به نظر میرسد که در بیان استاد اشکالی وجود دارد. استاد فرمودهاند که در مورد ختان ولد یا اخذ برکاب امیر، چون سنخ الحکم متصور نیست، آن مدلولی که فهمیده میشود -که استاد فهمیده شدن این مدلول را منکر نیستند- دیگر مفهوم نیست.
اما به نظر میرسد بین مفهوم و مصداقِ سنخ الحکم خلط شده است. سنخ الحکم متصور هست؛ اما خارجاً یک فرد بیشتر ندارد. (مثل واجب الوجود که مفهومی کلی است با این که یک فرد بیشتر نمیتواند داشته باشد یا ندارد.) پس مفهوم متصور است و اشکالی وجود ندارد.
اتفاقاً با توضیحات استاد باید گفت که حتماً این جملات مفهوم دارند و همهی علما باید قائل به مفهوم داشتن جملاتی مانند «إن رزقت ولدا فاختنه» بشوند!!!
چرا؟ چون آن چیزی که مانع قبول کردن مفهوم داشتن میشود این است که گوینده در این خطاب از یک جعل خبر میدهد؛ شاید جعل دیگری داشته باشد که در آن حکم را بر روی شرط یا موضوع دیگری برده باشد؛ پس نمیتوان گفت که با انتفای شرط، حکم هم منتفی میشود. اما این بیان در مورد شروط مسوق برای تحقق موضوع نمیآید زیرا به تعبیر استاد، شارع نمیتواند برای ختان ولد، وجوب دیگری جعل نماید، چون این افعال یا قابلیت تکرار ندارند یا نمیتواندد مشروط به شرط دیگری بشوند.
اما به نظر میرسد بین مفهوم و مصداقِ سنخ الحکم خلط شده است. سنخ الحکم متصور هست؛ اما خارجاً یک فرد بیشتر ندارد. (مثل واجب الوجود که مفهومی کلی است با این که یک فرد بیشتر نمیتواند داشته باشد یا ندارد.) پس مفهوم متصور است و اشکالی وجود ندارد.
اتفاقاً با توضیحات استاد باید گفت که حتماً این جملات مفهوم دارند و همهی علما باید قائل به مفهوم داشتن جملاتی مانند «إن رزقت ولدا فاختنه» بشوند!!!
چرا؟ چون آن چیزی که مانع قبول کردن مفهوم داشتن میشود این است که گوینده در این خطاب از یک جعل خبر میدهد؛ شاید جعل دیگری داشته باشد که در آن حکم را بر روی شرط یا موضوع دیگری برده باشد؛ پس نمیتوان گفت که با انتفای شرط، حکم هم منتفی میشود. اما این بیان در مورد شروط مسوق برای تحقق موضوع نمیآید زیرا به تعبیر استاد، شارع نمیتواند برای ختان ولد، وجوب دیگری جعل نماید، چون این افعال یا قابلیت تکرار ندارند یا نمیتواندد مشروط به شرط دیگری بشوند.