24-بهمن-1402, 14:54
(آخرین تغییر در ارسال: 24-بهمن-1402, 14:56 توسط Payam_Khajei.)
§ معنای ظهور
بحث در احراز ظهور خطاب است.
مراد از ظهور این است که کلام به نحوی باشد که اگر خود خطاب همراه با قرائن حالیه و مقالیه متصله نگاه شود نوع عقلاء وثوق به مراد متکلم پیدا میکنند -البته این که ممکن است بالفعل بهخاطر موانع خارجی، وثوق پیدا نشود، بحث دیگری است- بله اگر کلام به گونهای باشد که گفته شود ما گمان داریم که مراد از این خطاب این مطلب است فایده ندارد.
§ قواعد استظهار
o توجه به عرف متکلم نه مستمع
از طرف دیگر ظهور عبارت از آن معنایی است که در عرفی که متکلم در آن عرف سخن گفته است به ذهن مخاطب میآید نه این که عرف متکلم نادیده گرفته شود و عرف مستمع لحاظ شود. مثلا امام علیه السلام به عرف اهل مدینه سخن میگفتند لذا «رطل» در کلام ایشان ظهور در رطل مدنی دارد و نباید کلام امام علیه السلام را بر معنای ظاهر در عرف شهر خودمان -که اگر در عراق است ظاهر در رطل عراقی است- حمل کنیم.
و همچنین نباید معیار فهم خطابی که از امام علیه السلام صادر شد را عرف الان قرار داد. بلکه باید عرف همان زمان معیار قرار داده شود.
همچنین مفاد وصیتها و وقفنامهها را نیز باید بر فهم عرف وصیتکننده یا وقفکننده حمل کرد مثلا اگر شخص عراقی بگوید «وقفت علی اولادی» ظهور در فرزندان مذکر او دارد و اگر ایرانی بگوید ظهور در اعم از فرزندان مذکر یا مؤنث دارد.
مرحوم خویی فرمودهاند: یک استفتایی آمده بود که کسی وصیت کرده بود که مثلا «یک سال از اموال او خرج عزاداری امام حسین علیه السلام شود» بحث بود که مراد سال قمری است یا سال شمسی؟ مرحوم نایینی در جواب این استفتاء فرموده بود: شبهه مفهومیه است و باید به اصل رجوع شود و مباحثی مطرح کردند و استفتاء را در یک کاغذ جواب دادند. خدمت مرحوم آقا سید ابوالحسن اصفهانی این استفتاء را مطرح کردند، ایشان نوشتند یک سال شمسی مراد است زیرا این افراد کشاورز هستند و سال خود را با همان سال شمسی حساب میکنند.
بنابراین عرف کسی که این خطاب از او صادر میشود مهم است.
o لزوم انسلاخ از اثرات خاص شخصی و راهکار آن
علاوه بر این که باید توجه داشت که فهم خودمان از یک خطاب مستند به ظهور عرفی باشد نه حالتهای شخصی که ممکن است در فهم ما اثر بگذارند. لذا برای این که از اتهام این که منشأ فهم این معنا از خطاب ممکن است مستند به حالتهای شخصی و احساسات و عواطف و نحوهی تربیت خانوادگی و اجتماعی باشد، در امان بمانیم در موارد شک باید از دیگران نیز سوال شود و به کلمات دیگران نیز رجوع شود. لذا در مواردی که اختلاف در فهم یک ظهور، جدی باشد جزم به درست بودن فهم خودمان مشکل است.
مثلا ما میگوییم ظهور لفظ «ماء» شامل آبی که یک قاشق نمک در آن ریخته شده است میشود ولی وقتی از افراد مختلف سوال شود یا در صدق ماء بر آن تشکیک میکنند یا حتی صدق ماء بر آن را نفی میکنند. استبداد به رأی و اصرار بر حجیت فهم خودمان اشتباه است. بنابراین در مواردی که اختلاف در فهم یک ظهور جدی است باید خیلی دقت کرد و اگر وثوق پیدا شود به این که دیگران بهخاطر قلّت تأمل یا تقلید و تبعیت از دیگران استظهار آنها بر خلاف استظهار ما است طبق استظهار خودمان عمل میکنیم و الا بسیار مشکل است که اهل فن اختلاف کنند و جمع قابل توجهی از آنها به نحو دیگری استظهار کنند و بعد ما بگوییم ظهور خطاب همین مطلبی است که به ذهن ما میآید.
