(13-اسفند-1391, 09:24)مخبریان نوشته: ... قضیه شهادت هانی بن عروة ... امتناع حضرت مسلم از قتل عبیدالله نه به خاطر این بوده است که این کار خلاف جوانمردی است(چنانکه در جاهای مختلف این چنین تبلیغ می شود) (تا بعد بزرگانی مثل استاد دوانی اعتراض کنند که مسلم اشتباه کرده است و با این کار می توانست از اصل قضیۀ کربلا پیش گیری کند) بلکه ناشی از ... حضرت مسلم تصریح کردند که من اذن جهاد ندارم.
نقل قول: ۱۴۰۱-۵-۱۵
نعمتالله صفری فروشانی مورخ و اسلامپژوه به کارویژه محول شده از سوی امام حسین(ع) به حضرت مسلم(ع) اشاره کرده : امام حسین(ع) میفرمایند مسلم مورد اطمینان من است و او را میفرستم تا دعوت کوفیان را راستی آزمایی کند. بنابراین تشکیل حکومت و کارهای نظامی کارویژه مسلم نبود. اما در این هنگام اتفاقی پیشبینی نشده رخ داد و با ورود عبیدالله شرایط تغییر کرد و مسلم اینجا بود که از مکانی که بود به خانه هانی منتقل شد.
در خانه هانی پیشنهاد میشود که مسلم از پشت پرده عبیدالله را ترور کند و به نظر بنده هم کار درستی کرد که این کار را انجام نداد چرا که هم از نظر اخلاقی و انسانی و نیز تاریخی کار درستی بود.
این تصور اشتباه وجود دارد که اگر عبیدالله ترور میشد، کار تمام بود
و پیامدها شروع میشد و ممکن بود همانجا مسلم کشته شود چرا که یاران عبیدالله آنجا بودند و از طرفی به خاطر کشتن مهمان، بدنامی هم برای امام حسین(ع) پدید میآمد.....
هانی در کاخ عبیدالله دستگیر شد و همین مسأله ولولهای بین مردم به پا کرد این جو عمومی باعث شد مسلم عکسالعمل نشان دهد چرا که جو عمومی مسلم را مسبب این مسأله میدانستند. این جو عمومی به مسلم هم سرایت کرد و از او درخواست کردند، کاری کند. او هم ندای آماده باش داد و کسانی آمدند که در نزدیکی او بودند. نمیتوان برای این حرکت نام قیام نهاد چرا که حرکتی مسلحانه برای براندازی عبیدالله نبود و فقط برای از حصر نجات دادن هانی بود...
http://fna.ir/1qlqmq
قطع قلم به قیمت نان می کنی رفیق
این خط و این نشان که زیان می کنی رفیق
گیرم درین میانه به جایی رسیده ی
گیرم که زود دکه دکان می کنی رفیق
کفاره اش ز گندم عالم فزون تر است
از عمر آنچه خدمت خان می کنی رفیق
خود بستمش به سنگ لحد مرده توش نیست
قبری که گریه بر سر آن می کنی رفیق
گفتی گمان کنم که درست است راه من
داری گمان چو گمشدگان می کنی رفیق
این خط و این نشان که زیان می کنی رفیق
گیرم درین میانه به جایی رسیده ی
گیرم که زود دکه دکان می کنی رفیق
کفاره اش ز گندم عالم فزون تر است
از عمر آنچه خدمت خان می کنی رفیق
خود بستمش به سنگ لحد مرده توش نیست
قبری که گریه بر سر آن می کنی رفیق
گفتی گمان کنم که درست است راه من
داری گمان چو گمشدگان می کنی رفیق