به نظر ما این آیه شریفه هیچ ظهور ندارد در قضیه حقیقیه الی یوم القیامه. این آیه شریفه قرینه داخلیه دارد که در مورد پیامبر و آن مشکل مسلمین بود که پیامبر را رها کردند و سراغ تجارت و لهو رفتند؛
در آیه اول می‌گوید «اذا نودی للصلاة من یوم الجمعة فاسعوا الی ذکر الله و ذروا البیع» این ذروا البیع اشاره است به آن کاری که مسلمین انجام دادند که در آیه سوم هم دارد که «و اذا رأوا تجارة او لهوا انفضوا الیها و ترکوک قائما» آیه ثالثه روشن است که موردش مورد پیامبر است: «و ترکوک قائما» و ظاهر این است که این سه آیه: «اذا نودی للصلاة»، آیه دوم:« فاذا قضیت الصلاة فانتشروا فی الارض»، آیه سوم که «و اذا رأوا تجارة او لهوا »یک جا نازل شده کما علیه المفسرون. قرینه داخلیه هم همین را اقتضاء می‌کند و لااقل من الاحتمال.
پس قرینه داخلیه بوده که این آیه در مورد قضیه پیامبر نازل شده و اطلاق ندارد یعنی ظهور ندارد که در زمان غیبت هم این حکم هست. شاید «یا ایها الذین آمنوا» خطاب باشد به همان مسلمین در زمان پیامبر. و این گونه خطاب کردن عرفی است و خلاف ظاهر نیست.
نگویید: در روایات داریم قرآن آیاتش تا روز قیامت ادامه دارد. «یجری مجری الشمس و القمر»
ما هم قبول داریم. و لکن باید خود آیات فی حد ذاته عموم و اطلاق داشته باشد. بله، اگر عموم و اطلاق داشت آیه، شأن نزول مقید آن نیست. اما اگر آیه اطلاق نداشت، به زور که نمی‌توانیم اطلاق‌گیری کنیم. در یک سری آیات اصلا مشخص است که مسلمین زمان پیامبر مراد هستند. «یا ایها الذین آمنوا اذا ناجیتم فقدموا بین یدی نجواکم صدقة. یا ایها الذین آمنوا انفروا ثباتٍ او انفروا جمیعا. خذوا حذرکم فانفروا ثبات او انفروا جمیعا. یا ایها الذین آمنوا قاتلوا الذین یلونکم من الکفار» این بیش از این ظهور ندارد که مؤمنین موجودین مخاطب هستند. دلیل نداریم که شامل مؤمنین الی یوم القیامه بشود. مخصوصا با آن قرینه داخلیه که عرض کردم «و ترکوک قائما»
نتیجه: لذا به نظر ما به این آیه نمی‌شود استدلال کرد حتی بر وجوب حضور در نماز جمعه صحیحه در عصر غیبت. و این وجه ثالث به نظر ما وجه درستی هست.
مناقشه چهارم(مرحوم بروجردی)
وجهی که مرحوم آقای بروجردی فرمود که به این سادگی از آن نمی‌شود گذشت؛
بعد از این‌که آیه را کنایه از اقامه نماز جمعه گرفتیم نه کنایه از دخول وقت، می گوییم «اقیمت الجمعة» انصراف به «اقیمت الجمعة بشرائطها» دارد و این آیه در مقام بیان شرائط نماز جمعه نیست. شاید نصب امام معصوم شرط صحت نماز جمعه باشد.
اشکال
آیه «یا ایها الذین آمنوا» اطلاق دارد و شامل مؤمنین عصر غیبت هم می شود و از این شمول کشف می کنیم که حضور امام معصوم شرط نیست.
جواب
بر فرض آیه نسبت به مؤمنین عصر غیبت عموم داشته باشد، أمّا باز وجوب ثابت نمی شود چون هر أمری مشروط به قدرت بر متعلقش است. مثلاً آیا خطاب «یا ایها الذین آمنوا اقیموا الصلاة» شامل فاقد الطهورین می‌شود فاقد الطهورین قادر بر نماز صحیح نیست لذا اطلاق سودی ندارد. اینجا هم همین‌جور. خطاب «یا ایها الذین آمنوا ان اقیمت الجمعة صحیحة فشارکوا فیها» در فرض قدرت است و ما در عصر غیبت قدرت نداریم بر مشارکت در نماز جمعه صحیحه. چون شاید شرط صحت نماز جمعه حضور امام معصوم باشد.
پس نمی‌توانیم به عموم «یا ایها الذین آمنوا» تمسک کنیم بگویید شامل مسلمین عصر غیبت می‌شود پس شرطیت حضور معصوم را در صحت صلاة جمعه نفی کنیم. این اشکال به برخی از کلمات مرحوم آقای خوئی در بحث های آینده هم وارد می‌شود، به مرحوم آقای تبریزی هم این اشکال وارد می‌شود، می‌گوییم آقا این مثل این می‌ماند بگویی «یا ایها الذین آمنوا اقیموا الصلاة» اطلاق یا ایها الذین آمنوا فاقد الطهورین را می‌گیرد پس کشف می‌کنیم که فاقد الطهورین باید نماز بخواند و لو بی وضوء و بی تیمم. این درست نیست. خب اول باید ببینیم آن صلاة شرطش چیه بعد هر تکلیفی مشروط به قدرت بر متعلقش هست و چه بسا ما قدرت بر آن نداشته باشیم.
پاسخ
#5
95/06/20
بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: صلاۀ جمعه/ادله قول به وجوب تعیینی /بررسی آیه دوم و روایت اول
خلاصه مباحث گذشته:
بحث در وجوب نماز جمعه در عصر غیبت بود. راجع به قول اول بحث می‌کردیم که گفته می‌شد در عصر غیبت نماز جمعه واجب تعیینی است اقامه بشود و حضور در آن هم واجب تعیینی است.
 
عدم وجوب تعیینی نماز جمعه در عصر حضور (نظر امام قدس سره)
نکته: ادعا شده بود در عصر حضور امام معصوم تسالم بر وجوب تعیینی آن وجود دارد و اختلاف در وجوب تعیینی درعصر غیبت است. و لکن برخی از ثقات نقل کرده اند که امام قدس سره حتی در وجوب نماز جمعه در عصر پیامبر و ائمه علیهم السلام هم به عنوان واجب تعیینی اشکال می‌کردند و تشکیل نماز جمعه و حضور در نماز جمعه را، حتی اگر امام جمعه شخص معصوم باشد مستحب مؤکد می‌دانستند. و ظاهرا منشأ اشکال ایشان یک امر اعتباری بوده به این معنا که و لو ظاهر ادله وجوب تعیینی نماز جمعه در عصر حضور معصوم هست، اما عملاً این‌که بگوییم تمام مردها غیر بیمارها و پیرمردها و مسافرها، باید در نماز جمعه شرکت کنند با وضع تاریخی سازگار نیست؛ مسجد النبی مگر اینقدر بزرگ بود که گنجایش این همه جمعیت را داشته باشد. مگر مسجد کوفه اینقدر بزرگ بود که مردم شهر کوفه «با آن بزرگی که در تاریخ می‌نویسند که شهر کوفه یکی از بلاد کبیره بوده، همان‌طور که مرحوم آقای خوئی هم در صلاة مسافر دارند»، اگر بناء‌ بود که حضور بر همه واجب باشد و هر کس نیاید خلاف شرع مرتکب شده باشد، این با وضع تاریخی سازگار نیست و محتمل نیست که اینقدر اصرار به حضور تک تک مردم در عصر حضور بوده است فضلاً از عصر غیبت.
این مطلبی است که باید در نهایت بحث آن را متعرض بشویم.
راجع به قول اول بحث می‌کردیم که گفته می‌شد که در عصر غیبت نماز جمعه واجب تعیینی است اقامه بشود و حضور در آن هم واجب تعیینی است.
بررسی نسبت قول اول به شیخ مفید ره
اولین کسی که این قول قطعا از او صادر شده شهید ثانی است در رساله صلاة جمعه. برخی این قول را به شیخ مفید نسبت داده اند. ولی ما رساله مقنعه شیخ مفید را که دیدیم، دیدیم این عبارتی که ایشان دارد ظهور در وجوب تعیینی اقامه نماز جمعه ندارد؛
تعبیر شیخ مفید در مقنعه این است که می‌گوید: ما از ائمه علیهم السلام روایت داریم که از این جمعه تا آن جمعه سی و پنج نماز واجب است و جماعت فقط در نماز جمعه فریضه هست به شرط این‌که امامی امام جمعه باشد که صفات امام جماعت را داشته باشد. بعد می‌گوید صفات امام جماعت این است که حر باشد، بالغ باشد، طیب ولادت داشته باشد، جذام و برص نداشته باشد« و شرائط التی تجب فیمن یجب الاجتماع معه ان یکون حرا بالغا طاهرا فی ولادته مجنبا من الامراض الجذام البرص، مسلما مؤمنا معتقدا للحق، مصلیا للفرض»
نکته:(نمی‌شود بگوییم این شرائط را گفته برای این‌که بگوید شرط، حضور امام معصوم است. راجع به امام معصوم که انسان این‌طور صحبت نمی‌کند. بلکه مراد او این است که شرط امام جمعه ای که با حضور او نماز جمعه واجب می شود این موارد است یعنی معصوم بودن امام جمعه شرط نیست و وقتی همچون امام جمعه ای بود « و اذا حضر الامام وجبت الجمعة علی سائر المکلفین...»)
به نظر ما این عبارت دلالت بر وجوب نماز جمعه به شرط وجود امام جمعه عادل، ندارد تا شبیه قول شهید ثانی ره شودزیرا؛
اولاً: این عبارت با وجوب حضور بعد از اقامه آن با شرائط می سازد. چون ذیلش دارد «و یجب حضور الجمعة مع من وصفناه من الائمة». یا آن تعبیر بود: «و اذا حضر الامام وجبت الجمعة علی سائر المکلفین». و اذا حضر الامام ظاهرش این است که و اذا اقیمت الجمعة مع الامام الواجد للشرائط وجب الحضور علی سائر المکلفین که می‌شود همان نظر مرحوم آقای خوئی که قول چهارم بود.
ثانیاً: ایشان اصلاً حکم نماز جمعه در عصر غیبت را نمی گوید. شاهد هم این عبارت است: «و یجب حضور الجمعة مع من وصفناه من الائمة فرضا و یستحب مع من خالفهم تقیةً».این تعبیر ظاهر در این است که مراد امام معصوم است و مراد این نیست که نماز جمعه با عنوان تقیه با کسانی که مخالف امام جمعه عادل اند مستحب است. وضمیر به همان ائمه بر می‌گردد و می‌خواهد بگوید مخالفین ائمه یعنی اهل سنت اگر اقامه جمعه کردند مستحب است تقیۀ در نماز جمعه آن‌ها شرکت کنید. پس این قرینه می‌شود که مراد از ائمه، ائمه معصومین علیهم السلام است.
و این شرائطی که ذکر می‌کند لازم نیست که در مورد امام معصوم باشد تا اشکال کنیم که تناسب ندارد. شیخ مفید ره این شرایط را نسبت به کسانی که در زمان امام معصوم می‌خواستند با اذن امام معصوم نماز بخوانند، مطرح نموده است و با این منافات ندارد که امام معصوم شرائط را می‌داند. شیخ مفید ره طبق موازین فقه شرائط را کشف کرده است که امام جمعه این شرائط را باید داشته باشد. و نتیجه اش این است که در عصر حضور اگر همچون امام جمعه ای بود حضورواجب است و در عصر غیبت،حضور مشروع است و مجزی از نماز ظهراست.
این بیان، بیان درستی است و می‌تواند نظر شیخ مفید وجوب اقامه نماز جمعه تخییرا و حضور در نماز جمعه بعد الاقامة باشد تعیینا که قول رابع هست و این ربطی به قول شهید ثانی ندارد.
أدله قول اول
1-آیه سوره جمعه
مراد از «ذکرالله»
راجع به ادله قول اول عمده دلیل یکی آیه شریفه «فاسعوا الی ذکر الله» بود و عرض کردیم ظاهر «فاسعوا الی ذکر الله»، فاسعوا الی صلاة الجمعة است.
این‌که برخی احتمال می‌دهند «فاسعوا الی ذکر الله» یعنی فاسعوا الی النبی، «ذکرا رسولا»، خود پیامبر ذکر است، خود پیامبر ذکر الله است، ذکرا رسولا، در قرآن آمده است، خب این خلاف ظاهر است. «فاسعوا الی ذکر الله» بگوییم یعنی فاسعوا الی النبی این خلاف ظاهر است. حالا یا مراد صلاة جمعه است یا حالا اگر احتمال بدهیم حداکثر می‌شود خطبة‌ صلاة الجمعة و صلاة جمعه هر دو. و ما از این جهت مشکل نداریم.
قرینیّت آیه ثالثه
لکن آیه ثالثه «و ترکوک قائما» ما یصلح للقرینة است که آیه اولی مربوط به شرکت درنماز جمعه پیامبر است.
