29-اسفند-1401, 04:31
با توجه به مطالب بالا روشن شد که صرف این تعابیر قابل اعتماد نیست بلکه اگر همراه با قرائنی بود میتوان به آن اعتماد کرد. به طور کلّی میتوان گفت در سه مورد قرینه وجود دارد بر اینکه تعابیر ترحیم و ترضّی و امثاله از مصنف صادر شده است:
اول: در جایی که نسخ خطی متعدد که شجرهی آنها هم مختلف باشد بر یک تعبیر اتفاق داشته باشند.
دوم: در مواردی که تعبیر، خاص است. مثلا شیخ طوسی در فهرست، نام سید مرتضی را همراه با تحیّات خاصّی ذکر میکند. مثلا: «طوّل اللّه عمره و عضّد الأسلام و أهله ببقائه و امتداد أيّامه.[1]»
سوم: جایی که، یک تعبیر خاص به طور مکرّر در جاهای مختلف تکرار شده باشد. مثلا اگر در یک مورد کلمهی «رحمه الله» به کار رفته باشد، ممکن است نتوان به آن اعتماد کرد از این جهت که ممکن است توسّط نساخ اضافه شده باشد. ولی اگر در موارد بسیار زیادی این تعبیر عینا تکرار شده باشد، مثلا در مورد یک راوی خاص در صد جای کتاب این تعبیر وارد شده باشد، احتمال اینکه همهی اینها توسّط نسّاخ اضافه شده باشد، عرفا منتقی است. مثلا در کتب صدوق همیشه پس از ذکر «ابی»، تعبیر رضی الله عنه وارد شده است. در این موارد حتی لازم نیست به نسخ خطی هم مراجعه شود. بلکه اطمینان به صدور این تعبیر فی الجمله از مصنّف حاصل میشود.
[1] فهرست کتب الشیعة و اصولهم، الشیخ الطوسی، ج1، ص288.
اول: در جایی که نسخ خطی متعدد که شجرهی آنها هم مختلف باشد بر یک تعبیر اتفاق داشته باشند.
دوم: در مواردی که تعبیر، خاص است. مثلا شیخ طوسی در فهرست، نام سید مرتضی را همراه با تحیّات خاصّی ذکر میکند. مثلا: «طوّل اللّه عمره و عضّد الأسلام و أهله ببقائه و امتداد أيّامه.[1]»
سوم: جایی که، یک تعبیر خاص به طور مکرّر در جاهای مختلف تکرار شده باشد. مثلا اگر در یک مورد کلمهی «رحمه الله» به کار رفته باشد، ممکن است نتوان به آن اعتماد کرد از این جهت که ممکن است توسّط نساخ اضافه شده باشد. ولی اگر در موارد بسیار زیادی این تعبیر عینا تکرار شده باشد، مثلا در مورد یک راوی خاص در صد جای کتاب این تعبیر وارد شده باشد، احتمال اینکه همهی اینها توسّط نسّاخ اضافه شده باشد، عرفا منتقی است. مثلا در کتب صدوق همیشه پس از ذکر «ابی»، تعبیر رضی الله عنه وارد شده است. در این موارد حتی لازم نیست به نسخ خطی هم مراجعه شود. بلکه اطمینان به صدور این تعبیر فی الجمله از مصنّف حاصل میشود.
[1] فهرست کتب الشیعة و اصولهم، الشیخ الطوسی، ج1، ص288.