مطلب فوق در عبارات وصیتنامهها و وقفنامهها زیاد پیش است. مثلا واقف میگوید «هذا وقف لأولادی نسلا بعد نسل» و در این که ظاهر آن ترتیب است یا تشریک، اختلاف است. ترتیب یعنی تا طبقه اول ولو یک نفر آنها باقی است نوبت به طبقه دوم که نوهها هستند نمیرسد و تشریک یعنی نوهها نیز در عرض فرزندان شریک در این وقف هستند. معمولا فقهاء معاصر مثل مرحوم حکیم و امام و خویی رحمهم الله میگویند ظهور آن در ترتیب است البته آیت الله سیستانی حفظه الله فرمودند «و لعل الاول –یعنی ترتیب- اظهر» و این نشان میدهد که ایشان مقداری تأمل دارد ولی همین تعبیر نیز به معنای استظهار ترتیب است.
ولی مرحوم نجمآبادی -از شاگردان بزرگ مرحوم شیخ انصاری- فرمودهاند: «و كان لفظ «الوقف» إنّه: وقفت على أولادي نسلا بعد نسل و بطنا بعد بطن، هل تقتضي ظاهر هذه العبارة التشريك أو الترتيب؟ الّذي أفتى به جماعة من الأساطين ممّن عاصرناهم هو الأوّل، و هو الأقوى» لذا وقتی این اختلاف جدی وجود دارد انسان باید خیلی تأمل کند و این که به ذهن ما در این مثال، ترتیب خطور کند وقتی بزرگانی که تشکیک کردند نیز اهل فهم بودند، نباید به سرعت جزم به صحت فهم خود پیدا کنیم. البته مراد این نیست که نمیتوان جازم به صحت فهم خود شد ولی نیاز به تأمل و دقت دارد.
گاهی اختلاف در فهم به حدی میرسد که انسان وثوق پیدا میکند یا احتمال میدهد که این استظهارها در حد ترجیح هستند نه در حد استظهار به نحوی که وثوق پیدا شود که مراد متکلم از خطاب همین مطلب باشد.
این که شهید صدر رحمه الله فرمودهاند: «تبادر شخصی اماره عقلایی بر تبادر برای نوع عقلاء است» درست نیست و دلیلی برای آن وجود ندارد؛ اگر انسان از تبادر شخصی خود وثوق پیدا میکند به این که همراه با تبادر نوعی است، طبق آن عمل میشود و در آن بحثی نیست ولی اگر احتمال عقلایی دهد که این تبادر او ناشی از تعلیم و تلقین استاد و پدر و یا نحوهی تربیت او است با وجود مخالفت عدهای از اهل فن با این تبادر، عقلاء آن را علامت تبادر نوعی نمیدانند و باید این احتمالات نفی شود تا بعد متوجه شویم که این تبادر ناشی از فهم عرفی از این خطاب است.
o توجه به عرف عام نه عرف متخصص
مراد از ظهور، ظهور برای عرف عام است نه عرف متخصص. مثلا «مرگ» نزد پزشکان اطلاق بر مرگ مغزی میشود اما این ظهور نزد عرف متخصص کافی نیست. در بحث استحاله نیز همینطور است که متخصص میگوید در این مورد نوع این شیء به نوع دیگر تبدل پیدا کرده است ولی این کافی نیست و عرف عام باید این را بگوید.
در مواردی که راوی روایت را نقل به معنا میکند، عرف راوی نیز مهم است لذا در موارد احتمال نقل به معنا باید فهم عرف راوی نیز لحاظ شود. مثلا وقتی راوی کوفی است احتمال دارد که فهم او از کلام امام علیه السلام که مدنی بود در قالب نقل به معنا که قرار گرفت یک کلام کوفی شد. البته این احتمالات در نوع موارد مطرح نیست. ولی در بعضی از موارد مثل «رطل» این بحث مطرح میشود. مثلا مرحوم بروجردی فرمودهاند: محمد بن مسلم ثقفی است و اهل طائف است و طائف نیز از توابع مکه است امام علیه السلام که به ایشان فرمودند: «الکر ستمأة رطل» ششصد رطل مکی مراد بود که آن همان هزار و دویست رطل عراقی است که در روایات دیگر مطرح شده است .
با قطع نظر از صحت و عدم صحت این کلام مرحوم بروجردی، ولی این نیز یک مطلبی است که باید به آن توجه شود.
(سوال: آیا انسداد نمی شود؟ جواب: ) البته این مشکلات در موارد محدودی به وجود میآیند ودر موارد وجود این مشکل بر فرض که متوقف شویم ضرری به استظهارات در کل فقه نمیزند تا موجب انسداد شود.
¨ خارج اصول - 15/11/1402