امتیاز موضوع:
  • 0 رای - 0 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
«تقریر» تعارض ادله
#91
95/12/09
بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تعارض/قاعده ثانوی مستفاد از اخبار/تنبیهات/تنبیه نخست: خصوصیات مرجحات /خصوصیت موافقت کتاب و سنت و مخالفت عامه
خلاصه مباحث گذشته:
بحث در خصوصیات مرجحات بود و بیان شد که مراد از طرح اخبار مخالفت قرآن مخالف با ظاهر قرآن است در مقابل اخبار تمییر حجت که می فرمایند مخالف بالتباین حجت نیست.
 
خصوصیت پنجم: وجودی یا عدمی بودن معنای موافقت با کتاب
در اخبار بیان گر شرائط حجیت، عدم مخالفت بالتباین با قرآن شرط حجیت قرار گرفته است «كُلُّ حَدِيثٍ لَا يُوَافِقُ كِتَابَ اللَّهِ فَهُوَ زُخْرُف‌»[1] «خذ ما ما وافق الکتاب» و موافقت با قرآن شرط حجیت نیست.
و بدون اشکال مراد از موافقت با قرآن در باب حجیت یعنی خبر با قرآن مخالفت بالتباین نداشته باشد و برای این ادعا شاهد وجود دارد.
و شاهد این است که قرآن مجید متعرض بسیاری از احکام نشده است و به خاطر همین در قرآن آیه ای موافق با روایاتی که احکام را بیان میکنند نمی توان یافت، و بلااشکال خبری که مخالف با قرآن نباشد و آیه ای در قرآن هم مطابق آن نباشد حجت است.
بنابراین خبر مخالف بالتباین با قرآن حجت نیست و خبری که آنگونه مخالف با قران نباشد حجت است چه موافق باشد یا نباشد.
پرسش: معنای موافقت با قرآن در باب ترجیح چیست؟ آیا مراد امر وجودی است و موافقت شرط است یا مراد امر عدمی است و عدم المخالفة شرط است؟ آیا امر در آنجا به این شکل است که اگر یکی از خبرین متعارضین موافق قرآن بود و دیگری موافق قرآن نبود، خبری که موافق نیست طرح می شود؟ یا در باب ترجیح متعارضین نیز همان قرینه وجود دارد و اگر یکی از خبرین متعارضین موافق قرآن باشد و دیگر مخالف قرآن باشد، خبر مخالف حجت نیست و خبری که مخالف نیست اخذ می شود چه موافق باشد یا نباشد؟
مراد از شرط موافقت؛ عدم المخالفة (محقق صدر)
محقق صدر می فرمایند «مراد از موافقت با قرآن در اخبار ترجیح، همان عدم المخالفة است».
ایشان به همین مقدار بسنده کرده و تبیین نکرده اند که مراد از «عدم المخالفة» چیست؟ آیا از «عدم المخالفة» همان معنای عدم المخالفة در اخبار حجیت و طرح مخالف قرآن مراد است یا نه؟
در باب ترجیح متعارضین برای سقوط یکی از خبرین همین مقدار کفایت می کند که روایت مخالف با قرآن باشد و لازم نیست موافق با آن باشد، بدین معنا که آیه ای از قرآن باشد که موافق آن خبر باشد. و دو شاهد بر این ادعا وجود دارد:
شاهد نخست: مناسبت حکم و موضوع؛ مناسب با حکم به سقوط خبر همین مقدار کافی است که خبر مخالف با قرآن باشد و نیاز به موافقت نیست.
شاهد دوم: عدم تعرض قرآن به بسیاری از احکام؛ قرآن مجید متعرض بسیاری از احکام نشده است و به خاطر همین روایاتی که احکام را بیان میکنند در قرآن آیه ای موافق با آنها نمی توان یافت. تکمیل دین با روایات عترت و ولایت امیر المؤمنین علی و اولا طاهرینش علیهم السلام می باشد. فرصت نبود پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله همه دین را بیان کند، مدت کم و فراغ اندک بود و دین به صورت تدریجی با بیانات معصومین تکمیل شد، اگر عترت کنار گذاشته شود دین ناقص است و لذا عامه مجبور شدند به استحسان و قیاس پناه ببرند، موارد بسیاری نیازمند حکم دین هستیم که در آنجا نه آیه قرآن وجود دارد و نه سنت نبی صلی الله علیه و آله.
واقع قضیه و طبیعی قضیه آن است که بسیاری از سخنان ائمه علیهم السلام در قرآن و نست نبی وجود ندارد، و از این رو وقتی در باب ترجیح امر به اخذ موافق قرآن می شود مراد آن است که خبری اخذ شود که مخالفت بالتباین ندارد، لسان لسان اثبات است اما جهت نفی غرض اصلی کلام است.
تعبیر «موافق قرآن را بگیر» تعبیری عرفی است، خصوصا که ابتدا بیان شده است که «مخالف قرآن را نگیر» و تعبیر به اخذ موافق قرآن تأکیدی است بر طرح مخالف.
خصوصیت ششم: مرجحیت قرآن و سنت، نه مرجعیت آن
پرسش: در زبان ها متداول است که قرآن و سنت مرجح هستند یا مرجع! و شما قرآن و سنت را مرجِّح معرفی می کنید و حال آنکه اگر مرجح هم نباشند خبرین تساقط کرده و مرجع قرآن و سنت می باشد! قرآن و سنت مرجح باشند یا مرجع باشند فرقی بیشان نیست. فارق بین اینکه قرآن و سنت مرجِّح باشند یا مرجع باشند چیست؟
جواب: اگر مراد از موافقت، عدم المخالفة باشد فرق بین مرجحیت و مرجعیت قرآن و سنت پرواضح است! و اینکه قرآن مرجع باشد یا مرجح باشد دو ثمره دارد.
ثمره نخست
در صورتی که قرآن مرجح باشد ـ با تعارض خبرینی که یکی مخالف قرآن است و دیگری مخالف نیست، روایات مرجحه می گویند: «خبر مخالف قرآن را رها کن و خبری که مخالف نیست را اخذ کن» ـ به روایت موافق قرآن عمل می شود.
و در صورتی که قرآن مرجع باشند، مرجعیت قرآن مصداق نخواهد داشت چون با تعارض خبرینی که هیچ کدام مخالف قرآن نیست هر دو خبر تساقط کرده و مراجعه می کنیم به قرآن و می بینیم که قرآن ساکت است، و باید به اصل عملی مراجعه کرد.
ثمره دوم
ثمره دوم در جایی است که خطاب متوسط وجود داشته باشد و این ثمره مهمه است.
دو روایت با هم متعارضند و عام قرآنی وجود دارد و یک روایت موافق با عام قرآنی است و یکی مخالف با آن می باشد و از طرفی یک خطاب متوسط نیز وجود دارد که نه مثل عام قرآنی عام است و نه مثل روایتین متعارضین خاص هستند. این ثمره مثال واقعی دارد لکن فرصت نشد آن مثال را تحقیق شود لذا در مثال فرضی آن دقت کنید.
عام قرآنی «اکرم العلما» می باشد و دو روایت متعارض با یکدیگر وجود دارد یک روایت میگوید «اکرم زیدا الفقیه» و روایت دیگر می گوید «لاتکرم زیدا الفقیه» و خطاب متوسط میگوید «لاتکرم الفقهاء». خطاب متوسطه نه مثل عموم قرآنی است که عام باشد و همه افراد را شامل شود و نه مثل روایتین خاص است که ضیق باشد و در مورد زید حکم کند بلکه متوسط است.
در این مثال اگر قرآن مرجع باشد، خبرین با تعارض تساقط پیدا می کنند و تخییر هم باطل است و مراجعه می شود به عموم قرآنی «اکرم العلماء» و این عموم با خطاب متوسط تخصیص خورده است و نتیجه آن است که زید فقیه نباید اکرام شود.
اما اگر قرآن مرجح باشد، عموم قرآنی «اکرم العلماء» موافق با روایتی است که میگوید «اکرم زیدا الفقیه» و این روایت می شود حجت و وقتی حجت شد، خطاب متوسط را تخصیص می زند و در نتیجه باید زید فقیه اکرام شود.
بنا بر مرجعیت اکرام زید فقیه واجب نیست، و بنابر مرجحیت اکرام او واجب است.
[b]مرجح پنجم: مخالفت عامه[/b]
عناوینی که برای ترجیح به مخالفت عامه در روایات آمده است چندین عنوان می باشد.
در روایت قطب راوندی که مستمسک اساسی محقق خویی است عنوان «مخالفت با اخبار عامه» آمده بود و در مقبوله زراره و بعض روایات دیگر عنوان «مخالف با عامه» آمده بود و در مقبوله دو عنوان «مخالفت با قضاة عامه» و «مخالفت با حکام عامه» آمده بود.
بنا بر این عنوان های مأخوذ در روایات ترجیح به مخالفت عامه چهار عنوان می باشد.
مخالفت با غالب اهل سنت
مخالفت با حکام اهل سنت
مخالفت با قضات اهل سنت
مخالفت با اخبار اهل سنت
ادعا: خصوصیت تعدی به ترجیح با عدم جریان اصالة الجهة
با اینکه عناوین در ترجیح به مخالف عامه اختلاف دارند لکن ادعا آن است که همه به یک جهت مشیر هستند و آن جهت این است که اگر در تعارض خبرین در یک خبر اصالة الجهة بلاریب جاری بود و آن خبر برای بیان حکم واقعی صادر شده بود و در خبر دیگر جریان اصالة الجهة مشکل داشت و در صدور آن به جهت بیان حکم واقعی ریب وجود داشت، ترجیح با خبری است که جریان اصالة الجهة آن بلاریب است.
و اما وجود ریب در جریان اصالة الجهة در یک خبر گاهی از موافقت با اخبار عامه ناشی می شود، با توجه به جو آن زمان موافقت خبر با اخبار ایشان جریان اصالة الجهة را با ریب و شبهه همراه می کند نه اینکه به کل اصل را ساقط کند. ائمه علیهم السلام فرموده اند «ما با توجه به فضای جامعه گاهی مثل اخبار آنها صحبت می کنیم و گاهی مخالف آنها صحبت می کنیم». و اگر خبر مخالف عامه نبود جریان اصل شبهه ندارد.
جریان اصالة الجهة در خبر مخالف عامه اقوی است از جریان اصل در خبر موافق ایشان. و ادعا آن است که اختلاف عناوین در ترجیح خبر مخالف عامه همه اشاره دارند به اینکه جریان اصل در خبر مخالف عامه اقوی است از جریان اصل در خبر موافق عامه.
بحث از اینکه مرجحات امر تعبدیه هستند یا امور عقلایی میباشند در یکی از تنبیهات بحث خواهد شد، و در ذهن ما آن است که مرجحات امور عقلائیه هستند، اگر از مولا دو سخن به دست ما رسید که یک سخن موافق با کسانی است که در ارتباط با ایشان تقیه جا دارد و مولای ما در بسیاری از موارد به خاطر حفظ جان خود و دیگران از ایشان تقیه کرده و موافق ایشان سخن گفته اند در اینگونه شرائط ترجیح با خبر مخالف آن کسان می باشد.
اختلاف تعبیر در اخذ به مخالف عامه یا مخالف اخبار ایشان یا مخالف حکام و قضاة ایشان ضرری به مطلوب نمی رساند. از اختلاف تعابیر الغاء خصوصیت کرده و به نکته ای پی می بریم و نکته آن است که اگر در جایی تقیه به خاطر تقیه از عامه نباشد بلکه به خاطر آن باشد که یک نفر قُلدر وارد مجلس شد و امام علیه السلام لحن سخن را عوض کرد و موافق رأی او سخن گفتند اینجا و لو تعابیر ترجیح به مخالف عامه صادق نیست اما از آنها تعدی می شود به هر جایی که جای تقیه باشد البته ادعای این الغاء خصوصیت با مبنای انکار تعدی به ترجیح با مطلق المزایا می باشد.
بنابراین عامه و حکام و قضات خصوصیت ندارد و مهم جوی است که جای تقیه دارد و امام علیه السلام از آن تقیه می کنند، و اگر دو خبر به دست رسید که در یکی جای تقیه وجود دارد و در دیگر جای تقیه وجود ندارد مستفاد از اخبار ترجیح آن است که روایتی که جای تقیه در آن نیست ترجیح دارد بر روایت دیگر.
ترجیح شیخ طوسی شاهد است بر اینکه تعابیر چهار گانه در ترجیح به مخالفت عامه خصوصیت ندارد، شیخ طوسی در پاره ای از اوقات می فرماید: «این خبر حمل بر تقیه می شود چون موافق بعض عامه است» تعبیر مخالفت با بعض عامه در روایات ترجیح به مخالفت عامه وجود نداشت اما معلوم می شود که شیخ از ان عناوین الغاء خصوصیت نموده اند به جایی که خبر مرجوح به خاطر تقیه از بعض عامه صادر شده است.
و وجود جو تقیه در روایات نیز شاهد دارد، گاهی شخصی وارد مجلس می شد و امام علیه السلام لحن سخن را تغییر می دادند و گاهی راوی متوجه شده و می پرسیدند و امام پاسخ می دادند که به تو از منبع آب دادم و به او از ظرف نوره.[2]
حل مشکله ای دیگر در بیانات فقها
با توجه به مطالب سابق مشکله ای که در بیانات شیخ طوسی و دیگران وجود دارد حل می شود.
شیخ طوسی و دیگران در بعضی از موارد می فرمایند: «این روایت موافق قول ابی حنیفه است و تقیه ای صادر شده است» فقهایی که می فرمایند این روایت موافق قول شافعی یا مالکی یا حنبلی و ابو حنیفه است و تقیه ای صادر شده است این مشکله را دارد که در زمان امام صادق علیه السلام کار و دکان ابو حنیفه و دیگران نگرفته بود و در آن زمان ابو حنیفه کسی نبود دکانی نداشت و عِده و عُده ای نداشت که امام از ایشان تقیه کرده و به خاطر ترس از او موافق رأی او سخنی بفرمایند! حتی بر عکس امام صادق علیه السلام حمله می کردند به ابو حنیفه و به او می گفتند که از قرآن چیزی بلد نیستی[3] ، ابو حنیفه مثل ابن ابی لیلا نبوده است، امام از ابن ابی لیلی تقیه می کرد و می فرمود «اخاف ابن ابی لیلی» اما ابو حنیفه و مالک و شافعی کسانی نبودند که امام از ایشان تقیه کند.
حل مشکله
درست است که امام از ابو حنیفه تقیه نداشت، اما سخن شیخ طوسی درست می باشد چون آراء و اقوال عامه پیش از ابوحنیفه و شافعی و غیره وجود داشته است و ایشان مبدع آن اقوال و آراء نبوده اند، و شیخ که طوسی که می فرمایند این خبر موافق قول ابی حنیفه است، نه آنکه این قول قول ابو حنیفه است بما هو ابوحنیفه بلکه بما هو قول العامة؛ اقوال و آراء انحرافی عامه بعد از پیامبر شروع شد و ثبت آن زمان ابوحنیفه بوده است. و اما اینکه شیخ طوسی قول عامه را به شخص ابو حنیفه یا شافعی نسبت می دهند به خاطر آن است که قول او شفاف است، قول او از قبل قول عامه بود سپس ابو حنیفه آن را اختیار کرد. و امام علیه السلام فرموده اند «حق در خلاف آنها است» «خلاف آنها را اخذ کنید» چه در ادله تمییزیه و چه در ادله ترجیحه چون حکومت دست آنها بود و علما از آنها بودند و حکمرانان حکمرانان دینی و دنیایی بودند و شیعه نمی توانست صحبت کند، جو جو تقیه بود و حضرت توصیه می کردند که مخالف آنها صحبت نکنید، برای خودتان و ما مشکل ساز نشوید.
بدعت و دین عامه از ابو حنیفه شروع نشد از قبل بود، اما تکمیل دین تشیع از اما صادق علیه السلام و امام باقر علیه السلام بود و اسناد مذهب به حضرت امام جعفر صادق علیه السلام و عنوان مذهب جعفری اسناد و عنوان درستی است چون تکمیل دین به دست امام باقر و امام صادق علیهما السلام بود.
جلسه بعد ان شاء الله به خصوصیات تخییر می پردازیم.

[1] وسائل الشيعة، ج‌27، ص: 111 باب9 من ابواب صفات القاضی ح14.
[2] وسائل الشيعة، ج‌26، ص: 238 باب1 من ابواب المیراث ح16 فَرَجَعْتُ إِلَيْهِ فَقُلْتُ إِنَّ أَصْحَابَنَا قَالُوا لِي أَعْطَاكَ مِنْ جِرَابِ النُّورَةِ.
[3] الإحتجاج على أهل اللجاج (للطبرسي)، ج‌2، ص: 361 فَقَالَ أَبُو حَنِيفَةَ لَيْسَ لِي عِلْمٌ بِكِتَابِ اللَّهِ إِنَّمَا أَنَا صَاحِبُ قِيَاس‌.

پاسخ
#92
95/12/14
بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تعارض/قاعده ثانوی مستفاد از اخبار/تنبیهات /تتمه تنبیه نخست و تنبیه دوم: خصوصیات تخییر
خلاصه مباحث گذشته:
در تنبیه نخست از خصوصیات مرجحات بحث شد و عمده مطالب این تنبیه تمام شد و کلمه ای باقی مانده است راجع به مخالفت عامه.
 
