(8-مرداد-1400, 16:04)سید محمد صادق رضوی نوشته: روایات در این زمینه خیلی زیاد هستند. اما در فایلی برخی مهمترها را گلچین کرده ام که پیوست شده
جمعبندی و اشکالات عام بر روایات
غیر از روایت اول؛ در مورد سایر روایات سعی شد که قرائنی که مانع انعقاد اطلاق است بیان شود. برخی هم اساساً دلالتی بر مطلوب نداشتند. لذا با استدلال به این روایات نمیتوان هر قیامی را از سوی شیعیان غیر مشروع دانست.
اگر دقت کرده باشید همهی ادله خاص زمان حضور است و احتمال خصوصیت داده میشود و با الغای خصوصیت نمیتوان حکم قیام در زمان غیبت امام را به دست آورد. اگر این روایات ناظر به شرایط غیبت صغری و قبل از ظهور امام زمان روحی له الفداء میبود، لازم بود که در زمان ائمه متأخر با تأکیدات بیشتر بیان شود و به طور خاص در زمان غیبت صغری در این مورد توقیعاتی صادر شود؛ اما اثری از چنین احادیثی نیست و خود نویسنده هم در آن ارائه این موضوع را پذیرفته است هرچند آن را مربوط به اختناق حاکم بر جامعه شیعی دانسته است نه این که حضرات چنین نظری نداشتهاند.
به نظر ما این روایات ناظر به قضایای خاصی هستند و احتمال قضایای خارجیه بودن در آنها قوی است. علاوه بر این که احتمال این که این قیامها با نام مهدویت صورت میگرفته است، زیاد است. خود مرحوم نعمانی هم در ذیل باب «ما روي فيمن ادعى الإمامة و من زعم أنه إمام و ليس بإمام و أن كل راية ترفع قبل قيام القائم فصاحبها طاغوت» -که این روایات در آن ذکر شده است- روایات زیادی آورده است که نشان میدهد برخی ادعای امامت میکردهاند:
1تا 3 و 5و 8. درمورد کسی که امام نیست اما گمان میکند که امام است؛ اگر چه که علوی و فاطمی باشد.
4. در مورد کسی که یکی از ائمه را قبول نداشته باشد.
10. کسی که ادعای مقام امامت نموده باشد، کافر یا مشرک است.
13. کسی که خروج نماید در حالی که بهتر از او در میان مردم باشد ضال مبتدع است و کسی که ادعای امامت نماید ولی امام نباشد، کافر است.
در جواب از این اشکال فرمودهاید که ظاهر عطف به واو مغایرت است. اما ماست و دروازه را با واو در عنوان باب عطف نمیکنند! و همین که این دو دسته از روایات را در کنار هم آورده است، نشان میدهد که در نظر مرحوم نعمانی این دو مطلب قرابت معنایی داشتهاند. ممکن است یکی سبب دیگری باشد یا این دو موضوع در آن زمان ملازمهای داشتهاند. به هر حال اگر این دو موضوع مستقل بودند، مناسب بود که مرحوم نعمانی روایات را در دو باب ذکر کنند.
علاوه بر این که در برخی از این احادیث مانند حدیثهای 5، 6، 8، 9 و 10 عباراتی آمده است که ناظر به قیام علویون و منسوبین به اهل بیت است و روایات قیام از سوی این افراد را نفی کردهاند؛ عباراتی مانند: «إن خرج أحد من أهل بیتك قبل هذه العلامات»، «لیس منا أهل البیت»، «لا يخرج واحد منا» و «خروج القائم منا أهل البیت» این امر هم نشان میدهد که عمده یا حداقل برخی از قیامهایی مورد نهی ائمه [حداقل در این روایات]، قیامهایی بوده است که با عنوان مهدویت انجام میشده است نه هر قیامی و در هر زمانی.
البته بحث هنوز ادامه دارد و نکات جدیدی کمکم روشن خواهد شد.