این‌که مرحوم آقای تبریزی رضوان الله علیه فرمودند آیه ثالثه دارد و ترکوک قائما، ما به آیه اولی تمسک می‌کنیم: یا ایها الذین آمنوا اذا نودی للصلاة من یوم الجمعة فاسعوا الی ذکر الله، آیه اولی اطلاق دارد، شامل عصر غیبت هم می‌شود این فرمایش ایشان به نظر ما تمام نیست. چون عرض کردیم این سه آیه با هم نازل شده جزما علی قول المفسرین و لااقل من الاحتمال. و وقتی آیه ثالثه یک قرینه ای داشت که مختص می‌کرد آن را به پیامبر خب اجمال سرایت می‌کند به کلام متصل به آن و هیچ ظهوری این آیه در وجوب حضور یا وجوب اقامه نماز جمعه در عصر غیبت نخواهد داشت.
2- حافظوا علی الصلوات و الصلاة الوسطی
در تفسیر مجمع البیان گفته الصلاۀ الوسطی هی صلاة الجمعة.
دو اشکال به این استدلال متوجه هست:
اشکال اول (بررسی مراد از صلاة الوسطی)
اشکال اول این است که «حافظوا علی الصلوات و الصلاة الوسطی» در روایات معتبره به صلاة ظهر تفسیر شده است. چون در روز سه نماز واجب است:‌ صبح و ظهر و عصر. و در برخی از روایات غیر معتبره آمده که هی صلاة العصر. حتی در یک روایتی دارد که آیه این‌جور نازل شده که حافظوا علی الصلوات و صلاة الوسطی و صلاة العصر. این روایت دو مشکل دارد یکی اینکه مشتمل بر قول به تحریف قرآن است و و دوم این که سندا ضعیف است. روایات معتبره که حافظوا علی الصلوات و صلاة الوسطی را معنا کرده است به نماز ظهر، نگفته آیه این اضافه را دارد بلکه تنها تفسیرکرده است. حافظوا علی الصلوات و صلاة الظهر. و نقل مجمع البیان ضعیف است. سند ندارد.
اگر سند روایت مجمع البیان تمام بود بین روایات جمع می کردیم و می‌گفتیم مراد صلاة ظهر در روزهای دیگر و صلاة جمعه در روز جمعه است و لکن سند نقل مجمع البیان مرسل هست و اعتباری ندارد.
اشکال دوم
اشکال دوم این است که بر فرض قبول کنیم که مراد از الصلاۀ الوسطی نماز جمعه است اما مراد از آن صلاة الجمعة الصحیحة است نه صلاة جمعه فاسده؛ زیرا آیه در مقام تشریع نیست بلکه می گوید بر نماز ها و نماز وسطی تحفظ کنید که مراد نماز جمعه صحیحه است و در مقام بیان شرایط نیست و ممکن است صلاة جمعه مشروط باشد به حضور امام معصوم یا نائب خاص ایشان. و لذا نمی‌شود اطلاق‌گیری کرد.
اشکال سوم (مرحوم خویی)
مرحوم آقای خوئی فرموده اند؛ لسان حافظوا، لسان أمر تاسیسی نیست. و ظهور دارد در ارشاد به این‌که:آن نمازهایی که ما تشریع کردیم هر گونه که امر دارد طبق امرآن عمل کنید، امرش اگر وجوبی است واجب است عمل کنید؛ امرش اگر استحبابی است مستحب است عمل کنید. مثل این‌که می‌گوید این حرف هایی که به تو گفتم حتما حفظش کن و پیگیرش باش. حرف هایی که گفته اگر واجب است، واجب است پیگیر باشد و اگر مستحب است، مستحب است پیگیر باشد.
مثل اطیعوا الله؛ چه جور اطیعوا الله ظهور دارد در ارشاد به حکم عقل به اطاعة الله؛ یعنی اطاعت در واجبات، واجب است و در مستحبات، مستحب است.
و مثل [i][b]لاتتبعوا الشیطان[/b][/i]، لاتطیعوا الشیطان، قریب به این مضمون. که ظهور در ارشاد دارد یعنی محرمات را ترک کنید؛ واجبات را انجام بدهید. شیطان می‌خواهد شما را از واجبات دور کند؛ به محرمات نزدیک کند. دلش می‌خواهد مستحبات را هم انجام ندهید؛ مکروهات را انجام بدهید.
موقعیت اشکال: فرض این است که مراد از الصلاۀ الوسطی، نماز جمعه است و اشکال ما (اینکه مراد، نماز وسطای صحیحه است و از حیث شرائط در مقام بیان نیست) هم یا وارد نیست و یا با اطلاقات ادله، شرطیت حضور امام معصوم و اذن امام معصوم در صحت نماز جمعه را نفی می کنیم.
جواب از اشکال مرحوم خویی
به نظر می‌آید که این اشکال وارد نباشد. حافظوا علی الصلوات و الصلاة الوسطی یعنی لایفوت منکم. صلوات که ظاهرش صلوات یومیه است، از شما فوت نشود. این چه ظهوری دارد در ارشاد که بگوییم اگر مستحب است بهتر است فوت نشود؛ و اگر واجب است، حتما فوت نشود.
مانند: الله الله فی الصلاة یا الله الله فی الحج، که به این معنا است که نماز و حج را ترک نکنید و این ها از شما فوت نشود. نه اینکه ارشاد باشد، به چه دلیل ارشاد باشد وقتی که از فوت نهی می کند؟
تذکر: بله گاهی در بعضی موارد مثل: حافظوا علی صلاة اللیل، قرینه داریم و ارتکاز متشرعی وجود داردکه حفظ مستحب است و أمر به حفظ وجوبی نیست. اما اگر شما خبر ندارید که فلان نماز واجب است یا واجب نیست، با همین خطاب بگوید این نماز را حفظ کنید، مثلا نماز آیات را در هنگام حادث سماوی مخوّف حفظ کنید، آیا در این صورت ظهور در وجوب ندارد؟ ظاهرش این است که نباید فوت شود.
نتیجه نهایی استدلال به آیات
پس این دو آیه شریفه دال بر وجوب نماز جمعه نبود.
روایات دال بر وجوب تعیینی نماز جمعه
روایات کثیره ای است برخی مثل شهید ثانی ره از آن ها استفاده وجوب تعیینی اقامه نماز جمعه در عصر غیبت کرده است و برخی مثل مرحوم آقای خوئی و استاد به این روایات بر وجوب حضور در نماز جمعه ای که با شرائط اقامه شده است، استدلال کرده اند لذا این روایات را بررسی می‌کنیم.
روایت اول
صحیحه زارره: «عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: فَرَضَ اللَّهُ عَلَى النَّاسِ مِنَ الْجُمُعَةِ إِلَى الْجُمُعَةِ خَمْساً وَ ثَلَاثِينَ صَلَاةً مِنْهَا صَلَاةٌ وَاحِدَةٌ فَرَضَهَا اللَّهُ فِي جَمَاعَةٍ وَ هِيَ الْجُمُعَةُ وَ وَضَعَهَا عَنْ تِسْعَةٍ عَنِ الصَّغِيرِ وَ الْكَبِيرِ وَ الْمَجْنُونِ وَ الْمُسَافِرِ وَ الْعَبْدِ وَ الْمَرْأَةِ وَ الْمَرِيضِ وَ الْأَعْمَى وَ مَنْ كَانَ عَلَى رَأْسِ فَرْسَخَيْنِ».
تقریب استدلال
طبق مفاد روایت خداوند نماز جمعه را بر همه مؤمنین فرض کرد و فقط از نُه نفر برداشت. و شهید ثانی ره فرموده است که روایت اطلاق دارد و لذا نماز جمعه واجب مطلق است و باید مقدماتش را تحصیل کرد؛ یعنی باید پنج نفر جمع شوند، یک امام عادلی هم بیاید که بر خواندن خطبه نماز جمعه قدرت دارد(که خیلی‌ها قادرند؛یک امر به تقوی و صلوات و سلام بر ائمه معصومین که یاد گرفتنش کاری ندارد. پس شما قادرید بر امتثال این واجب مطلق؛ باید امتثال کنید.)
اشکال
مقدمه: از ذیل این روایت و روایات دیگر استفاده می‌شود که نماز جمعه بر کسی واجب است که فاصله اش به نماز جمعه بیش از دو فرسخ نباشد. مثل صحیحه دیگر زراره:«قَالَ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع الْجُمُعَةُ وَاجِبَةٌ عَلَى مَنْ إِنْ صَلَّى الْغَدَاةَ فِي أَهْلِهِ أَدْرَكَ الْجُمُعَةَ وَ كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص إِنَّمَا يُصَلِّي الْعَصْرَ فِي وَقْتِ الظُّهْرِ فِي سَائِرِ الْأَيَّامِ كَيْ إِذَا قَضَوُا الصَّلَاةَ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ ص رَجَعُوا إِلَى رِحَالِهِمْ قَبْلَ اللَّيْلِ وَ ذَلِكَ سُنَّةٌ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ».
نماز جمعه واجب است بر کسی که اگر نماز صبح را در خانه بخواند به نماز جمعه می‌رسد. کنایه از همان که کمتر از دو فرسخ به محل اقامه نماز جمعه، فاصله داشته باشد. پس نماز جمعه بر همه واجب نیست؛ بر کسی واجب است که اگر نماز صبح را بخواند، حرکت کند به نماز جمعه می‌رسد.
تقریب اشکال: اگر اقامه نماز جمعه واجب تعیینی باشد، بر«من کان علی رأس فرسخین» نیز نماز جمعه واجب خواهد بود زیرا معمولاً در اطراف او تعداد اقل افراد نماز جمعه یافت می شود . چرا فرمود کسی که علی رأس فرسخین است نماز جمعه بر او واجب نیست؟
این اشکال اگر تمام بشود تنها نظر شهید ثانی ره را نفی می کند و قول به وجوب الحضور بعد الاقامة مع الشرائط را نفی نمی‌کند. و ظهور روایت چنین می شود: کسی که علی رأس فرسخین است لازم نیست اقامه بکند و حضور هم بر او لازم نیست. اما کسی که کمتر از دو فرسخ از محل اقامه نماز جمعه فاصله دارد بر او حضور واجب می‌شود.
جواب اشکال
و لکن به نظر ما این اشکال به شهید ثانی هم وارد نیست؛ زیرا مراد از اینکه بر نه نفر نماز جمعه واجب نیست، نفی وجوب حضور در نماز جمعه است و بیش از این ظهور ندارد و چون صدر روایت اقامه و حضور را بر همه واجب می کند و اطلاقش من کان علی رأس فرسخین را هم می گیرد لذا بر او هم اقامه در فرض امکان اقامه، واجب می شود و ذیل روایت تنها وجوب حضور را از او بر می دارد.
مؤید: در عصر حضور ائمه ممکن است شرط صحت نماز، اذن امام معصوم باشد، و لذا کسی که دو فرسخی بود اذن امام معصوم را نداشت تا خودش نماز جمعه را بخواند. اما در عصر غیبت اگر ما به اطلاقات تمسک کردیم گفتیم نماز جمعه مشروط به اذن امام معصوم نیست، آن کسی که علی رأس الفرسخین است لازم نیست در این نماز جمعه دو فرسخی شرکت کند. اما خودش هم اگر می‌توانست در همان محل خودش نماز جمعه برقرار کند این هم لازم نیست؟ این استفاده نمی‌شود.
پاسخ
#6
95/06/21
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: کتاب الصلاۀ/ادله وجوب تعیینی نماز جمعه /روایت اول/مناقشات
خلاصه مباحث گذشته:
بحث در ادله قائلین به وجوب تعیینی نماز جمعه بود. آیات را بررسی کردیم که دلالتشان بر وجوب تعیینی تمام نبود. نوبت به روایات رسید؛ اولین روایت صحیحه زراره بود.
 
به علت کارشکنی عربستان استاد امسال حج تشریف نبردند و در این جلسه که مصادف با عرفه بود فرمودند:
روز عرفه است. روز زیارت ابی‌عبدالله سلام الله علیه است. سه بار می‌گوییم صلی الله علیک یا اباعبدالله! صلی الله علیک یا اباعبدالله! صلی الله علیک یا اباعبدالله! صلی الله علیک یا بقیة الله!
ادله قول به وجوب تعیینی نماز جمعه
روایت اول
بحث راجع به نماز جمعه بود که قول اول این بود که نماز جمعه در عصر غیبت واجب تعیینی است. به روایات رسیدیم. اولین روایت، صحیحه زراره بود.
در صحیحه زراره آمده است: «عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: فَرَضَ اللَّهُ عَلَى النَّاسِ مِنَ الْجُمُعَةِ إِلَى الْجُمُعَةِ خَمْساً وَ ثَلَاثِينَ صَلَاةً مِنْهَا صَلَاةٌ وَاحِدَةٌ فَرَضَهَا اللَّهُ فِي جَمَاعَةٍ وَ هِيَ الْجُمُعَةُ وَ وَضَعَهَا عَنْ تِسْعَةٍ عَنِ الصَّغِيرِ وَ الْكَبِيرِ وَ الْمَجْنُونِ وَ الْمُسَافِرِ وَ الْعَبْدِ وَ الْمَرْأَةِ وَ الْمَرِيضِ وَ الْأَعْمَى وَ مَنْ كَانَ عَلَى رَأْسِ فَرْسَخَيْنِ».