بیان شیخ انصاری در چگونگی ترجیح به مخالفت عامه
شیخ انصاری قدس سره در چگونگی ترجیح به مخالفت عامه بیان قویی دارند. ایشان در کیفیت و چگونگی ترجیح به مخالفت عامه چهار احتمال ذکر کرده اند.[1]
1. مجرد تعبد
2. اقربیت به واقع
3. حُسن و مطلوبیت نفسی
4. صدور تقیه ای خبر موافق عامه
ایشان احتمال یکم و سوم را تضعیف کرده اند، مرجحیت مخالفت عامه بعید است به خاطر تعبد محض یا به خاطر مطلوبیت نفسی باشد، امر دائر است بین احتمال دوم و چهارم.
در احتمال دوم، نکته ترجیح اقربیت به واقع است و در آن تعبد راه ندارد و شیخ اعظم برای این احتمال شواهدی را ذکر کرده اند.
در ذهن ما نیز همین نکته وجود دارد که ترجیح به مخالفت عامه در جوّی بود که در اخبار شبهه و ریب وجود داشته است و خبر مخالف عامه شبهه و ریب ندارد و اقرب به واقع است.
شاهد نخست: در ذیل مقبوله آمده بود که «مَا خَالَفَ الْعَامَّةَ فَفِيهِ الرَّشَادُ »[2] مخالف عامه حق است.
شاهد دوم: در برخی روایات وارد شده است که آنها می آمدند و از امیر المؤمنین علیه السلام سؤال می کردند و با توجه به پاسخ حضرت خلاف ایشان را در بین مردم القا می کردند و این عمل سبب شده است تا اقوال ایشان خلاف واقع باشد.
شاهد سوم: از مرجح قرار دادن مخالفت عامه این معنا به ذهن انسباق می کند که ائمه علیهم السلام در آن جو نمی توانستند حقیقت را بیان کنند و می فرمودند ما شبیه آنها سخن میگوییم و شما آن را را قبول نکنید. آنها اکثریت بوده و با شیعه دشمن بودند و وقتی امام می فرماید «مخالف سخن آنان را اخذ کنید و موافق را رها کنید» معلوم می شود که مخالف عامه طریق است برای حقیقت، خبر موافق عامه شبهه دارد که شاید به خاطر خوف از آنها صادر شده باشد اما خبر مخالف ایشان این شبهه را ندارد و برای حکم واقعی صادر شده است.
شیخ انصاری کلام را در محل کلام طول داده است ـ همانطور که محقق نائینی می فرمایند تطویل بلاطائل کرده اند ـ با تأیید احتمال دوم سپس مضعفاتی را برای آن نقل کرده است. لکن روشن است که ترجیح به مخالفت عامه به خاطر انسباق به ذهن و شواهد و قرائن آن است که موافقت با عامه دوری از حق است و خبر موافق ایشان به جهت تقیه صادر شده است و خبر مخالف عامه شبهه ندارد و اقرب به حق است.
اشکال در تعبیر «[b]فإنّ الرشد في خلافهم»[/b]
شیخ اعظم انصاری در تعبیر «فإنّ الرشد في خلافهم»[3] با مشکل مواجه شده است، و مشکل این است که با توجه به اینکه عامه در بسیار از احکام با ما موافق هستند تعبیر «فإنّ الرشد في خلافهم» را چگونه باید معنا کرد!
پاسخ: اراده نشدن اطلاق از تعبیر
در روایت مطلق مخالفت اراده نشده است تا مشکل پیش آید که در بسیار از احکام عامه با ما موافقه هستند، بلکه در فرض تعارض این تعبیر صادر شده است و در تعبیر «مَا خَالَفَ الْعَامَّةَ فَفِيهِ الرَّشَادُ» از مقبوله هم فرض تعارض شده است.
مولا در جوی صحبت می کند هک آنها بنای مخالفت دارند و به ابو حنیفه نسبت داده شده است که میگوید «من با هر گفتار جعفر مخالفت میکنم مگر اینکه نمی دانم در رکوع و سجود چشمانش را می بندد یا باز میکند»[4] ملا رحمة الله نوشته است که حکایت شده که یک چشمش را می بشت و چشم دیگرش را باز می گذاشت تا مخالفت کرده باشد.
بسیاری از آنها با ائمه علیهم السلام معاندت داشتند و در این جو وقتی می فرماید خبر مخالف ایشان را اخذ کن، به ذهن انسباق می کند که مخالف عامه اقرب به واقع است تا موافق ایشان، و خبر موافق تقیه ای است. «مَا سَمِعْتَهُ‌ مِنِّي يُشْبِهُ قَوْلَ النَّاسِ فِيهِ التَّقِيَّةُ»[5] .
تا اینجا معنای احتمال دوم بیان شد، و اما معنای احتمال چهارم آن است که طبق این احتمال در ترجیح به مخالفت عامه کاری به طریقیت به واقع نداریم، امام علیه السلام حکم کرده اند که ـ اگر دو خبر متعارض به دستتان رسید و یکی موافق عامه بود دیگری مخالف آنها بود ـ خبر موافق آنها تقیه ای صادر شده است و اصالة الجهة را در آن خبر الغاء کرده اند.
در احتمال اول به این جهت هم اشاره نشده است و فقط تعبد محض است، و تعبد «چرا» ندارد.
کیفیت امر به اخذ مخالف عامه به جهت تعبد باشد یا مطلوبیت نفسی باشد یا بیان الغاء اصالة الجهة باشد مردود است و احتمال دوم متعین است همانگونه که شیخ انصاری فرموده اند.
تبصره
چگونگی و کیفیت ترجیح اگر روشن نشود مضر به اصل ترجیح به مخالفت عامه نیست. و اصل ترجیح به مخالفت عامه جای بحث و شک و شبهه ندارد.
اما مرحوم شیخ انصاری که قائل به تعدی از مرجحات منصوصه هستند نیازمند بحث از کیفیت ترجیح می باشند.
لکن در نظر مختار اصل مرجحیت ثابت است و اگر امام علیه السلام به یک جهتی تقیه کرد و حکم را موافق مفتی یا قاضی یا حاکم سنی داد، ترجیح با خبری است که مخالف آنها می باشد. امام علیه السلام ممکن بوده مبتلی به مفتی سرشناسی بودند و موافق با او خبری را صادر کرده اند و موافقت خبر با او موجب مرجوح شدن خبر است.
تنبیه دوم: خصوصیات تخییر
تخییر از منظر ادله
در مباحث سابق هنگام بیان اخبار تخییر گذشت که اخبار تخییر یا سنداً ضعیف هستند یا دلالة یا هم سنداً و هم دلالة، و یک روایت تام السند و الدلالة که به طور مطلق یا هنگام تعادل متعارضین بر تخییر در مسأله اصولی دلالت کند وجود نداشت.
تخییر از منظر نقل اقوال
اعراض علما از تخییر (محقق خویی)
محقق خویی در مصباح الاصول ادعا کرده اند که علما از تخییر اعراض کرده اند، علما هنگام مواجهه با اخبار متعارضه قائل به تخییر نیستند.[6]
از آنجایی که مبنای ایشان در اعراض آن است که اعراض موهن خبر نیست، و لذا اینجا منبه دیگری ذکر می کنند که از آن جهت قول به تخییر معقول نیست و گفتن ندارد.
مناقشه: عدم اعراض فقها از تخییر (نظر تحقیق)
در نظر تحقیق تخییر معرض عنه اصحاب نیست.
بلکه مختار محقق خویی یعنی تساقط معرض عنه اصحاب می باشد.
صاحب معالم ادعا کرده اند که اگر هیچکدام از خبرین متعارضین مزیتی بر یکدیگر نکرده اند بدون خلاف همه قائل به تخییر می باشند.[7] و این قول را به شهید اول و شهید ثانی و محقق در معارج الاصول نسبت می دهد.
شیخ طوسی در عدة الاصول بعد از فقدان مرجحات قائل به تخییر است و در مقدمه استبصار فرموده که تخییر «روی عنهم»، عبارت کلیین گذشت که فرموده « و لا نجد شيئا أحوط و لا أوسع من ردّ علم ذلك كلّه إلى العالم عليه السّلام و قبول ما وسّع من الأمر فيه بقوله عليه السّلام: «بأيّما أخذتم من باب التسليم وسعكم»[8] محقق در معتبر در چندین جا فرموده اند در این مسأله خبرین متعارضین هستند و حکم تخییر است.
آخوند گفت تخییر بین اصحاب مسلم است و شاید شیخ انصاری هم بگوید و تا جایی که ما تتبع کردیم و برخی تتبع کرده اند در ازمنه سابقه احدی از فقها و اصولیون شیعه را پیدا نکردیم که قائل به حجیت خبر واحد باشند و در تعارض خبرین قائل به تساقط باشند، اگر کسی مثل سید مرتضی و ابن ادریس به خاطر مبنایشان در حجیت خبر واحد به هیچکدام از متعارضین عمل نکرده اند، مبنای ایشان آن است که خبر واحد بلاقرینه حجت نیست، اما کسی نیست که خبر واحد را حجت بداند و در متعارضین قائل به تساقط باشد. بلکه بر عکس بر قائلین به تخییر دست یافتیم و حتی در مورد تخییر ادعای لاخلاف و شهرت شده است و تساقط به اهل سنت نسبت داده شده است و با این حال نمی دانیم چگونه شده است که محقق خویی در مصباح الاصول فرموده است تخییر معرض عنه است!
شهرت قولی نظریه تخییر (برخی از محققین)
برخی از سوی دیگر افتاده اند و قائلند بر اینکه نظریه تخییر مشهور است و ضعف سند اخبار تخییر را جبران می کند.
خبری کلینی و شیخ طوسی و حسن بن جهم مرسله هستند و سند ندارند اما ضعفشان با عمل جبران می شود.
مناقشه یکم: عدم تحقق شهرت (نظر تحقیق)
شهرت با چند نفر محقق نمی شود، کلینی و شیخ طوسی و محقق و علامه از قائلن به تخییر هستند لکن این مقدار برای شهرت کافی نیست. ما خیلی تلاش کردیم و مزاحم دوستان هم شدیدم تا تتبع کرده و عده ی زیادی از فقها را پیدا کرد تا بتوان عنوان «مشهور» را بر این نظریه نهاد لکن به قائلین زیادی مواجه نشدیم.
مناقشه دوم: جبر ضعف سند با شهرت در فرض نامعلوم بودن مدرک مشهور
از طرفی جبر ضعف سند با شهرت در جایی است که مدرک مشهور نامعلوم باشد لکن قائین به تخییر به همان روایتی که مرحوم کلینی و شیخ طوسی و محقق ذکر کرده اند استدلال نموده اند و بعید است دلیل دیگری در بین باشد و به آن استدلال کنند.
اگر مدرک مشهور نامعلوم باشد می گوییم فقها جیلاً بعد جیل و صدراً عن صدر این حکم را از ائمه تلقی کرده اند و بدون مدرک فتوی نمی دهند و مدرک صحیحی در اختیار آنها بوده است و به ما نرسیده است، اما در محل کلام مدرکشان معلوم است و قائلین هم زیاد نیستند که تا با آن جبر ضعف سند شود.
نه اعراض و نه شهرت (نظر تحقیق)
نظریه تخییر نه مشهور است و نه معرض عنه، اعراض قطعا باطل است و شهرت هم صاف نیست.
اللهم الا ان یقال: تخییر هنگام تعادل خبرین
با نگاه به کتب قدما به دست می آید که نظریه تخییر بین فقهای صدر اول و بین روات قضیه ای واضح و مسلم بوده است، اگر دو تعارض کرده و هیچکدام بر دیگری مزیتی نداشته و متعالیند بودند قدما قائل به تخییر هستند.
ادعای وضوح تخییر بین اصحاب ائمه و فقهای صدر اول ادعای دور از ذهنی نیست، چون شخصی مثل کلینی در دیباجه کتاب کافی اساس را تخییر قرار داده است ایشان بعد از آنکه مرجحات را ذکر میکند و تخییر را به نحو قطعی با امام علیه السلام نسبت می دهد «بقوله علیه السلام بأيّما أخذتم من باب التسليم وسعكم»[9] . در ذیل موثقه سماعه که راوی می پرسد «أَحَدُهُمَا يَأْمُرُ بِأَخْذِهِ وَ الْآخَرُ يَنْهَاهُ عَنْهُ كَيْفَ يَصْنَعُ» مرحوم کلینی می فرماید «فِي رِوَايَةٍ أُخْرَى بِأَيِّهِمَا أَخَذْتَ مِنْ بَابِ التَّسْلِيمِ وَسِعَك‌»[10] . شیخ طوسی در مقدمه استبصار می فرماید که تخییر از ائمه روایت شده است «روی عنهم»[11] یعنی تخییر را از همه ائمه روایت می کند.
و تخییر هم طبیعی است، چون در زمان امام باقر و امام صادق و امام رضا صلوات الله علیهم اجمعین روات اختلاط پیدا کرده بودند و برخی آدم های نادرست نقل روایت می کردند و برخی هم آدم درستی بودند اما جاهل بودند، در این زمان از ائمه در موضوع تعارض روایات زیاد پرسش مطرح می کردند و افرادی همچون یونس بن عبد الرحمن در تعارض ادله کتاب نوشته اند و سؤالات از امام صادق و امام رضا علیهما السلام زیاد است. و جمله «بِأَيِّهِمَا أَخَذْتَ مِنْ جِهَةِ التَّسْلِيمِ كَانَ صَوَاباً» بعید نیست و دور از ذهن نیست که بین اصحاب ائمه علیهم السلام مشهور باشد. و همین جمله در روایت حسن بن جهم تکرار می شود، روایت او درست است که مرسله است اما حسن بن جهم از اجلا و خواص امام رضا علیه السلام است و دنبال مسأله بوده و می خواسته تعارض را حل کند از امام می پرسد و امام علیه السلام پاسخ می دهند « إِذَا لَمْ تَعْلَمْ فَمُوَسَّعٌ عَلَيْكَ بِأَيِّهِمَا أَخَذْتَ‌»[12]
در فقه رضوی هم هست که بین روایت دهم و روایت هجدهم تخییر است و اینها از مؤیدات شهرت هستند.
در روایت نماز روی محمل از علی بن مهزیار این جمله آمده است «مُوَسَّعٌ عَلَيْكَ بِأَيَّةٍ عَمِلْتَ»[13] در گذشته به این روایت اشکال دلالی شد که این روایت حجیت تخییریه را بیان نمی کند. اما طبرسی و شیخ طوسی در باب سجود این روایت را ذکر کرده اند و لفظ روایت به این شکل است « وَ كَذَلِكَ فِي التَّشَهُّدِ الْأَوَّلِ يَجْرِي هَذَا الْمَجْرَى وَ بِأَيِّهَا أَخَذْتَ مِنْ جِهَةِ التَّسْلِيمِ كَانَ صَوَابا»[14] و این تعبیر ظهور دارد در حجیت تخییریه، هر چند سند ظاهرا گیر دارد اما تخییر تخییر در مسأله اصولی است.
عمل اصحاب نیز به همان مقداری که گذشت به دست آمد به مقدار جبر نیست اما به عنوان ضمیمه مورد قبول است، از این مقدار عمل اصحاب و روایات کسی اطمینان و وثوق پیدا کرد به تخییر فبها و الا اگر گفت روایات مرسله هستند و عمل مشهور هم ثابت نیست تخییر را می تواند انکار کند.
و هنگامی که تخییر انکار شد هنگام تعادل متعارضین مرجع اصل اولی تساقط است. همانگونه که محقق خویی تساقط را اختیار کرده اند.
این شما و این بیانات بزرگان در مقام.
نظر تحقیق: اطمینان نداشتن به تخییر و اقربیت آن در ذهن
در نظر تحقیق تخییر اقرب به ذهن است به آن اطمینان نداریم اما جرأت مخالفت با آن را هم نداریم. اگر مرجحی در بین بود ترجیح و اگر مرجح نبود اقرب به ذهن آن است که تساقط مرجع نیست، تساقط رأی بعض عامه است و در میان شیعه کسی قائل به تساقط نبوده است.
تا اینجا روشن شد که نظریه تخییر بدون ریشه نیست و بنابر انضمام اقوال علما به روایات و اختبار نظریه تخییر هنگام فقد مرجح از خصوصیات تخییر بحث می شود.
خصوصیات تخییر
جهت نخست: مراد از تخییر
مراد از تخییر «بایهما اخذت» چیست؟ آیا تخییر عملی است یا تخییر علمی؟
مخیر هستید که بر طبقش عمل کنید از باب تسلیم به امر خداوند و معصوم، یا مخیر هستید که به هر کدام متلزم بشوید، به معنای یاد گرفتن نظیر این روایت «عَمَّنْ آخُذُ مَعَالِمَ دِينِي‌»[15] و « أَ فَيُونُسُ بْنُ عَبْدِ الرَّحْمَنِ ثِقَة آخُذُ عَنْهُ مَا أَحْتَاجُ إِلَيْهِ مِنْ مَعَالِمِ دِينِي‌»[16] یعنی هر کدام را اخذ کند حجت باشد و طریق به واقع باشد، بنا بگذارید که طبق آن عمل کنیم یا فتوا داده و به مردم بگوییم.
تأمل بفرمایید و ادامه بحث ان شاء الله فردا.

[1] فرائد الأصول، ج‌4، ص: 121.
[2] الكافي (ط - الإسلامية)، ج‌1، ص: 67 و 68 ح10 و وسائل الشيعة، ج‌27، ص: 106 باب9 من ابواب صفات القاضی ح1.
[3] الكافي (ط - الإسلامية)، ج‌1، ص: 9.
[4] فرائد الأصول، ج‌4، ص: 125.
[5] وسائل الشيعة، ج‌27، ص: 123 باب9 من ابواب صفات القاضی ح46.
[6] مصباح الأصول ( مباحث حجج و امارات - مكتبة الداوري )، ج‌2، ص: 426.
[7] معالم الأصول ( با حواشى سلطان العلماء )، ص: 345.
[8] الكافي (ط - الإسلامية)، ج‌1، ص: 9.
[9] الكافي (ط - الإسلامية)، ج‌1، ص: 9.
[10] الكافي (ط - الإسلامية)، ج‌1، ص: 66.
[11] الإستبصار فيما اختلف من الأخبار، ج‌1، ص: 5 روي عنهم عليهم السلام «انهم» «1» قالوا اذا اورد عليكم حديثان و لا تجدون ما ترجحون به احدهما على الاخر مما ذكرناه كنتم مخيّرين في العمل بهما.
[12] الإحتجاج على أهل اللجاج (للطبرسي)، ج‌2، ص: 357.
[13] وسائل الشيعة، ج‌4، ص: 330 باب15 من ابواب القبلة ح8.
[14] الغيبة (للطوسي)/ كتاب الغيبة للحجة، النص، ص: 379 و الإحتجاج على أهل اللجاج (للطبرسي)، ج‌2، ص: 483.
[15] وسائل الشيعة، ج‌27، ص: 151.
[16] وسائل الشيعة، ج‌27، ص: 147.


پاسخ
#93
95/12/17
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تعارض/قاعده ثانوی/تنبیهات /تنبیه دوم: خصوصیات تخییر
خلاصه مباحث گذشته:
بلاشک مجتهد در تعارض و تعادل خبرین نسبت به عمل خود می تواند به یکی از خبرین را اختیار کرده و به آن عمل کند و بحث در آن است که در حق مقلد به چه کیفیت فتوا دهد؟
 
جهت دوم: کیفیت بیان فتوا و حکم
اقوال
در مسأله دو نظریه وجود دارد
1.جواز تخییر مقلد ( شیخ انصاری و منسوب به مشهور)
2.حرمت تشریع در فتوی به مضمون خبر مختار (شیخ انصاری)
3.جواز تخییر مقلد و جواز فتوی به مضمون خبر مختار (آخوند)
ادله
دلیل فتوا به تخییر بین خبرین: شمول خبرین (شیخ انصاری)
قدر متیقن از دلیل «بِأَيِّهِمَا أَخَذْتَ مِنْ بَابِ التَّسْلِيمِ وَسِعَكَ»[1] عمل خود مجتهد است و بحثی در این نیست. شیخ اعظم انصاری می فرمایند «التعادل إن وقع للمجتهد كان مخيّرا في عمل نفسه‌»[2] .
بحث اصلی و کلام در کیفیت فتوای مفتی و حکم قاضی می باشد، شیخ انصاری به مشهور نسبت داده اند که ایشان قائلند به اینکه در مقام فتوی باید مقلد را بین عمل به خبرین مخیر کرد. «المحكيّ عن جماعة- بل قيل: إنّه ممّا لا خلاف فيه ـ : أنّ التعادل إن وقع للمجتهد كان مخيّرا في عمل نفسه. و إن وقع للمفتي لأجل الإفتاء فحكمه أن يخيّر المستفتي، فيتخيّر في العمل كالمفتي‌»[3] . مجتهد بایست به مقلد بگوید در این موضوع دو خبر وجود دارد و مفاد یک خبر این است و مفاد خبر دیگر آن است و تو مخیری و میتوانی به هر کدام که خواستی عمل کنی، و آخوند این قید را اضافه می کند که مجتهد زمانی می تواند مقلد را مخیر کند که مفاد خبرین نص باشند یا ظهوری باشند که شک و شبهه در آن نباشد «بصريحه أو بظهوره الذي لا شبهة فيه‌»[4] چون اگر ظهور شک و شبهه داشته باشد نیاز به اعمال خبرویت و تخصص خواهد شد.
بنابراین اختیار مقلد گاهی هماهنگ با مفتی خواهد بود و گاهی غیر او را اختیار خواهد کرد.
و مجتهد لازم نیست بنویسد «من مقدمات را برای تو حل کردم، سند خبرین را تحقیق کردم و سندشان مشکل ندارد و می توانی هر کدام را خواستی اختیار کنی».
شیخ انصاری افزوده اند که مجتهد نمی تواند به مضمون یکی از خبرین فتوا داده و او را ملزم به مضون آن خبر کند، چون آن حکم در حق او جعل نشده است و فتوا به مضمون یک خبر تشریع محرّم است.
مناقشه: اختصاص احکام اصولی به مجهتد
تخییر مستفاد از ادله در خبرین متعارضین متعادلین، تخییر در حجیت و طریق است و این تخییر حکمی است در مسأله اصولی و احکام مسائل اصولی مختص به مجتهد است و ربطی به مقلد ندارد.
جواب : اشتراک خطاب تخییر (شیخ انصاری)
خطاب «بِأَيِّهِمَا أَخَذْتَ مِنْ بَابِ التَّسْلِيمِ وَسِعَكَ» مال همه مکلفین است و اختصاص به مجتهد ندارد. و فرق مجتهد و مقلد در آن است که مجتهد توانایی فحص موضوع را دارد و مقلد آن توانایی را ندارد، مجتهد می تواند خبرین متعادلین را به دست آورد و مقلد توان دست یابی به موضوع را ندارد. موضوع برای مجتهد با فحص محقق است و برای مقلد با إخبار مجتهد.
اشکال: جعل حجیت برای مجتهد
شیخ انصاری سپس این شبهه را مطرح کرده است که شارع تخییر در حجیت را برای کسی قرار داده است که مقدمات را فراهم کرده و به خبرین متعادلین دست یافته است. و مقلد به خبرین متعارضین دست نیافته است.
باب حجج، طرق و تخییر در آن از احکام شرعی نیست که مشترک بین مفتی و مستفی باشد بلکه از احکام ظاهری است و برای کسی جعل شده است که به موضوع دست یافته باشد.
و در پایان فرموده است «و المسألة محتاجة إلى التأمّل، و إن كان وجه المشهور أقوى‌»[5]
اما قاضی یکی از خبرین را اختیار کرده و طبق آن حکم می کند و بحثی در این نیست. [6]
دلیل عدم تعین هیچ از وجهین: وجود حجت (آخوند)
دیدگاه مرحوم آخوند این است که هیچکدام از وجهین تعین ندارد. نه فتوای به مضمون یکی از خبرین متعین است و نه در جریان امر گذاشتن مقلد و او را مخیر کردن متعین است.[7]
نظر تحقیق
در نظر تحقیق صحت آنچه به مشهور نسبت داده شده است بعید است، متعارف نیست که مقلد را مخیر بگذارند، نظریه مختار گذاشتن مقلد نظریه نادرستی است، حال مختار مشهور هر چه باشد با آن کاری نیست. و آنجه که شیخ انصاری در وجه نظریه مشهور فرمود که دلیل «بِأَيِّهِمَا أَخَذْتَ» شامل مجتهد و مقلد است نظریه توجیه درستی است. مرحوم شیخ انصاری در بحث استصحاب که شبهه شده بود که استصحاب مسأله اصولی است و مختص به مجتهد است پاسخ دادند که مسأله اصولی اختصاص به مجتهد ندارد.
با اینکه پاسخ شیخ انصاری در باب استصحاب صحیح است و مسأله اصولی اختصاص به مجتهد ندارد و همانا ادله مسائل اصولی عام بوده و شامل مجتهد و مقلد است، لکن نظریه ی ایشان در محل بحث صحیح نیست، اشتراک مسائل اصولی بین مجتهد و مقلد نمی تواند دلیل باشد بر فتوای به تخییر مقلد.
مبنای هر کدام از با یکدیگر فرق می کند، مبنای اشتراک در مسأله اصولی، اطلاق ادله است و مبنای فتوا آن است که فتوا باید از روی علم باشد «مَنْ أَفْتَى بِغَيْرِ عِلْمٍ لَعَنَتْهُ مَلَائِكَةُ السَّمَاءِ وَ مَلَائِكَةُ الْأَرْض‌»[8] و معنای روایت آن است که کسی از روی علم فتوا می دهد ملائکه او را رحمت می کنند. طبق ادله تخییر مجتهد هر کدام از خبرین متعارضین را اخذ کند در حق او حجت می شود و وقتی حجت شد می تواند طبق آن فتوا دهد.
با توجه به اختلاف مبانی دو مسأله روشن شد که اشتراک احکام اصولی ارتباطی ندارد به اینکه فتوا هم باید مشترک باشد، نظیر اینکه اشتراک حجیت خبر واحد بین مجتهد و مقلد دلیل نمی شود بر اینکه مجتهد فتوا بدهد به اینکه در این فرع خبر واحد قائم شده است و این خبر حجت است و ای مقلد می توانی آن را اخذ کنی، بلکه خبر نزد مجتهد قیام کرده است و خود مجتهد اعمال حجیت کرده فتوا می دهد به وجوب نماز جمعه مثلاً. و بین حجیت خبر واحد و مسأله تعارض فرقی نیست.
فتوا به تخییر مقلد اصلا متعارف نیست و ما باور نکردیم که مشهور در تعارض خبرین قائل باشند به فتوای به تخییر مقلد.
و اما نظریه شیخ با این بیان که «مجتهد نمی تواند به مضمون یکی از خبرین فتوا دهد چون تشریع محرم است» نادرست است، همانطور که در مسأله حجیت خبر واحد مجتهد حجت را پیدا می کند و طبق مضمون خبر فتوا می دهد در باب تعارض خبرین نیز متعادلین را پیدا کرده و یکی را اخذ کرده و شارع آن را در حق او حجت قرار داده و طبق آن فتوا می دهد. صاحب مسأله خودش فرموده است که با اختیار تو این خبر را حجت قرار میدهم و مضمون آن خبر مال مجتهد نیست، حجیتش مال مجتهد است، مضمون خبر آن است که «نماز جمعه برای همه واجب است» و مجتهد در رساله می نویسد: «ای مردم نماز جمعه برای همه واجب است».
شیخ انصاری لزوم فتوا به تخییر را مبتنی کرد به اشتراک در مسأله اصولی لکن همان طور که تبیین شد مبانی جواز فتوا با اشتراک مسأله اصولی با هم فرق می کند و به هم مرتبط نیستند. و همچنین حرمت تشریع هم در میان وجود ندارد.
حاصل و نتیجه مباحث این شد که بر خلاف نظریه مشهور ـ اگر مشهوری در وجود داشته باشد ـ مجتهد می تواند فتوا به مضمون خبر دهد. و بر خلاف نظریه شیخ انصاری ـ که فرمود مجتهد نمی تواند فتوا به تخییر دهد ـ مجتهد می تواند فتوا به تخییر دهد چون اشتراک وجود دارد.
بنابراین نتیجه همان مطلبی است که آخوند ذکر کرده است «ثم إنه لا إشكال في الإفتاء بما اختاره من الخبرين في عمل نفسه و عمل مقلديه ... نعم له الإفتاء به في المسألة الأصولية فلا بأس حينئذ باختيار المقلد غير ما اختاره المفتي فيعمل بما يفهم منه بصريحه أو بظهوره الذي لا شبهة فيه»[9] همانطور که جایز است یکی از خبرین را اختیار کرده و طبق آن فتوی دهد همچین جایز است خبر دهد از وجد دو خبر متعادل و مقلد را مخیر کند بین اخذ به یکی. کار سندی تمام شده است و دلالت خبرین یا نص هستند یا ظهوری است که واضح است و نیاز به خبرویت و تخصص ندارد.
گاهی ظهور و استظهار نیاز به تخصص و منبهات دارد و عامی آنجا تخصص ندارد، اما در غیر این موارد مجتهد می تواند عامی را مخیر کند.
جهت سوم: فتوای مجتهد به مضمون و علم مقلد به مبنای تخییر در مسأله اصولی
اگر مجتهد نتیجه فحصش را در اختیار مقلد گذاشت و فتوا داد که در اینجا دو خبر وجود دارد و میتوانی یکی را اخذ کنی، این جهت از بحث در جهت دوم بحث شد و بلاشک مقلد می تواند آن را اخذ کند.
اگر مجتهد به مضمون یکی از خبرین فتوا داد و مقلد از مبنای تخییر مجتهدش هنگام تعادل خبرین متعارضین اطلاع ندارد در این صورت نیز بلاشک مقلد باید طبق نظر مجتهد خود عمل کند چون عقل او حکم می کند که تو جاهلی و جاهل باید تقلید کند.
و اگر مجتهد به مضمون یکی از خبرین فتوا داده است اما مقلد به مرتبه ای از علم دست یافته است لکن مجتهد نشده است و در درس مجتهد شرکت می کند می بیند که استادش در درس فقه فرمود در این مسأله دو خبر است و ما در اصول منقح کردیم که در خبرین متعارضین متعادلین مبنای ما تخییر است و مقلد ملاحظه میکند که مجتهد در رساله به مضمون یکی از خبرین فتوا داده است! در این صورت آیا مقلد می تواند به مبنای اصولی او عمل کرده و خبر دیگر را اختیار کند؟
در این جهت از این بحث می شود که آیا واجب است مقلد از نظر مجهتد در رساله تبعیت کند یا می تواند از نظریه اصولی او حجیت تخییریه در خبرین متعارضین تبعیت کند؟
تبعیت از نظریه حجیت تخییریه مجتهد (محقق صدر)
محقق صدر می فرمایند: بر مقلد تقلید از فتوای مجتهد در رساله واجب نیست، چون اساس وجوب تقلید، وجوب رجوع غیر متخصص به متخصص و خبره است، بنابراین وجوب تقلید در جایی است که نیاز به اعمال خبرویت باشد، و مجتهد اعمال خبرویت کرده است و عقل حکم می کند به وجوب تقلید، اما در اینکه مجتهد خبر وجوب نماز جمعه را اختیار کرده است اعمال خبرویت نکرده است بلکه یا استخاره کرده یا سلیقه اش و محبوبش آن بوده که مردم به نماز جمعه بروند، نماز جمعه سبب تجمع مؤمنین است سبب اطلاع از سیاس است لذا خبری را که مضمونش وجوب نماز جمعه بوده را اختیار کرده و در رساله نوشته تا مردم در نماز جمعه حاضر شوند. و مجتهد نمی تواند به آن طلبه ـ که از مبنای حجیت تخییریه مجتهدش در متعارضین خبر دارد و می خواهد به خبر دیگر عمل کند تا راحت باشد ـ بگوید حق نداری آن خبر دیگر را اخذ کنی، و اگر آن را اخذ کنی معذوز نیستی.
در جهت دوم تبیین گشت که فتوا به مضمون یکی از خبرین از ناحیه مفتی اشکال ندارد و تشریع نیست. و در این جهت هم محقق صدر بر این باورند که بر چنین مقلدی تبعیت واجب نیست چون تبعیت به جهت خبرویت بازگشت نمی کند.
تبیین موضوع جواز تقلید
در مقام باید موضوع جواز تقلید تبیین گردد، و این بحث مربوط است با مسائل اجتهاد و تقلید در آن جا این بحث مطرح است که «ایا موضوع جواز تقلید مطلق نظر است یا خصوص نظر مبرز؟».
امثله: اگر مقلد فهمید که نظر مجتهد آن است که مثلا وطی در حال حیض جایز است و مجتهد در رساله به خاطر لحاظ مسائلی نوشته است «احوط ترک وطی است» آیا می توان از نظری که ابراز نکرده است تقلید کرد؟
مثلا اگر مقلد فهمید که نظر مجتهد آن است که «در ازدواج رشیده اذن پدر شرط نیست» آیا در رساله به خاطر خوف از مشهور و مصالح احتیاط واجب کرد آیا مقلد می تواند از برائت ابراز نشده تقلید کند؟ یا این امور به مقلد مربوط نیست و مقلد مأمور به همان چیزی است که از قلم مجتهد صادر می شود.
در اینجا دو مبنا وجود دارد:
یک مبنا این است که موضوع جواز تقلید عبارت است از مجرد رأی مجتهد چه ابراز کند و چه نکند.
و مبنای دیگر آن است که عمده دلیل برای جواز تقلید سیره عقلا و اطلاقات روایات ارجاعیه و روایات امضائیه فتوای اصحاب است «أَ فَيُونُسُ بْنُ عَبْدِ الرَّحْمَنِ ثِقَةٌ آخُذُ عَنْهُ مَا أَحْتَاجُ إِلَيْهِ مِنْ مَعَالِمِ دِينِي فَقَالَ نَعَم‌»[10] «اجْلِسْ فِي مَسْجِدِ الْمَدِينَةِ وَ أَفْتِ النَّاس‌»[11] روایت «و للوام ان یقلدوه»[12] سند ندارد. این ادله اطلاق ندارند و شامل جایی که خبیر نظرش را ابراز نکرده است شامل نمی شوند.
با توجه به این دو مبنا هر کس طبق مبنای خود مشی می کند و مباحثی در اینجا وجود دارد که در آینده خواهد آمد.
جهت چهارم: تخییر بدوی یا استمراری
تخییر در مسأله فرعی فقهی بدون شک تخییر استمراری است، مکلف یک بار صیام شهرین را انتخاب میکند و بار دیگر اطعام ستین را. مکلف کما اینکه در واقعه نخست مخیر است در واقعه دوم نیز مخیر است.
اما تخییر در مسأله اصولی آیا بدوی است یا استمراری است؟
اگر تخییر بدوی باشد در ابتدای کار که یک خبر را انتخاب کرد تا عمر باید به همان عمل کرده و فتوا بدهد، اما اگر تخییر استمراری باشد می تواند یک هفته به وجوب نماز جمعه عمل کند و هفته دیگر به وجوب نماز ظهر عمل کند.
اقوال
تخییر بدوی (شیخ انصاری)
تخییر استمراری (آخوند)
ادله
شیخ می فرمایند تخییر استمراری دو دلیل می تواند داشته باشند اطلاق اخبار تخییر و استصحاب تخییر از واقعه اول به واقعه دوم.
اما ادله اطلاق ندارند و مجالی هم برای استصحاب تخییر نیست. هم اصل لفظی قاصر است و هم اصل عملی.
وقتی ادله اطلاق نداشتند شک در حجیت داریم و شک در حجیت مساوی است با عدم حجیت.
و وقتی استحصاب تخییر ناتمام بود نوبت به استصحاب عدم حجیت می رسد.
آخوند از ایشان پاسخ داده اند، تتمه کلام فردا، إن شاء الله ملاحظه بفرمایید.

