9-خرداد-1395, 18:46
1395/2/25
کلام مرحوم خوئی در مورد عدم أثر برای أصاله الصحه عند العامل..
جواب استاد از مرحوم خوئی..
اشکال مرحوم خوئی به جریان أصالة الصحه در فرض علم به جهل عامل به مسأله.
جواب استاد از اشکال مرحوم خوئی..
اشکال مرحوم خوئی به جریان أصاله الصحه در فرض تصادق..
جواب استاد از اشکال مرحوم خوئی..
بسم الله الرّحمن الرّحیم
بعد از بیان ادلّه أصالة الصحة، گفتیم بحث در جهاتی است، جهت اُولی این بود که آیا اصاله الصحة، صحت واقعیّه را اثبات میکند، یا صحت عند العامل و الفاعل را؟ مرحوم شیخ انصاری فرمود ظاهر اصحاب صحت واقعیّه است، (از اینکه قید نیاوردهاند، و گفتهاند اصل صحت است)؛ و لکن در أثناء کلامش فرموده امر مشکل است، و اشکال کرده در صحت واقعیّه؛ و فرموده در جائی که عامل، معتقد به صحت است، و صحت واقعیّه محرز نیست، جریان اصاله الصحه، مشکل است؛ چون گرچه ظاهر اصحاب، جریان اصاله الصحه است مطلقا، و لکن ادلّه آنها قاصر است، چه دلیل ما بر أصالة الصحه، اجماع قولی باشد، و چه سیره عملی و چه اختلال نظام باشد، قاصر هستند؛ و وارد تفصیل شد که در چه مواردی اصاله الصحه جا دارد، و در چه مواردی جا ندارد، که شش فرض را بیان کردیم.
کلام مرحوم خوئی در مورد عدم أثر برای أصاله الصحه عند العامل
مرحوم خوئی در مصباح الاصول فرموده اصاله الصحه به نظر فاعل، اثری ندارد؛ علم به صحت عند الفاعل، اثری ندارد، تا چه رسد به اصل؛ بالفرض اصاله الصحة بگوید این بیع عند الفاعل صحیح بوده است، أثری ندارد، و خود شیخ هم در أثناء کلامش فرمود أقوی این است که صحت ظاهریّه نسبت به فاعل، موضوع آثار نسبت به دیگران، نیست.
جواب استاد از مرحوم خوئی
و لکن به ذهن میآید کسانی هم که میگویند اصاله الصحة عند الفاعل، مراد است، آنها هم منظورشان صحت واقعیّه است؛ همه میگویند که اصاله الصحة، صحت واقعیّه را درست میکند؛ منتهی آنهائی که قائل به صحت عند الفاعل هستند، یک قیدی را اضافه میکنند، میگویند باید نسبت به این صحت واقعیّه، فاعل هم اعتقاد داشته باشد؛ این است که در صورتی که اعتقاد شما با اعتقاد عامل یکی هست، اصاله الصحه، صحت واقعیّه را درست میکند؛ و هکذا در جائی که میدانید او عالم به مسأله است، ولی نمیدانید که او به همان واقعی که شما رسیدهاید رسیده یا نه، (نمیدانید که اعتقاد او با شما یکی است یا نه)، که مرحوم شیخ در این فرض فرموده اصاله الصحه جاری است؛ و صحت واقعیّه را ثابت میکند، و یک چیز را اضافه کرده که اگر عالم به مسأله است، و شک در اعقتادش داریم، یک اصاله الصحه در اعتقادش هم جاری میشود؛ یا در فرض ثالث، که میدانیم که او مسأله را میداند، و حالش را میدانیم که چگونه میداند، و لکن حالش از ما أضیق است، او فقط میگوید عربی شرط است، و ما میگوئیم هم عربی و هم فارسی صحیح است، که در این صورت بحثی ندارد، چون به هر صورت خوانده باشد، صحیح است. مقصود این است کسانی که اصاله الصحه را جاری میکنند، و میگویند ملاک نظر فاعل است، مراد این است که صحت واقعیّه را ثابت میکند، و یک شرطی دارد و آن اینکه عامل به این اصل رسیده باشد. لذا اگر شک در علم او داریم، یا اگر عالم است ولی آنی که او صحیح میداند، أضیق از نظر ما باشد، مثلاً او فقط عربی را درست میداند، در این صورت أصالة الصحه مجال ندارد؛ و یکی هم در جائی که مخالف بالکلیّه هستیم، مثلاً او میگوید جهر واجب است، و ما میگوئیم اخفات واجب است. اساس کار قائلین به اصالة الصحة عند العامل، این است که ظاهر حالی هستند، و این ظاهر حال در جائی است که یا از نظر اعتقادی با ما مساوی است، یا أوسع است، و یا عالم است، و ما اعتقادش را نمیدانیم، که یک اصاله الصحة در اعتقادش هم جاری میشود. این است که اشکال مصباح الاُصول که فرموده اگر ملاک اصاله الصحة، صحت عند العامل باشد، نادرست است، در ذهن ما کلام ایشان نادرست است.
مرحوم شیخ قائل به صحت عند العامل است، و لکن زیادتر از ظاهر حال را گیر دارد.
و لکن فرمایش مرحوم شیخ درست نیست؛ فرمایش ایشان دو جهت دارد، که یک جهت مختص به شیخ، و جهت دیگر عام است؛ اما جهت اختصاصی، فرموده[1] مقتضای أدلّه، خلاف ظاهر اصحاب است، مقتضای ادلّه صحت عند العامل است؛ یکی اجماع قولی است که با خلاف قبلی، این اجماع ثابت نیست؛ و یکی هم اجماع عملی است، و سیره در جائی که آن شخص یا موافق ما باشد، یا لا أقلّ میدانیم که او میداند، و شک در مواقفت و مخالفت داریم. ثالثاً دلیل نفی حرج است، که اگر در همین موارد صحت عند العامل، به اصاله الصحه عمل بکنیم، حرجی پیش نمیآید.
نسبت به اجماع قولی ما حرفی نداریم، گرچه این حرف قابل مناقشه است؛ که در سابقین اصلاً صحبتی از این حرف نبوده است، تا خلاف آنها را کشف بکنیم؛ خیلی صاف نیست که به گردنشان بگذاریم که همه جاها را گفتهاند؛ کلّاً تمسّک به اجماعات، مشکل است، مگر اینکه معقد واحدی داشته باشند. اما اینکه فرموده سیره فقط در همین موارد است، و در جائی که نمیدانیم که عالم است یا جاهل، سیره محرز نیست؛ مرحوم خوئی در مصباح فرموده که در اینجا سیره محرز است، شیخ در جهل به حال، فرموده احراز سیره مشکل است، مصباح الاصول فرموده اینجا قدر متیقّن موارد اصالة الصحه است؛ چون غالب موارد که شک در صحت داریم، شک داریم که آیا مسأله بلد هست یا نه.
حقّ با مرحوم خوئی است، اینکه مرحوم شیخ دلیل سیره را در فرض جهل به حال، منکر شده است، حقّ با مصباح الاصول است؛ اگر بنا باشد فرض جهل به حکم را کنار بگذاریم، چیزی باقی نمیماند؛ این فرض را که شیخ اشکال کرده است، و در مصباح قائل به جریان اصاله الصحه شده است، حقّ با مصباح است؛ اینکه شیخ فرموده سیره عقلاء در این فرض نیست، و فقط در فروض سابقه است، این حرف ناتمام است. و در مورد دلیل حرج، شیخ فرمود که این دلیل ضیق است، و شامل این موارد نمیشود، به همان بیان میگوئیم که دلیل حرج، در فرض جهل به حال هم موجود است؛ بیشترین موارد، فرض جهل به حال است؛ اگر دلیل حرج درست باشد، حرج منتفی نمیشود الّا اینکه در فرض جهل به حال هم اصاله الصحه جاری شود.
آنجائی که علم داریم به حال، و علم داریم به موافقت، أصالة الصحه جاری میشود؛ او اعتقادش عربی است، و ما هم اعتقادمان عربی است، یک عقدی را جاری کرده است، که نمیدانیم فارسی بوده یا عربی، که میگوئیم او اعتقاد به عربی دارد، پس ظاهر حالش این است که به عربی خوانده است. مورد دوم که یک مقداری نا صافی دارد، این است که علم داریم او عالم به مسأله است، ولی نمیدانیم که موافق ماست یا مخالف، که شیخ فرموده أصالة الصحه جاری است، که در ذهن ما هم جاری است. شقّ سوم اینکه جاهل به حالش هستم، نمیدانیم که مسأله را میداند یا نه، که شیخ فرموده اشکال دارد؛ و در ذهن ما هم ظاهر حال و آن دو دلیل، شامل این میشود.
اشکال مرحوم خوئی به جریان أصالة الصحه در فرض علم به جهل عامل به مسأله
در مصباح الاصول در دو فرض اشکال کرده است؛ یک فرض آنجائی که شیخ میگوید اصاله الصحه عند الفاعل هم واقعی است، منتهی اضافه آن به فاعل به این جهت است که فاعل هم به آن صحت اعتقاد داشته باشد، حال علم به اعتقاد او یا بالعلم و یا بالأصل (أصالة الصحة در إعتقادش) است؛ در مصباح در دو نقطه اشکال کرد؛ یکی اینکه علم به حالش داریم که مسأله را میداند اما نمیدانیم که آیا با ما توافق دارد یا ندارد؛ و یک فرض هم اینکه میدانیم که او جاهل به مسأله است؛ (یا جهل به علمش داریم، یا علم به جهلش داریم). فرمود در این دو صورت، جریان اصاله الصحه مشکل است. فرموده در جائی که علم داریم او جاهل به مسأله است، اصالة الصحة جاری نیست، میدانیم این اصلاً مسأله را بلد نیست، و معاملهای کرده و نمیدانیم که صحیح است یا نه، در اینجا یشکل جریان اصالة الصحه، چون دلیل اصاله الصحه، لبّی است، و لفظ ندارد؛ قدر متیقّن از این، آنجائی است که بدانیم او مسألهدان است؛ و یا لا أقل شک در علم او داریم؛ اما در جائی که میدانیم مسأله را نمیداند، جاری نیست. اساس اصاله الصحه، ظاهر حال است، و نسبت به کسی که میدانیم جاهل است، این ظاهر حال وجود ندارد. لا یقال: که یکی از ادلّه که ظاهر حال نبود، و ایشان ظاهر حال را حجّت نمیداند، پس چه جور اینجا به ظاهر حال متشبّث میشود. فإنّه یقال: ایشان تمسّک به ظاحر حال نمیکند، بلکه تمسّک به سیره میکند، ولی حرف ایشان این است که منشأ این سیره، ظاهر حال است. بخلاف فرض قبلی که ندانیم عالم است یا جاهل، که موضعش بهتر است؛ ظاهر حال مسلمان این است که رفته و مسأله را یاد گرفته، و صحیح را مرتکب شده است، ظاهر حال در فرض جهل به حال هست، اما در فرض علم به جهل فاعل، نیست. در جاهل به علم، اصاله الصحه جاری است؛ ولی در عالم به جهل، اصاله الصحه جاری نیست.
جواب استاد از اشکال مرحوم خوئی
و لکن در ذهن ما این است که اینجا هم مثل جائی است که جاهل به حال هستیم، و با هم فرق نمیکنند؛ اینکه عقلاء و متشرّعه عمل میکنند لظاهر الحال، و منشأ ظاهر حال است، این را قبول نداریم؛ ما میگوئیم عمل متشرّعه در اینجا بما هم عقلاء است، و عقلاء این دقّتها را ندارد؛ در ذهن ما همانی است که در ذهن شیخ بوده است؛ اینکه عقلاء اصل را بر صحت میدانند، و آثار صحت را بار میکنند، یک قانون مرتکز در أذهان عقلاء است بخاطر حفظ نظام معاش و تمشیه امورشان؛ وآنی که در روایت فرموده (و لو لا ذلک لما قالم للمسلمین سوق)، در واقع تعلیل به یک امر عقلائی است؛ سیره عقلاء این است که آثار صحت را برای رواج زندگی و تمشیه امورشان بار میکنند، و عقلاء اینگونه احتیاطات را ندارند؛ عموم عقلاء به این احتمالات اعتناء نمیکنند؛ عقلاء هر عقدی که جاری شد، آثار صحت را بار میکنند، و اعتنائی به خلاف نمیکنند، و سعی میکنند به قرائن بر خلاف، هم اعتناء نکنند. اینکه عقلاء اصاله الصحه را جاری میکنند، این دقّت را ندارند که این عالم به مسأله بود یا جاهل به مسأله. عند العقلاء اصالة الصحة جاری است، مگر در مواردی که میدانند اعتقادش چیست، و میدانند که اعتقادش تباین دارد. در جائی که میدانیم اعتقادش را، و میدانیم که اعتقادش با واقع مباین است، آنجا اصاله الصحه را احراز نکردیم، و به مرحوم همدانی نسبت دادهاند که در اینجا هم جاری میداند؛ ممکن است کسی بگوید که شاید عامل غفلت کرده و بر خلاف اعتقاد خودش عمل کرده است، یا و لو فاغل نبوده، ولی بر خلاف اعتقاد خودش معامله کرده است. تا به سودی برسد.
اشکال مرحوم خوئی به جریان أصاله الصحه در فرض تصادق
فرض دومی که مرحوم خوئی اشکال کرده است، فرض تصادق است؛ که به شیخ نسبت داده که قبول کرده و بعد اشکال کرد که چرا اینجا را قبول کرده است؛ که ما گفتیم شیخ هم در اینجا اشکال کرده است؛ اگر عامل هم عربی را صحیح میداند و هم فارسی را، ولی ما میگوئیم فقط عقد نکاح به عربی صحیح است؛ اینجا هم میگوید اصاله الصحه جاری نیست، چون او فارسی را هم صحیح میداند، و ظاهر حالش این نیست، که به عربی خوانده است. کسی که هم عربی را صحیح میداند، و هم فارسی را، ظاهر حالش این نیست که عربی خوانده است. اینجا جای اصاله الصحة نیست، چون جای ظاهر حال نیست.
جواب استاد از اشکال مرحوم خوئی
و لکن در ذهن ما این است که اینجاها اصالة الصحه عند العقلاء مجال دارد، خصوصاً که گاهگاهی درست است با ما اختلاف دارد، ولی غالب مردم آنی را انتخاب میکنند که مطابق ماست؛ لذا در این فرض دومی که مصباح الاصول اشکال کرده است، باز میگوئیم اصالة الصحه مجال دارد؛ چون جریان آن منوط به ظاهر حال نیست، خصوصاً اگر آنی که به نظر ما صحیح است، غالب باشد.
فتحصّل که در این فروض ششگانه، در پنج فرضش، أصاله الصحه مجال دارد؛ خلافاً لشیخ که فرموده در سه فرض مجال دارد، و سه فرض مجال ندارد؛ و خلافاً للمصباح که فرموده در چهار فرض، مجال دارد، و در دو فرض مجال ندارد.
[1] - فرائد الأصول ؛ ج3 ؛ ص355 (و المسألة محلّ إشكال: من إطلاق الأصحاب، و من عدم مساعدة أدلّتهم؛ فإنّ العمدة الإجماع و لزوم الاختلال، و الإجماع الفتوائيّ مع ما عرفت مشكل، و العمليّ في مورد العلم باعتقاد الفاعل للصحّة أيضا مشكل، و الاختلال يندفع بالحمل على الصحّة في غير المورد المذكور).
کلام مرحوم خوئی در مورد عدم أثر برای أصاله الصحه عند العامل..
جواب استاد از مرحوم خوئی..
اشکال مرحوم خوئی به جریان أصالة الصحه در فرض علم به جهل عامل به مسأله.
جواب استاد از اشکال مرحوم خوئی..
اشکال مرحوم خوئی به جریان أصاله الصحه در فرض تصادق..
جواب استاد از اشکال مرحوم خوئی..
بسم الله الرّحمن الرّحیم
بعد از بیان ادلّه أصالة الصحة، گفتیم بحث در جهاتی است، جهت اُولی این بود که آیا اصاله الصحة، صحت واقعیّه را اثبات میکند، یا صحت عند العامل و الفاعل را؟ مرحوم شیخ انصاری فرمود ظاهر اصحاب صحت واقعیّه است، (از اینکه قید نیاوردهاند، و گفتهاند اصل صحت است)؛ و لکن در أثناء کلامش فرموده امر مشکل است، و اشکال کرده در صحت واقعیّه؛ و فرموده در جائی که عامل، معتقد به صحت است، و صحت واقعیّه محرز نیست، جریان اصاله الصحه، مشکل است؛ چون گرچه ظاهر اصحاب، جریان اصاله الصحه است مطلقا، و لکن ادلّه آنها قاصر است، چه دلیل ما بر أصالة الصحه، اجماع قولی باشد، و چه سیره عملی و چه اختلال نظام باشد، قاصر هستند؛ و وارد تفصیل شد که در چه مواردی اصاله الصحه جا دارد، و در چه مواردی جا ندارد، که شش فرض را بیان کردیم.
کلام مرحوم خوئی در مورد عدم أثر برای أصاله الصحه عند العامل
مرحوم خوئی در مصباح الاصول فرموده اصاله الصحه به نظر فاعل، اثری ندارد؛ علم به صحت عند الفاعل، اثری ندارد، تا چه رسد به اصل؛ بالفرض اصاله الصحة بگوید این بیع عند الفاعل صحیح بوده است، أثری ندارد، و خود شیخ هم در أثناء کلامش فرمود أقوی این است که صحت ظاهریّه نسبت به فاعل، موضوع آثار نسبت به دیگران، نیست.
جواب استاد از مرحوم خوئی
و لکن به ذهن میآید کسانی هم که میگویند اصاله الصحة عند الفاعل، مراد است، آنها هم منظورشان صحت واقعیّه است؛ همه میگویند که اصاله الصحة، صحت واقعیّه را درست میکند؛ منتهی آنهائی که قائل به صحت عند الفاعل هستند، یک قیدی را اضافه میکنند، میگویند باید نسبت به این صحت واقعیّه، فاعل هم اعتقاد داشته باشد؛ این است که در صورتی که اعتقاد شما با اعتقاد عامل یکی هست، اصاله الصحه، صحت واقعیّه را درست میکند؛ و هکذا در جائی که میدانید او عالم به مسأله است، ولی نمیدانید که او به همان واقعی که شما رسیدهاید رسیده یا نه، (نمیدانید که اعتقاد او با شما یکی است یا نه)، که مرحوم شیخ در این فرض فرموده اصاله الصحه جاری است؛ و صحت واقعیّه را ثابت میکند، و یک چیز را اضافه کرده که اگر عالم به مسأله است، و شک در اعقتادش داریم، یک اصاله الصحه در اعتقادش هم جاری میشود؛ یا در فرض ثالث، که میدانیم که او مسأله را میداند، و حالش را میدانیم که چگونه میداند، و لکن حالش از ما أضیق است، او فقط میگوید عربی شرط است، و ما میگوئیم هم عربی و هم فارسی صحیح است، که در این صورت بحثی ندارد، چون به هر صورت خوانده باشد، صحیح است. مقصود این است کسانی که اصاله الصحه را جاری میکنند، و میگویند ملاک نظر فاعل است، مراد این است که صحت واقعیّه را ثابت میکند، و یک شرطی دارد و آن اینکه عامل به این اصل رسیده باشد. لذا اگر شک در علم او داریم، یا اگر عالم است ولی آنی که او صحیح میداند، أضیق از نظر ما باشد، مثلاً او فقط عربی را درست میداند، در این صورت أصالة الصحه مجال ندارد؛ و یکی هم در جائی که مخالف بالکلیّه هستیم، مثلاً او میگوید جهر واجب است، و ما میگوئیم اخفات واجب است. اساس کار قائلین به اصالة الصحة عند العامل، این است که ظاهر حالی هستند، و این ظاهر حال در جائی است که یا از نظر اعتقادی با ما مساوی است، یا أوسع است، و یا عالم است، و ما اعتقادش را نمیدانیم، که یک اصاله الصحة در اعتقادش هم جاری میشود. این است که اشکال مصباح الاُصول که فرموده اگر ملاک اصاله الصحة، صحت عند العامل باشد، نادرست است، در ذهن ما کلام ایشان نادرست است.
مرحوم شیخ قائل به صحت عند العامل است، و لکن زیادتر از ظاهر حال را گیر دارد.
و لکن فرمایش مرحوم شیخ درست نیست؛ فرمایش ایشان دو جهت دارد، که یک جهت مختص به شیخ، و جهت دیگر عام است؛ اما جهت اختصاصی، فرموده[1] مقتضای أدلّه، خلاف ظاهر اصحاب است، مقتضای ادلّه صحت عند العامل است؛ یکی اجماع قولی است که با خلاف قبلی، این اجماع ثابت نیست؛ و یکی هم اجماع عملی است، و سیره در جائی که آن شخص یا موافق ما باشد، یا لا أقلّ میدانیم که او میداند، و شک در مواقفت و مخالفت داریم. ثالثاً دلیل نفی حرج است، که اگر در همین موارد صحت عند العامل، به اصاله الصحه عمل بکنیم، حرجی پیش نمیآید.
نسبت به اجماع قولی ما حرفی نداریم، گرچه این حرف قابل مناقشه است؛ که در سابقین اصلاً صحبتی از این حرف نبوده است، تا خلاف آنها را کشف بکنیم؛ خیلی صاف نیست که به گردنشان بگذاریم که همه جاها را گفتهاند؛ کلّاً تمسّک به اجماعات، مشکل است، مگر اینکه معقد واحدی داشته باشند. اما اینکه فرموده سیره فقط در همین موارد است، و در جائی که نمیدانیم که عالم است یا جاهل، سیره محرز نیست؛ مرحوم خوئی در مصباح فرموده که در اینجا سیره محرز است، شیخ در جهل به حال، فرموده احراز سیره مشکل است، مصباح الاصول فرموده اینجا قدر متیقّن موارد اصالة الصحه است؛ چون غالب موارد که شک در صحت داریم، شک داریم که آیا مسأله بلد هست یا نه.
حقّ با مرحوم خوئی است، اینکه مرحوم شیخ دلیل سیره را در فرض جهل به حال، منکر شده است، حقّ با مصباح الاصول است؛ اگر بنا باشد فرض جهل به حکم را کنار بگذاریم، چیزی باقی نمیماند؛ این فرض را که شیخ اشکال کرده است، و در مصباح قائل به جریان اصاله الصحه شده است، حقّ با مصباح است؛ اینکه شیخ فرموده سیره عقلاء در این فرض نیست، و فقط در فروض سابقه است، این حرف ناتمام است. و در مورد دلیل حرج، شیخ فرمود که این دلیل ضیق است، و شامل این موارد نمیشود، به همان بیان میگوئیم که دلیل حرج، در فرض جهل به حال هم موجود است؛ بیشترین موارد، فرض جهل به حال است؛ اگر دلیل حرج درست باشد، حرج منتفی نمیشود الّا اینکه در فرض جهل به حال هم اصاله الصحه جاری شود.
آنجائی که علم داریم به حال، و علم داریم به موافقت، أصالة الصحه جاری میشود؛ او اعتقادش عربی است، و ما هم اعتقادمان عربی است، یک عقدی را جاری کرده است، که نمیدانیم فارسی بوده یا عربی، که میگوئیم او اعتقاد به عربی دارد، پس ظاهر حالش این است که به عربی خوانده است. مورد دوم که یک مقداری نا صافی دارد، این است که علم داریم او عالم به مسأله است، ولی نمیدانیم که موافق ماست یا مخالف، که شیخ فرموده أصالة الصحه جاری است، که در ذهن ما هم جاری است. شقّ سوم اینکه جاهل به حالش هستم، نمیدانیم که مسأله را میداند یا نه، که شیخ فرموده اشکال دارد؛ و در ذهن ما هم ظاهر حال و آن دو دلیل، شامل این میشود.
اشکال مرحوم خوئی به جریان أصالة الصحه در فرض علم به جهل عامل به مسأله
در مصباح الاصول در دو فرض اشکال کرده است؛ یک فرض آنجائی که شیخ میگوید اصاله الصحه عند الفاعل هم واقعی است، منتهی اضافه آن به فاعل به این جهت است که فاعل هم به آن صحت اعتقاد داشته باشد، حال علم به اعتقاد او یا بالعلم و یا بالأصل (أصالة الصحة در إعتقادش) است؛ در مصباح در دو نقطه اشکال کرد؛ یکی اینکه علم به حالش داریم که مسأله را میداند اما نمیدانیم که آیا با ما توافق دارد یا ندارد؛ و یک فرض هم اینکه میدانیم که او جاهل به مسأله است؛ (یا جهل به علمش داریم، یا علم به جهلش داریم). فرمود در این دو صورت، جریان اصاله الصحه مشکل است. فرموده در جائی که علم داریم او جاهل به مسأله است، اصالة الصحة جاری نیست، میدانیم این اصلاً مسأله را بلد نیست، و معاملهای کرده و نمیدانیم که صحیح است یا نه، در اینجا یشکل جریان اصالة الصحه، چون دلیل اصاله الصحه، لبّی است، و لفظ ندارد؛ قدر متیقّن از این، آنجائی است که بدانیم او مسألهدان است؛ و یا لا أقل شک در علم او داریم؛ اما در جائی که میدانیم مسأله را نمیداند، جاری نیست. اساس اصاله الصحه، ظاهر حال است، و نسبت به کسی که میدانیم جاهل است، این ظاهر حال وجود ندارد. لا یقال: که یکی از ادلّه که ظاهر حال نبود، و ایشان ظاهر حال را حجّت نمیداند، پس چه جور اینجا به ظاهر حال متشبّث میشود. فإنّه یقال: ایشان تمسّک به ظاحر حال نمیکند، بلکه تمسّک به سیره میکند، ولی حرف ایشان این است که منشأ این سیره، ظاهر حال است. بخلاف فرض قبلی که ندانیم عالم است یا جاهل، که موضعش بهتر است؛ ظاهر حال مسلمان این است که رفته و مسأله را یاد گرفته، و صحیح را مرتکب شده است، ظاهر حال در فرض جهل به حال هست، اما در فرض علم به جهل فاعل، نیست. در جاهل به علم، اصاله الصحه جاری است؛ ولی در عالم به جهل، اصاله الصحه جاری نیست.
جواب استاد از اشکال مرحوم خوئی
و لکن در ذهن ما این است که اینجا هم مثل جائی است که جاهل به حال هستیم، و با هم فرق نمیکنند؛ اینکه عقلاء و متشرّعه عمل میکنند لظاهر الحال، و منشأ ظاهر حال است، این را قبول نداریم؛ ما میگوئیم عمل متشرّعه در اینجا بما هم عقلاء است، و عقلاء این دقّتها را ندارد؛ در ذهن ما همانی است که در ذهن شیخ بوده است؛ اینکه عقلاء اصل را بر صحت میدانند، و آثار صحت را بار میکنند، یک قانون مرتکز در أذهان عقلاء است بخاطر حفظ نظام معاش و تمشیه امورشان؛ وآنی که در روایت فرموده (و لو لا ذلک لما قالم للمسلمین سوق)، در واقع تعلیل به یک امر عقلائی است؛ سیره عقلاء این است که آثار صحت را برای رواج زندگی و تمشیه امورشان بار میکنند، و عقلاء اینگونه احتیاطات را ندارند؛ عموم عقلاء به این احتمالات اعتناء نمیکنند؛ عقلاء هر عقدی که جاری شد، آثار صحت را بار میکنند، و اعتنائی به خلاف نمیکنند، و سعی میکنند به قرائن بر خلاف، هم اعتناء نکنند. اینکه عقلاء اصاله الصحه را جاری میکنند، این دقّت را ندارند که این عالم به مسأله بود یا جاهل به مسأله. عند العقلاء اصالة الصحة جاری است، مگر در مواردی که میدانند اعتقادش چیست، و میدانند که اعتقادش تباین دارد. در جائی که میدانیم اعتقادش را، و میدانیم که اعتقادش با واقع مباین است، آنجا اصاله الصحه را احراز نکردیم، و به مرحوم همدانی نسبت دادهاند که در اینجا هم جاری میداند؛ ممکن است کسی بگوید که شاید عامل غفلت کرده و بر خلاف اعتقاد خودش عمل کرده است، یا و لو فاغل نبوده، ولی بر خلاف اعتقاد خودش معامله کرده است. تا به سودی برسد.
اشکال مرحوم خوئی به جریان أصاله الصحه در فرض تصادق
فرض دومی که مرحوم خوئی اشکال کرده است، فرض تصادق است؛ که به شیخ نسبت داده که قبول کرده و بعد اشکال کرد که چرا اینجا را قبول کرده است؛ که ما گفتیم شیخ هم در اینجا اشکال کرده است؛ اگر عامل هم عربی را صحیح میداند و هم فارسی را، ولی ما میگوئیم فقط عقد نکاح به عربی صحیح است؛ اینجا هم میگوید اصاله الصحه جاری نیست، چون او فارسی را هم صحیح میداند، و ظاهر حالش این نیست، که به عربی خوانده است. کسی که هم عربی را صحیح میداند، و هم فارسی را، ظاهر حالش این نیست که عربی خوانده است. اینجا جای اصاله الصحة نیست، چون جای ظاهر حال نیست.
جواب استاد از اشکال مرحوم خوئی
و لکن در ذهن ما این است که اینجاها اصالة الصحه عند العقلاء مجال دارد، خصوصاً که گاهگاهی درست است با ما اختلاف دارد، ولی غالب مردم آنی را انتخاب میکنند که مطابق ماست؛ لذا در این فرض دومی که مصباح الاصول اشکال کرده است، باز میگوئیم اصالة الصحه مجال دارد؛ چون جریان آن منوط به ظاهر حال نیست، خصوصاً اگر آنی که به نظر ما صحیح است، غالب باشد.
فتحصّل که در این فروض ششگانه، در پنج فرضش، أصاله الصحه مجال دارد؛ خلافاً لشیخ که فرموده در سه فرض مجال دارد، و سه فرض مجال ندارد؛ و خلافاً للمصباح که فرموده در چهار فرض، مجال دارد، و در دو فرض مجال ندارد.
[1] - فرائد الأصول ؛ ج3 ؛ ص355 (و المسألة محلّ إشكال: من إطلاق الأصحاب، و من عدم مساعدة أدلّتهم؛ فإنّ العمدة الإجماع و لزوم الاختلال، و الإجماع الفتوائيّ مع ما عرفت مشكل، و العمليّ في مورد العلم باعتقاد الفاعل للصحّة أيضا مشكل، و الاختلال يندفع بالحمل على الصحّة في غير المورد المذكور).