(29-آذر-1400, 17:27)سید محمد صادق رضوی نوشته: شکی نیست که امام معصوم رهبر کلّ مذهبی، اجتماعی و سیاسی افراد است.پس تمام وظایف اجتماعی اول از همه متوجه امام خواهد شد. امام بالاترین مسؤول جامعه است، پس در تمام فرائض اجتماعی مثل امر به معروف، جهاد، دفاع از مظلوم و... بیش از همه اهتمام داشته و احساس وظیفه می کند.چرا در فرض وجود یاوران ائمه قیام نکردند؟ دلایل واقعاً زیادی میتواند داشته باشد.
مسلما تمام این مسؤولیّتها به دوش امام بوده و همچنان خواهد بود. اما سؤال اینجاست که چرا جز یک دوره ی کوتاه حکومت امیر المؤمنین علیه السلام هیچ یک از ائمه ی دیگر علیهم السلام به شکل علنی وارد سیاست نشدند؟
اولین جوابی که می دهند اینست که آنان یاوری نداشتند.این پاسخ را کسانی می دهند که از طرفی، قیام امام حسین علیه السلام را به عنوان الگوی تمام قیامهای آزادی خواهانه ی بعدی معرّفی می کنند. حتی اگر نام این حرکت را قیام بگذاریم، این حقیقت را نمی توان انکار کرد که در هر صورت به استقرار یک نظام سیاسی مطلوب دست نیافت. اگر روی اهداف عظیم معنوی و دیگر آثار شهادت ایشان دست بگذاریم، تمام ائمه علیهم السلام هم می توانستند هر چند با تعداد کمی از یاران به مقابله ی حاکمان رفته و با شهادت خود، ادامه دهنده ی همان راه باشند.مگر نه این است که طبق این منطق، مبارزه با ظلم حتی به قیمت جان و مال هم لازمست؟
از همه ی اینها گذشته، این مبارزین معتقدند که در عصر حاضر افرادی که بتوانند در راه مبارزه با ظلم جان فشانی کنند به مقداری که تکلیف مبارزه را الزامی کند، موجودند؛ و در این راستا به ثمر نشستن برخی قیامهای معاصر تمسّک می کنند.گویی این افراد باز منطق پیشین خود را فراموش کرده اند! مگر نه این بود که امامان علیهم السلام تنها به علت نبود یاور، این فرائض اساسی اجتماعی را رها کرده بودند؟! پس اگر واقعا اکنون یاوران حقّ به حدّ نصاب رسیده اند و قیام و انقلاب ضروری شده، چرا امام زمان علیه السلام اکنون از این وظائف -که از تمام فروع دین و گاهی اصول دین(!) هم مهمترند- غفلت نموده و در پس پرده ی غیبت جامعه را رها کرده است؟! آیا -نعوذ بالله- ایشان وظیفه ی خود را فراموش کرده، یا این مردم یاوران اسمی هستند نه حقیقی؟
این که گفته شود «تمام ائمه علیهم السلام هم میتوانستند هر چند با تعداد کمی از یاران به مقابله ی حاکمان رفته و با شهادت خود، ادامه دهندهی همان راه باشند.مگر نه این است که طبق این منطق، مبارزه با ظلم حتی به قیمت جان و مال هم لازمست؟» ناشی از این است که تغییر شرایط تاریخی در مسائل سیاسی ندیده گرفته شده است.
گاهی یک نوع رفتار سیاسی در دو زمان مختلف دو ثمرهی مختلف دارد. انقلابهای مخملی یک الگوی مشخص بود که حکومتهای مختلفی را برانداخت. همین الگو وقتی موفقیت کسب میکرد بر قدرت خود میافزود به گونهای که در انقلابهای بعدی، کار راحتتر انجام میشد اما همین الگو وقتی در یکی یا دو مورد با مقاومت حکومت یا طرفداران آن روبهرو شد، دیگر اثر نکرد و کلاً از کار افتاد.
لذا انتظار این که ائمه بعدی هم به همان روش امام حسین قیام کنند، انگارهای ابتدایی و دور از واقعیات عرصهی سیاسی آن موقع است، به قول معروف در سیاست، رودخانهای که یک بار یک قدم در آن نهاده شده است، آن رودخانهای نیست که پا در آن گذاشته نشده است؛
علاوه بر این که طبق برخی روایات ائمه بعدی به تعداد سید الشهدا یار نداشتهاند (رجال الكشي، ص 9، حدیث 20) علاوه بر این که سید الشهدا جایگاهی در نزد مسلمانان داشت که ائمه بعدی نداشتند. ایشان نوهی پیامبر بودند.
لذا بیان و استدلال ذکر شده در مورد مسألهای مثل قیام که قطعاً بعد سیاسی آن بر ابعاد دیگر میچربد، یک نگاه مدرسهای و ناشی از عدم آشنایی با وقایع سیاسی است و واقعاً نسبتی با واقعیات عرصهی سیاست ندارد.
تصور این که اگر ائمه به تعداد کافی یار میداشتهاند، قیام میکردهاند، چیزی نیست که به قول نویسنده «کسانی که قیام امام حسین علیه السلام را به عنوان الگوی تمام قیامهای آزادیخواهانهی بعدی معرّفی میکنند» از خودشان در آورده باشند. این مسأله ریشهی روایی دارد:
پیش از امام حسین، امام حسن ع به این مسأله تصریح کردهاند: «وَ اللَّهِ مَا سَلَّمْتُ الْأَمْرَ إِلَيْهِ إِلَّا أَنِّي لَمْ أَجِدْ أَنْصَاراً وَ لَوْ وَجَدْتُ أَنْصَاراً لَقَاتَلْتُهُ لَيْلِي وَ نَهَارِي» (بحار الأنوار، ج 44، ص 147)
سدیر صیرفی هم پس از آن که تعداد یاران حضرت صادق را 200 هزار و بلکه نصف دنیا [ی مسلمانان] دانست و از حضرت خواستند که قیام کنند از امام پاسخ شنیدند که اگر 17 یار داشتند، قیام میکردند. (الكافي، ج 2، ص 242)
مطلب مشابهی را هم مأمون رقی نقل کرده است (بحار الأنوار، ج 47، ص 123)
پس بهتر است در بیان عبارات کمی بیشتر دقت کنیم و مطالبی که ریشهی شیعی دارد را به کمونیستها و دیگران نسبت ندهیم.