[1] وسائل الشيعة، ج‌27، ص: 109 باب9 من ابواب صفات القاضی ح8.
[2] فرائد الأصول، ج‌4، ص: 41.
[3] فرائد الأصول، ج‌4، ص: 41.
[4] كفاية الأصول ( طبع آل البيت )، ص: 446.
[5] فرائد الأصول، ج‌4، ص: 42.
[6] فرائد الأصول، ج‌4، ص: 42.
[7] كفاية الأصول ( طبع آل البيت )، ص: 446.
[8] دعائم الإسلام، ج‌1، ص: 96.
[9] كفاية الأصول ( طبع آل البيت )، ص: 446.
[10] وسائل الشيعة، ج‌27، ص: 147 باب11 من ابواب صفات القاضی ح33.
[11] مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل، ج‌17، ص: 315.
[12] وسائل الشيعة، ج‌27، ص: 131 باب10 من ابواب صفات القاضی ح20.

پاسخ
#94
95/12/18
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تعارض/قاعده ثانوی/تنبیهات/تنبیه دوم: خصوصیات تخییر /جهت سوم: تخییر بدوی یا استمراری
خلاصه مباحث گذشته:
بحث در این بود که تخییر در متعارضین بدوی است یا استمرای؟ گذشت که تخییر در مسأله فقهی فرعی جای کلام ندارد و تخییر در آنجا استمراری است و بحث کنونی تخییر بدوی یا استمراری در مسأله اصولی است.
 
مجتهد، مفتی، مقلد و قاضی آیا در ابتدای کار مخیر هستند که یکی از خبرین را اخذ کنند و تا آخر عمر همان در حق ایشان حجت است و در واقعه دوم حق اختیار خبر دیگر را ندارند یا اینکه تخییر استمراری است و می توانند در واقعه اول به یک خبر اخذ کنند و در واقعه دوم به خبر دیگر را اخذ کنند!
اقوال
تخییر بدوی (شیخ انصاری، نائینی، خویی)
تخییر استمراری (علامه، آخوند و محقق اصفهانی)
ادله
شیخ می فرمایند تخییر استمراری دو دلیل می تواند داشته باشند اطلاق اخبار تخییر و استصحاب تخییر از واقعه اول به واقعه دوم.
اما ادله اطلاق ندارند و مجالی هم برای استصحاب تخییر نیست. هم اصل لفظی قاصر است و هم اصل عملی.
وقتی ادله اطلاق نداشتند شک در حجیت داریم و شک در حجیت مساوی است با عدم حجیت.
و وقتی استحصاب تخییر ناتمام بود نوبت به استصحاب عدم حجیت می رسد.
ادله تخییر بدوی
شیخ انصاری میفرمایند معنای تخییر استمراری آن است که در یک واقعه این خبر حجت باشد و در واقعه دوم خبر دیگر حجت باشد و برای این شکل از تخییر دلیلی وجود ندارد، اما در واقعه دوم اخذ خبری که قبلا اخذ شده است قطعا حجت است، چون تخییر یا تخییر بدوی است که و باید همان خبر اخذ شود و یا استمراری است و الان نیز می توان همان خبر را اخذ کرد. و حجیت خبری که در واقعه نخست اخذ نشده است مشکوک است، و مشکوک الحجیة مساوی است با عدم حجیت.
درست است که تخییر استمراری مانع ندارد و اما نبود مانع کافی نیست باید دلیل بر حجیت هم وجود داشته باشد که دلیلی بر آن وجود ندارد. در مقام بیان ادله تخییر استمراری توضیح این مطلب خواهد آمد که چگونه تخییر استمراری مانع ندارد.
آنچه می تواند دلیل بر تخییر استمراری باشد یا اطلاقات اخبار تخییر هستند و یا استصحاب تخییر از واقعه اول به واقعه دوم و هیچکدام نمی تواند دلیل باشد.
دلیل یکم: نبودن اطلاق (شیخ انصاری)
اخبار تخییر نسبت به تخییر استمراری اطلاق ندارند، چون موضوع این اخبار فرد متحیر است و به او گفته شده است که «بِأَيِّهِمَا أَخَذْتَ مِنْ بَابِ التَّسْلِيمِ وَسِعَك‌»[1] و مکلف در واقعه دوم متحیر نیست و متخیر است، چون قبلا یک خبر را اخذ کرده و از تحیر خارج شده است. لذا اخبار تخییر شامل محل بحث نیست.[2]
دلیل دوم: فقد شرط اتحاد قضیه متیقنه با قضیه مشکوکه در استصحاب (شیخ انصاری)
اگر کسی ادعا کند که دلیل لفظی از حکم واقعه دوم ساکت است و استحصاب تخییر از واقعه اول برای اثبات تخییر بین خبرین کفایت می کند.
دو خبر متعارض به دست رسید و حکم آن تخییر بود و مجتهد در واقعه نخست یکی را اخذ کرد، در واقعه دوم باز شک در وظیفه حاصل می شود و همان تخییر استصحاب می شود، ثبوت حجیت تخییریه در قبل متیقن بود و الآن بقاء آن مشکوک است و به حکم استصحاب همان حجیت تخییریه در واقعه ثانیه هم وجود دارد.
عدم اطلاق اخبار آن قدر نزد نائینی روشن است که میگوید ما در واقعه دوم شک نداریم، تا استصحاب کنیم. اطلاق «بأَيِّهِمَا أَخَذْتَ مِنْ بَابِ التَّسْلِيمِ وَسِعَك‌»[3] شمول ندارد نسبت به کسی که در ابتدا یکی از خبرین را اخذ کرده است و تکلیفش با اخذ در واقعه نخست روشن شده است.
شیخ انصاری از استصحاب جواب می دهند که قضیه متیقنه با مشکوکه اتحاد ندارند، موضوع تخییر در زمان سابق کسی است که ابتداءً هیچکدام از خبرین را اخذ نکرده است و آن موضوع در زمان لاحق منتفی است، حجیت تخییریه برای کسی بود که خبری را اختیار نکرده بود و اکنون که در ثبوت حجیت تخییریه برای کسی شک داریم که او در واقعه نخست یکی از خبرین را اختبار کرده است، و چون موضوع فرق کرده و دو تا شده است استصحاب مجال ندارد.
ادله تخییر استمراری
دلیل یکم: نبود منع عقلی (علامه)
شیخ انصاری از علامه نقل میکنند که ایشان قائل به تخییر استمراری هستند به این دلیل که مانع عقلی از استمرار وجود ندارد.[4]
مناقشه یکم: (شیخ انصاری)
مخالفت قطعیه در ذهن برخی به عنوان مانع از تخییر استمراری مطرح شده است، ایشان خیال نموده اند که تخییر استمراری مسلتزم مخالفت قطعیه است و مخالفت قطعیه قبح عقلی دارد.
لکن آنگونه که خیال شده نمی باشد چون اولاً مخالفت قطعیه با حکم واقعی قبیح است و در محل بحث با حکم ظاهری مخالفت می شود نه با حکم واقعی، شاید هر دو خبر کذب باشند و هیچ مخالفتی با واقع محقق نشود، اگر در واقع نماز جمعه واجب بود و مکلف یک هفته نماز جمعه بخواند و یک هفته نماز جمعه نخواند با تکلیف واقعی مخالفت قطعی می شود اما اینجا با حکم ظاهری حجت بر وجوب نماز جمعه و حجت بر عدم وجوب نماز جمعه مخالفت شده است و احتمال دارد در واقع هر دو کذب باشند لذا قبحی در کار نیست.
مناقشه دوم: (شیخ انصاری)
ثانیاً ـ محققین و شیخ انصاری در بحث اشتغال علم اصول مبین کرده اند که ـ قبح عقلی مخالفت قطعیه در جایی است که همراه با موافقت قطعیه نباشد، در مثال فوق اگر مکلف همیشه نماز ظهر بخواند موافقت احتمالیه کرده است شاید تا پایان عمر موافق با حکم واقعی عمل کرده باشد و شاید مخالفت با آن کرده است. و اگر یک هفته نماز ظهر بخواند و یک هفته نماز جمعه درست است که مخالفت قطعیه کرده است اما موافقت قطعیه هم کرده است.
تخییر بدوی همراه است با موافقت احتمالی و تخییر استمراری همراه است با مخالفت قطعی، تخییر بدوی و تخییر استمراری مساوی هستند، چون تخییر بدوی یک رجحان دارد و یک بدی، رجحانش آن است که مخالفت قطعیه ندارد در کنار این بدی که موافقت قطعیه هم ندارد، تخییر استمراری هم یک رجحان دارد و یک بدی، رجحانش آن است که موافقت قطعی دارد در کنار این بدی که مخالفت قطعی هم دارد.
در جایی که مخالفت قطعی همراه باشد با موافقت قطعی عقل به قبح این صورت حکم نمی کند، و این صورت با صورت تخییر بدوی متساوی و متعادل هستند و عقل می گوید مخیر هستی بین تخییر بدوی و موافقت احتمالیه و بین تخییر استمراری و موافقت قطعیه همراه با مخالفت قطعیه.
دلیل دوم : اطلاقات اخبار تخییر (آخوند و محقق اصفهانی)
آخوند: عدم اخذ «تحیر» در روایات تخییر
محقق خراسانی در مقام مناقشه به استدلال مرحوم شیخ و اقامه دلیل بر تخییر استمراری می فرمایند: اطلاقات اخبار تخییر تمام است. و مقصود شما از اینکه می فرمایید موضوع اخبار تخییر «متحیر» است چیست؟
اگر مقصودتان آن است که عنوان «قیام خبران متعارضان» مشیر است به عنوان تحیر و متحیر یعنی شخصی که خبران متعارضان نزد او قیام کرده اند، خب در واقعه دوم نیز نزد مجتهد دو خبر متعارض قیام کرده است. و اخبار نسبت به واقعه دوم شمول دارند. در جمعه اول دو خبر نزد مجتهد قیام کرده اند، در هفته دوم نیز همچنین و در هر هفته موضوع قیام خبرین فعلی می شود و به تبع موضوع حکم به تخییر هم فعلی می شود.
اگر مقصودتان از «متحیر» یعنی فردی که تحیر دارد و نمی داند چه کند و به درد چه کنم چه کنم مبتلا شده است که این عنوان در اخبار موضوع حکمی قرار نگرفته اند.
حاصل اینکه آنجه موضوع است و فایده دارد و شامل واقعه دوم است عبارت است از «قیام خبران معارضان» و آنچه فایده ندارد و موجب شمول نیست در روایات اخذ نشده است عبارت است از عنوان «متحیر».[5]
محقق اصفهانی: منتفی نشدن تحییر واقعی، و انتفاء تحیر در وظیفه به نفس اخبار تخییر
محقق اصفهانی در مناقشه به شیخ و تأیید کلام آخوند میفرمایند: اینگونه نیست که موضوع اخبار تخییر «متحیر» بوده باشد و با انتخاب یک خبر در واقعه اول مجتهد از تحیر خارج می شود. مراد شمای شیخ انصاری از تحیر چیست؟ آیا مراد تحیر در حکم واقعی است یا تحیر در حکم ظاهری؟
اگر مرادتان تحیر در حکم واقعی باشد که با اختیار یک خبر باز تحیر در حکم واقعی باقی است و از بین نمی رود. تحیر در حکم واقعی سرمدی و دائمی است.
اگر مرادتان تحیر در حکم ظاهری است، این تحیر با نفس اخبار تخییر زائل می شوند نه با اخذ یکی از خبرین. با قیام دو خبر متعارض تحیر ایجاد می شود و با ورود اخبار علاجیه تخییر تحیر از بین می رود قبل از آنکه یکی از خبرین اخذ شود، وقتی صاحب مسأله گفت «بِأَيِّهِمَا أَخَذْتَ» علم به حکم ظاهری پیدا می شود که با اخذ هر کدام همان حجت است و تحیر از بین می رود.
تحیر در حکم واقعی بعد از اخذ هم وجود دارد و تحیر در حکم ظاهری با اخبار تخییر قبل از اخذ از بین می رود.[6]
مناقشه: اطلاق نداشتن اخبار تخییر (محقق خویی)
همانگونه محقق خویی در مصباح الاصول فرموده اند اخبار تخییر اطلاق ندارند.
هر چند شیخ انصاری فرموده اند موضوع اخبار تخییر «متحیر» است لکن ایشان در ادامه کلامشان مراد از متحیر را توضیح داده اند و به ذهن میرسد که آخوند و محقق اصفهانی در کلام شیخ دقت نکرده اند.
در عبارات اعلام سه عنوان برای موضوع اخبار تخییر مطرح شده است.
1. متحیر یعنی سرگردان
2. متحیر یعنی کسی که هنوز هیچکدام از خبرین را اخذ نکرده است
3. متخیر یعنی کسی که یکی از خبرین را اخذ کرده است
شیخ انصاری می فرمایند موضوع اخبار تخییر «متحیر» است و توضیح می دهند مراد متحیری است که از ابتدا متحیر است «المتحيّر في ابتداء الأمر» و احتمال دارد که آخوند برداشتشان از متحیر آن است که کسی که هنوز هیچ یک از خبرین را اخذ نکرده است، بلکه مراد شیخ از متحیر معنای سوم است، موضوع اخبار تخییر کسی است که یکی از خبرین را اخذ نکرده است، اخبار به آن فرد خطاب کرده و می گوید «وقتی دو خبر متعارض به دستت رسید به هر کدام اخذ کنی صواب است» با توجه به محمول و حکم تخییر روشن می شود که این حکم متوجه کسی است که اخذ نکرده است با مرجعه به کلام شیخ این مطلب تصدیق خواهد شد «فالظاهر أنّها مسوقة لبيان وظيفة المتحيّر في ابتداء الأمر، فلا إطلاق فيها بالنسبة إلى حال المتحيّر بعد الالتزام بأحدهما»[7] و محقق نائینی نیز کلام شیخ را خوب فهمیده اند.
منبه 1: به کسی که اخذ نکرده است صحیح است گفته شود «هر کدام را اخذ کردی برایت حجت است».
منبه 2: وقتی مولا می گوید «زمانی که دو خبر متعارض رسید می توانی هر کدام را انتخاب کنی» یعنی اگر تا کنون انتخاب نکرده ای و این بیان مولا شامل نیست در جایی که یکی از خبرین در واقعه ی قبل انتخاب شده است.
بنابراین روشن می شود که موضوع اخبار تخییر «من اختار» نیست بلکه موضوع «من لم یختر» است، حال اختیار و اخذ به هر معنایی که معنا شود، اختیار به معنای اخذ عملی یا اخذ التزامی، با اخذ یک خبر آن خبر حجت تعیینه می شود ـ هم نزد شیخ و هم نزد آخوند، وقتی یکی از خبرین اخذ شد امر به اخذ امتثال شده و ساقط شده و کار در واقعه نخست تمام می شود و وقایع بعدی هم مانند واقعه نخست است.
مولا می فرماید: «هر کدام را اختیار کنی عیبی ندارد» یعنی ای کسی که تا به حال اختیار نکردی تو هر کدام از خبرین را اختیار کنی اشکال ندارد.
و مفاد خبری را که مجتهد اختیار می کند اختصاص به یک جمعه ندارد بلکه مفادش آن است که «در هر جمعه باید نماز جمعه بخوانی»، مجتهد مضمونی را اختیار کرده است که میگوید تا آخر عمر باید نماز جمعه بخوانی، لذا او در جمعه دوم متحیر نیست، کسی نیست که حجت نداشته باشد. حکم جمعه دوم را در همان جمعه پیش انتخاب کرد.
با این توضیحات روشن شد که اطلاق «بأَيِّهِمَا أَخَذْتَ مِنْ بَابِ التَّسْلِيمِ وَسِعَك‌»[8] شمول ندارد نسبت به کسی که در ابتدا یکی از خبرین را اخذ کرده است و تکلیفش با اخذ روشن شده است.
دلیل سوم: استصحاب تخییر از واقعه اول به واقعه دوم (آخوند)
مرحوم آخوند در جواب از شیخ انصاری و درست کردن شرط اتحاد قضیه متیقنه و مشکوکه، استصحاب را اینگونه تقریب می کند؛ موضوع حجیت تخییریه که در زمان سابق متیقن است عبارت است از «کسی که خبرین متعارضین نزد او قیام کرده است» و در زمان لاحق که زمان واقعه دوم است باز نزد مجتهد خبرین متعارضین قیام کرده اند لذا شرط استصحاب وجود دارد و استصحاب جاری است.
مناقشه به شیخ اعظم: معقول نبودن موضوعیت «من لم یختر» (محقق اصفهانی)
محقق اصفهانی می فرمایند معقول نیست که موضوع حجیت تخییریه «من لم یختر» کسی که ابتداء هیچکام از خبرین را اختیار نکرده است باشد، یعنی شارع فرموده باشند «من لم یختر اختر» کسی که اختیار نکرده ای اختبار کن، چون مثل کسی است که در حال ترک نماز است به او گفته شود «ایها التارک للصلاة صل»، معقول نیست موضوعِ حکم «اختر» عبارت باشد از «من لم یختر» چون این جمع بین متناقضین است. بلکه موضوع حجیت تخییریه «من قام عنده الخبران» می باشد.
جواب: (نظر تحقیق)
محقق اصفهانی در کلام شیخ اعظم دقت نکرده اند موضوع اخبار تخییر نزد شیخ انصاری عبارت است از «من لم یختر ابتداءً». شیخ انصاری می فرمایند «فالظاهر أنّها مسوقة لبيان وظيفة المتحيّر في ابتداء الأمر»[9] و بعد از مطرح کردن استصحاب به آن اینگونه پاسخ می دهند«لأنّ الثابت سابقا ثبوت الاختيار لمن لم يتخيّر، فإثباته لمن اختار و التزم إثبات للحكم في غير موضوعه الأوّل‌»[10] .
کلام شیخ اشکال ندارد و ما نتوانستیم کلام محقق اصفهانی را بفهمیم، چه اشکالی دارد که کسی که تا الآن اختیار نکرده است بعد از این حق اختیار داشته باشد و این جمع بین متناقضین نیست، در تناقض هشت وحدت شرط است و یکی وحدت زمان است و اینجا زمان ها فرق می کند، موضوع عبارت است از کسی که تا الآن اختیار نکرده و حکم عبارت است از اختیار پس از الآن، شیخ انصاری می فرمایند موضوع «من لم یختر» است و حرف «لم» برای نفی در ماضی است و حکم و موضوع زمان مشترک ندارند تا جمع بین متنافضین باشد.
کلام شیخ انصاری متین است و مجالی برای مناقشه آخوند و محقق اصفهانی نیست.
محقق صدر بحث را برده اند به استصحاب تعلیقی، در نظر تحقیق استصحاب تعلیقی مجالی ندارد اما به جهت نکات علمی ان شاء الله جلسه بعد به آن متعرض خواهیم شد.

[1] الكافي (ط - الإسلامية)، ج‌1، ص: 66.
[2] فرائد الأصول، ج‌4، ص: 43.
[3] الكافي (ط - الإسلامية)، ج‌1، ص: 66.
[4] فرائد الأصول، ج‌4، ص: 43.
[5] كفاية الأصول ( طبع آل البيت )، ص: 446.
[6] نهاية الدراية في شرح الكفاية ( طبع قديم )، ج‌3، ص: 385.
[7] فرائد الأصول، ج‌4، ص: 43.
[8] الكافي (ط - الإسلامية)، ج‌1، ص: 66.
[9] فرائد الأصول، ج‌4، ص: 43.
[10] فرائد الأصول، ج‌4، ص: 44.

پاسخ
#95
95/12/21
بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تعارض/قاعده ثانوی//تنبیهات /تنبیه سوم: اختلاف نسخه و تنبیه چهارم:ترتیب بین مرجحات
خلاصه مباحث گذشته:
بحث در تخییر بدوی و استمراری بود، برای اثبات تخییر استمراری اطلاقات اخبار تخییر و استصحاب تخییر از واقعه نخست مطرح شد و مرحوم شیخ انصاری منکر اطلاق و استصحاب بودند و آخوند مثبت اطلاق و استصحاب بودند.
و اساس اختلاف بازگشت می کرد به موضوع اخبار تخییر، موضوع اخبار تخییر نزد شیخ عبارت بود از «متحیر» لذا اطلاقات و استصحاب را منکر بود و موضوع اخبار نزد آخوند عبارت بود از «من قام عنده الخبران» لذا مثبت اطلاقات و استصحاب بود.
 
در تقریب استصحاب دو بیان وجود دارد: 1. استصحاب تنجیزی 2. استصحاب تعلیقی
استصحاب محل نفی و اثبات تا کنون استصحاب تنجیزی بود و محقق صدر استحصاب را با تقریب استصحاب تعلیقی مطرح کرده است.
دلیل چهارم: استصحاب تعلیقی (محقق صدر)
محقق صدر استصحاب تعلیقی را به این بیان مطرح میکنند « در زمانی که هیچ یک از خبرین اخذ نشده بود اگر این خبر اخذ می شد بلااشکال حجت بود و الآن هم کما کان و همان حجیت باقی است» اگر این خبر را در واقعه نخست اخذ کرده بودیم در حق ما حجت بود و الآن هم به همان گونه باقی است و اگر الآن اخذ کنیم حجت خواهد بود.
در استصحاب تعلیقی موضوع محرز است و قضیه متیقنه و مشکوکه متحد است. و این اشکالات را ندارد.[1]
مناقشه: عدم تمامیت استصحاب تعلیقی (نظر تحقیق)
محقق صدر در مقام تطویل کرده اند لکن در تنبیهات استصحاب گذشت که استصحاب تعلیقی تمام نیست و اخبار استصحاب شامل آن نیست.
تنبیه سوم: اختلاف نسخ
قدر متیقن از اخبار علاجیه ترجیح و تخییر در مواردی است که دو خبر متعارض با دو سلسله سند از معصوم علیه السلام نقل شده است.
در این موارد موضوع «إِذَا جَاءَكَ الْحَدِيثَانِ الْمُخْتَلِفَانِ» صدق میکند.
محقق نائینی سه مورد را مطرح کرده است که برخی به طور قطع مشمول اخبار نیستند و شمول برخی مشتبه است.[2]
این سه مورد محل ابتلا هستند و عبارتند از:
1. اختلاف رجالیون در ترجمه روات حدیث
یک رجالی می گوید «فلانی ثقه است و خبرش حجت می باشد» و رجالی دیگر میگوید «او ثقه نیست و خبر حجت نمی باشد». در این مورد روشن است که موضوع «إِذَا جَاءَكَ الْحَدِيثَانِ الْمُخْتَلِفَانِ» که صادق نیست.
2. تفسیر خبر
وقتی اهل لغت یا روات یا مصنفین روایت را به دو معنای مختلف تفسیر میکنند اینجا هم خبرین مختلفین صادق نیست. مثلاً یک لغوی میگوید «مراد این است» و لغوی دیگر میگوید «مراد آن است» و مثل اینکه گاهی مرحوم صدوق در پاره ای از روایات با «اعنی» روایت را توضیح می دهد، و توضیح و تفسیر از سوی روات نیز متعارف است.
محقق نائینی می فرمایند موضوع «جاء عنکم خبران مختلفان» «إِذَا جَاءَكَ الْحَدِيثَانِ الْمُخْتَلِفَانِ» در مواردی صادق است که لفظ خبرین با هم مختلف هستند، خبر از جنس لفظ است و مؤدی معنا است نه خود معنا، بنابراین «خبران مختلفان» بر اختلاف معنا صدق نمی کند. و آنچه اینجا صادق است عبارت است از «جاء عنکم خبران و اختلف فی تفسیره» می باشد.
3. اختلاف نسخه
مثلاً مرحوم کلینی روایتی را «یجوز» نقل می کند و مرحوم شیخ طوسی «لایجوز»، آیا «إِذَا جَاءَكَ الْحَدِيثَانِ الْمُخْتَلِفَانِ» در اختلاف نسخه نیز صادق است؟
اقوال
در مسأله دو قول وجود دارد
1. صدق (محقق خویی)
2. عدم صدق (محقق نائینی و محقق همدانی)
محقق نائینی به برخی نسبت می دهند که ایشان قائلند که موضوع خبران مختلفان در اختلاف نسخ صادق است و خود ایشان قائل به عدم صدق هستند.
ادله
دلیل عدم صدق: عدم صدق عرفی
ذهن عرفی نمی پذیرد که در اختلاف نسخه کتاب کافی با کتاب کلینی، اختلاف خبران صدق کند.
محقق نائینی اختلاف نسخه را از موارد اشتباه حجت به لاحجت می داند و در مقام بیش از یک خبر از مام صادر نشده است و نمی دانیم آنچه صادر شده است «یجوز» می باشد یا «لایجوز»؟
دلیل صدق: عدم فرق
محقق خویی در مصباح الاصول می فرمایند: تحقق خبر به صدور واقعی از امام نیست بلکه به تحقق اخبار مخبر است، و خبرین مختلفین یعنی خبرینی که کذب یکی معلوم است. بنابراین مراد از «إِذَا جَاءَكَ الْحَدِيثَانِ الْمُخْتَلِفَانِ» انحصار ندارد در مورادی که در واقع دو خبر مختلف از امام علیه السلام صادر شود بلکه وقتی مجلس امام علیه السلام در یک خبر صادر می شود و پس از مجلس دو روای هر کدام به نحوی آن خبر را نقل میکنند صدق می کند که «إِذَا جَاءَكَ الْحَدِيثَانِ الْمُخْتَلِفَانِ» و وقتی موضوع صدق کرد احکام ترجیح و تخییر نیز بر آن بار می شود.
منبه: یک بار دو روای از مجلس امام بیرون می آیند و یکی میگوید امام فرمود «یجوز» و دیگری میگوید امام فرمود «لایجوز» در اینجا صدق میکند که به سوی ما دو خبر مختلف آمد، و این اختلاف خبرین در ابتدای سند و همچنین اگر در منتهای سند کلینی و شیخ طوسی اختلاف کنند صدق می کند که به سوی ما دو خبر مختلف آمده است.
و فرض آن است که روات سلسله سند ثقه هستند.
محمد بن یعقوب عن علین بن ابراهیم عن ابیه عن ابن ابی عمیر عن حماد عن زراره عن الصادق علیه السلام قال «یجوز فلان شیئ».
و شیخ طوسی هم به همین سند از امام صادق علیه السلام نقل میکند که امام فرمودند «لایجوز فلان شیئ». اگر سند کلینی و شیخ طوسی با هم متفاوت باشند و اختلاف نسخه در دو سند باشد واضح است که «خبران مخلتفان» صدق میکند اما در جایی که شبهه است را مثال می زنیم، در آنجا محقق خویی مدعی هستند که «جاء عنکم خبران مختلفان» صادق است.
تا کنون مثال در جایی بود که اختلاف نسخه مربوط به دو کتاب از دو مصنف است، محقق خویی ادعای بزرگ تر دارند حتی در جایی که بین دو نسخه از یک کتاب اختلاف وجود داشته باشند باز موضوع «إِذَا جَاءَكَ الْحَدِيثَانِ الْمُخْتَلِفَانِ» صادق است و احکام آن بار می شود. چون کتابت و نقل با هم فرقی ندارند. مثلا اختلاف نسخه در کتاب تهذیب رایج است.
در اختلاف نسخه در یک کتاب اگر مستنسخ ها افرادی ثقه بودند موضوع اختلاف خبرین صادق است در حقیقت یک مستنسخ میگوید «کلینی به سندش از امام صادق نقل کرد که امام صادق علیه السلام یجوز فرموده اند» و مستنسخ دیگر می گوید «کلینی به سندش از امام صادق علیه السلام نقل میکند که امام لایجوز فرموده اند».
اما در زمان حال قابل احراز نیست که مستنسخ چه کسی بوده است لذا موضوع اختلاف حدیث در زمان ما محقق نیست. اما اگر شما خود مستنسخ را دیدید و می دانید که ثقه است و او به شما گفت که کلینی از علی ابن ابراهیم از پدرش تا زراره و زراره از امام صادق علیه السلام و ایشان می فرمایند «یجوز» و مستنسخ دیگر هم ثقه است به شما میگوید کلینی از پدرش از علی ابن ابراهیم از پدرش تا زراره از امام صادق علیه السلام نقل میکند که امام فرمود «لایجوز»، در این مثال هم صادق است که «جاء عنکم خبران مختلفان».
تبصره
اگر صاحب یک کتاب در دو جای از کتابش یک روایت را ذکر کرد مثلا کلینی در کافی یک روایت را در باب صلاة «یجوز» نقل میکند و همان روایت را که مرتبط با نماز میت است در باب صلاة المیت «لایجوز» نقل میکند، در این مورد خبران مختلفان صادق نیست، عرفیت ندارد که آن روایت در باب نماز یک روایت جدا گانه باشد و در باب نماز میت روایت دیگری باشد که نقل میکند، اینجا دو خبر مختلف به نزد ما نرسیده است بلکه یک خبر بوده و آن الآن گم شده است نمی دانیم آن خبر «یجوز» است یا «لایجوز»!
این تبصره محل ابتلا است هم در کتاب کافی هم در کتاب تهذیب.
بررسی ادله در نظر تحقیق
اختلاف نسخه دو کتاب مصداق «خبران مختلفان»
در جایی که اختلاف نسخه در دو کتاب باشد مسأله همان طور است که محقق خویی می فرمایند و موضوع «خبرین مختلفان» صدق کرده و احکام خبرین متعارضین جاری است.
صدق عقلی «خبرین مختلفان» در اختلاف نسخه یک کتاب
در جایی که نسخه های یک کتاب اختلاف داشته باشند، «خبران مختلفان» به دقت عقلی صادق است، یک مستنسخ یک خبر را نقل کرده و مستنسخ دیگر خبر دیگر را نقل کرده است و در رسیدن دو خبر مختلف به نزد ما فرق نمی کند که دو نفر در مجلس امام باشند و سخن امام به گوششان رسده و خبرین مختلفین را به ما گزارش کنند یا اینکه سر کتاب باشند و چشمشان به روایت بوده و خبرین مختلفین را به ما گزارش کنند.
صدق «خبرین مختلفین» اینجا با دقت عقلی درست است لکن ذهن عرفی نمی پذیرد که موضوع «خبرین مختلفین» اینجا صادق باشد، بلکه عرف قضاوت می کند تا زمان کلینی یک خبر بوده است و انشعاب ها بعد از کلینی شروع شده است.
منبه؛ در مثال زیر عدم صدق موضوع روشن است، مثلاً اگر در کتاب کافی خبر یک چیز باشد و مستنسخ ها آن را مختلف استنساخ کنند یکی «یجوز» و دیگری «لایجوز» استنساخ کند ایجا روشن است که خبران مختلفان صادق نیست. یا اگر یک شاگر زراره حدیث استادش را «یجوز» نقل کند و شاگر دیگر حدیث او را «لایجوز» نقل کند، قضاوت عرف آن است که اینجا دو حدیث مختلف از امام به دست ما نرسیده است.
و الذی یسهل الامر: فقدان سند به نسخه
آنچه که حکم مسأله را سهل میکند این است که اگر در یک کتاب اختلاف نسخه پیدا شد هیچیک از نسخه ها حجت نیست، زیرا سند به نسخه موجود نیست، آنچه که دلیل بر حجیت کتاب کافی است شهرت کتاب کفی است و سند هایی که نقل کرده اند سند به کتاب نیست سند به اصل کتاب است از باب تیمن و تبرک، نسل پسین از نسل پیشین اجازه می گرفتند کما اینکه ما هم اینگونه انجام دادیم، علما سند خود را به کتاب علامه مجلسی صاحب بحار می رسانند و از او به شیخ طوسی و از ایشان به صاحبات کتب و از آنها به امام علیه السلام بنابراین این اجازه ها تشریفاتی بوده است و چنانچه اختلافی در نسخه پیدا شد اگر قرائن معینه بود، آن قرائن موجب تعیین است و الا هیچکدام از نسخه ها حجت نیتسند.
حاصل تنبیه سوم: مجالی برای بحث از موضوع داشتن «خبرین مختلفین» در اختلاف نسخ وجود ندارد، چون شرط شمول اخبار علاجیه آن است که ابتدا فی نفسه خبرین مشمول «صدق العادل» بود و مقتضی حجیت در خبرین متعارضین تمام باشد، سپس بگوییم وقتی هر دو حجتند، حکم تخییر را ترجیح ـ طبق قاعده ثانویه ـ بر آنها بار میشود. اما وقتی مشمول ادله حجیت نیستند، بحث صغروی نسبت اخبار علاجیه مجالی ندارد. بنابراین «خبرین متعارضین» در اختلاف نسخه موضوع ندارد یا به بیان قصور در اخبار علاجیه که بیان محقق نائینی و محقق همدانی است یا به بیان قصور مقتضی حجیت به بیان مختار.
تنبیه چهارم: ترتیب بین مرجحات
در وجود ترتیب بین مرجحات بین اصولیون اختلاف وجود دارد:
اقوال:
وجود ترتیب (وحید بهببهانی)
نبود ترتیب بر فرض قبول مرجحات (آخوند)
آخوند بر این باور هستند که اگر مرجحات را بپذیریم بین آنها ترتیب وجود ندارد، اگر در یک خبر مرجحی بود و در خبر دیگر مرجح دیگر بود، این دو خبر سیان هستند و تزاحم میکنند و در تزاحم ملاک هر کدام اقوی باشد آن مقدم است. آخوند همیشه تزاحم را می برد به «اقوی ملاکاً».
کسانی هم که قائل به ترتیب هستند بین خودشان اختلاف دارند.
آخوند به وحید بهبهانی نسبت داده است که ترجیح جهتی را بر غیر جهتی مقدم داشته است و در مابقی چیزی نفرموده است. ظاهرا مرحوم بهبهانی در مابقی قائل به ترتیب نبوده است.
محقق نائینی بین مرجحات به شکل زیر قائل به ترتیب است. ابتدا مرجحات صدوری، سپس چهتی و بعد از آن مرجحات مضمونی. ترجیح به مثل اعدلیت، افقهیت و اصدقیت و شهرت مرجحات صدوری هستند و ترجیح به مخالفت عامه مرجح جهتی است و ترجیح به موافقت کتاب و سنت مرجحات مضمونی هستند. اگر مضمون خبری موافق کتاب بود اقرب به واقع است.
توضیح مسأله در دو مقام
مقام نسخت: قاعده اولی
مقام دوم: قاعده ثانوی
در مقام نسخت از این بحث میشود که مقتضای قاعده اولی آیا ترتیب است یا نه؟ و در مقام دوم از متقضای روایات بحث می شود؟
محقق نائینی در مقتضای قاعده خیلی بحث کرده است و قاعده برای ایشان مهم بوده است و در روایات که روایت راوندی را مطرح کرده و فرموده عمل به آن مشکل است. قاعده اولی آن قدر برایش محکم بوده که با اینکه از روایت راوندی به صحیحه تعبیر کرده است اما آن را کنار گذاشته است. روایت رواندی میگوید اول ترجیح مضمونی سپس ترجیح جهتی.
مخالف ایشان محقق خویی است و محقق خویی دو مرجح را قبول دارد و ترجیح به شهرت و صفات را قبول ندارد و اساس آن دو مرجح روایت قطب است. در آنجا ترجیح به موافقت کتاب و اگر نبود ترجیح به مخالفت عامه را بیان کرده است.
کلمات را ملاحظه بفرمایید که مقتضای قاعده اولی چیست و مقتضای قاعده ثانوی چیست؟

[1] بحوث في علم الأصول، ج‌7، ص: 399.
[2] فوائد الاصول، ج‌4، ص: 766.

پاسخ
#96
95/12/22
بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تعارض/قاعده ثانوی/تنبیهات /تنبیه چهارم:ترتیب بین مرجحات
خلاصه مباحث گذشته:
در تتبیه چهارم از ترتیب بین مرجحات بحث می شود.
 
اقوال:
مرحوم آخوند منکر ترتیب هستند.
و در مقابل قائلین به ترتیب نیز اختلاف دارند. وحید بهبهانی مرجح جهتی را مقدم کرده است.
شیخ انصاری مرجح صدوری را بر مرجح مضمونی و جهتی و مرجح مضمونی را بر جهتی مقدم کرده است.
محقق نائینی مثل شیخ مرجح صدوری را بر مرجح مضمونی و جهتی مقدم کرده است اما در مرحله بعد مرجح جهتی را بر مضمونی مقدم داشته است.
ادله:
با توجه به اینکه روایات ترجیح گویای ترتیب نیستند در دو مقام باید بحث شود:
مقام نخست: مقتضای قاعده در ترتیب
مقام دوم: مقتضای روایات در ترتیب
مقام نخست: مقتضای قاعده در ترتیب
نبود ترتیب بین مرجحات (آخوند)
محقق خراسانی می فرمایند علی القاعده بین مرجحات ترتیبی وجود ندارد، زیرا بازگشت همه مرجحات به ترجیح به صدور است و فرقی بین مرجحات جهتی و متنی و مضمونی نیست. ترجیح به صفات مانند ترجیح به صفات راوی و شهرت خبری، ترجیح به متنی مانند ترجیح به فصحات و ترجیح مضمونی مانند ترجیح به موافقت کتاب و شهرت فتوایی.
ادعای ایشان در مقابل قائلین به ترتیب این است که هرچند موارد مرجحات متعدد است اما مرکز آنها، موجَب و مرتجح یک چیز است، مورد ترجیح یا روای یا خبر یا جهت صدور است اما مترجح یک چیز بوده و آن عبارت است از صدور؛ حتی بازگشت مرجح جهتی نیز به صدور می باشد، اخبار ترجیح به صدور خبر مزیت دار تعبد می کند در قبال خبر فاقد مزیت.
شارع مقدس وجوب تصدیقی را که در ابتدا برای خبر بود بار کرده بود، با اخبار ترجیح آن «وجوب تصدیق» را تطبیق میکند به [مثلاً] خبر مشهور. معنای «اخذ کن به خبر اعدل» آن است که خبر اعدل را تصدیق کن، «صدق خبر الاعدل».
حتی در مرجح جهتی نیز همینگونه است، در تعارض خبرین اگر یک خبر موافق عامه بود و خبر دیگر مخالف عامه بود، ادله ترجیح میگویند «بگو مخالف عامه صادر شده است» خذ بما خالف العامّة، منشأ ترجیح مخالفت عامه است اما در نهایت آنچه اخبار ترجیح ایجاب میکنند صدور خبر مخالف عامه می باشد. اخبار ترجیح ما را تعبد می کنند به اینکه خبر مخالف عامه برای بیان حکم واقعی صادر شده است و خبر موافق عامه برای بیان حکم واقعی صادر نشده است.
موارد ترجیح منشأ و موجِب شده اند برای تعبد به صدور خبر که موجَب و مترجح نهایی است.
محقق خراسانی حتی در ترجیح جهتی هم فرموده است بازگشت آن به ترجیح صدوری است و نتیجه گرفته است که تمام مرجحات برمیگردند به ترجیح صدوری، و زمانی که بازگشته همه به ترجیح صدوری بود، تقدیم برخی از مرجحات بر بعض دیگر ترجیح بلا مرجح خواهد بود. [1]
مناقشه: نقض به ترجیح جهتی در قطعیی الصدور
ریشه این مناقشه در کلمات شیخ انصاری وجود دارد.
مرجح جهتی در متعارضین قطعیی الصدور موجب ترجیح یکی از خبرین است، با آنکه در اینجا بازگشت ترجیح جهتی به ترجیح صدور نیست.
قطع داریم دو خبر از امام علیه السلام صادر شده است یکی موافق عامه است و دیگر مخالف عامه، اخبار ترجیح دلالت دارند که ترجیح با خبر مخالف عامه است بدون اینکه بازگشت ترجیح جهتی به ترجیح صدور باشد[2]
جواب: استحاله تعبد به صدور در قطعیی الصدور(آخوند)
نکته ی عدم بازگشت ترجیح جهتی به ترجیح صدوری در قطعیی الصدور آن است که تعبد به صدور در آنجا محال بوده و امکان ندارد. آنجا صدور قطعی است و تعبد به صدور معنا ندارد، تعبد فقط در جهت می باشد.
و امکان نداشتن تعبد به صدور در آنجا مسلتزم آن نیست که ترجیح جهتی در ظنیی الصدور به ترجیح صدوری بازگشت نکند. در خبرین ظنیی الصدور تعبد به صدور هر دو خبر معنا ندارد بلکه ما را تعبد کرده است به صدور خبری که ـ مثلاً ـ مخالف عامه است.
اگر در ظنیی الصدور ابتدا ما را تعبد کند به صدور هر دو سپس به خبر مخالف عامه تعبد کند، در این صورت تعبد ابتدایی به صدور لغو خواهد شد. پس زمانی که تعبد به صدور هر دو معقول نیست از ابتدا ما را تعبد میکند به صدور یکی از خبرین.
اشکال به شیخ انصاری : نبود ترتیب بین مرجحات با مبنای اقربیت
صاحب کفایه در مقام اشکال به شیخ انصاری می فرمایند: با منبای تعدی از مرجحات منصوصه به غیر منصوصیه به ملاک اقربیت نیز بین مرجحات ترتیب وجود ندارد، و تقدم با مرجحی است که اقربیتش بیشتر باشد بنابراین با مبنای اقربیت نادرست است که گفته شود مرجح صدوری مقدم است بر مضمونی و مضمونی مقدم بر جهتی.
هر مرجحی که موجب اقربیت بیشتری شود و ظن نوعی اصابه به واقع آن بیشتر باشد آن مرجح مقدم است بر دیگر مرجحات.
محقق عراقی نیز مبنای استادش را در انکار ترتیب بین مرجحات تعقیب کرده و سخنان ایشان را تحکیم کرده است و با نائنیی خیلی تند شده است و گویا میگوید سخنان نائنیی منظم نیست.
وجود ترتیب بین مرجحات (شیخ انصاری، نائینی و بهبهانی)
قائلین به ترتیب باید از اشکال آخوند جواب بدهند.
شیخ انصاری هم جواب داده اند و اجمال جواب نائینی در کلمات شیخ هست لکن محقق نائینی چون اشکالات آخوند را دیده است کلماتش گویاتر و مفصل تر است.
محقق نائینی می فرمایند: فرق بین مرجحات صدوری و غیر صدوری در این است که ادله ترجیح به صدور مخصص ادله حجیت خبر می باشند، ادله «صدق العادل» تعبد به صدور کرده و میگویند «ثقه که خبر آورد بگو صادر شده است» و ادله ترجیح به صدور آن ادله را تخصیص زده و میگویند «خبر اوثق صادر شده است و خبر ثقه صادر نشده است».
ادله ترجیح به صدور مخالف و مقید اطلاق «صدق العادل» بوده و آن را تقیید می زند.
اما ادله ترجیح به جهت و مضمون با اطلاق ادله حجیت صدور ـ مثل «صدق العادل» ـ کاری نداشته بلکه ادله حجیت جهت را تخصیص می زنند.
هر حجت لفظی دارای دو جنبه است، جنبه صدور و جنبه جهت صدور و ظهور، اصالة الجهة در حجت لفظی میگوید: اصل آن است که این خبر برای بیان حکم واقعی صادر شده است، و در تعارض خبرین، اصالة الجهة در هر کدام از خبرین میگوید «این خبر برای بیان حکم واقعی صادر شده است» حال این دو اصل تعارض میکنند و ادله ترجیح به جهت می گوید «اصالة الجهة در خبر موافق عامه ساقط است»، از این رو ادله ترجیح به جهت مخصص اصالة الجهه در خبر موافق عامه می باشد و به ادله حجیت صدور کاری ندارد.
امر در ادله ترجیح مضمونی نیز همینگونه است؛ ادله ترجیح به موافقت کتاب «ما وافق الکتاب» به صدور کار ندارند و مخصص ادله اصالة الظهور هستند. اصالة الظهور در دو خبر متعارض میگوید «هم ظهور آن خبر مراد است و هم ظهور این خبر مراد است» و ادله ترجیح میگویند «من اصالة الظهور خبر موافق قرآن را تثبیت می کنم و ظهور خبر دیگر را اسقاط میکنم».
نتیجه: نظریه محقق خراسانی مبنی بازگشت همه مرجحات به مرجح صدوری اشتباه است، مرجح جهتی و مضمونی کاری به صدور ندارند و کار با ـ مثلاً ـ اصالة التطابق و ـ مثلاً ـ اصالة الظهور دارند. اینکه مثلا میگوییم یک اشکالی است که در آینده بحث خواهیم کرد. و زمانی که مرجحات مضمونی و جهت به مرجح صدور برگشت نکرد باید ترتیب بین مرجحات را ملاحظه کرد و ترتیب به همان نحوی است که شیخ انصاری بیان نموده است. جهت صدور فرع بر صدور است لذا مرجح جهتی نیز فرع بر مرجح صدوری است، ابتدا باید مولا تعبد به صدور خبر کند سپس به مضمون و جهت خبر تعبد کند.
به لحاظ عرفی وقتی مولا می تواند بگوید که «این خبر تقیه ای است و آن خبر برای بیان حکم واقعی است» که صدور خبر مفروغ عنه باشند، در خبر صادر معنا دارد بگوییم که این خبر به جهت بیان حکم واقعی صادر نشده است و آن خبر به جهت بیان حکم واقعی صادر شده است، و اگر در صدور گیر کردیم معنا ندارد ترجیح به جهت را مطرح کنیم.
اگر دو خبر تعارض کردند و یک خبر از عادل بود و خبر دیگر از اعدل، مولا میگوید «ترجیح با خبر اعدل است، خبر اعدل از من صادر شده است».
اگر یکی از خبرین متعارضین مخالف عامه بود و دیگر موافق عامه مولا فرموده است «خبر مخالف عامه را اخذ کن».
حال اگر خبری متعارضین به این نحو بودند که یک خبر موافق عامه است اما از راوی اعدل؛ و خبر دیگر مخالف عامه است اما از روای عادل، آیا اینجا ترجیح صدوری مقدم است یا ترجیح جهتی؟ در ذهن محقق نائینی واضح بوده است که تقدیم با ترجیح صدوری است، چون ادله ترجیح در ناحیه صدور حاکمند بر ادله ترجیح در ناحیه جهت، ادله ترجیح به صدور می گویند: «خبر اعدل صادر شده است و خبر عادل صادر نشده است» و ادله ترجیح به جهت میگویند «خبر عادل که صادر شده است به جهت بیان حکم واقعی است».
ادله ترجیح به صدور میگویند: «خبر عادل صادر نشده است».
ادله ترجیحه به جهت میگویند: «خبر عادل که صادر شده به جهت بیان حکم واقعی است».
دیدگاه محقق نائنیی آن است که دلیل مرجح صدوری در موضوع دلیل مرجح جهتی تصرف میکند، وقتی ادله ترجیح صدور میگویند «خبر عادل صادر نشده است» معنا ندارد که ادله ترجیح جهتی بگویند «خبر عادل برای بیان حکم واقعی است» بیان حکم واقعی فرع بر صدور است.
محقق نائینی بحث را متمرکز کرده است در مرجح جهتی و در پایان فرموده است، بحث در مورد مرجح مضمونی نیز همینگونه است.
محقق نائینی می فرمایند: نکته ای که در این بیان وجود دارد و اشکال آخوند را پاسخ می دهد این است که در مرجح جهتی ما ادعا نداریم که «ابتدا به صدور هر دو متعارض تعبد شده است» زیرا در این صورت معنا ندارد که ابتدا شارع به صدور هر دو تعبد کند سپس بگوید صدور موافق عامه را راه کن، مراد ما از اینکه میگوییم «مرجح جهتی فرع بر مرجح صدوری است» آن نیست که خبر مخالف عامه بالفعل صادر شده است. آخوند خیال کرده اند که شیخ انصاری می فرمایند: «مرجح جهتی فرع بر صدور فعلی خبر است» سپس اشکال کرده اند که معنا ندارد شارع ابتدا به صدور فعلی هر دو تعبد کند سپس بگوید خبر مخالف عامه را رها کن. مراد ما آن است که مرجح جهتی بر فرض صدور خبر مورد و موضوع دارد یعنی در مرجح جهتی صدور فرض شده است، ادله ترجیح به جهت مخصص اصالة الجهة است این ادله میگویند «خبر بر فرض صدور برای بیان حکم واقعی است» و ادله ترجیح صدور حکومةً میگویند آن خبر صادر نشده است و موضوع ان را از بین می برد.[3]
مناقشه: مصداق نداشتن مرجح جهتی در مظنونی الصدور(محقق عراقی)
محقق عراقی نیز همان اشتباه آخوند را مرتکب شده است.
محقق عراقی می فرمایند: اگر مرجح جهتی فرع بر مرجح صدوری باشد موردی برای ترجیح به جهت باقی نمی ماند جز در خبرین قطعیی الصدور، در خبریینی که متعارضند و صدورشان قطعی است آنجا یکی را با مرجح جهتی ترجیح می دهیم. اما شما در خبرین ظنیی الصدور می گویید باید از نظر صدور باید با هم مساوی و متعادل باشند تا نوبت برسد به مرجح جهتی، و حال آنکه اگر از نظر صدور با هم مساوی بودند تساقط میکنند و نوبت به مرجح جهتی نمی رسد، لازمه اختصاص مرجح جهتی به فرض تساوی و تعادل صدورین آن است که برای مرجح جهتی آن است که مرجح جهتی در مظنونی الصدور مصداق نداشته باشد.
جواب:
مرحوم شیخ انصاری فرمودند «مرجح جهتی جایی مصداق دارد که صدور خبر یقینا یا تعبدا ثابت باشد» و محقق نائینی توضیح داده اند که مراد از اینکه میگوییم «خبر باید تعبدا ثابت باشد» آن نیست که ثبوت تعبدی خبر بالفعل باشد بلکه مراد آن است که خبر اقتضای تعبد داشته باشد، در جایی ترجیح به جهت جا دارد که خبر مقتضی تعبد به صدور را داشته باشد.
هم این خبر مقتضی تعبد به صدور را دارد و هم آن خبر مقتضی تعبد به صدور را دارد، زمانی که هر دو خبر در حد اقتضا تعبد به صدور را داشتند نوبت می رسد به ترجیح جهتی و مولا می فرماید «این خبر مخالف عامه است و آن را اخذ کن».
ادله ترجیح به جهت از ثبوت صدور فعلی ساکت هستند، این ادله میگویند «خبر مخالف عامه که مقتضی صدور را دارند برای بیان حکم واقعی است» و وقتی صدور خبر اعدل به فعلیت رسید (موضوع مرجح جهتی) صدور خبر عادل مخالف عامه را نفی میکند.
حاصل کلام: محقق نائینی دو سخن دارد 1. مرجح جهتی به مرجح صدوری بر نمی گردد 2. مرجح صدوری موضوع مرجح جهتی را از بین می برد، مرجح جهتی میگوید «خبر مخالف عامه برای بیان حکم واقعی صادر شده است» و مرجح صدوری میگوید«خبر اعدل صادر شده است و خبر عادل مخالف عامه صادر نشده است».
الحق و الانصاف محقق نائینی کلام شیخ را خوب بیان کرده و در مقابل اشکال آخوند از شیخ خوب دفاع کرده است و اشکال را خوب نفی کرده است.
سخن شیخ و نائینی در ترتیب و اشکال آخوند و مبنای ایشان در عدم ترتیب را ملاحظه بفرمایید و ببینید سخن چه کسی اقوی است!

[1] كفاية الأصول ( طبع آل البيت )، ص: 453.
[2] كفاية الأصول ( طبع آل البيت )، ص: 453.
[3] فوائد الاصول، ج‌4، ص: 779 و 780.

پاسخ
#97
95/12/23
بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تعارض/قاعده ثانوی/تنبیهات/تنبیه چهارم:ترتیب بین مرجحات /جواب نائینی به مناقشه آخوند
خلاصه مباحث گذشته:
بحث در ترتیب بین مرجحات طبق قاعده بود.
مرحوم آخوند فرمودند طبق قاعده ترتیبی بین مرجحات نیست. چون بازگشت همه مرجحات به تعبد به صدور است.
و در مقابل او بهبهانی و شیخ انصاری و نائینی قائل به ترتیب بین مرجحات هستند.
 
انکار ترتیب بین مرجحات از سوی آخوند مبتنی است بر بازگشت همه مرجحات به ترجیح به صدور و تعبد به صدور.
مقصود محقق خراسانی از بازگشت همه مرجحات به مرجح صدوری آن نیست که مرجح غیر صدوری وجود ندارد، بلکه در دیدگاه ایشان مرجح متنی و مضمونی و غیره داریم که موارد هر کدام و نقش هر یک با دیگری مختلف است اما موجَب همه انها صدور ذو المرجح و عدم صدور غیر ذی المرجح می باشد. و زمانی که نتیجه این است تقدیم یکی از مرجحات بر دیگری وجه ندارد.
آخوند در پاسخ به این پرسش که «چرا بازگشت همه مرجحات به ترجیح به صدور است؟» می فرمایند: «چون اگر شارع ما را تعبد کند به صدور خبرین سپس با مرجح جهتی بگوید یک خبر را الغا کن، مستلزم لغویت است و معنا ندارد اول تعبد کند به صدور هر دو سپس بگوید یکی صادر شده بدون دیگری، لذا مرجح صدوری تقدم ندارد بر مرجح جهتی».
وجود ترتیب بین مرجحات و جواب از اشکال آخوند(نائینی)
محقق نائینی در مقام پاسخ می فرماید مرجحات مختلف بوده و با هم فرق میکنند، برخی از مرجحات که نامشان مرجح صدوری است تعبد به صدور می کنند مانند ترجیح به شهرت و برخی از مرجحات [که نامشان] مرجح جهتی و مضمونی است تعبد به صدور نمی کنند و در جهت صدور یا مضمون تعبد می کنند.
مرجحات صدوری به صدور یکی از خبرین تعبد میکند و در ناحیه صدور خبر دیگر مخصص ادله حجیت خبر می باشند. و مرجحات جهتی از ناحیه جهت صدور یکی از خبرین به صدور از جهت بیان حکم واقعی تعبد میکنند و از ناحیه جهت صدور خبر دیگر مخصص ادله اصالة الجهة می باشند. ـ و اساس شبهه آخوند این بود که بازگشت همه مرجحات به ترجیح به صدور است ـ تا اینجا روشن شد که بازگشت همه مرجحات به صدور نیست، و پیشتر بیان اجمالی پاسخ محقق نائینی به شبهه آخوند گذشت. و بیان تفصیلی پاسخ ایشان از قرار ذیل است.
بیان تفصیلی پاسخ محقق نائینی
آخوند شبهه کرد که اگر بازگشت مرجح جهتی به ترجیح صدور نبوده و مرجحات صدوری در رتبه مقدم باشند، نتیجه این می شود که شارع ابتدا به صدور هر دو خبر متعارض تعبد کند، سپس با مرجح جهتی بگوید «خبر موافق عامه صادر نشده است» و این نامعقول و لغو است.
محقق نائنیی پاسخ می دهند که آخوند موارد خالی از تعارض را با موارد تعارض خلط کرده اند.
در جایی که تعارض نیست و اماراتی قائم شده است بر صدور تقیه ای خبر در اینجا تعبد به صدور لغو است، اگر شارع ابتدا تعبد به صدور کند سپس بگوید «به خاطر تقیه خبر تقیه ای صادر شده است و تعبد به صدور را الغاء کردم»؛ مستلزم لغویت است.
اما در جایی که تعارض وجود دارد مناقشه به لغویت نمی آید، چون خبرین متعارضین به برکت «صدق العادل» مقتضی حجیت را دارند سپس ادله ترجیح به جهت آمده و نمی گذارد حجیت خبر موافق عامه از اقتضا به فعلیت برسد.
مراد ما از اینکه میگوییم «تعبد به صدور هست و لغویت نیست» آن نیست که دلیل «صدق العادل» هر دو خبر متعارض را حجت بالفعل کرده است سپس ادله ترجیح به جهت می آید و آن را از فعلیت ساقط می کند، بلکه مراد ما این است که هر دو خبر متعارض از ثقه به دست ما رسیده است و هر دو خبر مقتضی حجیت را دارند.
قوت گرفتن مجدد شبهه آخوند: بازگشت همه مرجحات به مرجح صدوری
با این بیان شبهه آخوند دوباره زنده می شود.
خبرین متعارضین مقتضی حجیت را دارند و ادله مرجحات جهتی می آیند مانع از به فعلیت رسیدن خبر موافق عامه شده و خبر مخالف را حجت بالفعل کنند معنای این سخن آن است که مرجح جهتی به مرجح صدوری بازگشت میکند.
محقق عراقی و محقق صدر هم اذعان دارند که اگر تعبد به صدور در هیچ یک از خبرین فعلی نبوده و فقط در حد اقتضا باشد، اخبار ترجیح به صدور یکی از خبرین تعبد می کنند.
وقتی دلیل «صدق العادل» مقتضی حجیت در متعارضین می باشد، اخبار علاجیه می آیند و صدور یکی از خبرین را حجت بالفعل می کنند.
محقق صدر به همین بیان منکر ترتیب بین مرجحات هستند.
محقق صدر می فرمایند: همانگونه که موضوع مرجحات صدوری، دو خبری است که مقتضی حجیت دارند همانطور موضوع مرجحات جهتی هم دو خبری است که مقتضی حجیت دارند، اگر موضوع مرجح جهتی «الخبر الصادر» بود، مرجح صدوری با تعبد به صدور حاکم می شد بر مرجح جهتی، لکن موضوع ها مثل هم هستند و حکومت وجهی ندارد، و زمانی که موضوع ها مثل هم شدند قهراً حکم ها هم سیّان می شوند و حکم در هر دو مرجح تعبد به صدور می باشد.
موضوع مرجح جهتی دو خبری است که متقضی حجیت را دارند و تعبد به صدورشان به فعلیت نرسیده است و چون فرقی بین مرجح صدوری و جهتی نیست و وقتی موضوع مرجح جهتی آن بود، موضوع مرجح صدوری نیز همین است لذا سخن مرحوم آخوند و آقا ضیاء ثابت می شود.
پاسخ نائینی در بیان تفصیلی
در تقریب اجمالی از پاسخ نائینی گفته شد که محقق نائنیی می خواهند بفرمایند ترجیح به مرجح جهتی بر فرض صدور است مرجح جهتی می گوید«ترجیح با خبر مخالف عامه است بر فرض صدور» و زمانی که شک در صدور داریم مرجح صدوری میگوید «خبر مخالف عامه صادر نشده است» و همین که مرجح صدوری گفت خبر صادر نشده است حاکم می شود بر مرجح جهتی.
کلمه «بر فرض صدور» در کلام نائینی آمده است و برخی از محققین کلام نائینی را به همان بیان اجمالی که گذشت تبیین کرده اند.[1]
لکن بیان دیگری از کلام نائنیی وجود دارد و آن بیان تفصیلی است.
بیان تفصیلی: موضوع ادله ترجیح به جهت عبارت است از «الخبر الصادر» امام علیه السلام فرض کرده اند که اخبار شبیه عامه از ایشان صادر شده است و حال می فرمایند «اخبار شبیه عامه به خاطر تقیه از ما صادر شده است»، مطرح کردن تقیه مناسبت دارد با فرض صدور.
وقتی اخبار بسیاری مشابه عامه از مولا به خاطر تقیه صادر می شود عرفیت ندارد که بگوید «خبر شبیه عامه از من صادر نشده است».
از طرف دیگر هم خبر تقیه ای بسیاری از امام علیه السلام صادر شده است و هم خبر خلاف تقیه بسیاری و بعید است که امام بفرمایند «خبر موافق عامه از ما صادر نشده است».
و ظاهر روایت «مَا سَمِعْتَهُ‌ مِنِّي يُشْبِهُ قَوْلَ النَّاسِ فِيهِ التَّقِيَّةُ وَ مَا سَمِعْتَ مِنِّي لَا يُشْبِهُ قَوْلَ النَّاسِ فَلَا تَقِيَّةَ فِيهِ»[2] و روایاتی که می فرمایند «وقتی ثقات اخبار متعارض آوردند حکم آن فلان است» آن است که صدور مفروغ عنه است
شیخ انصاری و محقق نائینی با توجه به این شواهد و قرائن می فرمایند: مرجح جهتی در جایی موضوع دارد که صدور آن مفروغ عنه باشد یا وجدانا ـ مثل خبرین قطعیین ـ یا با تعبد ـ مثل خبرین ظنّیین ـ بنابراین موضوع ترجیح به جهت «الخبر الصادر» است.
حال محقق نائینی از طرفی می فرمایند: «موضوع ترجیح به جهت "الخبر الصادر" است» و از طرف دیگر می فرمایند: «دلیل صدّق العادل هر دو خبر متعارض را حجت بالفعل نکرده است» این دو سخن از ایشان چگونه قابل جمع است؟ اگر دلیل صدق العادل در حد اقتضا است و هر دو خبر را حجت بالفعل نکرده باشد، در فرض تساوی مرجحات صدوری، صدور هیچکدام از خبرین ثابت نمی شود و وقتی صدور هیچکدام ثابت نشد ـ به قول آقا ضیاء ـ به مرجح جهتی نوبت نمی رسد!
محقق نائینی ادعا دارند که کلام شیخ انصاری در این ظهور دارد که موضوع ترجیح به جهت «الخبر الصادر» است و محمول آن هم «صدور تقیه ای» است نه «صدور». و نظریه آخوند مبنی بر اینکه محمول اخبار ترجیح به جهت اثبات «صدور» است خلاف ظاهر می باشد.
در نظر مختار حل مشکله کلام شیخ انصاری و محقق نائینی به این است که بگوییم: هر چند «صدق العادل» هر دو خبر را حجت بالفعل نمی کند، و لغو است که شارع ابتدا هر دو خبر را حجت بالفعل کند سپس با اخبار ترجیح صدور یکی را الغا کند، اما «صدق العادل» صدور هر دو خبر را درست می کند سپس اخبار علاجیه ضمیمه شده و میگوید خبر موافق عامه تقیه ای صادر شده است ونتیجه این می شود که شارع فرموده است «وقتی دو ثقه خبر متعارض آوردند هر دو از من صادر شده است و مخبرها راست میگویند آن دو خبر را من گفتم اما موافق عامه را تقیه ای گفتم و حجت بالفعل خبر مخالف عامه است».
علم به کذب در متعارضین اعم است از کذب خبری و مخبری. کذب در دو ناحیه است، کذب خبری و کذب مخبری.
در متعارضین در ناحیه خصوص مخبر کذب وجود ندارد و «صدق العادل» مربوط به مخبر است و از آن ناحیه می گوید آن بندگان خدا دروغ نگفته اند، وقتی ثقه خبر آورد او را تکذیب نکن، راست میگوید، من آن خبر را گفته ام.
و در ناحیه کذب خبری مرجحات جهتی می گویند: خبری که از مولا صادر شده است و موافق عامه باشد کذب خبری ندارد برای بیان حکم واقعی صادر نشده است.
سخن مرحوم شیخ و نائینی این است که وقتی نوبت به مرجح جتی می رسد که صدور یا وجدانا یا تعبدا ثابت باشد، و زمانی که تعبد به صدور با «صدق العادل» ثابت شد اخبار علاجیه ضمیمه شده و می گویند خبر موافق عامه برای بیان حکم واقعی صادر نشده اند. شیخ انصاری در کلامش تصریح دارند که مرجح جهتی فرع بر قطع به صدور و تعبد به صدور می باشد.
بدون انضمام اخبار علاجیه تعبد به صدور متعارضین لغو است اما با انضمام آن اخبار تعبد به صدور از لغویت خارج می شود.
خیلی فکر کردیم تا بفهمیم که آخوند چگونه غیر مورد تعارض را با مورد تعارض خلط کرده است و حاصل کلام آن است که در جایی که تعارض نیست و یک خبر وجود دارد اگر مولا ابتدا به صدور تعبد کند سپس بگوید آن خبر را تقیه ای گفته ام به آن عمل نکن، تعبد به صدورش لغو است و اثر ندارد اما در جایی که دو خبر متعارض وجود دارد ـ اگر بفرماید هر دو از من صادر شده است و یکی را تقیه ای گفته و دیگری را بدون تقیه، به خبری که بدون تقیه آن را گفته ام عمل کن ـ تعبد به صدور لغو نیست چون تعبد به صدور به غرض عقلایی عمل به خبر مطابق با واقع می باشد.
شیخ انصاری و محقق نائینی رحمهما الله دو ادعا دارند 1. موضوع مرجحات جهتی «الخبر الصادر» است ـ با توجه به منبهاتی که گذشت ـ 2. محمول مرجحات جهتی «وجوب اخذ به مخالف عامه و عدم اخذ موافق عامه» می باشد نه تعبد به صدور. و «صدور»[3] با بیان بهتر محقق نائینی با «صدق العادل» احراز می شود.
شامل نشدن «صدق العادل» به خبرین متعارضین به خاطر وجود آیه و روایت نیست بلکه به خاطر آن است که شمولش مستلزم تعبد به متناقضین است و اگر دلیل و متمم جعل منضم شده و مانع از تعبد به متناقضین شود، شمول «صدق العادل» نسبت به متعارضین خالی از محذور می شود. در محل کلام با انضمام اخبار ترجیح جهتی، تعبد به صدور اقتضایی هر دو خبر متعارض درست می شود. مولایی که فرموده است «خبرین ثقتین را تکذیب نکن» عقلایی است که بفرماید «ثقه ای که خبر موافق عامه را از من نقل میکند درست نقل میکند و من آن خبر را گفته اما آن را تقیةً گفته ام آن را رها کن و خبر مخالف عامه را اخذ کن».
به ذهن می رسد که سخن شیخ انصاری و محقق نائینی سخن متینی است. محقق خویی می فرمایند آن بیانات بافتنی است لکن نظر تحقیق آن است که این بیانات اساس محکمی دارند. و تمام مرجحات به ترجیح به صدور برنمی گردند. برخی از مرجحات مرجح صدوری اند و برخی مرجح مضمونی. و بیان اجمالی که از محقق نائینی ارائه گشت آن بیان هم بیان بدی نیست، اما بیان تفصیلی با کلمات شیخ سازگاری بهتری دارد.
کیفیت ترتیب
قائلین به ترتیب شیخ انصاری و نائینی و بهبهانی بین خود در ترتیب بین مرجحات اختلاف نظر دارند.
مرحوم وحید بهبهانی و به تبع ایشان میرزا حبیب الله رشتی مرجح جهتی را بر تمامی مرجحات مقدم میدارند.
و شیخ انصاری و نائینی مرجح صدور را مقدم میکنند.
مرحوم بهبانی ظاهرا بر اساس روایات می فرمایند که مرجح جهتی مقدم است اما از آنجایی که ما در مقام نخست بر اساس قاعده بحث می کنیم لذا در این مقام فعلا با او سخنی نداریم.
لکن میرزا حبیب الله رشتی طبق قاعده فرموده اند که مرجح جهتی مقدم بر همه مرجحات است و بر این ادعا دو بیان و یک مؤید مجموعا سه وجه ذکر کرده اند که مرحوم آخوند همه وجوه را در تقریرات آورده است.
تقدم مرجح جهتی (میرزای رشتی)
میرزا از شیخ انصاری تعجب نموده اند که ایشان با اینکه تالی تلو معصوم است چگونه مرجح صدوری را مقدم بر جهتی کرده است در حالی که مرجح جهتی بر تمامی مرجحات مقدم است.
وجه نخست: علم اجمالی به عدم حجیت موافق عامه
آخوند نیز به این وجه اشاره کرده است. وقتی دو خبر با هم تعارض می کنند و یک خبر مرجح صدوری دارد و خبر دیگر مرجح جهتی مثلاً خبری مشهور است و موافق عامه و در مقابل خبر شاذ است اما مخالف عامه در اینجا علم اجمالی داریم که خبر موافق عامه یا صادر نشده یا اگر صادر شده باشد از روی تقیه صادر شده است. و وقتی علم اجمالی به عدم حجیت خبری داریم چگونه آن خبر می تواند ترجیح پیدا کند؟!
مناقشه: فقدان علم اجمالی (آخوند)
آخوند در مقام مناقشه به وجه ایشان می فرمایند از شیخ انصاری تعجب نیست، و سخن شما اعجب است.
علم به عدم حجیت از کجا حاصل شد؟ بلکه شاید خبر موافق عامه صادر شده باشد و شاید همان خبر حکم واقعی را بیان کند همانا عامه در بسیاری از احکام با ما مشترک و موافق هستند.
در خبر موافق عامه سه احتمال وجود دارد 1. عدم صدور 2. صدور تقیه ای 3. صدور به جهت بیان حکم واقعی. وقتی احتمال سوم مطرح است و امکان دارد آن صادر شده باشد و برای بیان حکم واقعی بوده و خبر مخالف عامه کذب باشد، با وجود احتمال علم اجمالی شکل نمی گیرد.
وجه نخست میرزا تا اینجا باطل می شود و إن شاء الله فردا به وجه دوم خواهیم پرداخت.

[1] فوائد الاصول، ج‌4، ص: 783.
[2] وسائل الشيعة، ج‌27، ص: 123 باب9 من ابواب صفات القاضی ح46.
[3] شیخ انصاری اینجا درست بیان نکرده اند و بیان نائنیی بهتر است. (استاد معظم).

پاسخ
#98
95/12/24
بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تعارض/قاعده ثانوی/تنبیهات/تنبیه چهارم:ترتیب بین مرجحات/کیفیت ترتیب /ادله تقدم مرجح جهتی
خلاصه مباحث گذشته:
بحث در کیفیت ترتیب بود بنا بر نظریه وجود ترتیب بین مرجحات. مرحوم بهبهانی و میزرا حبیب الله رشتی قائلند به تقدم مرجح جهتی بر تمامی مرجحات و در طرف مقابل مرحوم شیخ انصاری و نائینی قائلند بر تقدم مرجح صدوری بر دیگر مرجحات.
مرحوم آخوند اصل تقدم را منکر است لکن اکنون مفصل وارد بحث با میرزا حبیب الله رشتی شده است. ادعای آخوند آن است که وجهی برای تقدم مرجح جهتی بر مرجح غیر جهتی نیست. و به وجوهی که مرحوم میرزا حبیب الله اقامه کرده اند مناقشه نموده اند.
میرزا وجه نخست فرمود: با وجود مرجح جهتی علم اجمالی به عدم حجیت خبر مقابل پیدا می شود چون با ترجیح مخالف عامه خبر مقابل یا صادر نشده است یا اگر هم صادر شده باشد به جهت تقیه صادر شده است و با علم به عدم حجیت تعبد به صدور معنا ندارد.
مرحوم آخوند مناقشه کردند که چنان علم اجمالی وجود ندارد و با به میان آمدن پای احتمال صدور خبر موافق عامه به جهت بیان حکم واقعی علم اجمالی منتفی می شود.
 
نیاز به برهان نیست و با احداث احتمال سوم علم منتفی می شود. ظن قوی آن است که اقربیت خبر مشهور به واقع بیش از خبر دیگر است.
اگر خبر شاذ مخالف عامه از لحاظ صدور قطعی بوده و از لحاظ دلالت نص باشد و از لحاظ جهت یقینی باشد که برای بیان حکم واقعی صادر شده است در این صورت علم اجمالی حاصل می شود که خبر مقابل یا صادر نشده است یا به جهت تقیه صادر شده است. لکن این صورت از محل بحث خارج است، اگر در یک طرف صدور و جهت صدور و دلالت خبر قطعی باشد معارضه ای بین آن و خبر مقابل وجود ندارد.
جایی که در طرف مقابل علم اجمالی وجود دارد از محل بحث خارج است.
و جایی که محل بحث است علم اجمالی وجود ندارد.[1]
جواب: حصول علم اجمالی بعد از تعبد به جهت صدور (آقا ضیاء)
محقق عراقی در دفاع از میرزا می فرمایند: میرزا فی حد نفسه و با قطع نظر از مرجح جهتی نمی گویند «علم اجمالی داریم خبر مقابل یا صادر نشده است یا تقیةً صادر شده است» پر واضح است که فی حد نفسه علم اجمالی وجود ندارد بلکه مراد میرزا آن است که بعد از تعبد به مرجح جهتی علم اجمالی حاصل می شود، وقتی مولا فرمود «مخالف عامه را اخذ کن» یعنی خبر مخالف عامه حق است و برای بیان حکم واقعی صادر شده است و نتیجه و معنای التزامی گفتار مولا آن است که «خبر موافق عامه یا صادر نشده یا اگر هم صادر شده باشد به جهت تقیه صادر شده است».
معقول نیست که مولا بفرماید: «هر دو خبر به جهت بیان حکم واقعی صادر شده است» و فقط صدور برای بیان حکم واقعی یکی از خبرین قابل تعبد است و لذا وقتی مولا فرمود «تو را به جهت صدور خبر مخالف عامه تعبد می کنم» معنایش آن است که خبر موافق عامه یا صادر نشده است یا تقیه ای صادر شده است.
بنابراین بعد از تعبد به جهت خبر مخالف، تعبد به صدور خبر موافق عامه برای بیان حکم واقعی امکان ندارد!
و اکنون چه چیزی نسبت به خبر موافق امکان دارد؟ حال این خبر از دو صورت خارج نیست یا صادر نشده است یا برای بیان حکم واقعی صادر نشده است.
با این توضیح روشن شد که اشکال شیخ استاد به میرزا حبیب الله وارد نیست.
پاسخ: تکلف بودن جواب (نظر تحقیق)
بیان محقق عراقی تکلف است.
همانطور که تعبد به مرجح جهتی، نافی خبر در طرف مقابل است، همچنین تعبد به مرجح صدوری نیز نافی خبر مقابل می باشد.
کما اینکه معنای تعبد به جهت صدور آن است که خبر مشهور موافق عامه یا صادر نشده یا تقیة صادر شده است همچنین معنای تعبد به صدور آن است که خبر شاذ مخالف یا صادر نشده یا به خاطر مصلحتی حکم واقعی بیان نشده است ـ نمی گوییم تقیةً صادر شده است چون عدم بیان حکم واقعی به جهات عدیده ای می تواند باشد یا به خاطر تقیه یا به خاطر مصلحتی امام مجبور به توریه شده و مجبور شده اند که خلاف واقع بیان کنند.
اشتراک تقدم مرجح جهتی با تقدم مرجح صدور یا بیان فوق در صورتی است که تقدم مرجح صدوری را نپذیریم و نگوییم که مرجح صدوری نافی موضوع مرجح جهتی است.
ما نفهمیدیم در ذهن شریف محقق عراقی چه بوده است و چگونه با سخن باطلی از میرزا دفاع کرده است شما فکر کنید اگر چیزی به ذهنتان رسید ما را هم مطلع کنید.
وجه دوم: قیاس به قطعیی الصدور
میرزا حبیب الله رشتی در وجه دوم برای تقدّم مرجح جهتی می فرمایند: همانطور که در متعارضین قطعیی الصدور خبر مخالف عامه مقدم است بر خبر موافق عامه، امر در خبرین متعارضین ظنیی الصدور نیز همینگونه است، حال ظنیی الصدور نه تنها بالاتر از قطعیی الصدور بلکه بدتر از آن است.
شما در خبرین قطعیی الصدور خبر موافق عام را که قطعا صادر شده است کنار می گذارید و به طریق اولی باید در خبرین ظنیی الصدور خبر موافق عامه را کنار بگذارید چون خبر ظنی موافق عامه یک نقص دیگری دارد و آن احتمال کذبش می باشد. احتمال عدم صدور یک نقصی است در خبر ظنی موافق عامه که این نقص در قطعی الصدور وجود ندارد.
مناقشه یکم : قیاس مع الفارق (غیر آخوند)
این مناقشه در کلمات غیر آخوند از جمله شیخ وجود دارد.
قیاس ظنیی الصدور به قطعیی الصدور قیاس مع الفارق است.
در قطعیی الصدور راهی جز ترجیح به جهت صدور نیست، به علت اینکه صدور قطعی است و نمی توان سراغ مرجحات صدوری رفت لذا بایست با مرجح جهتی خبر مخالف عامه بر موافق مقدم شود. و جاری نشدن مرجح صدوری در قطعیی الصدور به خاطر موضوع نداشتن ملازمه ندارد با عدم جریان مرجح صدور در ظنیی الصدور با اینکه مرجح صدوری در اینجا موضوع دارد.
در محل بحث خبرین ظنیی الصدور هر چند خبر موافق عامه نقصِ «احتمال عدم صدور» را دارد لکن خبر شاذ مخالف عامه نیز این نقص را دارد، چرا شما فقط به نقص موافق عامه توجه می کنید! در حالی که خبر مخالف عامه هم احتمال عدم صدور را دارد؟
مرجح در قطعیی الصدور منحصر است به مرجح جهتی اما در ظنیی الصدور کما اینکه مرجح جهتی موضوع دارد، مرجح صدوری نیز موضوع دارد و کما اینکه خبر مشهور موافق عامه نقص دارد خبر شاذ مخالف عامه نیز نقص دارد با این تفاوت که خبر مشهور موافق عامه داری دو نقص است و خبر شاذ مخالف عامه یک نقص دارد، یک نقص خبر مشهور همان احتمال عدم صدور و نقص دیگرش صدور به جهت تقیه می باشد.
مناقشه دوم: ترجیه به مرجح صدوری در قطعیی الصدور (آخوند)
مرحوم آخوند طبق مبنای خود ـ که همه مرجحات را به مرجح صدوری بر میگرداند ـ به وجه میرزا مناقشه نموده است.
مرحوم آخوند می فرمایند: ترجیح به مرجح صدوری در قطعیی الصدور نیز جا دارد، دو خبر متعارض هستند و هر دو قطعا از امام علیه السلام صادر شده اند، یک خبر مشهور موافق عامه است و قطعی الصدور می باشد و خبر دیگر شاذ مخالف عامه بوده و قطعی الصدور می باشد، در اینجا هم جای تعبد به صدور هست، شارع می تواند می فرماید «آنچه از من صادر شده است برای بیان حکم واقعی است»، به این کیفیت که بفرماید: «خبر مخالف عامه که قطعا از من صادر شده است برای بیان حکم واقعی نیست بلکه به جهتی آن روایت را گفتم، و خبر مشهور موافق عامه برای بیان حکم واقعی است و به آن تعبد می کنم».
مرحوم آخوند اینجا قضیه را عکس کرده و فرموده اند در قطعیی الصدور نیز جای تعبد به صدور هست و اینگونه نیست که مرجح در آن فقط انحصار داشته باشد در مرجح جهتی.
وجه سوم: رجوع مرجح جهتی به مرجح دلالی
مرحوم آخوند وجه سوم میرزا را ذکر نکرده است اما مناقشه به این وجه را آورده است.
میرزا می فرمایند: بازگشت مرجح جهتی به مرجح دلالی است و مرجح دلالی بر همه مرجحات مقدم است.
در بیان چگونگی رجوع مرجح جهتی به مرجح دلالی باید دو مطلب اثبات شود اولا به لحاظ صغری باید اثبات شود که مرجح جهتی به مرجح دلالی بازگشت می کند و ثانیا به لحاظ کبری باید اثبات شود که مرجح دلالی مقدم بر همه مرجحات می باشد.
اثبات کبری
[در هر کلامی سه اراده وجود دارد، اراده استعمالی، اراده تفهیمیه و اراده جدّی] و اراده استعمالی یعنی ظهور، دلالت لفظ بر معنی و اراده تفهیمیه یعنی آنچه که متکلم خواسته است بفهماند و [اراده جدی یعنی در آنچه که خواست بفهماند جدّی بود و توریه و شوخی نکرد.]
ترجیح به مرجح دلالی مربوط است به قوت دلات و قوت دلالت مربوط می شود به مراد استعمالی و مراد تفهیمی، یعنی هر جا استعمال معنا آکد و تفهیم اوضح از جای دیگر باشد دلالت آن اقوی است از آنجای دیگر، یعنی دلالت (ظهور و مراد استعمالی) در آن خبر اقوی و اوضح است از دلالت در خبر دیگر، مثلا دلالت عام از دلالت مطلق اقوی و اوضح است، «اکرم کل عالمٍ» عموم وجوب اکرام همه علما را واضح تر می فهماند تا «اکرم العلما» هر دو خطاب شمول دارند لکن چون شمول عام با لفظ «کل» آمده و شمول مطلق با لفظ نیامده و با مقدمات حکمت است لذا شمول مطلق ضعیف تر است.
با اینکه قوت دلالت مربوط به مرحله مراد استعمالی و مراد تفهیمی است اما می توان آن را به مراد جدی نیز سرایت داده و به آن نیز نسبت داد.
در مثال محل بحث خبر شاذ مخالف عامه با خبر مشهور موافق عامه از نظر دلالی مساوی اند ـ هر دو عام و یا هر مطلق هستند ـ زیرا اگر از نظر دلالت یکی اقوی بود تعارض منتفی میشد، لکن در ناحیه مراد جدّی ـ که مستند به اصل تطابق مراد استعمالی با مراد جدی که اصل عقلایی است ـ اصل عقلایی اصالة التطابق در خبر شاذ مخالف عامه اقوی است از اصالة التطابق در خبر مشهور موافق عامه.
اصالة التطابق که همان اصالة الجدّ است به لفظ و دلالت مربوط نیست، دلیل لفظی نمی گوید «همان چیزی که مراد تفهیمی است همان هم مراد جدی است». سخن وُضّاع و لغویین مستند این اصل نیست بلکه این اصل مستند به سیره عقلا است و لفظ موضوع این اصل می باشد.
وضع الفاظ میگویند مراد تفهیمی و مدلول لفظی «اکرم کل عالم» آن است که همه علما وجوب اکرام دارند، و اما لفظ نمی تواند به این پرسش که «آیا جدی گفت یا شوخی کرد یا توریه کرد یا دروغ گفت؟» پاسخ دهد و سیره عقلا به این پرسش پاسخ می دهد که اصل آن است که جدی گفت.
هر چند جمع عرفی مربوط به دلالات لفظیه است و مراد جدی از حیطه دلالات لفظیه خارج است، لکن عقلا اگر ملاحظه کردند که اصالة التطابق در یک خبر اقوی است از اصالة التطابق در خبر دیگر، حکم به تقدم اصل اقوی می کنند.
همانگونه که عرف دلالت اقوی را بر غیر اقوی مقدم می دارند، همانطور هم اصالة التطابق اقوی را بر غیر اقوی مقدم میدارند.
میرزا حبیب الله رشتی ملاک تقدم در جمع عرفی دلالات را بر اصل تطابق پیاده کرده و بر این باور هستند که لبّ مرجح جهتی، مرجح دلالی است لکن به با سیاقت لفظ بلکه به بیان تعارض بین اصالة التطابق ها، اصالة التطابق در خبر مشهور موافق عامه میگوید «حکم واقعی این خبر است» و اصالة التطابق در خبر شاذ مخالف عامه میگوید «حکم واقعی این خبر است» و اصالة التطابق خبر مخالف مشهور برای اینکه مراد جدی باشد مزیت بیشتر دارد لذا مقدم است همانطور که اگر مراد استعمالی مزیت بیشتر داشت اقوی شده و مقدم می گشت.
مناقشه: اظهریت ملاک تقدم (آخوند)
اخوند مناقشه کرده اند که ملاک اظهریت است و اقوی بودن مراد جدی موجب اظهریت نیست.
ادامه کلام را برای فردا ملاحظه بفرمایید.

[1] كفاية الأصول ( طبع آل البيت )، ص: 457.

پاسخ
#99
1395/12/25
بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تعارض/قاعده ثانوی/تنبیهات/تنبیه چهارم:ترتیب بین مرجحات /کیفیت ترتیب
خلاصه مباحث گذشته:
بحث در ترتیب بین مرجحات بود، کلام به نظریه میرزا حبیب الله رشتی رسید مبنی بر اینکه مرجح جهت بر سایر مرجحات مقدم است، ایشان برای استدلال به نظریه شان به وجوهی استدلال کرده اند از جمله این وجه که بازگشت ترجیح جهتی به جمع دلالی است و جمع دلالی بر تمامی مرجحات مقدم است.


ترجیح جهتی و حمل روایت بر بیان حکم واقعی به نوعی جمع و توفیق عرفی است و بلااشکال توفیق و جمع عرفی بر مرجحات مقدم است.
و همانگونه که اگر دلالت لفظیه (مراد استعمالی) یک خطاب اقوی و اظهر بود مقدم می شود بر خطاب دیگر همچین اگر دلالت جدیه (مراد جدی) یک خبر اقوی بود مقدم می شود بر خطاب دیگر. در محل بحث نیز دلالت جدیه خبر مخالف عامه اقوی است از دلالت جدیه خبر موافق عامه.
مناقشه یکم: منتفی بودن جمع عرفی با احتمال تقیه، وجداناً (آخوند)
محقق خراسانی از وجه ایشان جواب می دهند که قیاس اقوائیت مراد جدی به اقوائیت ظهور قیاس مع الفارق است.
در ظهورات و دلالات مورد پذیرش است که اقوائیت ظهور یک خطاب نزد شنونده موجب تقدم آن بر خطاب غیر اقوی می شد لکن اقوائیت اراده جدّی موجب اقوائیت دلالت و ظهور نمی شود.
محقق خراسانی در بیان فارق بین مقامین به نکته خوب و متینی اشاره کرده اند.
ایشان می فرمایند: « آنچه موجب اقوائیت و اضعفیت دلالات و موجب جمع عرفی می باشد ارتکازات عرف است و مسأله توریه و تقیه در ذهن و ارتکاز مردم وضوح ندارد لذا باز بودن باب توریه در خبری و بسته بودن آن در خبر دیگر سبب جمع عرفی نیست.
ما قبول داریم که باب توریه در خبر موافق عامه به خاطر احتمال تقیه باز است و باب آن در خبر مخالف بسته است اما غفلت عرف از توریه و تقیه فارق بین مقام اقوائیت مراد جدی و مقام اقوائیت ظهور می شود، چون مردم از تقیه غافل اند و با تأمل و تعمق به آن می رسند لذا اقوائیت مراد جدی موجب اقوائیت دلالت و جمع عرفی نیست. آنچه در معنا و جمع مؤثر است عبارت است از لفظ و مطلبی که نیازمند تأمل و تعمق بوده و در ذهن عرف وجود ندارد یا به طور صاف و روشن وجود ندارد موجب دلالت و ظهور نمی شود».[1]
محقق نائینی می فرمودند که مخصص لبی اگر خیلی واضح باشد مانند مخصص متصل مانع از انعقاد ظهور عام است و اگر خیلی روشن نباشد مانند مخصص منفصل است.
تأیید مناقشه با روایات
مناقشه از این جهت بود که منتفی بودن جمع عرفی به خاطر احتمال تقیه امری وجدانی است. عرف دو خبری را که مدلولشان تنافی دارد متخالفان و متعارضان می بینند و بین دو خبر جمع عرفی نمی کنند هر چند یکی موافق با دشمنان باشد و یکی مخالف با ایشان.
و منتفی بودن جمع عرفی با احتمال تقیه علاوه بر اینکه وجدانی، از روایات نیز این مطلب به دست می آید.
«عَنْ سَمَاعَةَ بْنِ مِهْرَانَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قُلْتُ يَرِدُ عَلَيْنَا حَدِيثَانِ وَاحِدٌ يَأْمُرُنَا بِالْأَخْذِ بِهِ وَ الْآخَرُ يَنْهَانَا عَنْهُ قَالَ لَا تَعْمَلْ بِوَاحِدٍ مِنْهُمَا حَتَّى تَلْقَى صَاحِبَكَ فَتَسْأَلَهُ قُلْتُ لَا بُدَّ أَنْ نَعْمَلَ (بِوَاحِدٍ مِنْهُمَا) «4» قَالَ خُذْ بِمَا فِيهِ خِلَافُ الْعَامَّةِ».[2]
در موثقه سماعة می پرسد که دو خبر متخالف به دست ما می رسد چه کار کنیم حضرت می فرماید به هیچکدام عمل نکن تا امام زمانت را ملاقات کنی، تا حل شدن شدن مسأله صبر کن. او می گوید بایست عمل کنیم حضرت پاسخ می دهند به مخالف عامه عمل کنید.
از این موثقه روشن می شود که خلاف عامه یک امر عرفی نبوده است، اگر عمل در آن واقعه ضرورت نداشت جای توقف بود و اگر تقدم مخالف عامه جمع عرفی بود جایی برای توقف نبود و توقف معنا نداشت.
در مقبوله عمر بن حنظله نیز حضرت ابتدا ترجیح به شهرت را مطرح کرده و در پایان موافقت و مخالفت عامه را مطرح میکنند و اگر جمع به مخالف و موافق عامه جمعی عرفی بود دو قاضی با هم اختلاف پیدا نمی کردند، از اختلاف دو قاضی روشن می شود که وفاق و خلاف عامه از موارد جمع عرفی نیست.
مؤید: سیره عملی علما (میرزای رشتی)
میرزای رشتی بعد از اقامه سه وجه بر تقدیم مرجح جهتی بر دیگر مرجحات نظریه خود را با عمل علما تأیید میکند و سید یزدی با عنوان «فاضل» از او یاد کرده و تأیید ایشان را قبول نموده اند.
سیره عملی علما مؤید تقدم مرجح جهتی بر سایر مرجحات می باشد، علما هر زمان دو خبر متعارضی را که یکی موافق عامه و دیگر مخالف عامه باشد ببینند خبر مخالف عامه را اخذ می کنند بدون اینکه کاری با ترجیح به اعدل یا موافقت کتاب داشته باشند، در پاره ای از موارد مخالف عامه و موافق عامه جمع دلالی دارند اما باز علما خبر مخالف را اخذ می کنند.
سید یزدی خود قائل به عدم ترتیب بین مرجحات هستند و در مقام تزاحم مرجحات دیدگاه شان آن است که اقرب ترجیح خبر مخالف عامه است به خاطر شیوع آن در عمل علما.
سید یزدی بیان اضافه ای از بیان میرزا حبیب الله رشتی دارند، ایشان وجه اکثریت ترجیح به مخالفت عامه در عمل علما را بیان کرده اند. وجه اکثریت این است که اصحاب ائمه، صاحبان کتب و اصول، محدثین، محمدون ثلاث و علما کتب و اصول را از احادیث مکذوبه خالی کرده اند، ایشان اخبار را پالایش کرده اند و الآن آنچه در کتب اصول باقی مانده است اخبار صادره از ائمه علیهم السلام اعم از تقیه ای و غیر تقیه ای می باشد. اکنون غالب خبرهای ناحق و نادرست اخبار تقیه ای هستند نه اخبار کذب.
و وجه آنکه علما در تعارض خبر مخالف عامه و موافق عامه سریع سراغ ترجیح به مخالف عامه می روند آن است که اخبار دروغ در اخبار خیلی کم وجود دارد و غالبا اخبار صادره هستند و در تعارض موافق و مخالف، خبر مخالف عامه به واقع نزدیک تر است.
مناقشه: عدم تحقق سیره (نظر تحقیق)
ترجیح به مخالف عامه در پاره ای از اوقات از سوی علما سخن صحیحی است. گاهی شیخ طوسی با اینکه دو خبر متعارض جمع دلالی دارد، خبر مخالف عامه را ترجیح داده اند.
و در اینگونه موارد معمولاً بین شیخ طوسی و محقق خویی نزاع وجود دارد، محقق خویی مناقشه می کنند که با وجود جمع دلالی نوبت به ترجیح نمی رسد.
اما وجه اینکه علما گاهی با وجود جمع دلالی سراغ ترجیح به مخالف عامه می روند به خاطر نکته ای که میرزا و سید یزدی فرموده اند نمی باشد بلکه وجه آن به خاطر این نکته است که در مواردی امارات تقیه در خبر موافق عامه بسیار است. بنابراین فی الجملة و گاه گاهی با اینکه تعارض وجود ندارد اما باید حمل به تقیه کرد.
علما فی الجملة گاه گاهی مرجح جهتی را بر مرجح دلالی و جمع دلالی مقدم داشته اند نه بالجملة، و این [تقدیم] گاهی درست است و گاهی نادرست و این جهت مضر به بحث نیست. علما گاهی مرجح جهتی را بر مرجح صدوری همچون اعدلیت و افقهیت و اصدقیت مقدم می کنند. ایشان در تعارض موافق عامه با مخالف عامه سراغ ترجیح به اعدلیت نمی روند.
اما اینکه سیره علما آن باشد که مرجح جهتی را در مواردی که جمع دلالی وجود ندارد، مقدم کنند بر مرجح صدوری مورد پذیرش نیست. در جایی که دو خبر تعارض کنند و یک خبر مشهور موافق عامه باشد و خبر دیگر شاذ مخالف عامه باشد، سیره علما این نیست که خبر شاذ را به خاطر ترجیح به مخالف عامه مقدم بدارند بر خبر مشهور.
گویا مراد میرزا حبیب الله و سید یزدی از مرجح صدوری، ترجیح به صفات بوده است و حال آنکه خیلی از محققین ترجیح به صفات را قبول ندارند و آن را مربوط به حکمین می دانند، مرحوم شیخ انصاری نیز صفات را قبو نکرد.
آنچه از بین مرجحات صدوری مهم است شهرت است، مرجح صدوری که مدعای ما است قدرت متیقن است از مرجح صدوری که همان شهرت است می باشد.
در تعارض خبری که شهرت روایی دارد و موافق عامه است با خبر شاذ مخالف عامه، در سیره علما پیدا نمی کنید که خبر شاذ مخالف عامه را مقدم بدارند بر مشهور موافق عامه. تقدیم مرجح صدوری در عمل علما کثرت ندارد.
بلکه آنچه هست عکس آن می باشد، علما معمولاً خبر را به خاطر شذوذ کنار می گذارند، و مشهور موافق عامه را اخذ می کنند. در کتاب استبصار شیخ عبارت «و هذا الخبر شاذٌ» «و اما ما رواه خلافنا شاذٌ» جستجو کنید، شیخ طوسی در بسیاری از موارد تعارض به خاطر شذوذ روایت معارض را کنار گذاشته است.
و اما تحلیل سید یزدی ـ با این بیان که اخبار مذکوبه در اصول و کتب روایی کم داریم و آنچه هست اخبار تقیه ای است ـ را ما باور نکردیم. بلکه در زمان صدور روایات کما اینکه اخبار تقیه ای بسیار بود، اخبار مکذوبه هم بسیار بود.
آنچه در تاریخ حدیث شیعه است و آنگونه که ما استقصا کرده ایم مشکل آن زمان مشکل اخبار مکذوبه بوده است، چون روات اخبار مخالف عامه را خود می فهمیدند و نیاز به تعقیب و تحقیق نبوده است.
یونس بن عبد الرحمن راجع به عویصه اختلاف احادیث میگوید رفتم کونه دیدم خیلی از فراد به امام صادق علیه السلام دروغ نسبت می دهند، سپس به فکر چاره می افتد و به نزد امام صادق علیه السلام می آید. همچنین حسن بن جهم و دیگران.
و یا اینکه مشکله اخبار مکذوبه نزد امام صادق مطرح کردند «فإن المغيرة بن سعيد لعنه الله دس في كتب أصحاب أبي أحاديث لم يحدث بها أبي‏»[3] دساسین اخبار مکذوبه را بین احادیثی که در دست مردم بود جاسازی می کردند.
و عویضه اخبار مکذوبه هم اختصاص به کذب مخبری نداشت و اعم بود از کذب مخبری و خبری، مثلاً فطحی ها رأی خود را به امام نسبت می دادند، یا گروهی دیگر اخبار را درست نمی فهمیدند و فهم اشتباه خود را به امام علیه السلام نسبت می دادند.
بلی پالایش بعد از زمان ائمه بود و روایات بعدها تا حدودی پالایش شد اما در زمان اصحاب ائمه اخبار مکذوبه هم بسیار بود و اخبار تقیه ای هم بسیار بود و این روایات همانگونه ادامه پیدا کرد و و تعارضی که امروز وجود دارد ادامه همان زمان است و اخبار دروغی که با پالایش مرحوم کلین و شیخ صدوق کنار گذاشته شد، کنار رفتند و در آنجا تعارضی نیست، اما مسأله تعارض استمرار تعارض زمان ائمه است و در زمان ائمه احتمال کذب با احتمال تقیه برابری میکند و هیچ ترجیی نیست به یکدیگر ندارند.
و اگر ترجیحٌ مّایی اگر باشد ترجیح استحبابی است نه ترجیح لزومی، حاصل آنکه تأیید میرزای رشتی و سید یزدی تمام نیست.
نظر تحقیق: «نظریه شیخ انصاری و نائینی در مقتضای قواعد در ترتیب بین مرجحات که قائل بر تقدم مرجح صدوری بر مرجح جهتی بودند اقوی است از نظر مرحوم بهبهانی و میرزا حبیب الله رشتی که قائل به تقدم مرجح جهتی بر مرجح صدوری بودند».
ترتیب بین مرحج دلالی و جهتی
از مقتضای قاعده تا کنون در دو مرحله بحث شد.
1. آیا قاعده مقتضی ترتیب بین مرجحات است یا مقتضی عدم ترتیب است؟
2. آیا مرجح صدور مقدم است بر مرجح جهتی یا بر عکس؟
و اکنون بحث در مرحله سوم است
3. آیا مرجح دلالی مقدم بر صدوری است یا بر عکس؟
در این مرحله نزاعی واقع شده است بین شیخ انصاری و نائینی.
تقدم مرجح دلالی (موافقت کتاب) بر جهتی و صدوری طبق قاعده (شیخ انصاری)
مرحوم شیخ انصاری می فرمایند موافقت قرآن مقدم است بر مخالفت عامه، ایشان در پایان رسائل سه چهار صفحه مانده با آخر کتاب بحث مفصلی راجع به این مسأله ارائه کرده اند.
در نهایت ایشان بر این باورند که مراد از مخالفت قرآن اعم است از مخالفت بالعموم و الخصوص و الإطلاق و التقیید و مخالفت بالتباین الجزئی. روایاتی که می گویند خبر مخالف را رها کن، اعمند از مخالفت به نحو عموم و خصوص مطلق و مخالفت به نحو عموم و خصوص من وجه،
اما در اینکه «آیا این روایات شامل مخالفت به نحو عموم و خصوص من وجه است یا نه؟» بحثی وجود دارد که در آینده خواهد آمد و الآن با آن کار نداریم.
شیخ انصاری قائلند که روایات شامل آن نحو از مخالفت هستند و ترجیح به موافقت کتاب بر همه مرجحات مقدم است.
ترجیح به موافقت کتاب یعنی قرآن معاضد خبر موافق کتاب می شود و در یک طرف تعارض کتاب قرار دارد و در طرف مقابل خبر دیگر، و در این حال قرآن قطعی است و ترجیح به اعدلیت یا مخالفت عامه نمی تواند با قرآن مقابله کند.
موافقت قرآن بر مرجح صدوری و جهتی مقدم است.
مثال: مثلاً عام قرآنی ما «اکرم العلما» است و دو خبر متعارض وارد شده است «اکرم زیدا العالم» «لاتکرم زیدا العالم»، خبر «لاتکرم زیدا» مخالف قرآن است و ترجیح صدوری داشته باشد از روای اعدل هم باشد در مقابل قرآن تاب مقاومت ندارد، اگر مرجح جهتی مخالفت عامه هم داشته باشد تاب مقاومت ندارد چون معنا ندارد که قرآن تقیة صادر شده باشد.
تقدم مرجح صدوری شهرت بر دلالی (موافقت کتاب) و دلالی بر جهتی طبق روایت (شیخ انصاری)
در پایان کلامش فرموده است «ترجیح به صفات مرجح صدوری نمی باشند چون اعدلیت و اصدقیت در مقبوله آمده است و آنها مربوط به حکمین هستند، مرجح صدوری منحصر می شود به شهرت و شهرت بُعدی ندارد که مقدم بر موافقت کتاب باشد، هر چند قاعده می گوید موافق کتاب مقدم است اما روایت مشهور را مرجح قرار داده است و بُعدی ندارد».
دیدگاه شیخ هم این می شود که ابتدا ترجیح به شهرت، سپس ترجیح به موافقت سپس ترجیح به مخالفت عامه.
تقدم مرجح جهتی بر دلالی موافقت کتاب (نائینی)
مثلاً عام قرآنی «اکرم العلما» است و دو خبر متعارض «اکرم زیدا العالم» و «لاتکرم زیدا العالم» وارد شده است.
تعارض موجب می شود که ما شک کنیم که آیا عموم در «اکرم العلما» مدلول کلام مولا و تمام المراد او است؟ یا اینکه تخصیص خورده است و تمام المراد نمی باشد؟
اگر «لاتکرم زیدا العالم» مقدم شود، عموم «اکرم العلماء» تخصیص می خورد و عموم تمام المراد نیست، بلکه تمام المراد علمای غیر از زید می شود.
اگر «اکر زیدا العالم» مقدم شود معلوم می شود که عموم تمام المراد بوده است.
محقق نائینی می فرمایند: بحث از اینکه آیا عموم تمام المراد اوست یا نه، مقدار مراد مولا چه قدر است؟ موقوف است به اینکه روشن شود «مراد مولا چیست؟» ابتدا باید روشن شود که مراد مولا تقیه ای نیست، مولا اراده کرده است تا بعدا بحث شود که چه مقدار اراده کرده است آیا عموم را اراده کرده است یا نه؟
و مرجح جهتی اصل مراد را بیان میکند، مرجح جهتی میگوید «مخالف عامه مراد است و موافق عامه توریة صادر شده و مراد نیست». و مرجح مضمونی مقدار مراد مولا را بیان می کند. و مقدار بیان فرع است بر اصل بیان.
همانگونه که در مرجح جهتی میگوییم این مرجح فرع است بر اصل صدور، اول باید صادر شده باشد سپس بگویی به جهت تقیه صادر شده است با به جهت بیان حکم واقعی در محل کلام نیز اول باید مراد مولا باشد تا سپس بگویی مقدار مراد مولا چه قدر است و مرجح جهتی مراد را تبیین می کند و مرجح مضمونی مقدار مراد را لذا مرجح جهتی مقدم است بر مرجح مضمونی و دلالی.
محقق نائینی بعد از بحث از مقتضای قاعده مشاهده کرده اند که روایت صحیحه قطب ابتدا مرجح مضمونی موافقت کتاب را مطرح کرده سپس مرجح جهتی را.
ایشان در جواب از صحیحه فرموده اند «عمل به روایت مشکل است» لذا قاعده را اخذ کرده و روایت را رفض نموده اند و در مورد مقبوله هم فرموده اند بر ترتیب دلالت ندارد.
مناقشه: مخالفت با روایت صحیحه (نظر تحقیق)
در نظر تحقیق نظریه نائینی مبنی بر تقدم مرجح صدوری بر مرجح جهتی فنی است و بیان ایشان در آنجا از این نشأت می گرفت که در اخبار ترجیح بعد از فرض صدور به حمل بر تقیه امر شده است.
اما آن بیان ایشان در محل کلام جاری نیست، در دلیل ترجیح به موافقت کتاب ابتدا فرض نشده است که باید مراد باشد یا نه.
بیان ایشان در تقدیم مرجح صدوری بر جهتی امور عرفی است و مورد پذیرش است اما بیان ایشان در تقدیم مرجح جهتی بر مضمونی اموری دقی و عقلایی است.
بهتر آن بود که ایشان مانند شیخ انصاری با مشاهده روایت از قاعده دست شسته و بفرمایند: قاعده مقتضی تقدم ترجیح به جهت است اما به خاطر اطاعت از روایت صحیحه ترجیح به موافقت کتاب مقدم است بر ترجیح جهتی، همانطور که شیخ در ترجیح به شهرت فرمود« بُعدی ندارد که ترجیح به شهرت مقدم بر ترجیح به موافقت کتاب باشد».
حاصل بحث از متقضای قاعده: ابتدا مرجح صدوری مقدم است بر مرجح جهتی و مضمونی، و اما نسبت به مرجح مضمونی و جهتی، تقدم مضمونی بر جهتی وجهی ندارد و شیخ انصاری هم که فرموده اند مضمونی بر جهتی مقدم است نادرستی کلام ایشان در آینده خواهد آمد.
مناقشه بر شیخ: طرف معارضه نبودن قرآن (نظرتحقیق)
شیخ انصاری فرمود: موافقت قرآن با خبر به این معنا است که قرآن طرف معارضه قرار می گیرد، لکن رأی صواب آن است که موافقت قرآن باعث نمی شود که قرآن طرف معارض قرار بگیرد.
«اکرم زیدا العالم» با «لاتکرم زیدا العالم» طرف معارضه است و «لاتکرم زیدا العالم» با «اکرم العلما» ی قرآن معارض ندارد.
مراد از مخالفت با قرآن در ترجیح به موافقت قرآن، مخالفت بالتباین نیست بلکه مراد مخالفت بالعموم و الخصوص است و در مخالفت بالعموم و الخصوص قرآن طرف تعارض نیست تا گفته شود قرآن قطعی است و مرجح صدوری و جهتی بر قرآن مقدم نمی شود.
در اینجا بحث از ترتیب بین مرحجات بر اساس قواعد تمام شد و کلام رسید به بحث از ترتیب بین مرجحات بر اساس روایات.
و جلسه بعدی إن شاء الله یکشنبه سال جدید ششم فرودین.


[1] كفاية الأصول ( طبع آل البيت )، ص: 457 و 458.
[2] وسائل الشيعة، ج‏27، ص: 122 باب 9 من ابواب صفات القاضی ح 42.
[3] رجال‏ الكشي ص : 224.
پاسخ
96/01/09
بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تعارض/مرجحات/تعدی از مرجحات /جواب از دلیل سوم شیخ انصاری
خلاصه مباحث گذشته:
بحث در ادله ای بود که شیخ اعظم انصاری بر تعدی از مرجحات منصوصه به غیر منصوصه به آن ادله تمسک کرده بود. سومین دلیلی که شیخ بر تعدی ذکر کرده بود تعلیل «ان الحق و الرشد فی خلافهم» می باشد.
 
شیخ انصاری فرمودند: بودن رشد در خلاف عامه به جهت غلبه است. غلبه علم آور نبوده و تنها موجب اقربیت به واقع است. در نتیجه هر جا غلبه وجود داشت آنجا اماره بر اقربیت به واقع وجود دارد. تعلیل معمم بوده لذا انصاف این است که اقربیت به واقع مرجح می باشد. [1]
مناقشه یکم: عدم ثبوت تعلیل به لحاظ سندی (محقق خویی)
محقق خویی در مصباح الاصول در مقام مناقشه بر شیخ اعظم می فرمایند: تعلیل «فإن الرشد فی خلافهم» به حجت شرعیه ای ثابت نیست تا بحث شود که مقتضای این تعلیل چیست؟ آیا تعدی از آن فهمیده می شود یا نه.
این فقره در مقدمه کتاب شریف کافی به صورت مرسل نقل شده است، در مرفوعه زراره نیز مرسله است و آنچه سند دارد مقبوله عمر بن حنظله می باشد، لکن این فقره در مقبوله به صورت تعلیل ذکر نشده است. عبارتی در مقبوله آمده است این عبارت است «مَا خَالَفَ الْعَامَّةَ فَفِيهِ الرَّشَادُ»[2] و این تعبیر تعلیل نیست.
روایتی که به صورت تعلیل ذکر شده است روایت علی بن اسباط است، لکن این روایت در باب متعارضین وارد نشده است، او می پرسد که برایم مسأله به وجود می آید و از خاصه فقیهی نیست که جوابم را از او بپرسم و امام علیه السلام پاسخ می دهند که برو از عامه بپرس و هر چه جواب داد خلاف آن عمل کن «فَإِذَا أَفْتَاكَ بِشَيْ‌ءٍ فَخُذْ بِخِلَافِهِ فَإِنَّ الْحَقَّ فِيهِ»[3] .
جواب اول: اثبات سند با عمل علما (نظرتحقیق)
مناقشه محقق خویی بر شیخ انصاری وارد نیست زیرا که شیخ ادعا دارند که مرفوعه زراره مورد عمل علما است و مرسله کافی هم مؤید مطلب است.
جواب دوم: ذیل مقبوله به منزله تعلیل (نظر تحقیق)
با اصرار بر سند نداشتن مرفوعه و مرسل بودن روایت کلینی از راه دیگری می توان تعلیل را درست کرد. و آن راه این است که گفته شود تعبیر ذیل مقبوله «مَا خَالَفَ الْعَامَّةَ فَفِيهِ الرَّشَادُ»[4] به منزله تعلیل می باشد.
جزاء و محمول در این عبارت فخذوه است «ما خالف االعامة فخذوه»،محمول حذف شده و به جای آن علت را ذکر شده است، مانند روایت استصحاب «من کان علی وضوء فشک فإنه علی یقین من وضوئه» که جزا عبارت است از «لایجب الوضوء» که حذف شده و علت به جای آن آمده است.
اگر این جواب پذیرفته شود و وجود جمله تعلیلیه به این نحو مورد باور قرار بگیرد سخن شیخ انصاری درست است.
حاصل نظریات در مرحله نخست اثبات تعلیل سه نظریه شد
1.قبول تعلیل با مرفوعه (نظریه شیخ)
2.قبول تعلیل به مقبوله (مقبوله ای ها)
3.انکار ثبوت تعلیل، چه با مقبوله و چه با مرفوعه (محقق خویی)
اثبات تعلیل در مرحله نخست با مبنای شیخ انصاری که مقبوله را قبول دارد تمام است. اما این مرحله مهم نیست چون مرحله دوم ناتمام است.
در مرحله دوم بر فرض وجود تعلیل از این بحث می شود که آیا می توان از آن تعدی کرد یانه؟
مناقشه دوم: احتمال مخالفت با عامه مطلوب نفسی (محقق خراسانی)
محقق خراسانی قائلند که از مخالفت عامه نیز نمی شود تعدی کرد، در امر به مخالف عامه سه احتمال وجود دارد.
این سه احتمال را مرحوم شیخ اعظم مطرح کرده و آخوند از آن بهره گرفته اند:
احتمال نخست: از مخالف با عامه نفس مخالفت مراد است، مخالفت با ایشان رشد و حق است و مصلحت در مخالفت ایشان است، و مخالفت با ایشان ارتباطی با جهت طریقیت به واقع ندارد. همانطور که روایت داریم «خالفوهم ما استعطتم»، مخالفت با ایشان موجب اماته مذهب آنان است، شارع فرموده است «مخالفت با عامه مطلوب نفسی من است، مخالفت با ایشان را شعار خود قرار دهید، مبادا فرزندان شما عمری و ابابکری شوند». این شکل از مخالفت هر چند در مقابل حکم واقعی باشد اما مخالفت با عامه به جهت مخالفت با ایشان رشد و حق است، مثلاً فضیلت نماز به آن است که ظهرین و مغربین جدا جدا اتیان شود اما به جهت مخالفت با عامه رشد در این است که نماز جمع خوانده شود. [5]
این یک احتمال است و ادعا نمی شود که این معنا ظاهر از روایت باشد. این معنا از خلاف عامه معنای حدثی نه مصدری و طبق این احتمالی که شیخ انصاری و آخوند داده اند مخالفت تعبد محض است و هیچگونه ارتباطی با واقع ندارد.
جواب: خلاف ظاهر بودن احتمال اول (نظر تحقیق)
احتمال نخست انصافاً خلاف ظاهر است، شأن خبر طریقیت است و در تعارض دو خبر طریقیت آنها مشکل ساز می شود و ائمه علیهم السلام در چاره سازی برای مشکل فرموده اند که خبر مخالف عامه را اخذ کنید رشد و حکم واقعی در خبر مخالف عامه است.
کلمه «رشد» اشاره به واقع دارد یعنی آن خبر با قطع نظر از بیان من هم رشد است.
مناسبت مورد روایت علاجیه که تعارض دو طریق در ارائیت حق و باطل است آن است که رشد یعنی حکم واقعی، نه اینکه مخالفت مطلوب نفسی باشد.
مناقشه سوم: اعمیت دلیل از مدعی (محقق خراسانی)
محقق خراسانی در مناقشه بعدی می فرمایند اگر تسلم کنیم که رشد بودن خبر مخالف عامه به جهت حکم واقعی است و تعبدی نمی باشد، و وجه مرجح بودن مخالف عامه اغلبیت بطلان اخبار موافق عامه است و غلبه موجب وثوق به عدم صدور یا صدور تقیه ای خبرموافق عامه می باشد. با تسلم همه اینها نتجیه تعدی آن است که تعدی شود به ترجیح هر مزیتی که موجب وثوق به وجود خلل در خبر فاقد مزیت شود نه خصوص ترجیح به مزیت اقربیت به واقع.
توضیح
در احکام ضروری و بدیهی همچون وجوب نماز و روزه با هم موافق هستیم اما عامه در مسائل مشتبه و مسائلی که نزد مسلمین روشن نیست و نیاز به سؤال است غالبا آنها بر باطل هستند چون آنها سراغ اهل بیت علیهم السلام نرفته و مرتکب قیاس شده اند و از حق دور افتاده به باطل رسیده اند.
کلام آخوند نیازند تأمل و دقت است، فرض کلام آخوند آن است که اخبار ترجیح پذیرفته شده است و باب باب تمییز حجت از لاحجت نیست، و با این فرض می فرمایند غالبی بودن تعلیل «فإن الرشد فی خلافهم» سبب می شود که ما وثوق[6] پیدا کنیم که خبر موافق عامه یا صادر نشده است یا تقیة صادر شده است.
تأمل در کلام آخوند اینجا است که ایشان مدعی علم به عدم صدور یا علم به صدور تقیه ای نیستند تا اشکال شود که علم به عدم صدور خلف است، فرض شما تعارض خبرین، و وجود مقتضی حجیت در هر دو خبر بود و با ترجیح به مخالفت عامه خبر مخالف عامه را ترجیح دادید و علم به عدم صدور خبر موافق پیدا کردید و این یعنی نبود متقضی در خبر موافق و این خلف است. محقق خراسانی مدعی اند که فرض، تعارض خبرین است و با ترجیح به مخالفت عامه، خبر موافق همچنان مقتضی حجیت را دارد، اگر معارض نداشت حجت بود، اما با وجود معارض و ترجیح به مخالف عامه وثوق پیدا می شود که آن خبر یا صادر نشده یا تقیه ای صادر شده است.
شیخ انصاری ادعا داشتند که نکته غلبه موجب می شود تعدی کنیم به مرجحیت هر مرجحی که با وجود آن مرجح وثوق پیدا شود که فاقد مزیت خلل دارد یا در صدور یا در جهت.
محقق خرسانی مناقشه می کنند که با پذیرش تعلیل اغلبیت این تعدی اشکال ندارد اما نتیجه آن است که هر مزیتی که موجب شود که وثوق پیدا شود که خبر مقابل خلل دارد باید مرجحیت آن مزیت را پذیرفت، و نه آنکه فقط مرجحیت اقرب به واقع را قائل شد.
تبصره
مرحوم آخوند خراسانی در رد میرزای رشتی فرمود مرجح موجب علم به خلل نیست و موجب وثوق به خلل است، علم وجود ندارد و باز احتمال مطابق خبر با واقع وجود دارد، همین احتمال برای حجیت خبر کافی است.
این سخن ایشان منافات ندارد با کلامی که در انکار ترجیح به مخالفت عامه فرمود، ایشان آنجا فرمود با وجود خبر مخالف عامه وثوق پیدا می شود که اصالة الجهة در خبر موافق ساقط است و با وثوق به تقیه بودن، خبر حجت نخواهد بود.
ایشان در محل بحث می فرمایند: علم اجمالی پیدا می شود که خبر موافق یا صادر نشده یا اگر صادر شده تقیه ای است، هم ادله صدور ـ «صدق العادل» ـ و هم اصل عقلایی ـ «اصالة الجهة» ـ شامل خبر موافق عامه می باشد، زیرا اینگونه نیست که فقط خلاف جهت مورد وثوق باشد یا فقط خلاف صدور مورد وثوق باشد، بلکه فی حد نفسه ادله صدور و دلیل اصالة الجهة شامل این خبر است مانند علم اجمالی به کذب یکی از خبرین متعارضین که هر کدام از خبرین فی حد نفسه مشمول ادله حجیت است.
برخی از شروح ممکن است کلام آخوند را اینگونه معنا کنند که مرحوم آخوند می خواهد بحث را از مرجحات خارج کرده و آن را داخل در بحث حجت و لاحجت کند، لکن آخوند نمی خواهد این کار را انجام دهد، شاهد این ادعا آن است که آخوند ترجیح را می پذیرید بعلاوه اینکه تعدی را هم می پذیرد.
جواب: اشتراک ما با عامه موجب عدم وثوق (نظر تحقیق)
اشکالی که اینجا به آخوند وارد است این است که «وثوق» را مطرح کرده است، ایشان ادعا دارند که با وجود خبر مخالف عامه وثوق پیدا می شود که خبر موافق یا در صدور یا در جهت خلل دارد، در حالی که چنین وثوقی در کار نیست چون ما در بسیاری از احکام با عامه موافقیم و شاید حکم واقعی همان خبر موافق عامه باشد، شاید خبر موافق عامه هم صادر شده است و هم برای بیان حکم واقعی است.
غلبه را نمی شود انکار کرد اما غلبه وثوق آورد نبوده و فوقش ظن می آورد، و ظن به خلل با احتمال به خلل فرقی ندارد لذا با وجود احتمال خلل و یا ظن به خلل ادله حجیت شامل خبر موافق عامه می باشد.
مناقشه چهارم: مصداق نداشتن تعدی از مخالفت عامه (محقق خویی)
محقق خویی به همان بیانی که مرحوم آخوند مناقشه کرده اند مناقشه می کنند با این تفاوت که ایشان «وثوق» را کنار گذاشته اند.
محقق خویی می فرمایند: اگر مزیتی وجود داشته باشد که غلبه حق در طرف خبر مزیت دار باشد و احتمال حق در خبر مقابل باشد، تعدی از ترجیح به مخالفت عامه به این مزیت اشکال ندارد.
اما هیچکدام از مزایا به این نحو نیست که غلبه در طرف خبر مزیت دار باشد و ندرت در طرف خبر مقابل؛ فقط ترجیح به مخالفت عامه به این نحو می باشد.
مثلا یک از دو خبر متعارض نقل به معنا است و دیگر نقل به لفظ، اینگونه نیست که غلبه در خبر نقل به لفظ باشد.
و مثلاً متن یکی از خبرین اقوی است و متن دیگری قوی است. و راوی یکی از خبرین اضبط است و روای خبر دیگر ضابط است. و یا اینکه مفاد یکی خبر اقوی است و مفاد دیگر قوی، تعدی از مخالفت عامه به برکت تعلیل غلبه ای که طرف مقابل آن ندرت باشد متصور است اما منحصر است به مخالفت عامه.
این بیان محقق خویی اینجا بیان بهتری است نسبت به بیان آخوند.
مناقشه پنجم: احتمال سوم، بیان شبهه تقیه در خبر موافق (محقق خراسانی)
محقق خراسانی احتمال سوم در فقره تعلیل مطرح می کنند.
در فقره «إن الحق فی خلافهم» احتمال سوم وجود دارد و آن احتمال این است که امام علیه السلام با این جمله می خواهند بفرمایند باب تقیه در خبر مخالف عامه باز است. امام نمی خواهد بفرماید که خبر موافق حق است یا باطل، بلکه به این صدد هستند که بفرمایند خبر موافق شبهه تقیه دارد، حضرت می فرمایند «من دو سخن گفتم یک موافق ایشان و یکی مخالف ایشان، و موافق ایشان شبهه تقیه دارد و خبر مخالف را اخذ کنید». اگر از من دو سخن متعارض شنیدی ببین چه کسی آن را می آورد آیا از ما است یا از ما نیست، اگر ناقل از ما نیست ممکن است آن خبر را تقیةً گفته باشم.
این تعلیل نکته عقلایی است و تعبد نسبت و به این جهت کار ندارد که مخالف عامه غالبا حق است و موافق آنها نادراً حق می باشد، بلکه فقط می خواهد بفرماید موافق آنها شبهه تقیه دارد، حتی فرض می کنیم که آنها غالبا به حق رسیدند، اما حضرت می فرماید: من به خاطر مشکلاتی گاهی حق را اخفا میکنم لذا در سخن مشابه عامه شبهه تقیه وجود دارد.
مرحوم آخوند می فرمایند با باز شدن باب تقیه از سوی شارع، کمال وثوق پیدا می شود که خبر موافق تقیه ای صادر شده است. مضاف به اینکه در صدر اول اگر نگوییم قطع به صدور وجود داشته است لااقل وثوق به صدور وجود داشته چون واسطه ها کم بوده و آن وسائط هم شناخته شده بودند.
وقتی امام علیه السلام در خبر موافق عامه می گویند احتمال تقیه وجود دارد وثوق به صدور تقیه ای پیدا می شود و از این مرجح تعدی می شود به ترجیح به هر مزیتی که موجب وثوق به صدور یکی از خبرین متعارضین باشد.
طبق احتمال سوم هم تعدی می توان کرد اما تعدی به مواردی که کمال وثوق پیدا شود و نه به مجرد اقربیت به واقع.
نکته: وجود مزیت در یک خبر منافات با این ندارد که خبر مقابل فی حد نفسه مشمول ادله حجیت باشد و تعارض کند با خبر ذی مزیت، چون برای تعارض حجیت فی حد نفسه کفایت می کند. بنابراین بحث از تعدی نیز باز داخل است در باب مرجحات نه ممیزات.
جواب: فقدان «وثوق» به صدور تقیه ای (نظر تحقیق)
مرحوم آخوند می فرمایند: «کمال وثوق به به صدور تقیه ای پیدا می شود». اما از مناقشه ایشان جواب می دهیم که نه تنها کمال وثوق پیدا نمی شود بلکه اصل وثوق هم پیدا نمی شود، خبر موافق عامه شبهه تقیه دارد چه امام علیه السلام بفرمایند یا نفرمایند، امام هم که فرمودند خبر موافق جای تقیه دارد، موجب نمی شود که وثوق به تقیه ای بودن پیدا شود.
انسان خود می داند که در دو خبری که یکی موافق عامه و یکی مخالف عامه است در خبر موافق عامه احتمال تقیه وجود دارد و امام علیه السلام هم بیان کرده و وجود شبهه تقیه را انسان بالوجدان احساس می کند اما وثوق به صدور تقیه ای را در وجدان احساس نمی کند. بلکه برعکس شاید خبر مخالف صادر نشده باشد یا دلالت آن مراد نباشد.
ایشان در احتمال دوم فرمود وثوق پیدا می شود به عدم صدور یا صدور تقیه ای و در احتمال سوم فرمود کمال وثوق پیدا می شود به صدور تقیه ای؛ فرق بیان آخوند در احتمال دوم و سوم آن است که بیان ایشان در احتمال دوم مبتنی بود بر درایت و در احتمال سومی مبتنی است بر روایت.
لکن مناقشه آخوند ناتمام است.
دلیل چهارم: «دع ما یریبک الی ما لایریبک» (شیخ انصاری)
شیخ انصاری چهارمین دلیل بر تعدی را روایت ذکری قرار داده است. این روایت با مقسم ایشان سازگاری ندارد اما به مناسبت به سراغ این روایت رفته است.
تقریب استدلال: در خبرین متعارضین با وجود مزیتی در یک خبر و فقدان آن در خبر دیگر، یک خبر دارای ریب می شود و خبر دیگر بلاریب، و به حکم روایت آنچه که مشکوک نیست را باید اخذ کرد و مشکوک را بایست رها کرد.
مناقشه سندی: ضعف روایت
روایت مرسله است و سند ندارد، و اخباریون در باب احتیاط روایت را ذکر کرده و به آن استدلال کرده اند.
مناقشه دلالی: دلالت بر وجوب احتیاط بر فرض تمامیت دلالت
اگر روایت دلالتی داشته باشد دلالت دارد بر نظریه اخباریون در وجوب احتیاط به این تقریب که آنچه که را که شک داری رها کن و آنچه را که شک نداری اخذ کن، معنای روایت آن است که به سوی قطع برو.
لکن در محل کلام هر دو خبر متعارض مشکوک است و قطعی وجود ندارد.
بحث از تعدی از مرجحات منصوصه به غیر منصوصه در اینجا پایان می پذیرد.
تتمه کلام در بحثی است که محقق خرسانی آن را مطرح کرده است که بر فرض تعدی آیا تعدی به آنچه موجب اقربیت است می باشد یا به ظن یا شق سوم، و ادامه بحث ان شاء الله جلسه بعد.

[1] فرائد الاصول ج1 ص77.
[2] الكافي (ط - الإسلامية)، ج‌1، ص: 67 و 68 ح10 و وسائل الشيعة، ج‌27، ص: 106 باب9 من ابواب صفات القاضی ح1.
[3] عيون أخبار الرضا عليه السلام، ج‌1، ص: 275.
[4] الكافي (ط - الإسلامية)، ج‌1، ص: 67 و 68 ح10 و وسائل الشيعة، ج‌27، ص: 106 باب9 من ابواب صفات القاضی ح1.
[5] کفایة الاصول ص447.
[6] استاد گرامی حفظه الله: آخوند مدعی «وثوق» هستند نه «علم». میرزا حبیب الله رشتی مدعی علم بودند.

پاسخ


موضوعات مشابه ...
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
  نسبت بین ایات ناهیه از عمل به ظن و ادله حجیت خبر واحد خیشه 2 221 3-آذر-1402, 12:55
آخرین ارسال: خیشه
  دو ملاک برای تعارض اصول خیشه 0 150 6-اسفند-1401, 18:18
آخرین ارسال: خیشه
  رجوع تعارض بالعرض به بالذات رضا یعقوبی 0 1,155 16-آذر-1398, 16:50
آخرین ارسال: رضا یعقوبی
  رجوع تعارض بالعرض به تعارض بالذات خیشه 0 1,184 6-آذر-1398, 20:06
آخرین ارسال: خیشه
  تقدم اطلاق شمولی بر بدلی در موارد تعارض بالذات خیشه 0 1,193 4-آذر-1398, 17:20
آخرین ارسال: خیشه

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان