17-فروردين-1398, 11:19
(8-اسفند-1397, 23:56)سید محمد صادق رضوی نوشته: در اینجا به سخن مبارک امام رضا علیه السلام تبرک می جوییم که در آن روایت مشهور فرمودند: «هل يعرفون قدر الإمامة و محلها من الأمة فيجوز فيها اختيارهم ؟!إنّ الإمامة أجلُّ قدراً و أعظم شأناً و أعلى مكاناً و أمنع جانبا و أبعد غورا من أن يبلغها الناس بعقولهم أو ينالوها بآرائهم أو يقيموا إماما باختيارهم...»در مورد مفهوم امامت در روایت اول باید گفت :
هنگامی که با مدعیان ولایت فقیه در این باب گفتگو می شود، سریعاً حاشا می کنند و می گویند هرگز قصد ما اثبات امامت نیست و بلکه نیابت از امام است؛ حال آن که مراد از امامت چیزی جز مناصب خاصّ ائمه علیهم السلام نیست که قائلین ولایت فقیه تمامی آن ها را برای ولی فقیه ثابت می دانند.
شاهد واضح بر این مطلب روایت زیر است که به عبارات و اسناد گوناگون نقل شده است:
« الله أجلّ و أعزّ و أعظم و أكرم من أن يفرض طاعة عبد يحجب عنه علم سمائه و أرضه».
بنگرید: بصائر الدرجات/ 124- 126 (8 حدیث)؛ کافی 1/ 210- 211؛ اثبات الوصیه / 180؛ الغیبة نعمانی 326- 327
که خلاصه مضمون آن اینست: خداوند منزّه و بلند مرتبه تر از اینست که طاعت بنده ای –یعنی معصومین علیهم السلام- را واجب قرار دهد و سپس علم آسمان و زمین را از آن بنده دریغ دارد.
در این حدیث شریف به وضوح می بابیم که اولا: عمده مظهر امامت، فرض طاعت است که قائلین ولایت فقیه آن را برای ولی فقیه ثابت می دانند. و ثانیا: این منصب به قدری والاست که خداوند تنها به شخصی می دهد که علم آسمان و زمین را نیز به او عطا کند؛ که ولی فقیه –وهر عالم غیر معصوم- معلوم نیست سر سوزنی از این علم را هم داشته باشد...
مطلب مرتبط: ولایت فقیه مسئولیت یا تسلط؟
همانطور که بارها گفته ایم برای فهم صحیح روایات و آیات باید ظرف صدورشان را در نظر گرفت یعنی باید ظهوری و مفادی را در نظر گرفت که در زمان صدور برای کلام وجود داشته و مخاطبین مستقیم آن را می فهمیدند و با توجه به این که اطلاق تعبیر امام نسبت به امام غیر معصوم به توجه به تناسب حکمی که در روایت ذکر شده است امری غیر عقلائی است برای ردع ارتکاز عقلاء نمیت وان به این اطلاق تمسک کرد و به عبارت دیگر در بین عقلاء ارتکاز قوی و وثیقی بر لزوم نصب سلطان وجود دارد یعنی کسی باید باشد که بر دیگران مسلط باشد و بتواند آن ها را با امر و نهی کردن مدیریت کند فلذا یا یک روایتی که اولا معلوم نیست ظهورش در زمان صدور چگونه بوده و ثانیا اطلاقش نسبت به امام غیر معصوم نتیجه ای غیر عقلائی دارد نمی تواند با احکام عقلائی ای که در اسلام آمده را مقابله نموده یا حتی اگر این احکام نبودند نمی توانست رادع ارتکاز و سیره عقلا باشد .
و من هنا یظهر مفترض الطاعه بودن هم که در عبارت دوم آمده اگر بخواهد تنها امام معصوم را شامل شود هیچ اشکالی ندارد ولی اطلاقش نسبت به امام غیر معصوم نتیجه اش این است که حکام وسلاطینی که ولو به دست معصومین در زمان خود مصومین نصب شده اند هم وجوب طاعت نداشته باشند و این هم غیر عقلائی است و هم ظاهرا شواهدی بر خلافش از تاریخ یافت میشود .
علاوه بر این که مفترض الطاعه بودن را در مورد مراجع تقلید هم میتوان مطرح کرد یعنی خدا اجل است از این که طاعت مرجع تقلیدی را لازم بداند با این که در زمان خود معصومین به فقهاء ارجاع داده میشد . اگر این ها را تخصیص می دانید خود فقیه عصر غیبت را هم تخصیص بزنید چون فرض این است که ادله ولایت فقیه و لزوم تقلید فی حد نفسه تمام است و در سند و دلالت آنها اشکالی نیست .