تقریب استدلال
گفته اند که ظاهر فرض شدن نماز جمعه بر غیر این نه گروه، این است که اداء نماز جمعه بر هر مکلفی غیر از معذورین، واجب تعیینی است و نماز جمعه واجب مطلق می‌شود. و مقتضای وجوب مطلق این است که مقدمات آن اتیان شود لذا مردم باید مقدمات تشکیل نماز جمعه را فراهم کرده و نماز را اقامه کنند و بقیه هم باید حاضر شوند.
مناقشه اول
اشکال اول این است که این صحیحه در مقام بیان شرائط صحت نماز جمعه نیست. می‌گویدخداوند نماز جمعه را بر همه واجب کرده است اما چه شرائطی دارد از آن ساکت است. و احتمال می دهیم حضور امام معصوم یا نائب خاص آن حضرت، شرط صحت نماز جمعه باشد، و لذا نمی‌شود در عصر غیبت به اطلاق این صحیحه تمسک کرد.
جواب از مناقشه اول
مرحوم آقای خوئی فرموده است: ما به اطلاق متعلق تمسک نمی‌کنیم بلکه به اطلاق وجوب تمسک می کنیم.
توضیح اینکه: در مثال صلاة الجمعة واجبةٌ؛ صلاۀ الجمعه متعلق است که گاهی از آن تعبیر به ماده می کنند و یک وجوب هم داریم که گاهی از آن تعبیر به هیئت می کنند. ما اگر می‌خواستیم به اطلاق متعلق تمسک کنیم اشکال وارد بود که این صحیحه در مقام بیان شرائط متعلق نیست؛ اهمال دارد.
ما به اطلاق هیئت و وجوب تمسک می‌کنیم. می‌گوییم صلاة الجمعة واجبة علی الناس. (الناس) جمع محلی به لام است که از ادات عموم است و دلالت بر عموم می کند لذا ناس عام وضعی است و شامل مردم در زمان غیبت هم می‌شود، و عام مثل مطلق نیست که بگوییم در مقام بیان نیست. عام وُضع للبیان و نمی‌شود بگوییم در مقام بیان نیست. مطلق است که می‌شود بگوییم در مقام بیان نیست. عام مثل یجوز لک ان تقلد ایّ مجتهد که نمی توان گفت در مقام بیان نیست.
پس حضور امام معصوم شرط الوجوب نیست. اگر حضور امام معصوم شرط الوجوب بود پس چرا اطلاق در وجوب نماز جمعه منعقد شد؟
مؤید اطلاق وجوب
مؤید اطلاق وجوب این است که در صحیحه دیگر زراره دارد که:«قَالَ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع الْجُمُعَةُ وَاجِبَةٌ عَلَى مَنْ إِنْ صَلَّى الْغَدَاةَ فِي أَهْلِهِ أَدْرَكَ الْجُمُعَةَ وَ كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص إِنَّمَا يُصَلِّي الْعَصْرَ فِي وَقْتِ الظُّهْرِ فِي سَائِرِ الْأَيَّامِ كَيْ إِذَا قَضَوُا الصَّلَاةَ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ ص رَجَعُوا إِلَى رِحَالِهِمْ قَبْلَ اللَّيْلِ وَ ذَلِكَ سُنَّةٌ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ»[i][b]؛ به این بیان که و ذلک سنة الی یوم القیامة[/b][/i]، استمرار این حکم تا روز قیامت را بیان کرد. یعنی در عصر غیبتِ معصوم هم این حکم مستمر است.
اشکال به جواب ازمناقشه
اشکال به فرمایش آقای خوئی این است که:
تقید لبی وجوب به قدرت بر متعلق
اگر شما بپذیرید که متعلق اطلاق ندارد و در مقام بیان شرایط صحت نیست می گوییم؛ هر وجوبی لبّا مقید به قدرت بر متعلقش است. ان الصلاة کانت علی المؤمنین کتابا موقوتا. آیا شما می‌فرمایید که چون مؤمنین جمع محلی به لام است و شامل فاقد الطهورین می‌شود پس معلوم می‌شود نماز بر فاقد الطهورین هم واجب هست؟ شما این را نمی‌فرمایید و نباید هم کسی بگوید. چون وقتی که صلاة مهمل است از حیث شرائط و شاید شرط صلاة، طهارت باشد، وجوب هم لبا مقید به قدرت بر متعلق است، و چنین می‌شود «ان الصلاة کانت علی المؤمنین کتابا موقوتا اذا قدروا علی الصلاة الصحیحة». و فاقد الطهورین شبهه مصداقیه قادر بر صلاة صحیحه، می‌شود.
اینجا هم همین است. صلاة ‌الجمعة الصحیحة واجبة ‌علی الناس معنایش این است که این نماز جمعه بر همه مردم یعنی همه مردمی که قادرند بر اتیان این نماز جمعه واجب است.
و فرض این است که در مقام بیان شرایط صحت نیست تا با اطلاق، شرایط مشکوک را نفی کنیم و قدرت بر متعلق را ثابت کنیم.و شاید یکی از شرایط صحت، حضور امام معصوم یا نائب خاص باشد.
محل جریان اصالۀ الاحتیاط در فرض شک در قدرت
به نظر مشهور شک در قدرت در جایی مجرای قاعده اشتغال و اصالة الاحتیاط است که واجب، معین است و نمی‌دانم قادر بر آن هستم یا نیستم. مثلاً مولی گفته اکرم زیدا العادل، نمی‌دانم بروم او را اکرام کنم محافظینش اجازه ورود می‌دهند یا نه. اینجا می‌گویند احتیاط کنید.
اما یک وقت نه، واجب، مردد است بین مقدور قطعی و غیر مقدور قطعی؛ مثلاً نمی‌دانم مولی گفت اکرم زیدا العالم که اکرام او مقدور قطعی است. یا گفت اکرم عمروا العالم که یقینا اکرام او مقدور نیست چون در دسترس نیست. کسی در اینجا ادعا نمی‌کند احتیاط، واجب است.
ما نحن فیه هم از این قبیل است. نمی‌دانم نماز جمعه واجب، نماز جمعه با اذن معصوم است که الآن که زمان غیبت است غیر مقدور است. یا نماز جمعه لابشرط از اذن معصوم واجب من است که الآن مقدور است. متعلق وجوب می‌شود مردد بین مقدور قطعی و غیر مقدور قطعی و اینجا هیچکس فکر نمی‌کنم قائل به لزوم احتیاط بشود.
تفاوت جمع محلی به لام با ادات عموم
و این‌که شما فرمودید الناس جمع محلی به لام است و این ادات عموم است، درست نیست:
ما در اصول عرض کردیم جمع محلی به لام ادات عموم نیست. بله، دلالت بر جمع می‌کند. مثل جمع مضاف: اکرم علماء بلدٍ که دیگر اصلا مضاف الیه هم لام نداشته باشد. هیچ فرقی با اکرم علماء البلد از حیث جمع علماء ندارد الا این‌که اکرم علماء البلد ظاهرش یعنی بلد خودت در مقابل اکرم علماء بلد یعنی بلدامّا. جمع محلی به لام(اکرم العلماء) هم همین است. این ادات عموم نیست، ادات جمع است. ادات عموم یعنی ادات استیعاب جمیع افراد. اشکال ندارد بگوید وقتی که اکرم العلماء گفتم من از حیث شرط عدالت و فسق در مقام نبودم شرائطش را بعدا می‌خواستم بگویم که شرط علمائی که باید اکرام کنی این است که عادل باشند، موالی اهل بیت باشند.
اگر بگوید اکرم کل العلماء می‌گویند خودت گفتی اکرم کل العلماء چه طور می‌گویی در مقام بیان از حیث شرائط نبودم. اما اگر بگوید اکرم العلماء، می‌گویند از شرائط سکوت کردی. به بیان دیگر: هرگاه بگویند مولی ما را مؤاخذه نکن، تو سکوت کردی از بیان قید زاید، و سکوت تو حجت است. این می‌شود اطلاق. هر کجا بگویند تو گفتی، تو گفتی اکرم کل العلماء، خودت گفتی همه علماء را اکرام کن، بعد اگر بگوید من نمی‌خواستم عالم فاسق را اکرام کنی؟ به او جواب می دهند پس چرا گفتی اکرم کل العلماء. به گفتن مولی احتجاج می‌کنند. این می‌شود عام وضعی.
نکته:عدم دخالت وضعی بودن عموم در استدلال مرحوم خویی: توجه شود که استدلال مرحوم خویی نیازی به این بیان نداشت و ایشان این را به عنوان تاکید گفت. مهم این است که ایشان گفت اهمال متعلق سرایت به حکم نمی‌کند لذا می توان به اطلاق حکم تمسک کرده و شرطیت حضور معصوم برای وجوب نماز جمعه را نفی کرد و جواب ما هم از بیان ایشان واضح شد که قدرت بر متعلق شرط الوجوب است دائما و شاید مراد جدی ازمتعلق، صلاة جمعه به اذن معصوم باشد. چون نماز با اذن معصوم، صلاة صحیحه است.
نتیجه این تفاوت
کسانی (مثل خود مرحوم خویی و مشهور) که در فرض تعارض به عموم من وجه، عام وضعی را بر مطلق مقدم می‌دانند، می‌گویند: اکرم کل عالم بر لاتکرم الفاسق، در مورد عالم فاسق مقدم هست، چون عام وضعی اقوی ظهورا هست، مقدم است بر مطلق حکَمی، که اطلاقش ناشی از مقدمات حکمت است؛ چنین کسانی به نظر ما در مثال اکرم العلماء نمی توانند بگویند بر لاتکرم الفاسق مقدم است. چون اکرم العلماء‌ از ادات عموم نیست؛ از ادات جمع است.
نکته: آن امری که مشکوک است این نیست که صرف حضور معصوم شرط باشد تا اگر عادلی در زمان معصوم نماز را اقامه کند صحیح باشد، بلکه شبهه این است که امام جمعه باید یا معصوم باشد یا نائب خاص او. و در فرض حضور معصوم، ‌شرط وجوب نماز جمعه محقق است اما شرط واجب این است که امام جمعه یا خود حضرت باشد یا نائب خاص حضرت. این احتمال را می‌دهیم، نه فقط بخاطر این‌که شرط وجوب است شاید شرط واجب هم باشد.
عدم لزوم تخصیص اکثر از تخصیص روایت به غیر زمان غیبت
اینکه اکثر مکلفین در زمان غیبت هستند، و اگر الناس را برای غیر زمان غیبت بگیریم تخصیص اکثر لازم می آید و مستهجن است صحیح نیست زیرا؛
اولاً معلوم نیست اکثر ملکفین در زمان غیبت باشند. زمان حضور امام زمان را چه می‌دانیم چقدر است. شاید سال ها طول بکشد و بیشتر از عصر غیبت باشد. برخی از روایات ضعیفه گفته اند حضرت چند سال حکومت می‌کند ولی این‌ها که سند ندارد. شاید عصر حضور امام زمان هم قریب باشد هم طویل باشد ان شاء‌ الله.
ثانیاً تخصیص اکثری که مستهجن است در قضایای خارجیه است و در قضایای حقیقیه استهجانی وجود ندارد مثلاًمولی قضیه حقیقیه گفته که نماز جمعه واجب است و شرط آن اذن معصوم است. حالا خارجا در عصر غیبت ما اذن معصوم را نداریم و خارجا عصر غیبت زیاد طول بکشد این‌که موجب استهجان نیست. یا مثلاً مولی به نحو قضیه حقیقیه بگوید اکرم کل عالم بعد بگوید که و لاتکرم الفساق منهم، اتفاقا علماء اکثرا بشوند فاسق العیا‌ذ بالله، این‌که تخصیص مستهجن نیست. مولی می‌گوید من به عنوان مولی، نه به عنوان عالم بالغیب، من چه کار کنم اکثر علماء فاسق شدند. من قضیه حقیقیه گفتم. به نحو قضیه حقیقیه هم تخصیص زدم گفتم اکرم کل عالم الا الفساق منهم. حالا در خارج اکثر علماء فاسق شدند مشکل آن‌ها است. مشکل من نیست. مشکل قانون گذاری من نیست.
(اشکال به مؤید مذکور در جواب مناقشه)
اما این که آقای خوئی فرمود که ذیل صحیحه ثانیه زراره دارد و ذلک سنة الی یوم القیامة:
اولاً: خود ایشان در بحث وقوع استثناء عقیب جمله متعدده، فرموده اند که استثناء نسبت به جمله اخیر است نه نسبت به تمام جمله ها. و این عبارت هم که و ذلک سنة الی یوم القیامة کالاستثناء است، استثناء مهم نیست، مهم این است که یک ذیلی باشد که دارای قدر متیقن و مشکوک باشد، قدر متیقن از این ذیل این است که به جمله اخیر می‌خورد. یعنی جمله ی وَ كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص إِنَّمَا يُصَلِّي الْعَصْرَ فِي وَقْتِ الظُّهْرِ فِي سَائِرِ الْأَيَّامِ كَيْ إِذَا قَضَوُا الصَّلَاةَ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ ص رَجَعُوا إِلَى رِحَالِهِمْ قَبْلَ اللَّيْلِ.
و ذلک سنة الی یوم القیامة. شاید بخواهد بفرماید این مطلب که نماز عصر را امام جمعه بلافاصله بعد از نماز جمعه بخواند سنة الی یوم القیامة. سنت ما سنّه النبی است. قبلش هم مصداقی از ما سنه النبی است که و کان رسول الله انما یصلی العصر. یعنی این فعل پیغمبر سنة الی یوم القیامة.
[توضیح محتوای روایت:
جمله اول: چون مستحب است آدم با آرامش به نماز جمعه بیاید لابد وسط راه هم قصد استراحت و تناول صبحانه دارد و می خواهد آن دو فرسخ را در ظرف این چند ساعت طی کند، و فقهاء حمل کرده اند این را بر اینکه فاصله شما با نماز جمعه بیشتر از دو فرسخ نباشد.
جمله دوم: پیامبر نماز عصر را در روز جمعه در وقت ظهر در سائر ایام می‌خواند. وقت ظهر سایر ایام اوائل اذان ظهر است. حضرت نماز عصر روز جمعه را بلافاصله بعد از نماز جمعه می‌خواندند. یعنی در وقتی که روزهای دیگر نماز ظهر می‌خواندند، روز جمعه در همان وقت نماز عصر را می‌خواندند. نمی‌گذاشتند ساعت چهار و پنج، ساعت چهار حدودا در روزهای تابستان نماز عصر را بخوانند مثل سایر روزها. چرا؟ تا مردم بتوانند به آن دو فرسخی منزل شان قبل از این‌که شب تاریک بشود برگردند.]
ثانیاً: خود لفظ سنت قرینه است که این فعل پیامبر را می‌گوید. و الا آن جمله اولی که حکم شرعی کلی بود که الجمعة واجبة علی من ان صلی الغداة فی اهله ادرک الجمعة. و این ما سنه النبی نیست.
نتیجه: به نظر ما این اشکال اول : که این روایت در صورتی قابل استدلال است که ما از خارج بفهمیم حضور معصوم یا نائب خاص او شرط صحت نماز جمعه نیست، قوی است.
پاسخ از اشکال به مؤید
[i][b]اگر شما این عبارت را که و ذلک سنة الی یوم القیامة به جمله أخیر هم بزنید باز وجوب نماز جمعه ثابت می شود زیرا[/b][/i] نشان می‌دهد که حضور معصوم شرط صحت نماز جمعه نیست؛ چون می‌گوید این‌که نماز عصر را بلافاصله بعد از نماز جمعه بخوانند این سنتی است که تا روز قیامت باید ادامه پیدا کند. یعنی در زمان غیبت هم باید ادامه پیدا کند. پس معلوم می‌شود نماز جمعه در عصر غیبت هم مشروع است. تا شد مشروع، دیگر اذن معصوم شرط الواجب نخواهد بود. شرط الواجب که نبود اطلاق «صلاة الجمعة واجبة‌ علی الناس» می‌گوید زمان غیبت هم نماز جمعه صحیحه بر مردم واجب است و فرض این است که صحت نماز جمعه مشروط به حضور معصوم نشد.
ردّ پاسخ
در جواب این اشکال می‌گوییم که و ذلک سنة الی یوم القیامة که تصریح نمی‌کند فی عصر الغیبة. بستگی دارد به این‌که آن نماز جمعه شرطش چی باشد. اگر نماز جمعه شرطش حضور معصوم یا نائب خاص او است این حکم خاص که نماز عصر را بلا فاصله بعد از نماز جمعه ای که به اذن معصوم یا نائب خاص او برگزار می‌شود، مستمر الی یوم القیامة است.
به تعبیر دیگر حکم با تمام قیود و شرایطی که دارد تا قیامت باقی می ماند لذا این استحباب که نماز عصر را بلافاصله بعد از این نماز جمعه بخوانند اختصاص به زمان پیغمبر ندارد. این حکم تا روز قیامت مستمر است یعنی مستحب است بعد از نماز جمعه صحیح نماز عصر را بلافاصله بخوانند. اما نماز جمعه صحیح شاید شرطش اذن امام معصوم باشد. شرطش حضور امام معصوم یا نائب خاص او باشد. و حکم هم با قیودش مستمر است و در روایت تصریح نکرد که و ذلک سنة حتی فی وقت غیبة‌ المعصوم.
مناقشه دوم
اشکال دوم به استدلال به این صحیحه زراره که دیروز مطرح کردیم این بود که؛
اگر نماز جمعه اقامه اش بر هر مکلفی واجب باشد در این صورت «من کان علی ر‌أس فرسخین» هم باید ببیند در همان محل خودش می‌تواند نماز جمعه برگزار کند یا نمی‌تواند؟ اگر بتواند در همان محل خودش نماز جمعه بخواند باید بخواند با حضور پنج نفر یا هفت نفر از مؤمنین. و وقتی به طور مطلق بگویند کسی که در دو فرسخی است نماز جمعه از او برداشته شده، این ظهور در این دارد که از او حضور در نماز جمعه ی دو فرسخی برداشته شده است. و این نشان می‌دهد بحث، بحث وجوب حضور است. واجب است حضور در نماز جمعه مگر بر کسی که فاصله او با نماز جمعه دو فرسخ باشد. و الا اگر اقامه نماز جمعه بر همه واجب باشد، آن هم که در رأس دو فرسخ است بر او هم اقامه واجب است عند القدرة. چه فرق می‌کند؟
دیروز می‌خواستیم دفاع کنیم و این اشکال را جواب بدهیم ولی انصاف این است که این اشکال موجب اجمال در این صحیحه است. واقعا با توجه به این نکته عرف دیگر استظهار نمی‌کند که مستثنی منه وجوب تعیینی اقامه نماز جمعه باشد. نه، با توجه به این‌که من کان علی رأس فرسخین از وجوب حضور استثناء شده است، عرف می‌گوید شاید هم مستثنی منه وجوب حضور باشد. وجوب حضور در نماز جمعه بر همه ثابت است مگر این نه گروه. و لذا این اشکال دوم را ما قبول داریم و موجب اجمال این روایت می‌دانیم.
خلاصه: عمده اشکال در این صحیحه دو اشکال شد؛ یکی این‌که شاید اذن امام معصوم شرط صحت نماز جمعه باشد کما علیه السید البروجردی که اشکال اول بود. اشکال دوم هم این است که ما یصلح للقرینیة داریم که این روایت حکم وجوب حضور را بیان می‌کند نه وجوب اقامه را.
پاسخ
#7
95/06/23
بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: کتاب الصلاۀ/ادله وجوب تعیینی نماز جمعه /روایت دوم/تقریب استدلال و مناقشات
خلاصه مباحث گذشته:
بحث در روایاتی بود که از آن‌ها وجوب تعیینی اقامه نماز جمعه در عصر غیبت استفاده شده بود.روایت اول را مطرح کردیم.
 
ادله قول به وجوب تعیینی نماز جمعه
روایت دوم
روایت دوم صحیحه دیگر از زراره است؛ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي جَعْفَرٍ ع عَلَى مَنْ تَجِبُ الْجُمُعَةُ قَالَ تَجِبُ عَلَى سَبْعَةِ نَفَرٍ مِنَ الْمُسْلِمِينَ وَ لَا جُمُعَةَ لِأَقَلَّ مِنْ خَمْسَةٍ مِنَ الْمُسْلِمِينَ أَحَدُهُمُ الْإِمَامُ فَإِذَا اجْتَمَعَ سَبْعَةٌ وَ لَمْ يَخَافُوا أَمَّهُمْ بَعْضُهُمْ وَ خَطَبَهُمْ.
تقریب استدلال
این عبارت که فَإِذَا اجْتَمَعَ سَبْعَةٌ وَ لَمْ يَخَافُوا أَمَّهُمْ بَعْضُهُمْ وَ خَطَبَهُمْ ظهور در وجوب تعیینی دارد که اگر هفت نفر جمع بشوند و خوف از حکومت نداشه باشند(چون در آن زمان اگر شیعه نماز جمعه خصوصی می‌خواند چه بسا خوف این بود که عمال حکومت این را کشف کنند و به عنوان مقابله با حکومت تلقی بشو) باید نماز جمعه را اقامه کنند و اطلاق این صحیحه شامل عصر غیبت هم می‌شود.
تقریب دیگر
ما تقریب واضح‌تری برای این صحیحه به نظرمان می‌آید و آن این است که این صحیحه نه تنها ظهور دارد در وجوب تعیینی اقامه نماز جمعه بر هفت نفر اگر جمع بشوند، یعنی وجود داشته باشند و حاضر باشند نماز جمعه بخوانند، بلکه قابل حمل بر وجوب تخییری هم نیست و نمی توانیم بگوییم روایت افضل افراد واجب را گفته است.چرا؟ برای این‌که در همین صحیحه فرمود که و لاجمعة لاقل من خمسة من المسلمین. کمتر از پنج نفر اگر بود که یکی از این پنج نفر امام است که یخطب، نماز جمعه مشروع نیست. پنج نفر که شدند که یکی امام است نماز جمعه مشروع می‌شود. هفت نفر که شدند واجب می‌شود. صحیح است یعنی عِدل واجب تخییری است. و ظاهر این است که اگر هفت نفر بشوند حکم سخت‌تر می‌شود. یعنی می‌شود واجب تعیینی. و روایت دلالت بر وجوب تعیینی اقامه می کند چون فرموده است أمهم بعضهم و خطبهم اگر هفت نفر شدند باید یکی امام جمعه شود و خطبه بخواند. و قابل حمل بر وجوب حضور علی تقدیر الاقامة بشرائطها نیست؛ چون این روایت نمی‌گوید وجبت الجمعة، این روایت می‌گوید امّهم بعضهم و خطبهم یعنی اگر هفت نفر شدند اقامه نماز جمعه بر این هفت نفر واجب خواهد بود.
اگر کسی می‌گفت در فرضی که تعداد افراد پنج نفر باشند نماز جمعه اصلا واجب تخییری هم نیست، تنها مشروع است یعنی یک مستحبی است مسقط از واجب، می‌توانست توجیه کند و بگوید بر هفت نفر واجب تخییری می شود و فرقش با پنج نفر این است که پنج نفر اصلا وجوب ندارد لاتعیینا و لاتخییرا، مستحبی است که مجزی از واجب و مسقط واجب است. ولی اگر هفت نفر شدند واجب است و به قرینه برخی از روایات حمل می‌کنیم بر وجوب تخییری. این می‌شد. اما اگر بگوییم این خلاف متفاهم عرفی است و نماز جمعه پنج نفره واجب تخییری می‌شود در این صورت وجوب بر هفت نفر وجوب تعیینی خواهد بود.
و حق این است که خلاف متفاهم عرفی است این کسانی که پنج نفر می‌شوند نماز جمعه مستحب می‌خوانند نسبت به نماز امروز هیچ تکلیفی نداشته باشند؛ نسبت به نماز ظهر تکلیف ندارند چون مسقط دارند و مسقط تکلیف یعنی تکلیف با وجود این مسقط فعلی نیست. و نسبت به نماز جمعه هم تکلیف ندارند چون واجب نیست. یعنی کسی نماز ظهر بر او واجب است که نماز جمعه نخواند و الا اگر نماز جمعه بخواند نماز ظهر بر او واجب نیست. پس امروز غیر از نماز عصری که بعدا واجب است و می‌خوانند نسبت به نماز ظهر و جمعه هیچ مصداق واجبی را اتیان نکردند. این خیلی خلاف فهم عرفی است.
تذکر: معنای مسقطیت این است که این آقایی که با پنج نفر می‌شوند نماز جمعه می‌خواند چون نماز جمعه می‌خواند تکلیف به وجوب به نماز ظهر اصلا در حقش فعلی نشد. معنا ندارد تکلیف به نماز ظهر در حقش فعلی بشود و عقاب نشود؛ نماز ظهر بخواند در عین حال بگویند می‌توانی نماز ظهر نخوانی، این که نمی‌شود. پس این‌که نماز جمعه پنج نفره خواندند و مشروع هم بود و مجزی از نماز ظهر هم بود،‌ کشف می‌کند که نماز ظهر در حق این‌ها واجب فعلی نبود.
ظاهر عرفی این است که هر کجا نماز جمعه مشروع است، لااقل عدل واجب تخییری است. اگر گفتیم طبق روایات نماز جمعه بر مسافر مشروع است معنایش این است که نماز جمعه در مورد مسافر عدل واجب تخییری است. اگر گفتیم نماز جمعه بر زن مشروع است، معنایش این است که عدل واجب تخییری است.
مناقشه اول مرحوم خویی
مرحوم آقای خوئی فرموده است: این روایت اگر ناظر به شرائط واجب باشد، شرطیت حضور معصوم را با اطلاقش نفی می کند. ولی این روایت که در مقام بیان شرائط صحت نماز جمعه نیست. این روایت راجع به وجوب نماز جمعه است نه شرائط صحت نماز جمعه. مثل ان الصلاة کانت علی المؤمنین کتابا موقوتا. این که شرائط صحت نماز را بیان نمی‌کند، اصل وجوب نماز را بیان می‌کند. و لذا روایت در رابطه با شرائط صحت نماز جمعه اهمال دارد. چون اهمال دارد شاید شرط صحت نماز جمعه حضور امام معصوم یا نائب خاص او باشد. و ما در عصر غیبت نماز جمعه ای که با حضور امام معصوم یا نائب خاص او باشد نمی‌توانیم برگزار کنیم.
جواب مرحوم خویی از مناقشه اول
مرحوم آقای خوئی فرموده است که این اشکال را ما می‌توانیم جواب بدهیم؛ بگوییم ما یک اطلاق از حیث متعلق وجوب داریم، یک اطلاق از حیث خود وجوب داریم. به لحاظ متعلق وجوب اطلاقی در این صحیحه نیست. چون نسبت به شرائط صحت نماز جمعه در مقام بیان نیست. اما به لحاظ شرائط وجوب،‌ به لحاظ من تجب علیه، که اطلاق دارد. سائل می‌گوید علی من تجب الجمعة؟ امام فرمود تجب علی سبعة نفر من المسلمین. اگر بناء بود شرط وجوب نماز جمعه، حضور معصوم باشد نباید وجوب را امام مطلق می گذاشت و باید قید می‌زدند که تجب الجمعة فی حال حضور الامام المعصوم. اصالة‌ الاطلاق را در وجوب یا به تعبیر دیگر در من تجب علیه صلاة الجمعة جاری می‌کنیم. و لذا ایشان فرموده است با این بیان، این روایت دلالت بر وجوب می‌کند.
مناقشه دوم مرحوم خویی
آقای خوئی فرمودند ما یک اشکال دیگری به این صحیحه داریم. اشکال ما این است: که این صحیحه نماز جمعه واجب را بر هفت نفر واجب کرده است؛ حال وجود هفت نفر، شرط وجوب نماز جمعه است یا شرط صحت؟ این را بیان کنید.
اگر این صحیحه که می‌گوید تجب الجمعة علی سبعة نفر من المسلمین می‌خواهد شرط صحت نماز جمعه را بگوید که اجتماع هفت نفر شرط صحت است، کاری به شرائط وجوب ندارد، در مقام بیان این‌که در کجا واجب است در کجا واجب نیست نبود، پس چه جور می‌خواهیم به اطلاق این صحیحه تمسک کنیم بگوییم در عصر غیبت هم واجب است؟
اگر می‌خواهد شرائط وجوب را بگوید که ظاهر روایت همین است که در مقام بیان وجوب است. حالا که در مقام بیان وجوب است می‌خواهد بگوید نماز جمعه در فرض وجود هفت نفر واجب است؛ این لغو است چون هفت نفر عادتا همیشه هستند مگر یک مسلمانی رفته در یک غار زندگی می‌کند، و در شعاع دو فرسخی اواز چهار جهت شرق و غرب و شمال و جنوب هیچ انسان مسلمانی نباشد و این هم یک فرض نادر کالمعدوم است.
جواب مرحوم خویی از مناقشه دوم
آقای خوئی فرموده: توجیه ما نسبت به این روایت این است که بگوییم این روایت می‌خواهد بگوید اگر هفت نفر اجتماع فعلی پیدا کردند و نماز جمعه را اقامه کردند در این صورت بر بقیه واجب است که در نماز جمعه حضور پیدا کنند. اما اگر پنج نفر برای اقامه جمعه جمع شدند حضور بر بقیه واجب نیست. و روایت نظر به وجود افراد در خارج ندارد که اگر هفت نفر وجود داشتند نماز جمعه واجب می شود.
اشکال به جواب مرحوم خویی از مناقشه دوم
این فرمایش آقای خوئی به نظر ما ایراد دارد. این‌که ایشان فرمود: ما بخاطر این محذوری که پیدا شد در معنای روایت، این روایت را این‌جور معنا می‌کنیم که اگر هفت نفر اجتماع فعلی پیدا کردند حضور واجب می شود، این خلاف متن روایت است؛ چون محمول در روایت این است که أمهم بعضهم و خطبهم یعنی یکی امام جمعه بشود و خطبه بخواند و نماز جمعه را ایجاد کنند نه اینکه حضور پیدا کنند در نماز جمعه ی ایجاد شده. انصافا این خلاف کالصریح این روایت است.
جواب استاد از مناقشه دوم
چه اشکالی دارد بگوییم تجب الجمعة علی سبعة نفر من المسلمین یعنی وجود هفت نفر، منتها نه وجود تکوینی هفت نفر. بلکه وجود هفت نفر که بالقوة آمادگی نماز جمعه خواندن داشته باشند یعنی من که جزء این هفت نفر هستم اگر بروم به این شش نفر بگویم تشریف بیاورید در مسجد یا در منزل نماز جمعه برگزار کنیم آن‌ها هم بگویند می‌آییم.
توجه: در زمان ائمه شیعه در اقلیت بوده و عامه هم در روستا نماز جمعه نمی خواندند و در شهر هم حاضر نیست امام جمعه منصوب خلیفه را رها کند و پشت سر امام جمعه شیعه نماز بخواند. و احراز حسن ظاهر و عدالت امام جمعه هم آسان نیست و خیلی موارد امام عادل پیدا نمی شده است علاوه بر اینکه باید مسائل نماز جمعه را هم بداند. لذا این گونه نیست که عادۀ هفت نفر بالقوه وجود داشته باشد.
و این اشکال آقای خوئی هم به نظر ما وارد نیست.
عدم ظهور روایت در واجب کفایی
اما این‌که برخی از آقایان احتمال داده اند اقامه نماز جمعه واجب کفایی باشد، خلاف اطلاق این روایت است.‌ واجب کفایی نیاز به مؤنه زایده دارد. ... تجب الجمعة علی سبعة نفر یعنی اذا اجتمع سبعة، و اذا اجتمع سبعة، بشرط لا از زاید نیست بلکه لابشرط است. یعنی با هفت نفر اقامه واجب می‌شود. اگر ده نفر هم شدند واجب است اقامه کنند، صد نفر هم شدند واجب است اقامه کنند.
و لذا دلالت این روایت را ما قبول داریم با قطع نظر از معارض‌ها که بعدا بحث می‌کنیم.
مناقشه مرحوم بروجردی
اشکال آخر که اشکال مرحوم آقای بروجردی است این است که شاید نماز جمعه صحتش مشروط باشد به این‌که امام جمعه یا معصوم باشد یا ماذون خاص از قبَل معصوم باشد. و این روایت که در مقام بیان شرائط صحت نماز جمعه نیست. شاید شرط صحت نماز جمعه حضور معصوم یا نائب خاص ایشان باشد.
جواب از مناقشه مرحوم بروجردی
این اشکال هم ممکن است جواب داده بشود به اینکه در روایت تعبیر دارد امّهم بعضهم که ظاهرش این است که این بعض امام معصوم یا نائب خاص او نیست و حملش بر امام معصوم یا نائب خاص آن امام، خلاف ظاهر است.
روایت سوم
روایت سوم صحیحه منصور بن حازم هست:‌ الْجُمُعَةُ وَاجِبَةٌ عَلَى كُلِّ أَحَدٍ لَا يُعْذَرُ النَّاسُ فِيهَا إِلَّا خَمْسَةٌ الْمَرْأَةُ وَ الْمَمْلُوكُ وَ الْمُسَافِرُ وَ الْمَرِيضُ وَ الصَّبِيُّ.
گفته می‌شود که این روایت دلالت دارد که جمعه بر هر کسی واجب است. هیچ کس معذور نیست در ترک نماز جمعه مگر پنج گروه: زن، عبد، مسافر، مریض و صبی. و گفته می‌شود که هم ظاهر الجمعة واجبة علی کل احد وجوب تعیینی است و هم به قرینه استثناء مسافر ما نمی‌توانیم حمل کنیم این وجوب را بر وجوب تخییری. چرا؟ برای این‌که دلیل داریم که مسافر نماز جمعه اش مشروع است. روایت داریم مسافر اگر در نماز جمعه شرکت کند ثوابش صد برابر نماز جمعه حاضر است. مشروع که شد یعنی عدل واجب تخییری نه مستحب. پس مسافر که استثناء شد نماز جمعه بر او واجب تعیینی نیست و الا عدل واجب تخییری هست. آن وقت مستثنی منه فرقش با مستثنی این است که مستثنی منه که غیر مسافر است نماز جمعه بر او واجب تعیینی خواهد بود.
تامل بفرمایید این دو مطلب را: یکی این‌که آیا استثناء مسافر این صحیحه را نص در وجوب تعیینی نماز جمعه بر غیر او، می کند؟ و علاوه بر آن آیا این صحیحه قابل حمل بر وجوب حضور علی تقدیر الاقامة بشرائطها هست یا نیست؟
پاسخ
#8
95/06/27
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: کتاب الصلاۀ/ادله وجوب تعیینی نماز جمعه /روایت دوم/ تقریب استدلال و مناقشات /و روایت سوم
خلاصه مباحث گذشته:
بحث راجع به ادله قول به وجوب تعیینی اقامه نماز جمعه در عصر غیبت بود. رسیدیم به روایت دوم که صحیحه زراره بود.
 
ادله قول به وجوب تعیینی نماز جمعه
روایت دوم
زراره سؤال کرد که نماز جمعه بر چه کسی واجب است؟ امام علیه السلام در جواب فرمودند: علی سبعة نفر من المسلمین و لاجمعة لاقل من خمسة فاذا اجتمع سبعة من المسلمین و لم یخافوا أمّهم بعضهم و خطبهم.
که به نظر ما همان‌طور که در البدر الزاهر از مرحوم آقای بروجردی نقل شده ، این صحیحه در دلالت بر وجوب اقامه نماز جمعه اقوی الروایات است.
تقریب دلالت
هم صدر صحیحه می‌گوید تجب الجمعة علی سبعة نفر من المسلمین و ظاهر این جمله وجوب اداء و اقامه است، و اینکه هفت نفر شرط انعقاد نماز است. بلکه اصلا حمل این جمله بر وجوب حضور بی معنا است؛ بعد از این‌که نماز جمعه با شرایط آن منعقد شد واجب است بر هفت نفر که در این نماز جمعه حاضر بشوند، این معنا ندارد. پس سؤال از اصل انعقاد است. علی من تجب الجمعة؟ قال تجب علی سبعة نفر من المسلمین.
و لکن اشکال‌هایی به این روایت شده بود:
مناقشه اول
صاحب جواهر فرموده است که این امر در مقام توهم حظر است چون توهم بود که امام جمعه باید منصوب خاص باشد، امام فرمود نخیر؛ اذا اجتمع سبعة و لم یخافوا امهم بعضهم و خطبهم و ظهور در وجوب ندارد.
جواب
این فرمایش صاحب جواهر انصافا ناتمام است زیرا؛
اولا: به صدر صحیحه تمسک می‌کنیم: علی من تجب الجمعة؟ قال تجب علی سبعة نفر من المسلمین. این لسان توهم حظر نیست. واجب است نماز جمعه بر هفت نفر از مسلمین، بعد بگوییم این برای این است که می‌خواهد دفع توهم حرمت بکند؟ این چه عرفیتی دارد؟
ثانیا: بر فرض ما به ذیل صحیحه می‌خواستیم تمسک کنیم، اذا اجتمع سبعة و لم یخافوا امهم بعضهم و خطبهم، باز این اشکال درست نبود که روایت در مقام توهم حظر است و ظهور در وجوب ندارد؛ مواردی که می‌گویند امر در مقام توهم حظر، ظهور در وجوب ندارد، جایی است که فقط توهم حظر است. اذا حللتم فاصطادوا. اما مواردی که هم توهم حظر است هم توهم وجوب، اینجا ظهور در دفع توهم حظر ندارد؛‌ بلکه ظهور در وجوب دارد.
مثلا:‌ در مورد قاعده تجاوز امام فرمود: رجل شک فی الرکوع بعد ما سجد فلیمض. بعضی‌ها گفته اند در مقام توهم حظر است، یعنی مضی و عدم اعتناء به شک جایز است چون توهم حظر بود. در حالی که در این مثال، هم توهم این بود که مبادا ممنوع باشد من بدون تدارک این رکوع نماز را تمام کنم و هم توهم این بود که مبادا اگر این رکوع را تدارک کنم زیاده در رکن پش بیاید. یعنی مضی و عدم مضی هر دو شبهه حرمت دارد و در واقع اینجا جهل به وظیفه دارد و در مقام جهل به وظیفه امام می‌فرماید فلیمض. این ظهور در بیان وظیفه دارد.
تطبیق بر محل بحث: اینجا هم همین است. اذا اجتمع سبعة‌ و لم یخافوا امهم بعضهم اگر شبهه حرمت دارد که فرد غیر منصوب، در بین هفت نفر امام جمعه بشود شبهه وجوب هم دارد. مخصوصا به قرینه صدرش که می‌گوید تجب الجمعة علی سبعة نفر من المسلمین که اگر فقط شبهه حرمت بود باید می‌گفت علی من تجوز الجمعة. و لذا اینجا ظهور امر در وجوب منعقد می‌شود.
مناقشه دوم
مرحوم آقای بروجردی فرموده است که با این‌که این روایت اقوی الأدلة بر وجوب تعیینی اقامه نماز جمعه، است اما به نظر ما معلوم نیست ذیل این صحیحه و حداقل جمله آخر آن، کلام امام باشد. شاید کلام و فتوای صدوق است. در اینجا مرحوم بحر العلوم هم چنین ادعایی نموده است. ایشان در البدر الزاهر نقل کردند که در پاورقی کتاب من لایحضره الفقیه نسخه چاپ هند متعرض شده اند که شاید این جمله اخیره از کلام صدوق باشد؛
 
شاهد اول: این که اگر این جمله ظهور داشت که ذیل صحیحه زراره است، این روایت قویة ‌الدلالة را شهید ثانی در رساله صلاة‌ الجمعة رها نمی‌کرد و نمی‌رفت سراغ سایر ادله که به قوت این روایت نیست.
شاهد دوم: این است که در کتاب هدایه که کتاب فتوایی صدوق است همین تعبیر آمده است، و نشان می‌دهد این فتوای صدوق است نه ذیل صحیحه زراره.
شاهد سوم: و اساسا کتاب فقیه کتاب فتوا بود. من لایحضره الفقیه شبیه من لایحضره الطبیب زکریا رازی بود. از صدوق خواستند کتابی بنویسد برای کسانی که دسترسی به فقهاء ندارند، و او من لایحضره الفقیه را نوشت. و اساسا کتاب حدیث محض نیست. بله، کتاب فقه هم در زمان قدیم مملو از روایات بود، اما قرینه نداریم بگوییم هر مطلبی در فقیه بود این جزء حدیث است. مرحوم مجلسی اول هم در روضة المتقین در برخی از موارد این را تذکر داده است.
تذکر: اگر این ذیل کلام صدوق باشد، صدر این صحیحه از نظر آقای بروجردی مشکلی ایجاد نمی‌کند: برای این‌که تجب الجمعة‌ علی سبعة نفر من المسلمین. مراد اقامه جمعه صحیحه است و جمعه صحیحه جزما یا لااقل احتمالا، آن جمعه‌ای است که امام معصوم و یا نائب خاص آن حضرت امام جمعه باشد. و روایت در مقام بیان شرایط صحت نیست.
جواب
به نظر ما این اشکال هم قابل جواب است:
اولا: اگر ذیل کلام صدوق هم باشد ظاهر صدر روایت این است که اقامه نماز جمعه واجب است و حضور معصوم هم شرط نیست زیرا اگر بناء‌ بود شرط نماز جمعه حضور امام معصوم باشد، این تعبیر عرفی نبود و این عبارت که تجب الجمعة علی سبعة نفر من المسلمین ظهور قوی دارد در این‌که در این هفت نفر امام معصوم لحاظ نشده، و حمل این هفت نفر بر آن هفت نفری که در بین این‌ها امام بوده است عرفاً حمل بر فرد نادر است. این همه گروه های هفت نفری هست، همه این‌ها را خارج ‌کنیم فقط یک گروه هفت نفری که امام در بین آن‌ها است بگوییم مراد، این گروه است، این اخراج اکثر افراد از آن لازم می‌آید. اگر حضور معصوم شرط است باید تعبیرمی‌کردند که اگر امام اقام الجمعة باید مردم حاضر بشوند ولی شرط صحت نماز جمعه این است که هفت نفر در نماز جمعه شرکت کنند.
تفاوت روایت اول و دوم: روایت اول انما فرض الله عز و جل علی الناس من الجمعة الی الجمعة خمسة و ثلاثین صلاة منها صلاة واحدة فرضها الله عز و جل فی جماعة و هی الجمعة شرائط نماز جمعه را که بیان نکرد. شاید یکی از شرائط نماز جمعه این باشد که به اذن امام معصوم اقامه بشود. اما در این روایت سؤال می‌کند بر چه کسی نماز جمعه واجب است امام می‌فرماید هفت نفر که باشند نماز جمعه واجب است. و شرط را تعیین می‌کند.
ثانیا: ظاهر وجود فاء تفریع و وجود قید زاید و لم یخافوا در روایت «فاذا اجتمع سبعة من المسلمین و لم یخافوا امهم بعضهم و خطبهم»، این است که ذیل حدیث کلام صدوق نیست.
جواب شاهد دوم: و این‌که ایشان فرمود: کتاب هدایة هم همین متن را دارد؛ خود شما فرمودید که کتب قدماء متن روایات را ذکرمی‌کرد. و در اول مبسوط دارد که ما کتاب نهایه را که در قدیم نوشتیم بر اساس متون بود؛ تفریع فروع نکردیم. این‌که دلیل نمی‌شود پس بگوییم کتاب فقیه هم این جمله‌ای را که دارد ذیل حدیث نیست و فتوای صدوق هست.
مناقشه سوم
آ‌قای بروجردی فرموده: سیره عامه که امام جمعه باید منصوب از طرف حاکم باشد این قرینه لبیه متصله است که امهم بعضهم یعنی بعضی که منصوب هست؛ نه هر بعضی. و لذا امهم بعضهم بر فرض ذیل صحیحه زراره باشد، اطلاق ندارد.
جواب
اولا: معلوم نیست سیره عامه این بوده که هیچ نماز جمعه‌ای بدون نصب حاکم برگزار نشود. بله امامت نماز جمعه یک منصب رسمی و حکومتی بوده و امیر خودش متصدی امامت جمعه می شده است. اما این‌که هیچ نماز جمعه‌ای بدون نصب حاکم نباشد، این ثابت نیست.
الان هم این‌طور نیست که در بلاد اهل سنت امام جمعه منصوب باشد. چون یک امام جمعه ندارند. هر مسجدی یک نماز جمعه می‌خوانند. حالا بعضی از شهرها ممکن است امام جمعه داشته باشند؛ امام جمعه واحد ولی در مکه، مدینه هر مسجدی نماز جمعه برگزارمی‌کنند.
ثانیا: سیره و فکر عامه قرینه بر تأویل کلام امام نمی شود و امام به فقه و سیره عامه اعتنایی نداشته اند تا فقه و سیره عامه قرینه لبیه متصله برای تفسیر کلام امام باشد.
ثالثاً: به نظر ما امهم بعضهم کالصریح است در این‌که اذن خاص معتبر نیست. هر گاه هفت نفر جمع شدند، یکی از این‌ها امام می‌شود و خطبه می‌خواند، بقیه اقتداءمی‌کنند. این کالصریح است در این‌که فرق نمی‌کند، هر کدام از این هفت نفر بودند مهم نیست.
مناقشه چهارم(حمل روایت بر اذن عام)
این تعبیر امام که فرمودند أمهم بعضهم و خطبهم در مقام اذن دادن است. حضرت در زمان خودشان چون مبسوط الید نبودند و نمی توانستند اقامه نماز جمعه کنند اذن عام می دهند که مردم نماز جمعه را اقامه کنند.
اگر بخواهیم تشبیه کنیم و المثل یقرب من وجه و یبعد من وجوه، امام قدس سره قائل بودند که نماز عید، نماز جمعه از مناصب حکومت هست و لذا اصلا برقرار کردن نماز های عید فطر و عید قربان در مساجد را، مشروع نمی‌دانستند، و می‌گفتند رجائا خوانده بشود. بعد از انقلاب فرمودند که هر امام جماعتی می تواند در مسجدش نماز عید فطر بخواند. این اذن عام بود واز نظرشان که بر نگشته بودند. اذن عام دادند برای تسهیل امر که هر امام جماعتی می‌تواند نماز عید فطر بخواند اما نماز جمعه نه، نماز جمعه را فرمودند باید با نصب حکومت باشد و الا مشروع نیست. این اذن عامی که راجع به نماز عید فطر دادند ما احتمال می‌دهیم امام معصوم سلام الله علیه دیدند حالا که مبسوط الید نیستند فرمودند اذا اجتمع سبعة من المسلمین و لم یخافوا امهم بعضهم و خطبهم. کانّه فرمودند ما به اقامه نماز جمعه اذن عام می‌دهیم.
جواب
این احتمال به نظر ما خلاف ظاهر این قضیه است که قضیه حقیقیه است. سؤال زراره از قضیه حقیقیه است و ظاهر جواب امام هم این است که قضیه حقیقیه است. علی من تجب الجمعة؟ قال تجب علی سبعة نفر من المسلمین. فاذا اجتمع سبعة من المسلمین و لم یخافوا امهم بعضهم و خطبهم، این الی یوم القیامة حکم همین است. و حمل روایت بر این‌که منحصر به زمان امام معصوم است چون اذن در آن زمان محرز است، خلاف ظاهر این قضیه است که قضیه حقیقیه است.
مناقشه پنجم
این تعبیر امام که فرمودند أمهم بعضهم و خطبهم در مقام اذن دادن است. حضرت در زمان بسط ید که خودشان می توانستند نماز جمعه را اقامه کنند به دیگران هم اذن خاص داده اند که نماز جمعه را اقامه کنند.
جواب
این احتمال هم مخالف ظاهر روایت است و مؤید این عرض ما کلمه و لم یخافوا است. اذا اجتمع سبعة من المسلمین و لم یخافوا امهم بعضهم و خطبهم اگر بناء بود امام جمعه ماذون از قبَل امام باشد و اذن خاص داشته باشد، فرض خوف مطرح کردن عرفی نیست؛ چون امام اذن خاصش در زمان بسط یدش بود. و لم یخافوا یعنی چه؟ (مگر بگویید اذن عام دادند که اگر خوف ندارید یکی از شما که عادلید امام جمعه بشوید به اذن عام که آن هم عرض کردم خلاف ظاهر این خطاب است در این‌که قضیه حقیقیه است.)
تذکر: اذن عام الی یوم القیامه عملاً یعنی اینکه اقامه نماز جمعه مشروع است و معنایش این می‌شود که شما طرفدار شهید ثانی می‌شوید و اقامه نماز جمعه در عصر غیبت را واجب می‌دانید،می‌گویید بله اذن امام معصوم هم اگر شرط بوده خود امام اذن الی یوم القیامة داده است.
و لذا به نظر ما دلالت این روایت ثانیه اقوی الدلالات هست فی حد ذاتها بر وجوب اقامه نماز جمعه. ولی معارض ها وقرائن منفصله را بعدا عرض خواهیم کرد.
روایت سوم
روایت منصور بن حازم: يَجْمَعُ(یا یجمّع) الْقَوْمُ يَوْمَ الْجُمُعَةِ إِذَا كَانُوا خَمْسَةً فَمَا زَادَ وَ إِنْ كَانُوا أَقَلَّ مِنْ خَمْسَةٍ فَلَا جُمُعَةَ لَهُمْ وَ الْجُمُعَةُ وَاجِبَةٌ عَلَى كُلِّ أَحَدٍ لَا يُعْذَرُ النَّاسُ فِيهَا إِلَّا خَمْسَةٌ الْمَرْأَةُ وَ الْمَمْلُوكُ وَ الْمُسَافِرُ وَ الصَّبِيُّ وَ الْمَرِيضُ.
مناقشه
مرحوم آقای بروجردی و مرحوم آقای خوئی فرمودند: در روایت یجب اقامۀ الجمعه ندارد و مطلق است و شاید مراد این باشد که یجب الحضور فی صلاة الجمعة المنعقدة بشرائطها. بعد از انعقاد نماز جمعه با شرائط، حضور واجب است. شاهد این مطلب استثناء این پنج نفر هست که این‌ها از وجوب حضور مستثنی هستند؛
در حق مسافر اصل وجوب تخییری ثابت است لذا اگر نماز جمعه شرکت کند نماز جمعه اش صحیح است. و از این مطلب معلوم می شود که از مسافر حضور ساقط می شود نه اصل وجوب.
و همین‌طور و من کان علی رأ‌س فرسخین: که از وجوب حضور استثناء است و الا اگر اقامه نماز جمعه واجب بود کسی که در دو فرسخی است در محل خودش باید نماز جمعه را اقامه کند و استثناء معنا نداشت.
استثناء زن هم همین‌طور است. او هم شاهد بر این هست که مستثنی منه وجوب حضور است. برای این‌که نماز جمعه زن هم مشروع است ولی حضور بر او واجب نیست.
پس مصب این صحیحه منصور بن حازم وجوب حضور در نماز جمعه است مگر بر این پنج نفر. آقای خوئی فرمودند ما ملتزم می‌شویم.آقای بروجردی ملتزم نمی‌شوند و می‌گویند اول الکلام است که نماز جمعه در عصر غیبت بدون نصب امام معصوم مشروع باشد. و لذا حضور در نماز جمعه مشروعه واجب است. و به نظر ایشان، نماز جمعه در عصر غیبت مشروع نیست.
جواب
به نظر ما این فرمایش آقای خوئی ناتمام است:
ظاهر الجمعة واجبةٌ، این است که ایجاد نماز جمعه، واجب است. اگر گفت الکذب حرام، ظاهرش این است که ایجاد دروغ حرام است نه شنیدن دروغ. نماز جمعه واجب است ظاهرش این است که اتیان نماز جمعه واجب است؛ ایجاد نماز جمعه واجب است. نه این‌که نماز جمعه‌ای که منعقد شده، حضور در آن واجب است. پس روایت می گوید اتیان أداء نماز جمعه بر همه واجب است: اگر نماز جمعه منعقد است حضور پیدا کنید و اگر منعقد نیست بروید منعقد کنید. بله این پنج نفر مستثنی است. مسافر نه واجب است حاضر بشود در نماز جمعه نه واجب تعیینی است اقامه کند نماز جمعه را. و مستثنی منه وجوب تعینی اقامه است، بر مسافر نماز جمعه مشروع است و واجب تخییری است اما مستثنی منه وجوب تعیینی نماز جمعه است و مسافر از این وجوب تعیینی استثناء شده است. ما نفهمیدیم این استثناءها چه قرینیتی بر این فرمایش آقای خوئی دارد.
نتیجه
و لذا دلالت این روایت ثالثه هم به نظر ما تام است.
پاسخ
#9
95/06/29
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: کتاب الصلاۀ/أدله وجوب تعیینی نماز جمعه /روایات/روایت پنجم و ششم و هفتم
خلاصه مباحث گذشته:
بحث راجع به ادله وجوب تعیینی نماز جمعه در عصر غیبت بود. به روایت پنجم رسیدیم.
 
أدله وجوب تعیینی نماز جمعه
روایت پنجم
صحیحه زراره: عن أبی جعفر علیه السلام صَلَاةُ الْجُمُعَةِ فَرِيضَةٌ وَ الِاجْتِمَاعُ إِلَيْهَا فَرِيضَةٌ مَعَ الْإِمَامِ فَإِنْ تَرَكَ رَجُلٌ مِنْ غَيْرِ عِلَّةٍ ثَلَاثَ جُمَعٍ- فَقَدْ تَرَكَ ثَلَاثَ فَرَائِضَ- وَ لَا يَدَعُ ثَلَاثَ فَرَائِضَ مِنْ غَيْرِ عِلَّةٍ إِلَّا مُنَافِقٌ.
مناقشه مرحوم خویی
در جلسه قبل این روایت را مطرح کردیم و بحث شد که مراد صحیحه: وجوب حضور در نماز جمعه منعقد شده است که مرحوم خویی فرمودند و یا مراد این است که أداء نماز جمعه ولو به اقامه آن واجب است.
شاهدی که می توان برای ادعای مرحوم خویی و عدم وجوب تعیینی اقامه، ذکر کرد این عبارت است که می فرماید: وَ الِاجْتِمَاعُ إِلَيْهَا فَرِيضَةٌ مَعَ الْإِمَامِ یعنی حضور و شرکت در نماز جمعه فریضه است.پس روایت به صدد بیان وجوب حضور است.
جواب
به نظر ما صدر روایت که می فرماید: صَلَاةُ الْجُمُعَةِ فَرِيضَةٌ اطلاق دارد و مراد وجوب أداء نماز جمعه است که در فرض عدم انعقاد نماز جمعه أداء نماز جمعه به انعقاد آن است. و أمّا عبارت دوم یا به این معنا است که بعد از اقامه شدن نماز جمعه، حضور در نماز جمعه واجب است. و یا بیان شرطیت می کند که نماز جمعه عبادتی گروهی و اجتماعی است و باید امامی باشد که امامت را به عهده بگیرد؛ گویا گفته است که نماز جمعه به صورت جماعت خوانده می شود و به صورت فرادا صحیح نیست.
مناقشه مرحوم بروجردی
مرحوم بروجردی فرمودند لفظ امام، ظهور در امام اصلی دارد.
و بحث نیاز به بررسی دارد و ما قبلاً که بررسی کردیم به این نتیجه رسیدیم که لفظ امام ظهور در حاکم عادل دارد ولی نیاز است دوباره روایات را بررسی کنیم: زیرا لفظ امام در برخی از روایات ظهور در امام معصوم دارد. و برخی ظهور در حاکم عادل دارد و برخی ظهور در مطلق قائد و راهنما دارد مثل امام الحاج. و گاهی به معنای امام جماعت به کار رفته است.
لذا فعلاً به عنوان اصل موضوعی بحث می کنیم تا بعد این بحث را تحقیقی دنبال کنیم؛
اگر مراد امام معصوم باشد یا قائل به اجمال شدیم و قدر متیقن امام معصوم شد نمی توان به روایت تمسک کرد.
و اگر اثبات کنیم مراد از امام، یا حاکم عادل است یا امام جمعه عادل است در این صورت دلالت روایت بر وجوب نماز جمعه در زمان حاکم عادل بنا بر معنای عادل و در فرض وجود امام جمعه عادل بنا بر معنای دوم، ثابت می شود و دیگر من غیر علۀ نمی تواند شبهه دیگر شود که شاید نماز جمعه در زمان غیبت مشروع نباشد چون روایت مشروعیت را ثابت می کند و دیگر این علت و عذر نخواهد بود.
اگر امام ظهور در غیر معصوم داشته باشد خود روایت شرطیت حضور معصوم را نفی می کند و از این جهت در مقام بیان بوده لذا اگر مراد نماز صحیحه هم باشد از این حیث صحت ثابت میشود. و دیگر من غیر علۀ نمی تواند مشکلی در دلالت روایت ایجاد کند.
روایت ششم
صحیحه ابی بصیر و محمد بن مسلم: عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ فَرَضَ فِي كُلِّ سَبْعَةِ أَيَّامٍ خَمْساً وَ ثَلَاثِينَ صَلَاةً مِنْهَا صَلَاةٌ وَاجِبَةٌ عَلَى كُلِّ مُسْلِمٍ أَنْ يَشْهَدَهَا إِلَّا خَمْسَةً الْمَرِيضَ وَ الْمَمْلُوكَ وَ الْمُسَافِرَ وَ الْمَرْأَةَ وَ الصَّبِيَّ.
مناقشه
اولاً: ظاهر أن یشهدها وجوب حضور است نه وجوب اقامه.
ثانیاً: اشکال مرحوم خویی هم وارد است که: روایت در مقام بیان شرایط صحت نماز جمعه نیست و شاید حضور معصوم شرط صحت نماز باشد در نتیجه قدرت بر نماز جمعه در زمان غیبت محرز نشده و وجوب ثابت نمی شود. مثلاً إن الصلاۀ کانت علی المؤمنین کتاباً موقوتا به این معنا است که نماز تامه و صحیحه واجب شده و روایت در مقام بیان شرایط صحت نیست و أصل وجوب را می گوید لذا نمی توان گفت که این آیه فاقد الطهورین را هم می گیرد و او هم باید نماز بخواند.
روایت هفتم
صحیحه محمد بن مسلم و [i][b]زراره: عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: تَجِبُ الْجُمُعَةُ عَلَى مَنْ كَانَ مِنْهَا عَلَى فَرْسَخَيْنِ.[/b][/i]
مناقشه
روایت ناظر به حکم اقامه نماز جمعه نیست هر چند نفی وجوب تعیینی اقامه را نمی کند و تنها در مقام بیان وجوب حضور است و شاهد آن هم من کان منها علی فرسخین است که قبلاً وجه آن را بیان کردیم که اگر انقعاد واجب باشد بر چنین شخصی هم واجب خواهد بود.
نتیجه دلالت روایات
لذا به نظر ما قول اول که قول شهید ثانی ره است فی حد نفسه صحیح است و برخی روایات دلالت قوی بر این قول دارد. و باید معارض ها را بیان کرد.
روایات معارض با روایات دال بر وجوب تعیینی اقامه نماز جمعه
مرحوم خویی در دلالت روایات مناقشه کرد که روایات وجوب حضور را می گویند نه وجوب اقامه را.
بیان مرحوم خویی
فرمایش مرحوم خویی در ردّ قول اول ولو نتیجه آن اثبات وجوب حضور است:
أدله ای داریم که شاهد است نماز جمعه وجوب تعیینی ندارد: یکی روایاتی که مشروط کرده نماز جمعه را بر وجود امامی که یخطب ؛
صحيحة محمد بن مسلم عن أحدهما (عليه السلام) قال: سألته عن أُناس في قرية هل يصلّون الجمعة جماعة؟ قال: نعم، و يصلّون أربعاً إذا لم يكن من يخطب
و صحيحة الفضل بن عبد الملك قال: سمعت أبا عبد اللّه (عليه السلام) يقول: إذا كان القوم في قرية صلّوا الجمعة أربع ركعات، فان كان لهم من يخطب لهم جمَّعوا
و موثقة سماعة عن الصادق (عليه السلام): فان لم يكن إمام‌ يخطب فهي أربع ركعات و إن صلّوا جماعة
موثقة ابن بكير قال: سألت أبا عبد اللّه (عليه السلام) عن قوم في قرية ليس لهم من يجمع بهم، أ يصلّون الظهر يوم الجمعة في جماعة؟ قال: نعم إذا لم يخافوا
مفروض روایات این است که شخصی وجود دارد که می تواند نماز جماعت ظهر را برقرار کند یعنی امام عادل موجود است و با این حال حضرت نفرموده اند نماز جمعه بخوانند.
و اینگونه نیست که نماز جمعه خواندن سخت باشد تا بگوییم امام جماعت موجود، توان اقامه جمعه را ندارد، بلکه با اینکه توان اقامه جمعه بوده و امام عادل وجود داشته است حضرت نفرمودند که نماز جمعه باید بخوانند. و اگر اقامه واجب باشد و شخص عادلی که امامت جماعت ظهررا به عهده می گیرد نماز جمعه را اقامه نکند فاسق می شود و حتی امامت جماعت ظهر را هم نمی تواند به عهده بگیرد.
پس مراد از عبارت من یخطب، امام جمعه بالفعل است نه بالقوه. یعنی اگر نماز جمعه بر پا می شود و خطبه فعلیت پیدا می کند حکم می آید که دلالت دارد بر این که اقامه، واجب تعیینی نیست.
نکته: مرحوم تبریزی زمانی در رساله خود ذکر کرده بودند که مراد از «من یخطب» امام جمعه ای است که در امر امامت جمعه قوی باشد نه اینکه هر کسی را شامل شود؛ ولی این خلاف ظاهر است و از من یخطب استفاده نمی شود.و خود ایشان هم از این معنا برگشتند.
مناقشه در بیان مرحوم خویی
این فرمایش آقای خویی تمام نیست:
مسائل نماز جمعه و شرایط القاء نماز جمعه چه بسا در دسترس نبوده و شخص شرایط یاد گرفتن را نداشته است لذا نگویید چرا یاد نگرفته است در حالیکه واجب بوده است و ترک واجب موجب فسق می شود در حالیکه روایت فرض وجود امام عادل برای اقامه نماز ظهر کرده است.
و شاهد این است که این بیان مرحوم خویی که «اگر نماز جمعه اقامه شود بر بقیه نماز جمعه واجب می شود» مفاد این روایات نیست بلکه ظاهر این است که اگر من یخطب باشد همان ها باید نماز جمعه بخوانند نه اینکه دیگران شرکت کنند. اگر من یخطب بود باید شش نفر دیگر هم بیایند نماز جمعه را اقامه کنند لذا ظهور در وجوب اقامه دارد و دلیل مرحوم خویی تمام نشد.
پاسخ
#10
95/07/03
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: کتاب الصلاۀ/أدله وجوب تعیینی نماز جمعه /روایات/ مناقشات مرحوم خویی
خلاصه مباحث گذشته:
بحث راجع به اشکال های مرحوم خویی بر وجوب تعیینی اقامه نماز جمعه در عصر غیبت بود.
 
مناقشات مرحوم خویی
مناقشه اول مرحوم خویی
با توجه به اینکه در روایات تعبیر امام یخطب آمده: اذا کان لهم امام یخطب جمّعوا و الا صلوا الظهر جماعة
از اینکه فرض شده اگر امام یخطب نبود نماز جماعت بخوانند معلوم می شود که مراد از این تعبیر صرف وجود امام عادل نیست؛ زیرا روایت فرض کرده امام عادل وجود دارد و نماز جماعت می خوانند اما امام یخطب وجود ندارد.
و اینکه بگوییم مراد از امام یخطب، کسی است که توانایی خطبه خواندن دارد، صحیح نیست زیرا نوع مردم توانای این را دارند که حمد و ثنا و أمر به تقوا و سوره بخوانند و عملاً ذکر این قید لغو و مستهجن است.
پس مراد از امام یخطب، کسی است که بالفعل خطبه می خواند.
جواب
اولاً: أقل واجبات این نیست که خطبه همراه با حمد خدا و ثناء أئمه و أمر به تقوا و سوره خواندن باشد. بلکه صدق عرفی خطبه هم لازم است و باید بتواند سخنرانی کند. خطب یعنی سخنرانی کردن. لذا بخشی از نهج البلاغه را مجزا به عنوان خطبه ها آورده اند.
و اگر خطبه هم به معنای سخنرانی نباشد اما امامٌ یخطب ظهور در این معنا دارد.
نظیر: خود شما در بحث سفر گفته اید که دو شرط را لازم می دانیم؛ صدق عرفی سفر و اجتماع شرایط شرعی سفر؛ لذا اگر حول شهر هشت فرسخ باشد و دور بزند عرفاً سفر صدق نمی کند بلکه می گویند یدور حول بلده و چنین شخصی مسافر محسوب نمی شود.
و روی همین مبنا فرموده اند؛ کسی که می خواهد دو سال جایی بماند (و در اواخر کمتر از دو سال هم از ایشان نقل شد) و قصد توطن هم ندارد، عرف به این شخص مسافر نمی گوید و می گوید مقرّ او این شهر می شود و عرف کسی را مسافر می داند که از مقرّ و مسکن خود غایب باشد. (و آقای سیستانی تا یک سال و نیم ماندن را ملاک می دانند.)
ثانیاً: همه نمی توانند خطبه بخوانند؛ گاهی شخص لکنت زبان می گیرد. و بعضی اشخاص به مسائل نماز جمعه جاهل اند و جهل قصوری هم منافاتی با عدالت ندارد.
ثالثاً: توجیه آقای خوئی أصلاً قابل قبول نیست؛ مرحوم خویی چنین می فرماید که روایاتی مثل این روایت که می فرماید: سألته عن اناس فی قریة هل یصلون الجمعة جماعة؟ قال نعم و یصلون اربعا اذا لم یکن من یخطب وجوب حضور را می گوید یعنی اگر «امام یخطب» بود و شش نفر دیگر هم در نماز جمعه شرکت کردند و أقل عددی که در نماز جمعه معتبر است محقق شد، آن گاه حضور بر دیگران حضور واجب است. در حالی که این روایات کالصریح است در اینکه؛ اگر «امام یخطب» بود مردم باید نماز جمعه بخوانند. یعنی آن اقل عددی که نماز جمعه را تشکیل می‌دهند آنها هم به اقامه نماز جمعه مکلفند.
و فعلیت خطبه به این معنا است که اگر مردم حاضر شوند امام جمعه آماده است و خطبه را می خواند نه اینکه به معنای اقامه شدن نماز جمعه و شروع امام در خطبه خواندن باشد.
رابعاً: این توجیهی که در این روایات ذکر کرده است و وجوب حضور را از این روایات استفاده کرده است قرینیت ندارد برای اینکه بخواهیم روایات سابق، که دلالت بر وجوب تعیینی اقامه می کرد را حمل بر (وجوب حضور بعد الاقامه بشرائطها) کنیم. زیرا برخی از آن ها کالصریح بود در اینکه أداء نماز جمعه واجب است، مثل صحیحه زراره که گفتیم اظهر روایات باب است: علی من تجب الجمعة؟ قال تجب علی سبعة نفر من المسلمین و لاجمعة لاقل من خمسة و فیهم امام یخطب فاذا اجتمع سبعة نفر و لم یخافوا أمّهم بعضهم و خطبهم. و در حقیقت حمل این روایت بر وجوب حضور به معنای الغای این روایت است.
مناقشه دوم مرحوم خویی
برخی از روایات مثل صحیحه محمد بن مسلم چنین آمده: سألت اباعبدالله علیه السلام عن الجمعة فقال تجب علی کل من کان منها علی رأس فرسخین فان زاد علی ذلک فلیس علیه شیء. نماز جمعه بر کسی واجب است که تا نماز جمعه دو فرسخ بیشتر فاصله اش نباشد. اگر بیشتر از دو فرسخ فاصله اش بود لیس علیه شیء.
ایشان می‌فرماید این تعبیر روشن می‌کند که مراد، نفی وجوب حضور است بر آن کسی که بیشتر از دو فرسخ فاصله دارد. و الا اگر امام می‌خواست بحث وجوب اقامه را مطرح کند کسی هم که علی رأس فرسخین است اگر می‌تواند باید در همان مکان خودش نماز جمعه را اقامه کند.
جواب
اگر می خواهید بگویید خود این روایت دالّ بر وجوب حضور بعد از اقامه است خوب است اما نمی توان روایات دیگر را به سبب این روایت حمل کرد: زیرا ما دو تا حکم مستقل داریم؛ یک: اقامه نماز جمعه بر هر شخصی که قدرت دارد بر اقامه نماز جمعه بدون خوف از حکومت واجب است. دو: حضور در نماز جمعه منعقد شده برای کسی که بیش از دو فرسخ فاصله دارد با آن نماز جمعه واجب نیست. و این دو حکم با هم تنافی ندارند.
و ثمره این دو حکم اینجا ظاهر می‌شود که شخص دو فرسخ بیشتر با محل انعقاد نماز جمعه فاصله دارد اما قدرت ندارد در محل خود نماز جمعه اقامه کند؛ حالا یا امام عادل نیست یا امام یخطب نیست یا شش نفر دیگر گیر نمی‌آید. مخصوصا در آن زمان. و اینکه شش نفر پیدا نشود فرد نادر نیست: زیرا شش تا شیعه در زمان غلبه مخالفین خیلی جاها گیر نمی‌آمد. همه جا کوفه نبود که مرکز تشیع بود. در خیلی از قراء و بلدان، شیعه در اقلیت بودند و در حال تقیه بودند.
مناقشه سوم مرحوم خویی
دلیلِ لو کان لبان
ما در فقه دلیل خامسی وجود دارد: لو کان لبان و ایشان در فقه در موارد زیادی به آن استدلال می کند مثل أدله وجوب وفاء به عهد که با اینکه أدله لفظیه تمام است و دلالت بر وجوب می کند مثل این تعبیر که (کسی که خلف وعد کند فبمقت الله بدأ و بسخطه تعرض) ولی می فرماید اگر وفای به وعده واجب می بود مثل وجوب نماز واضح می شد چون مسأله مبتلا به و عام البلوی است و هرچند قائل به وجوب هم وجود داشته باشد اما چون واضح نیست کاشف از عدم وجود وجوب است. و این روایات حمل بر تأکّد استحباب می شود.
در محل بحث هم می فرمایند؛
اولاً: بین قدماء أصحاب اجماع بر عدم وجوب تعیینی اقامه نماز جمعه وجود دارد بلکه کسانی مثل ابن ادریس و سلار مشروعیت نماز جمعه در عصر غیبت را قبول ندارند. وجوب تعیینی از زمان شهید ثانی و صاحب مدارک مطرح شد.
سیره اصحاب ائمه در رابطه با نماز جمعه
ثانیاً: سیره اصحاب ائمه بر عدم اقامه نماز جمعه بوده است؛
شاهد اول: زراره روایت می کند که حَثَّنَا أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع عَلَى صَلَاةِ الْجُمُعَةِ حَتَّى ظَنَنْتُ أَنَّهُ يُرِيدُ أَنْ نَأْتِيَهُ فَقُلْتُ نَغْدُو عَلَيْكَ فَقَالَ لَا إِنَّمَا عَنَيْتُ عِنْدَكُمْ. مرحوم خویی فرموده اند که حثّنا ترغیب است و با وجوب نمی سازد. ولی به نظر ما با وجوب هم می سازد. ولی بحث در این است که زراره می‌گوید: آنقدر امام راجع به نماز جمعه ما را ترغیب کرد که فکر کردیم از این هفته آقا می‌خواهند در منزلشان نماز جمعه برگزار کنند. لذا می گوید گفتم: یابن رسول الله! روز جمعه خدمت تان بیاییم؟ فقال لا. انما عنیت عندکم. خانه ما چرا می‌آیید؟ بروید خانه خودتان نماز جمعه بخوانید. و همان زراره ای که از امام باقر علیه السلام نقل می‌کند تجب الجمعة علی سبعة نفر من المسلمین در اینجا از کلام امام صادق علیه السلام وجوب اقامه نمی فهمد.
شاهد دوم: در معتبره عبد الملک بن أعین برادر زراره چنین آمده: عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ قَالَ: مِثْلُكَ يَهْلِكُ وَ لَمْ يُصَلِّ فَرِيضَةً فَرَضَهَا اللَّهُ قَالَ قُلْتُ كَيْفَ أَصْنَعُ قَالَ قَالَ صَلُّوا جَمَاعَةً يَعْنِي صَلَاةَ الْجُمُعَةِ.
می فرماید: مثل تو فوت بکند در حالی که یک بار نماز جمعه نخوانده باشد؟ این معلوم می‌شود نماز جمعه اصحاب ائمه نمی‌خوانند. آن وقت چه جور همین اصحاب ائمه به صورت مکرر، روایات دال بر وجوب اقامه نماز جمعه را مطرح می‌کردند و نقل می‌کردند. معلوم می‌شود که یک خللی در ظهور این روایات هست؛ دال بر وجوب اقامه نماز جمعه نیست. بله دال بر وجوب حضور، بعد از اقامه نماز جمعه با شرائط است.
اشکال: این روایات مفادش مشارکت با عامه در نماز جمعه از باب تقیه است. و امام می فرماید چرا در نماز جمعه این ها شرکت نمی کنی؟!
بطلان نماز با عامه
جواب: آقای خوئی فرمودند به نظر ما اصلا نماز جمعه با اینها باطل است. ایشان نظر خودشان را در تفسیر روایت اعمال کردند. در نماز جماعت اینها هم که شرکت می‌کنید باید نماز فرادی بخوانید و حمد و سوره را و لو آهسته باید خواند: چون روایت دارد که حمد و سوره را پشت سر اینها بخوان.
اما مشهور می‌گویند تقیه مداراتی اقتضاء می‌کند نماز جماعت و نماز جمعه با اینها صحیح باشد.
ولی ما هم فکر می‌کنیم حق با آقای خوئی باشد: نماز جمعه با عامه باطل است و نماز‌های دیگر جماعت با عامه هم اگر می‌شود باید حمد و سوره را هم انسان بخواند؛
در روایت صحیحه داریم یک روز امام علیه السلام به حمران برادر دیگر زراره فرمود نماز جمعه بخوانید. زراره شنید. گفت عدوَّ الله!!. اینها دشمن خدا هستند. برویم پشت سر اینها نماز بخوانیم؟ به حمران گفت: فکر کنم که امام صادق از تو تقیه کرده. آمد خدمت امام صادق. امام صادق فرمود دو رکعت را پشت سر اینها بخوانید، سلام ندهید، اینها که سلام نماز جمعه را دادند، دو رکعت دیگر، رکعت سوم و چهارم نماز ظهرتان را بخوانید که به اینها نشان می‌دهید که به اینها اقتداء کردید و الا شما دارید نماز ظهرتان را می‌خوانید نه نماز جمعه.
می گویند امیرالمؤمنین هم همین کار را می‌کرد: به گونه ای در رکعت سوم امام جماعت نماز خودش را شروع می کرد و بقیه رکعات را بعد از اتمام جماعت ادامه می داد و آن ها فکر می‌کردند که حضرت نماز مستحب می‌خواند. به این شکل حضرت هم تظاهر می‌کردند به این‌که مثلا اقتداء کردند به آنها هم این‌که نماز فرادی خودشان را می‌خواندند.
جواب مناقشه سوم مرحوم خویی
راجع به سیره اصحاب ائمه؛
اولا: کی می‌گوید که نماز جمعه ولو مخفیانه برگزار نمی شده است. و اینکه در تاریخ ذکر نشده قرینه بر عدم وجود نیست (مثل اینکه کسی می پرسد مراد از السر در عبارت الهی بفاطمة و ابیها و بعلها و بنیها و سر المستودع فیها چسیت؟گفته می شود اگر من و تو می‌دانستیم سر نمی‌شد). اگر بناء بود تاریخ می‌نوشت نماز جمعه مخفی نبود.
ثانیا: شاید اصحاب ائمه خود را خائف می دانستند و تقیه می کردند. و شاید نصب خاص یا عام امام معصوم را در زمان حضور شرط می دانستند.
شاید بعد از دستورات ائمه، اصحاب مخفیانه نماز جمعه را اقامه می کردند. ولی مرحوم خویی می فرمایند حتی بعد از اینکه امام صادق علیه السلام زراره را حثّ بر نماز جمعه کرد و بعد از اینکه به عبد الملک فرمود مثلک یهلک و لم یأت ... باز هم نماز جمعه نخواندند. و این خیلی بعید است و اگر هم چنین باشد لابد احساس خوف داشته اند.
راجع به فقهاء اصحاب؛
کلمات فقهاء روشن نیست که شما می‌گویید لو کان لبان و اشتهر. اختلاف بین فقهاء زیاد است. همین وجوب حضوری هم که شما می‌گویید اشکال می‌شود که لو کان لبان. تفصیل بین وجوب حضور و وجوب اقامه در کدام از کلمات مطرح بوده؟ در بحث وجوب نماز جمعه بین فقهاء اختلاف زیادی وجود دارند و برخی می گویند چون نائب منصوب از طرف امام معصوم نیست اقامه واجب نیست و گرنه اقامه واجب تعیینی است.
پاسخ


موضوعات مشابه ...
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
  کتاب الصلاه آیت الله سیستانی mohammadniroumand 0 164 10-مهر-1402, 19:01
آخرین ارسال: mohammadniroumand
  معنای عبارت «مما انفردت به الامامیه» در کتاب الانتصار میرزا مرتضی 1 279 18-خرداد-1401, 20:26
آخرین ارسال: میرزا مرتضی
  صحت انتساب کتاب المسائل الصاغانیه موجود به شیخ مفید میرزا مرتضی 0 377 28-اسفند-1400, 00:49
آخرین ارسال: میرزا مرتضی
  نقل فتوای زراره در کتاب الصلاه حریز عرفان عزیزی 0 539 19-آذر-1399, 10:40
آخرین ارسال: عرفان عزیزی
  توثیق راویان کتاب کامل الزیارات حسین بن علی 0 2,266 25-اسفند-1397, 21:20
آخرین ارسال: حسین بن علی
  اطلاق کتاب جزء کتاب یا خارج از کتاب؟؟ فقه جواهری 3 4,981 15-اسفند-1396, 07:49
آخرین ارسال: مسعود عطار منش
  بررسی اعتبار کتاب عوالی اللئالی فقه جواهری 2 5,239 2-بهمن-1396, 13:12
آخرین ارسال: 82036
  بررسی اعتبار کتاب تفسیر قمی و دیباجه آن!! فقه جواهری 2 4,913 29-دي-1396, 02:55
آخرین ارسال: حسین بن علی
  تعارض دونسخه ازیک کتاب ویک نقل از کتاب دیگر سید حسینی 7 15,366 14-فروردين-1392, 11:39
آخرین ارسال: سید محمود فریمانه

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان