12-دي-1401, 23:40
یکی از مبانی مهمی که در پاسخ به سؤال «آیا تجری، عقلاً قبیح است؟» مهم و اثرگذار است، پاسخ به این سؤال است که معصیت مولا -که همه آن را عقلاً قبیح میدانند- از چه رو قبیح است؟ آیا نفس مخالفت و نافرمانی مولا، سبب قبحِ معصیت شده است یا قبح در واقع ناشی از هتک مولاست و معصیت از آن رو که مصداقی از هتک مولاست، قبیح است؟
ثمرهٔ این بحث در قبح تجری روشن است: اگر سبب قبح، مخالفت با امر و نهی شارع باشد، تجری که مصداقی از معصیت نیست، سبب قبح را ندارد و قبیح نیست؛ ولی اگر سبب قبح، هتک مولا باشد، تجری هم مثل معصیت، مصداقی از هتک حرمت مولاست؛ پس قبیح است.
اما پاسخ سؤال:
در ضمن دو مثال توضیح میدهیم:
در هر دو مثال، با اذن مولا، تنجز تکلیف برداشته شده است و لذا چه پا دراز کردن و چه آب دهان انداختن به صورت مولا، معصیت مولا نیست (چون: معصیت= مخالفت با تکلیف منجز) اما در دومی با این که معصیت نیست؛ هتک باقی مانده است و قبح هم باقی مانده است.
از این مثال معلوم میشود که اگر عبد مولایش را هتک کند، چه او را معصیت کرده باشد و چه نکرده باشد، کار قبیحی مرتکب شده است. پس قبح، دائر مدار معصیت نیست؛ بلکه دائر مدار هتک مولاست.
وقتی قبح دائر مدار هتک باشد، چون تجری هم هتک مولاست، باید گفت تجری قبح عقلی دارد.
ثمرهٔ این بحث در قبح تجری روشن است: اگر سبب قبح، مخالفت با امر و نهی شارع باشد، تجری که مصداقی از معصیت نیست، سبب قبح را ندارد و قبیح نیست؛ ولی اگر سبب قبح، هتک مولا باشد، تجری هم مثل معصیت، مصداقی از هتک حرمت مولاست؛ پس قبیح است.
اما پاسخ سؤال:
در ضمن دو مثال توضیح میدهیم:
- فرض کنید که دراز کردن پا در مقابل مولا، هتک مولا باشد؛ اما اگر مولایی به خادمش اجازه دهد که در مقابل او پا دراز نماید، بعد از این اجازه دیگر پا دراز کردن هتک نیست. (ممکن است در این مثال خدشه شود؛ اما مهم نیست؛ میتوان به جای پا دراز کردن، بلند نشدن در محضر مولا یا هر مثال دیگری را جایگزین کرد که بعد از اجازهٔ مولا دیگر بیاحترامی به مولا محسوب نشود)
- اما اگر عبدی به مولایش بگوید به من اجازه دهید شما را در مقابل دیگران هتک نمایم (مثلاً سیلی به صورت شما بزنم یا آب دهان به شما بیندازم یا فحش زشتی به شما بدهم) و مولا هم اجازه دهد، حتی با این اجازهٔ مولا، آن کارها هنوز هتک مولاست و آن کار هنوز هم قبیح است. در این مورد اجازهٔ مولا تنها اثری که دارد این است که استحقاق عقوبتِ از سوی مولا را از عبد برمیدارد؛ اما قبح عقلی هتک مولا، سر جای خودش باقی میماند.
در هر دو مثال، با اذن مولا، تنجز تکلیف برداشته شده است و لذا چه پا دراز کردن و چه آب دهان انداختن به صورت مولا، معصیت مولا نیست (چون: معصیت= مخالفت با تکلیف منجز) اما در دومی با این که معصیت نیست؛ هتک باقی مانده است و قبح هم باقی مانده است.
از این مثال معلوم میشود که اگر عبد مولایش را هتک کند، چه او را معصیت کرده باشد و چه نکرده باشد، کار قبیحی مرتکب شده است. پس قبح، دائر مدار معصیت نیست؛ بلکه دائر مدار هتک مولاست.
وقتی قبح دائر مدار هتک باشد، چون تجری هم هتک مولاست، باید گفت تجری قبح عقلی دارد.
برگرفته از دروس خارج اصول فقه استاد سید محمود مددی، مباحث قطع، جلسهٔ ۱۴، ۱۷ مهر ۱۴۰۱