19-آبان-1402, 10:00
درس خارج اصول جلسّ 5 مورخ 9 مهر 1402
[1] اضواء و آراء ؛ تعليقات على كتابنا بحوث في علم الأصول، ج1، ص: 31
یک اشکالی به ذهن ما رسیده بود که بعد متوجه شدیم در لابلای کلمات آقای هاشمی نیز به آن اشاره شده است[1]. اشکال مورد نظر عبارت از آن است که آیا حقیقت وضع، مجرد قرن اکید است؟ یعنی آیا حقیقت وضع مجرد این است که با تصور لفظ، تصور معنا ایجاد شود؟
آقای هاشمی به موارد تداعی معانی مثال میزند. به طور مثال با دیدن کلمۀ سکونی ذهن، معنای نوفلی را تداعی و تصور میکند؛ اما آیا تصور نوفلی در اثر دیدن کلمۀ سکونی، به معنای آن است که کلمۀ سکونی برای نوفلی وضع شده است؟ آیا مجرد قرن اکید بین تصور لفظ و معنا، وضع است؟ آقای هاشمی مثال صدای حیوانات را نیز مطرح میکنند؛ ما با شنیدن صدای یک حیوان، خود آن حیوان را تصور میکنیم اما ایا صدای یک حیوان برای دلالت بر خود آن حیوان وضع شده است؟ در این مثالها قرن اکید وجود دارد ولی وضع وجود ندارد.
این مطلب را در مثالهای دیگری نیز میتوان دنبال کرد. اگر ظرفی بشکند و صدای شکستن از آن ساطع شود با شنیدن صدای شکستن ذهن شنونده شکستن ظرف را تصور میکند پس بین این دو قرن اکید وجود دارد اما آیا مجرد قرن اکید بین این دو، به معنای آن است که صدای شکستن ظرف برای شکستن وضع شده است؟ به عبارت روشنتر حتی اگر این انتقال ذهنی از طریق لفظ باشد نیز آیا مجرد قرن اکید بین لفظ و معنا به معنای وضع لفظ برای معنا است؟
با عنایت به مثالهای ذکر شده روشن میشود حقیقت وضع، مجرد قرن اکید نیست و عنصری زائد بر قرن اکید همچون علامت بودن لفظ برای معنا یا فانی بودن لفظ در معنا یا دلالت داشتن آن بر معنا و یا مفهومی دیگر نیز در حقیقت وضع نهفته است. پس اگر مسلک قرن اکید را بپذیریم حتماً باید در کنار آن یک عنصر دیگر ضمیمه کنیم تا بتوانیم حقیقت وضع را تحلیل کنیم.
بلکه ممکن است پا را فراتر گذاشته و بگوئیم اساساً آن عنصر زائد ممکن است ما را به تحلیلی برساند که دیگر نیازی به قرن اکید هم نداشته باشیم و با همان عنصر زائد بتوانیم حقیقت وضع را تحلیل کنیم.
[1] اضواء و آراء ؛ تعليقات على كتابنا بحوث في علم الأصول، ج1، ص: 31