3-آذر-1401, 05:38
(3-آذر-1401, 02:38)سید محمد احمدی نوشته: .... ذرات تشکیل دهندهی خون گاه آنقدر کم هستند که به آن فقط رنگ خون گفته میشود و تنها در صورتی خود اسم خون بر آن اطلاق میشود که ذرات مجتمعه از میزان تقریبی مشخصی بیشتر باشد....
مثل اینکه به یک مولکول آب، آب گفته نمیشود و همان عنوان «مولکول آب» اطلاق میگردد.
قرمز دیده شدن رنگ خون به دلیل وجود گلبولهای قرمز فراوان است. قسمت مایع خون پلاسما نام دارد. قسمت عمده پلاسما را آب تشکیل میدهد.
بنابراین احتمالاً وقتی رنگ خون باقی می ماند ، گویا پلاسما تبخیر شده یا شسته شده است ولی گلبول قرمز باقی مانده است، نه اینکه از یک واحد خونی تعداد زیادی رفته باشد و تعداد کمی باقی مانده باشد.
(22-بهمن-1400, 23:43)مسعود عطار منش نوشته: استاد شبیری در جلسه9 مورخ 24مهر1400 فرمودند:
آیت الله والد به نقل از آقای میلانی فرمودند ایشان در بحث واگذاری تشخیص مصادیق به عرف می گفتند عرف بی سواد است.
آیت الله والد می فرمودند اتفاقا چون عرف بی سواد است شارع باید طوری حرف بزند که عرف بی سواد بفهمد پس اگر طوری حرف بزند که برخی مصادیق را عرف نفهمد معنایش این است که نسبت به آن موضوع اراده ای نداشته است.
این مطلب اشاره به یک نکته عقلی است که در روایات هم به آن اشاره شده است:
ما کان الله لیخاطب خلقه بما لا یعقلون
http://mobahathah.ir/showthread.php?tid=2457&pid=8865
شاید کسی بگوید نظر عرف بتدریج تحت تأثیر میکروسکوپ و تبلیغات عقلا تغییر می کند بطور مثال اگر سی چهل سال قبل از عرف سوال می شد می گفتند ماهی اوزون برون عرفاً فلس ندارد، ولی سپس برخی اگر بگویند با میکروسکوپ دیده شده است که این ماهی فلس دارد. یعنی با تشخیص عقلی و میکرسکوپی اگر کسی مدعی شود که این ماهی فلس دارد سپس این ادعا منتشر شود و حتی سبب شود که فروختن خاویار آزاد و در مجالس ثروتمندان به عنوان نشانه تشخص قرار داده شود بعد از سی چهل سال، اگر از عرف سؤال شود این ماهی فلس دارد یا خیر؟ نظر عرف تغییر کرده است و عرف دقیقاً همان حرف سی چهل سال قبل را نزند و نظرش را با تغییراتی بگوید. که این تغییر تحت تأثیر سخنانی است که از عقلا شنیده است.
قطع قلم به قیمت نان می کنی رفیق
این خط و این نشان که زیان می کنی رفیق
گیرم درین میانه به جایی رسیده ی
گیرم که زود دکه دکان می کنی رفیق
کفاره اش ز گندم عالم فزون تر است
از عمر آنچه خدمت خان می کنی رفیق
خود بستمش به سنگ لحد مرده توش نیست
قبری که گریه بر سر آن می کنی رفیق
گفتی گمان کنم که درست است راه من
داری گمان چو گمشدگان می کنی رفیق
این خط و این نشان که زیان می کنی رفیق
گیرم درین میانه به جایی رسیده ی
گیرم که زود دکه دکان می کنی رفیق
کفاره اش ز گندم عالم فزون تر است
از عمر آنچه خدمت خان می کنی رفیق
خود بستمش به سنگ لحد مرده توش نیست
قبری که گریه بر سر آن می کنی رفیق
گفتی گمان کنم که درست است راه من
داری گمان چو گمشدگان می کنی رفیق