امتیاز موضوع:
  • 0 رای - 0 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
بررسی قاعدهٔ ملازمه (۲): ملازمه بین حسن و قبح عقلائی با وجوب و حرمت شرعی
#1
طبق قاعدهٔ ملازمه، اگر امری عقلاً یا عقلائاً حرام یا واجب (قبیح لازم یا حسن لازم) بود، شرعاً هم حرام یا واجب است. مثلاً سرقت یا خیانت در امانت عقلاً حرام است؛ پس شرعاً هم حرام است یا امانتداری عقلاً واجب است، پس شرعاً هم واجب است. یا اگر کسی قائل به حرمت یا وجوب عقلایی این موارد شد، باز طبق قاعدۀ ملازمه شرعاً هم حرمت یا وجوب ثابت می‌شود.

قاعدهٔ ملازمه را در دو فرض بحث می‌کنیم:
  • ملازمهٔ بین حسن و قبح عقلی با وجوب و حرمت شرعی را کسانی باید بحث کنند که حسن و قبح عقلی را پذیرفته‌اند (و بالتبع منکر حسن و قبح عقلایی هستند): این مطلب در صفحهٔ دیگری بررسی شده است.
  • ملازمهٔ بین حسن و قبح عقلائی با وجوب و حرمت شرعی را کسانی باید بحث کنند که حسن و قبح عقلائی را پذیرفته‌اند (و بالتبع منکر حسن و قبح عقلی هستند). این مطلب در این صفحه بررسی می‌شود.
قاعدهٔ ملازمه بین حسن و قبح عقلائی با وجوب و حرمت شرعی
بنا بر پذیرش حسن و قبح عقلائی، اگر عملی مثل رد امانت نزد عقلاء واجب باشد، آیا نزد شارع هم واجب است؟ (نظیر همین سؤال دربارۀ حرمت عقلایی و شرعی مطرح است.)
مشهور علما ملازمه بین وجوب و حرمت عقلایی و حرمت و وجوب شرعی را منکر شده‌اند؛ اما مرحوم اصفهانی این ملازمه را ثابت دانسته است.

دلیل بیان شده برای قاعدهٔ ملازمه
دلیل مرحوم اصفهانی بر ملازمه این است که شارع مقدس خودش یکی از عقلاء، بلکه سید العقلاست. وقتی عملی بین عقلاء بما هم عقلاء واجب یا حرام بود، نزد شارع هم واجب یا حرام است.

نقد: 
بر این فرمایش اشکالات عدیده‌ای وارد شده است:
  1. شارع مقدس از عاقلان است نه از عقلا. 
    فرق بین عقلا و عاقلان: عقلاء دائماً به شکل جمع به کار برده می‌شود و مفردش استعمال نمی‌شود. مراد از عقلا، «انسان مؤدب به خرد جمعی» است. پس عقلا انسان‌هایی هستند که چنین ادبی دارند. مراد از خرد جمعی به طور مبسوط جای دیگر توضیح داده خواهد شد؛ اما مختصراً می‌توان گفت انسان‌ها از لحاظ تاریخی ابتدا زندگی فردی داشته‌اند، بعد به زندگی جمعی روی آورده‌اند و سپس به زندگی اجتماعی روی آورده‌اند.فرق زندگی جمعی و اجتماعی این است که در زندگی جمعی افراد با هم زندگی می‌کنند؛ اما تعاونی بین آنها نیست؛ اما در زندگی اجتماعی با هم تعاون دارند. مثلاً مورچه‌ها با هم لانه درست می‌کنند و با کمک هم غذا جمع‌آوری می‌کنند و در دفاع به یکدیگر کمک می‌کنند و این نوعی زندگی اجتماعی است. انسان زندگی اجتماعی پیدا کرده است و در زندگی به یکدیگر تعاون و کمک می‌کنند. چون انسان به قول حکما قوۀ عاقله دارد، به یک خرد جمعی رسیده است؛ یعنی به مفاهیم و معانی‌ای رسیده است که حصیلۀ زندگی اجتماعی اوست. اگر زندگی اجتماعی نبود، هرگز ذهن انسان به این امور نمی‌رسید. یکی از معناهایی که در زندگی اجتماعی به وجود آمده است، حسن و قبح است. این که گفته می‌شود انسان فطرتاً اجتماعی است یعنی گرایش به زندگی اجتماعی دارد. این مطلب منافاتی با این ندارد که فراهم شدن شرایطی که برای زندگی اجتماعی نیاز است-مثل گذر از زندگی فردی و جمعی-، ممکن است سال‌ها طول بکشد. در هر حال این که زندگی انسان چه مراحلی را طی کرده است، در بحث خرد جمعی مؤثر نیست. اگر از روز اول هم انسان به طور اجتماعی زندگی می‌کرد، به این خرد جمعی می‌رسید.سؤال:‌ امروزه اگر کسی تنها زندگی کند (مثلاً در جایی حبس باشد)، آیا زندگی فردی دارد و دیگر خرد جمعی نخواهد داشت؟پاسخ: معنای زندگی فردی این نیست که کسی به تنهایی زندگی کند. [امروز] اگر کسی برود و در یک غار زندگی کند، خرد جمعی از طریق ژن به او انتقال پیدا می‌کند. بخشی از آن تأدب، مربوط به زندگی در اجتماع است و بخشی دیگر، ناشی از انتقال طبیعی است.اما عاقل دو معنا دارد: • موجودی که قوۀ عاقله دارد که یکی از قوای ادراکی است. به نظر حکما تمایز بین انسان و حیوان‌های دیگر به همین قوۀ عاقله است (انسان قوهٔ عاقله دارد و دیگر حیوانات ندارند). طبق این معنا خداوند، از افراد عاقل محسوب نمی‌شود؛ زیرا خداوند بسیط است و قوۀ‌ عاقله ندارد.• موجودی که رفتارش عاقلانه است هرچند قوۀ عاقله ندارد. در این معنا، خداوند را می‌توان از عاقلان دانست. در این بحث این معنا مراد از عاقل بودن خداوند است.
  2. با پذیرش این که خداوند یکی از عقلا باشد [حیثیات مختلفی دارد]، حکم به وجوب یا حرمت برای یک فعل، از او به عنوان یکی از عقلا صادر می‌شود؛ اما بحث این است که آیا خداوند به عنوان شارع هم چنین حکمی دارد یا نه؟ در واقع بعد از این که فرض کردیم که عقلا -و از جمله خود خداوند- حکمی به وجوب یا حرمت یک عمل کردند،‌ آیا خداوند به عنوان شارع هم حکمی مشابه خواهد داشت؟ [روشن است که استدلال مرحوم اصفهانی جعل حکم شرعی را ثابت نمی‌کند.]
      
  3. احکام خداوند باید حکیمانه باشد. اگر ببیند که حسن و قبح عقلایی غرض او را استیفا می‌کند، جعل حکم شرعی خلاف حکمت است. [پس برای این که شارع در مواردی که عقلا حکمی دارند، حکم شرعی ثابت نماید، باید ثابت شود که حکم عقلایی غرض شارع از استیفا نمی‌کند و این هم چالش دیگری در مقام اثبات جعل حکم شرعی است.]
    به عنوان مثال، فرض کنید اگر خداوند ببیند که مفسدۀ کذب وقتی به عدد 50 برسد، چنان مفسدۀ شدیدی می‌شود که لازم است برای آن حرمت جعل شود و کذب کمتر از این مقدار، مفسدۀ اجتماعی ندارد؛ در این فرض اگر حرمت عقلایی کذب، باعث شود که درصد کذبی که در جامعه محقق می‌شود، زیر 50 درصد بیاید، شارع کذب را حرام نمی‌کند. درست است که اگر شارع هم تحریم کند، کذب‌های واقع در جامعه چند درصد دیگر هم کاهش می‌یابد؛ اما این دیگر اثری نیست که شارع برای آن بخواهد کذب را حرام نماید.
نتیجه: بین حسن و قبح عقلایی و وجوب و حرمت شرعی ملازمهٔ عقلی وجود ندارد. 

برگرفته از دروس خارج اصول فقه استاد سید محمود مددی، مباحث قطع، جلسهٔ ۳۳، ۱۵ آبان ۱۴۰۱.
پاسخ


موضوعات مشابه ...
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
  بررسی قاعدهٔ ملازمه (۱): ملازمه بین حسن و قبح عقلی با وجوب و حرمت شرعی مخبریان 2 518 25-بهمن-1401, 09:26
آخرین ارسال: مخبریان
  شبههٔ تنافی منجزیت امارات و قاعدهٔ قبح عقاب بلابیان مخبریان 0 446 26-دي-1401, 00:45
آخرین ارسال: مخبریان
  نوآوری علمی:  نسبت بین ملکیت عرفی، عقلایی و شرعی و معنای نهی شارع از معامله مخبریان 3 386 8-دي-1400, 10:15
آخرین ارسال: 105767
  نوآوری علمی:  معیار در حرمت غصب تصرف عدوانی است نه عدم طیب مالک مخبریان 3 405 17-آذر-1400, 21:39
آخرین ارسال: محمود رفاهی فرد

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 2 مهمان