امتیاز موضوع:
  • 0 رای - 0 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
«تقریر» استصحاب(ملحقات/أصالة الصحّه)
#5
1395/2/25

کلام مرحوم خوئی در مورد عدم أثر برای أصاله الصحه عند العامل..
جواب استاد از مرحوم خوئی..
اشکال مرحوم خوئی به جریان أصالة الصحه در فرض علم به جهل عامل به مسأله.
جواب استاد از اشکال مرحوم خوئی..
اشکال مرحوم خوئی به جریان أصاله الصحه در فرض تصادق..
جواب استاد از اشکال مرحوم خوئی..
 
بسم الله الرّحمن الرّحیم
بعد از بیان ادلّه أصالة الصحة، گفتیم بحث در جهاتی است، جهت اُولی این بود که آیا اصاله الصحة، صحت واقعیّه را اثبات می­کند، یا صحت عند العامل و الفاعل را؟ مرحوم شیخ انصاری فرمود ظاهر اصحاب صحت واقعیّه است، (از اینکه قید نیاورده­اند، و گفته­اند اصل صحت است)؛ و لکن در أثناء کلامش فرموده امر مشکل است، و اشکال کرده در صحت واقعیّه؛ و فرموده در جائی که عامل، معتقد به صحت است، و صحت واقعیّه محرز نیست، جریان اصاله الصحه، مشکل  است؛ چون گرچه ظاهر اصحاب، جریان اصاله الصحه است مطلقا، و لکن ادلّه آنها قاصر است، چه دلیل ما بر  أصالة الصحه، اجماع قولی باشد، و چه سیره عملی و چه اختلال نظام باشد، قاصر هستند؛ و وارد تفصیل شد که در چه مواردی اصاله الصحه جا دارد، و در چه مواردی جا ندارد، که شش فرض را بیان کردیم.
کلام مرحوم خوئی در مورد عدم أثر برای أصاله الصحه عند العامل
مرحوم خوئی در مصباح الاصول فرموده اصاله الصحه به نظر فاعل، اثری ندارد؛ علم به صحت عند الفاعل، اثری ندارد، تا چه رسد به اصل؛ بالفرض اصاله الصحة بگوید این بیع عند الفاعل صحیح بوده است، أثری ندارد، و خود شیخ هم در أثناء کلامش فرمود أقوی این است که صحت ظاهریّه نسبت به فاعل، موضوع آثار نسبت به دیگران، نیست.
جواب استاد از مرحوم خوئی
و لکن به ذهن می­آید کسانی هم که می­گویند اصاله الصحة عند الفاعل، مراد است، آنها هم منظورشان صحت واقعیّه است؛ همه می­گویند که اصاله الصحة، صحت واقعیّه را درست می­کند؛ منتهی آنهائی که قائل  به  صحت عند الفاعل هستند، یک قیدی را اضافه می­کنند، می­گویند باید نسبت به این صحت واقعیّه، فاعل هم اعتقاد داشته باشد؛ این است که در صورتی که اعتقاد شما با اعتقاد عامل یکی هست، اصاله الصحه، صحت واقعیّه را درست می­کند؛ و هکذا در جائی که می­دانید او عالم به مسأله است، ولی نمی­دانید که او به همان واقعی که شما رسیده­اید رسیده یا نه، (نمی­دانید که اعتقاد او با شما یکی است یا نه)، که مرحوم شیخ در این فرض فرموده اصاله الصحه جاری است؛ و صحت واقعیّه را ثابت می­کند، و یک چیز را اضافه کرده که اگر عالم به مسأله است، و شک در اعقتادش داریم، یک اصاله الصحه در اعتقادش هم جاری می­شود؛ یا در فرض ثالث، که می­دانیم که او مسأله را می­داند، و حالش را می­دانیم که چگونه می­داند، و لکن حالش از ما أضیق است، او فقط می­گوید عربی شرط است، و ما می­گوئیم هم عربی و هم فارسی صحیح است، که در این صورت بحثی ندارد، چون به هر صورت خوانده باشد، صحیح است. مقصود این است کسانی که اصاله الصحه را جاری  می­کنند، و می­گویند ملاک نظر فاعل است، مراد این است که صحت واقعیّه را ثابت می­کند، و یک شرطی دارد و آن اینکه عامل  به این اصل رسیده باشد. لذا اگر شک در علم او داریم، یا اگر عالم است ولی آنی که او صحیح می­داند، أضیق از نظر ما باشد، مثلاً او فقط عربی را درست می­داند، در این صورت أصالة الصحه مجال ندارد؛ و یکی هم در جائی که مخالف  بالکلیّه هستیم، مثلاً او می­گوید جهر واجب است، و ما می­گوئیم اخفات واجب است. اساس کار قائلین به اصالة الصحة عند العامل، این است که ظاهر حالی هستند، و این ظاهر حال در جائی است که یا از نظر اعتقادی با ما مساوی است، یا أوسع است، و یا عالم است، و ما اعتقادش را نمی­دانیم، که یک اصاله الصحة در اعتقادش هم جاری می­شود. این است که اشکال مصباح الاُصول که فرموده اگر ملاک اصاله الصحة، صحت عند العامل باشد، نادرست است، در ذهن ما کلام ایشان نادرست است.
مرحوم شیخ قائل به صحت عند العامل است، و لکن زیادتر از ظاهر حال را گیر دارد.
و لکن فرمایش مرحوم شیخ درست نیست؛ فرمایش ایشان دو جهت دارد، که یک جهت مختص به شیخ، و جهت دیگر عام است؛ اما جهت اختصاصی، فرموده[1] مقتضای أدلّه، خلاف ظاهر اصحاب است، مقتضای ادلّه صحت عند العامل است؛ یکی اجماع قولی است که با خلاف قبلی، این اجماع ثابت نیست؛ و یکی هم اجماع عملی است، و سیره در جائی  که آن شخص یا موافق ما باشد، یا لا أقلّ می­دانیم که او می­داند، و شک در مواقفت و مخالفت داریم. ثالثاً دلیل نفی حرج است، که اگر در همین موارد صحت عند العامل،  به اصاله الصحه عمل بکنیم، حرجی پیش نمی­آید.
نسبت به اجماع قولی ما حرفی نداریم، گرچه این حرف قابل مناقشه است؛ که در سابقین اصلاً صحبتی از این حرف  نبوده است، تا خلاف آنها را کشف بکنیم؛ خیلی صاف نیست که به گردنشان بگذاریم که همه جاها را گفته­اند؛ کلّاً تمسّک به اجماعات، مشکل است، مگر اینکه معقد واحدی داشته باشند. اما اینکه فرموده سیره فقط در همین موارد است، و در جائی که نمی­دانیم که عالم است یا جاهل، سیره محرز نیست؛ مرحوم خوئی در مصباح فرموده که در اینجا سیره محرز است، شیخ در جهل به حال، فرموده احراز سیره مشکل است، مصباح الاصول فرموده اینجا قدر متیقّن موارد اصالة الصحه است؛ چون غالب موارد که شک در صحت داریم، شک داریم که آیا مسأله بلد هست یا نه.
حقّ با مرحوم خوئی است، اینکه مرحوم شیخ دلیل سیره را در فرض جهل به حال، منکر شده است، حقّ با مصباح الاصول است؛ اگر بنا باشد فرض جهل به حکم را کنار بگذاریم، چیزی باقی نمی­ماند؛ این فرض را که شیخ اشکال کرده است، و در مصباح قائل به جریان اصاله الصحه شده است، حقّ با مصباح است؛ اینکه شیخ فرموده سیره عقلاء در این فرض نیست، و فقط در فروض سابقه است، این حرف ناتمام است. و در مورد دلیل حرج، شیخ فرمود که این دلیل ضیق است، و شامل این موارد نمی­شود، به همان بیان می­گوئیم که دلیل حرج، در فرض جهل به حال هم موجود است؛ بیشترین موارد، فرض جهل به حال است؛ اگر دلیل حرج درست باشد، حرج منتفی نمی­شود الّا اینکه در فرض جهل به حال هم اصاله الصحه جاری شود.
آنجائی که علم داریم به حال، و علم داریم به موافقت، أصالة الصحه جاری می­شود؛ او اعتقادش عربی است، و ما هم اعتقادمان عربی است، یک عقدی را جاری کرده است، که نمی­دانیم فارسی بوده یا عربی، که می­گوئیم او اعتقاد به عربی  دارد، پس ظاهر حالش این است که به عربی خوانده است. مورد دوم که یک مقداری نا صافی دارد، این است که علم داریم او عالم به مسأله است، ولی نمی­دانیم که موافق ماست یا مخالف، که شیخ فرموده أصالة الصحه جاری است، که در ذهن ما هم جاری است. شقّ سوم اینکه جاهل به حالش هستم، نمی­دانیم که مسأله را می­داند یا نه، که شیخ فرموده اشکال دارد؛ و در ذهن ما هم ظاهر حال و آن دو دلیل، شامل این می­شود.
اشکال مرحوم خوئی به جریان أصالة الصحه در فرض علم به جهل عامل به مسأله
در مصباح الاصول در دو فرض اشکال کرده است؛ یک فرض آنجائی که شیخ می­گوید اصاله الصحه عند الفاعل هم واقعی است، منتهی اضافه آن به فاعل به این جهت است که فاعل هم به آن صحت اعتقاد داشته باشد، حال علم به اعتقاد او یا بالعلم و یا بالأصل (أصالة الصحة در إعتقادش) است؛ در مصباح در دو نقطه اشکال کرد؛ یکی اینکه علم به حالش داریم که مسأله را می­داند اما نمی­دانیم که آیا با ما توافق دارد یا ندارد؛ و یک فرض هم اینکه می­دانیم که او جاهل به مسأله است؛ (یا جهل به علمش داریم، یا علم به جهلش داریم). فرمود در این دو صورت، جریان اصاله الصحه مشکل است. فرموده در جائی که علم داریم او جاهل به مسأله است، اصالة الصحة جاری نیست، می­دانیم این اصلاً مسأله را بلد نیست، و معامله­ای کرده و نمی­دانیم که صحیح است یا نه، در اینجا یشکل جریان اصالة الصحه، چون دلیل اصاله الصحه، لبّی است، و لفظ ندارد؛ قدر متیقّن از این، آنجائی است که بدانیم او مسأله­دان است؛ و یا لا أقل شک در علم او داریم؛ اما در جائی که می­دانیم مسأله را نمی­داند، جاری نیست. اساس اصاله الصحه، ظاهر حال است، و نسبت به کسی که می­دانیم جاهل است، این ظاهر حال وجود ندارد. لا یقال: که یکی  از ادلّه که ظاهر حال نبود، و ایشان ظاهر حال را حجّت نمی­داند، پس چه جور اینجا به ظاهر حال متشبّث می­شود. فإنّه یقال: ایشان تمسّک به ظاحر حال نمی­کند، بلکه تمسّک به سیره می­کند، ولی حرف  ایشان این است که منشأ این سیره، ظاهر حال است. بخلاف فرض قبلی که ندانیم عالم است یا جاهل، که موضعش بهتر است؛ ظاهر حال مسلمان این است که رفته و مسأله را یاد گرفته، و صحیح را مرتکب شده است، ظاهر حال در فرض جهل به حال هست، اما در فرض علم به جهل فاعل، نیست. در جاهل به علم، اصاله الصحه جاری است؛ ولی در عالم به جهل،  اصاله الصحه جاری نیست.
جواب استاد از اشکال مرحوم خوئی
و لکن در ذهن ما این است که اینجا هم مثل جائی است که جاهل به حال هستیم، و با هم فرق نمی­کنند؛ اینکه عقلاء و متشرّعه عمل می­کنند لظاهر الحال، و منشأ ظاهر حال است، این را قبول نداریم؛ ما می­گوئیم عمل متشرّعه در اینجا بما  هم عقلاء است، و عقلاء این دقّت­ها را ندارد؛ در ذهن ما همانی است که در ذهن شیخ بوده است؛ اینکه عقلاء اصل را بر صحت می­دانند، و آثار صحت را بار می­کنند، یک قانون مرتکز در أذهان عقلاء است بخاطر حفظ  نظام معاش و تمشیه امورشان؛ وآنی که در روایت فرموده (و لو لا ذلک لما قالم للمسلمین سوق)، در واقع تعلیل به یک امر عقلائی است؛ سیره عقلاء این است که آثار صحت را برای رواج زندگی و تمشیه امورشان بار می­کنند، و عقلاء اینگونه احتیاطات را ندارند؛ عموم عقلاء به این احتمالات اعتناء نمی­کنند؛ عقلاء هر عقدی که جاری شد، آثار صحت را بار می­کنند، و اعتنائی به خلاف نمی­کنند، و سعی می­کنند به قرائن بر خلاف، هم اعتناء نکنند. اینکه عقلاء اصاله الصحه را جاری می­کنند، این دقّت را ندارند که این عالم به مسأله بود یا جاهل به مسأله. عند العقلاء اصالة الصحة جاری است، مگر در مواردی که می­دانند اعتقادش چیست، و می­دانند که اعتقادش تباین دارد. در جائی که می­دانیم اعتقادش را، و می­دانیم که اعتقادش  با واقع مباین است، آنجا اصاله الصحه را احراز نکردیم، و به مرحوم همدانی  نسبت داده­اند که در اینجا هم جاری می­داند؛ ممکن است کسی بگوید که شاید عامل غفلت کرده و بر خلاف اعتقاد خودش عمل کرده است، یا و لو فاغل نبوده، ولی بر خلاف اعتقاد خودش معامله کرده است. تا به سودی برسد.
اشکال مرحوم خوئی به جریان أصاله الصحه در فرض تصادق
فرض دومی که مرحوم خوئی اشکال کرده است، فرض تصادق است؛ که به شیخ نسبت داده که قبول کرده و بعد اشکال کرد که چرا اینجا را قبول کرده است؛ که ما گفتیم شیخ هم در اینجا اشکال کرده است؛ اگر عامل هم عربی را صحیح می­داند و هم فارسی را، ولی ما می­گوئیم فقط عقد نکاح به عربی صحیح است؛ اینجا هم می­گوید اصاله الصحه جاری نیست، چون او فارسی را هم صحیح می­داند، و ظاهر حالش این نیست، که به عربی خوانده است. کسی که هم عربی را صحیح می­داند، و هم فارسی را، ظاهر حالش این نیست که عربی خوانده است. اینجا جای اصاله الصحة نیست، چون جای ظاهر حال نیست.
جواب استاد از اشکال مرحوم خوئی
و لکن در ذهن ما این است که اینجاها اصالة الصحه عند العقلاء مجال دارد، خصوصاً که گاه­گاهی درست است با ما اختلاف دارد، ولی غالب مردم آنی را انتخاب می­کنند که مطابق ماست؛ لذا در این فرض دومی که مصباح الاصول اشکال کرده است، باز می­گوئیم اصالة الصحه مجال دارد؛ چون جریان آن منوط به ظاهر حال نیست، خصوصاً اگر آنی که به نظر ما صحیح است، غالب باشد.
فتحصّل که در این فروض ششگانه، در پنج فرضش، أصاله الصحه مجال دارد؛ خلافاً لشیخ که فرموده در سه فرض مجال دارد، و سه فرض مجال ندارد؛ و خلافاً للمصباح که فرموده در چهار فرض، مجال دارد، و در دو فرض مجال ندارد.
 
 

[1] - فرائد الأصول ؛ ج‏3 ؛ ص355 (و المسألة محلّ إشكال: من إطلاق الأصحاب، و من عدم مساعدة أدلّتهم؛ فإنّ العمدة الإجماع و لزوم الاختلال، و الإجماع الفتوائيّ مع ما عرفت مشكل، و العمليّ في مورد العلم باعتقاد الفاعل للصحّة أيضا مشكل، و الاختلال يندفع بالحمل على الصحّة في غير المورد المذكور).
پاسخ


پیام‌های این موضوع
RE: استصحاب(ملحقات/أصالة الصحّه) - توسط احمدرضا - 9-خرداد-1395, 18:46

موضوعات مشابه ...
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
  جریان استصحاب عدم وجوب مقدمه عند الشک فی الوجوب خیشه 10 3,621 22-آبان-1399, 00:48
آخرین ارسال: خیشه
  «تقریر»  استصحاب/خاتمه /تقدم استصحاب بر سائر اصول عملیه احمدرضا 9 15,020 9-خرداد-1395, 16:30
آخرین ارسال: احمدرضا
  مرحوم خوئي ره: استصحاب اماره است. اشکذری 0 3,353 23-بهمن-1394, 23:05
آخرین ارسال: اشکذری
  تفاوت زمان جریان استصحاب با زمان تعبد 89195 0 3,615 25-اسفند-1393, 19:26
آخرین ارسال: 89195
  نکته علمی:  اصلاح برداشت غلط از انکار جریان استصحاب در شبهه حکمیه اشکذری 0 3,774 7-اسفند-1393, 11:11
آخرین ارسال: اشکذری
  نکته علمی:  دفع اشکال از آخوند در چگونگی تطبیق استصحاب بر موضوعات فاقد اثر در زمان یقین اشکذری 0 3,756 7-اسفند-1393, 11:07
آخرین ارسال: اشکذری
  بررسی صحیحه اول زراره در استصحاب شیخ خوئی 0 6,128 6-اسفند-1393, 14:00
آخرین ارسال: شیخ خوئی
Star پیش مطالعه استصحاب (استاد گنجی) hadi 4 11,407 15-بهمن-1393, 20:42
آخرین ارسال: 83068
  استصحاب فقط در صورتی که بقاء حالت سابقه باعث تسهیل گردد جاری می شود اشکذری 3 9,598 30-مهر-1392, 00:28
آخرین ارسال: سلمانی

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان